اخبار داغ

معرفی آثار نویسندگان البرزی؛

"هیچ کس این زن را نمی شناشد" رمانی که مخاطب را راضی می کند/ اثر هنری که روایتی خیره کننده از تاریخ را به تصویر می کشد

"هیچ کس این زن را نمی شناشد" رمانی که مخاطب را راضی می کند/ اثر هنری که روایتی خیره کننده از تاریخ را به تصویر می کشد
بخشی از وقایع این رمان در بستری از تاریخ اتفاق افتاده و از تلفیق حوادثی واقعی با تخیل مایه گرفته، به گونه ای که سعی شده آنچه در تاریخ نشان داده نشده در رمان بازنمایی شود و البته در حین نوشتن به هیچ وجه پلات داستانی را فدای روایت تاریخی نکردم.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از تیتریک، رمان «هیچ کس این زن را نمی شناسد» رمانی تاریخی است که توسط انتشارات نیستان منتشر شده و شامل دو داستان موازی است که در جایی به هم می رسند. بخشی از وقایع این رمان در بستری از تاریخ اتفاق افتاده و از تلفیق حوادثی واقعی با تخیل مایه گرفته، به گونه ای که سعی شده آنچه در تاریخ نشان داده نشده در رمان بازنمایی شود و البته در حین نوشتن به هیچ وجه پلات داستانی را فدای روایت تاریخی نکردم.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, تیتریک,

در «هیچ کس این زن را نمی شناسد» با شخصیت هایی رو به رو می شویم که گاها بایدها و نبایدها و باورها و اندیشه هایی درست یا غلط طوری یقه شان را چسبیده که خواه ناخواه عوضشان می کند؛ طوری که گاهی خودشان هم خودشان را نمی شناسند.

,

این کتاب تازه ترین اثر "ندا رسولی" از نویسندگان البرزی است.

,

نرگس فرجاد امین نویسنده و منقد ادبی در یادداشت اختصاص "تیتریک" به نقد کتاب "هیچ کس این زن را نمی شناسد" پرداخت: اینکه یک نویسنده مفهومی توی ذهنش داشته باشد و بتواند از آن داستانی بسازد که هم ارز وقایع تاریخی پیش رود و از آن وقایع تاریخی هم داستان بسازد، کار ساده ای نیست. این کار مطالعه و تحقیق و آشنایی با مختصات آن برهه ی تاریخی را می طلبد. در رمان هیچ کس این زن را نمی شناسد، نظرگاه نویسنده و وقایع تاریخی به خوبی در هم تنیده شده اند و داستانی یکدست و هدفمند را ساخته اند.

, تیتریک,

مهم ترین نقطه ی قوت این رمان زبان روان و یک دست آن است.زبان این رمان حظ ادبی وافری به خواننده می بخشد چون مثل یک رود به نرمی در تمام کار جریان می یابد، دچار پیچیدگی و اغراق نمی شود، از ضرب المثل ها و اصطلاحات محلی به خوبی و به جا استفاده می برد و لحن های مختلفی برای شخصیت های داستان ارایه می کند. فصل های من راوی به نسبت فصل های دانای کل زبان یکدست تری هم دارد، چون گاهی در فصل های دانای کل شاعرانگی ای وارد می شود که مناسب موقعیت نیست.در مجموع نویسنده به خوبی توانسته دو لحن متفاوت برای من راوی و دانای کل خلق کند و این دو هر کدام کارکرد خود را به نحو احسن در رمان ارایه می کنند.

,

ویژگی بعدی مربوط به دیالوگ نویسی هاست. با اینکه زبان دیالوگ ها معیار است اما نویسنده به خوبی توانسته لحن های مختلف ایجاد کند.حسن دیگر اینکه دیالوگ ها در بیشتر موارد خنثی نیستند و کارکردشان انتقال اطلاعات به خواننده و ساختن شخصیت، علی الخصوص در فصل های من راوی است.

,

شخصیت پردازی این رمان یکی از عوامل جذابیت آن است. شخصیت های اصلی به جای خود، حتی شخصیت های فرعی هم به شکل قابل قبولی در داستان جا باز کرده اند و ویژگی های منحصر به خودشان را دارند؛ منیژه، عادل، اصلان،ملکه،خاتون و ... هر کدام باری از دوش داستان برداشته اند. در این میان یک شخصیت هست که پتانسیل خوبی برای جذاب شدن داشته اما آنطور که باید از آب درنیامده و آن ایلگار است، رفیق روس آصال که نانوای محل است و فی نفسه موقعیت متناقض جذابی در داستان دارد، اما حضورش آنطور که توقع می رود درخشان نیست. در شخصیت پردازی های داستان استفاده از تکیه کلام ها، ویژگی های جسمی و ظاهری، تیک های عصبی و بروزهای اخلاقی همه در حد اعتدال و متناسب با هر شخصیت است و این باعث می شود کاراکترها باورپذیر باشند.

,

در روایت های گذشته و حال فصل ها به موازات هم پیش می روند؛ قهرمان اصلی فصل های گذشته، یعنی سال های جنگ و قحطی، سارگل است و راوی فصل های حال آصال. در یک جایی از داستان این دو روایت باید با هم تلاقی کنند و این بزنگاه حساسی است.

,

نویسنده این تلاقی را با صحنه ای ایجاد کرده که سارگل برای آصال و هما ماجراهای گذشته را تعریف می کند و به این شکل از این بزنگاه به خوبی گذشته؛ اما آنچه که در ادامه روایت دانای کل را از مسیر منحرف می کند این است که دوربین همراه هما می شود در حالیکه خواننده توقع دارد باز هم دنیا را از دید سارگل ببیند. البته در قسمت های دیگری از داستان هم دنیا را از دید صالح می بینیم؛ اما شاید چون بخش اعظم روایت دانای کل حول سارگل می گردد این توقع در خواننده ایجاد می شود که پایان روایت دانای کل هم با سارگل باشد نه با هما.

,

سیر تحول شخصیتی آصال به خوبی در داستان اتفاق می افتد و همین است که باعث می شود خواننده تا انتهای داستان با تعلیق ها و کشمش ها همراه باشد و از پایان بندی لذت ببرد.آصال داستان در جستجوی گنجی است که حقیقتا وجود ندارد و برای رسیدن به آن با همه می جنگد حتی با خودش؛ انگار جنگی که در دنیای خارج اتفاق افتاده به شکلی دیگر در وجود آصال در جریان است. از این حیث المان های داستان همگی در زیر لایه های معنایی با هم در ارتباط هستند و این به غنای مفهومی کار می افزاید.

,

شروع رمان خوب است و پایان آن بسیار خوب.در واقع پایان بندی این رمان از آن دسته ای است که خواننده را ذوق زده می کند و باعث می شود که با احساس رضایتمندی کتاب را ببندد.هیچ کس این زن را نمی شناسد رمانی است که در هیچ کدام از ابعادش خواننده ی خود را ناامید نمی کند.

,

انتهای پیام/

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه