اخبار داغ

آیین ماه رمضان در بجنورد؛

از بانوی فانوس به دست شبهای رمضان تا شلیک توپ اعلام افطار

از بانوی فانوس به دست شبهای رمضان تا شلیک توپ اعلام افطار
شب های رمضان، شاید از پرخاطره ترین آیین هایی باشد که شهروندان بجنوردی تا اواخر دهه ی ۵۰ در حافظه ی تاریخی خود دارند.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از عصر اترک، صدای نواختن طبل اول که در آغازین روز رمضان در آسمان شهر می پیچید، مادران اولین نفراتی بودند که با تنی خسته از کار و مشغله ی روزانه چشم بر خواب می بستند، تکه هیزمی به اجاق انداخته و در تاریکی شب، تلاش می کردند تا آتشی بیفروزند و غذای سحر را آماده کنند.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, به نقل از , عصر اترک, ، صدای نواختن طبل اول که در آغازین روز رمضان در آسمان شهر می پیچید، مادران اولین نفراتی بودند که با تنی خسته از کار و مشغله ی روزانه چشم بر خواب می بستند، تکه هیزمی به اجاق انداخته و در تاریکی شب، تلاش می کردند تا آتشی بیفروزند و غذای سحر را آماده کنند.,

بیدار کردن همسایگان، به وظیفه ای شبیه شده بود که در هر کوی محله ای، مادربزرگی این مهم را به عهده داشت.

,

شب های سرد و برفی اگر مجالی برای رفتن به کوچه وجود نداشت، مشت کوبیدن به دیوار همسایه ها و پاسخ گرفتن از آن سوی، حس شیرینی بود که کسی خواب نمانده است.

,

 اواخر دهه ی ۳۰، انتهای کوچه ی تاتاری که هنوز کوچه باغی بیش نبود و تنها با دریچه ای کوچک به خیابان ۱۷ شهریور جنوبی و کوچه ی صدرآباد راه داشت، یکی از مادربزرگ ها از سال ها پیش تا اواخر دهه ی ۵۰ که اینک در آستانه ی نهمین دهه ی زندگی خود است، یکی دو ساعت مانده به اذان صبح، از اولین حیاط انتهای کوچه ی تاتاری، شروع به کوبیدن درهای همسایه هایی می کرد که قبل از رمضان، سفارش بیدار کردن به او داده بودند.

,

حال که سالیان درازی از آن روزها می گذرد، بانوی فانوس به دستِ شب های رمضان، با عصایی در دست و دلی شکسته از غم روزگار، روزها را شماره می کند.

,

 اما بیشتر حمام های عمومی که ماه رمضان را بدون تعطیلی به پایان می رساندند، قهوه خانه ها هم حال و هوای دیگری به خود می گرفتند.

,

در بعضی از آن ها هلیم(حلیم) می پختند که ساعاتی قبل از اذان مغرب، رهگذران را با صدایی بلند و تکرار این عبارت، دعوت به خرید می کردند:

,

بیا به حلیم، بیا به حلیم،

,

حلیمِ سارِه یاغ(روغن زرد).

,

با شلیک توپ اعلام افطار، بسیاری از پدرها و پدربزرگ ها به قهوه خانه می رفتند و با نشستن روی نمیکت های آبی رنگ و صندلی هایی چوبی مشهور به لهستانی می نشستند.

,

با نوشیدن اولین چای در استکان هایی موسوم به "پهلوی"، پیر مردی نقال از جای بر می خواست و از اولین داستان شاهنامه، آغاز سخن می کرد.

,

تا اوایل دهه ی ۵۰ نزدیک به ۴۰ قهوه خانه در سطح شهر وجود داشت که نقالان و درویشان در تعدادی از آن ها، به شرحی از اثر ارزشمند حکیم طوس و معرفی داستان های کهن می پرداختند که از مشهورترین آن ها می توان به قهوه خانه های حوالی دروازه قبله و سبزه میدان اشاره کرد.

,

 اما مردانی که اهل شب زنده داری بودند، معمولاً تا اذان صبح در قهوه خانه ها پای صحبت نقالانی می نشستند که از شاهنامه می گفتند.

,

 و با رسیدن به ماجرای حزن انگیز سهراب کُشی، اشک بر چشمان مشتریان حلقه می زد و در سکوت شبانگاهیِ کافه ای در سبزه میدان، دستفروشی با نام "ملاّ غلام" بود که با تکیه بر حافظه ی بی همتایش از حکیم طوس، غمگنانه می خواند.

,

 پدرانی هم بودند که در قهوه خانه های کوچه ی دروازه قبله و پای توپ، بازی پادشاه وزیر را نقش آفرینی می کردند. صدای سلطان که پی در پی حکم می کرد، در خلوت کوچه ها می پیچید، قهوه چی پیر گوش به فرمانش بود تا به دستور پادشاه و جریمه ی یکی از بازیگران، سینی های پر از چای را مقابل مشتریانش بگذارد.

,

 کمی آنسوتر، جوان ترها گُل گُل (گل یا پوچ) را بهانه ای برای گذارندن وقت تا سحر می دانستند.

,

هنوز ساعتی به سحر مانده بود که صدای موسیقی دل انگیز طبل از پشت بام حمام سراب، خفتگان را به دنیای بیداری فرا می خواند.

,

اما شنیدن صدای طبل در همسایگی مسجد حاج شیخ احمد(مسجد امام خمینی)، آن هم در خلوت شبانه، از شیرین ترین خاطرات بسیاری از شهروندان است که هیچ گاه از ذهن آنان زدوده نخواهد شد.

,

شکل طبل از ساج چدنی بود که پوست گوسفند بر روی آن کشیده شده بودند. آخرین فردی که سال‌ها آن را می‌‌نواخت، پیر مردی بود کوتاه قد به نام "حسین" که با نام نیای مادری‌اش شناخته می شد.

,

حسین خاور، نیمه شبان با تمام قدرت، طبلش را با نوایی آهنگین می کوفت تا در خلوت صبحگاهان آن روزگار که سراسر شهرمان بجنورد، در سکوتی عمیق فرو رفته بود، مومنین برای خوردن سحری از خواب بیدار شوند.

,

در فصل زمستان که امکان بردن طبل به پشت بام حمام وجود نداشت، آن را بر روی چارپایه‌ای چوبی وسط خیابان می گذاشتند و در شب‌های یخ‌بندان، با کمی فاصله، تلی از هیزم را هم آتش می‌زدند تا به محض سرد شدن پوست، آن را دوباره گرم کنند.

,

زمان نواختن، ۲ بار قبل از اذان بود.

,

بار اول ۲.۵ ساعت مانده به اذان و بار دوم ۱.۵ ساعت تا مومنین برای صرف سحری فرصت داشته باشند.

,

نواخت طبل به وسیله ی ۲ عدد چوب نازک اجرا می‌شد که مضمون آهنگ در طبل اول پیامی فارسی را بازگو می کرد:

,

«پیرزن پیرزن، پاشو پلو دم کن »

,

و در طبل دوم با گویش ترکی بدین مضمون که:

,

«تو پلو بیشِر، غازانِه دیشِر»

,

«پاشو پلو بپز، دیگ را پایین بگذار»

,

در فاصله ی گرم کردن طبل به وسیله ی آتش، شیپوری را هم می نواختند تا صدای موسیقی قطع نشود.

,

این کار با راه رفتن یکی از جوان ها از مقابل گرمابه در دو جهت به سمت کوچه ی دروازه قبله در میدان کارگر و ابتدای کوچه ی تاتاری انجام می‌‌شد.

,

کمی بعد از به پایان رسیدن نواخت طبل، صدای دل انگیز و آهنگین شبخوان ها، در آسمان شهر به گردش درمی آمد و از هر کوی و محله ای، آوای دلنشین مردانی به گوش می رسید که در پشت بام ها، به راز و نیاز با خالق هستی می پرداختند.

,

چراغ فانوس، تنها روشنی بخش صفحه ی مناجات نامه ی شبخوان های جوانی بود که به مدد نوشته، می خواندند و پیرانی جهاندیده که دل و جانشان، انبوهی از سروده های شاعران و سخنوران قرن ها پیش را با خود داشت:

,

"شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد

,

تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد

,

به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن

,

که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد"

,

لحظاتی بعد، از محله ی پای توپ صدای صفیر گلوله ی توپی بازمانده از عهد قاجار، سینه ی آسمان شهرمان را می شکافت و موذن ها بر گلدسته ی مساجد، اذان را می گفتند و مومنین، روزی دیگر از ماه روزه را آغاز می کردند.

,

روز عید فطر و گاه یکی دو روز مانده به آن، نوازنده ی طبل با گرفتن سینی گرد کوچکی در دست و گذاشتن شیپور در داخل آن، از مقابل مغازه‌های محل می‌گذشت تا هزینه ی تعویض پوست‌های پاره شده و زحمتی که در ماه رمضان برای آن ها کشیده را باز ستاند.

,

اما هنگامی که صاحب مغازه حضورش را متوجه نمی شد، با دمیدن لحظه‌ای کوتاه در شیپور، خنده و شادمانی را به همه ارزانی می داشت و دوباره به راه می‌افتاد.

,

اولین سال‌های دهه ی 50، آخرین روزهای عمر حسین خاور بود که با مرگ او، نواختن طبل و شیپور در ماه رمضان و در پشت ‌بام حمام سراب هیچ‌گاه تکرار نشد و افسانه ی این نوازنده ی تهیدست هم به بایگانی تاریخ پیوست.

,


انتهای پیام/

,
]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه