اخبار داغ

آزاده و جانباز دوران دفاع مقدس:

مادرشهید زین‌الدین خبر اسارتم را به مادرم داد/ در اسارت چنان شکنجه می شدیم که آرزوی مرگ می کردیم

مادرشهید زین‌الدین خبر اسارتم را به مادرم داد/ در اسارت چنان شکنجه می شدیم که آرزوی مرگ می کردیم
آزاده دوران دفاع مقدس گفت: در زمان اسارت رادیو و تلویزیون عراق برنامه‌ای داشت که اسرا در آن حضور پیداکرده و مشخصات خودشان را اعلام می کردند تا خانواده‌ها مطلع شوند مادر شهید زین الدین تصویر من را در تلویزیون می بیند فیلم آن را ضبط می کند و به مادرم اطلاع می دهد.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از قم فردا، اسیر تنها چهار حرف دارد اما یک دنیا درد و رنج دارد، فرای رنج جسمی رنج ها و شکنجه های روحی  از سخت ترین لحظات یک اسیر است اسیری که نمی داند قرار است آزاد شود یا تا ابد اسیر بماند درد اسیر را یک اسیر می داند.

عبدالله رجبی آزاده و جانباز قمی دفاع مقدس که 8سال در اردوگاه‌های بعث عراق در اسارت بود ضمن گرامی داشت 26مرداد سالروز آزادی اسرا در گفتگو با خبرنگار قم فردا اظهار کرد: اوایل سال 59 به سربازی اعزام شدم محل خدمت من ژاندارمری سوسنگرد بود تحرکاتی در منطقه مشاهده کرده بودیم و احتمال حمله از سوی عراق را می دادیم اما بنی صدر این تحرکات را جدی نمی گرفت به خاطر خیانت بنی صدر روزهای ابتدایی جنگ هم برای رزمندگان و هم برای مردم جنوب که از شهرهایشان دفاع می کردند به سختی می گذشت.

وی گفت: به خاطر خیانت های بنی صدر  11 روز بعد از حمله عراق به خاک ایران شهر سوسنگرد سقوط کرد اما نیروهای شهید چمران به کمک ما آمدند مقدار کمی هم مهمات به دست ما رسید و توانستیم سوسنگرد را  آزاد کنیم، در طول دوران خدمت سربازی در جبهه حضور داشتم بعد از پایان سربازی هم به صورت داوطلبانه ثبت نام کرده و به جبهه بازگشتم.

رزمنده دفاع مقدس بیان کرد: بعد از 2 سال حضور در جبهه در نهایت در مرحله پنجم عملیات رمضان در تاریخ 7 مهر بعد از مجروحیت شدید اسیر شدم، زمانی که مجروح شده بودم همرزمانم نتوانستند من را به عقب برگردانند در آن لحظات در خیال خود آرزوی شهادت می کردم اصلاً دلم نمی‌خواست به دست بعثی ها اسیر شوم.

ماجرای جالب نامه های مردم ایران به خانواده اسرا

رجبی گفت: بعثی ها من و یک اسیر زخمی دیگر را به بیمارستان بردند و از ما برای چند خانم که کارآموز پرستاری بودند به عنوان وسیله آزمایش برای تست سرعت عمل آن‌ها استفاده کردند،در دوران اسارت به چشم خودم دیدم یک بعثی با کابل چنان به صورت یک اسیر زد که چشمش از حدقه خارج شد،گاهی در اردوگاه ها چنان به اسرا فشارهای روحی و جسمی وارد می کردند که آرزوی مرگ می کردیم .

وی تصریح کرد: در زمان اسارت رادیو و تلویزیون عراق برنامه‌ای داشت که اسرا در آن حضور پیدا کرده و مشخصات و آدرس منزل خودشان را اعلام می کردند تا خانواده‌ها مطلع شوند. خانواده شهید زین الدین همسایه ما بودند وقتی مادر شهید زین الدین تصویر من را در تلویزیون می بیند فیلم آن را ضبط می کند و به مادرم اطلاع می دهد که من در عراق اسیر هستم، نکته جالب اینجا بود که مردم ایران که حتی اسیری هم نداشتند همواره پای تلویزیون می‌نشستند تا مشخصات و آدرس  اسرا را اعلام می‌کنند را ضبط کنند و به خانوادهایشان اعلام کنند.تا جایی که پدرم می گفت تا چند هفته بعد از اینکه من از تلویزیون مشخصات و آدرس را اعلام کرده بودم از سراسر کشور نامه هایی از سوی هم‌وطنانمان که آن‌ها را نمی شناختیم به دستمان می رسید و خبر سلامتی من را به آن‌ها اطلاع می دادند.

آزاده و جانباز قمی گفت: اسارت واقعاً تداعی کننده کربلا بود بعثی ها چنان به محرم حساس بودند که در ایام محرم آب را به روی اسرا می بستند و با جسارت تمام می گفتند ما همان هایی هستیم که آب را به روی اهل بیت بستیم پس به روی شما هم آب را می بندیم.

رانندگان اتوبوس اسرا پاسدار بودند که گواهینامه هم نداشتند

رجبی با اشاره به نقش حجت الاسلام ابوترابی در روحیه بخشیدن به اسرا گفت: آقای ابوترابی برای آزادگان یک  منجی و قوت قلب بود  زیر بار حرف زور و ذلت نمی رفت همیشه توصیه می کردند همه  از لر ،عرب، ترک و بلوچ و شیعه و سنی و مسیحی باید در زندان دشمن مشترک هوای هم را داشته باشیم و متحد باشیم، یکی از سخت ترین لحظات اسارت برای اسرا شنیدن خبر رحلت امام خمینی(ره) بود که درد اسارت را دوچندان کرد.

آزاده و جانباز قمی گفت: یک روز قرار شد ما را به زیارت امام حسین (ع) ببرند به شرطی که به امام خمینی درود نفرستیم و ما هم قبول کردیم اما به حرم که رسیدیم یکی از رزمندگان بلند می گفت سلامتی نوه حضرت زهرا(س) صلوات، ما هم بلند صلوات می فرستادیم و بعثی ها متوجه نمی شدند ما چه می گوییم ، ما پیش از این از عظمت حضرت ابوالفضل(ع) شنیده بودیم اما از نزدیک دیدم که بعثی ها با آن همه قلدری جرئت نداشتند با اسلحه وارد حرم حضرت ابوالفضل (ع) شوند و حتی تا فاصله صدمتری حرم هم با اسلحه حرکت نمی کردند.

رجبی گفت: بالاخره دوران اسارت با همه دردها و رنج ها تمام شد و در 26 مرداد سال 69 اولین گروه اسرا بودیم که وارد خاک ایران شدیم به یاد دارم 40 اتوبوس از  ایران وارد خاک عراق شد  ما متوجه شدیم همه عوامل حتی رانندگان و کمک‌راننده‌ها پاسدار هستند و حتی گواهینامه اتوبوس هم ندارند اما برای اطمینان از عدم تحرکات و بدعهدی احتمالی بعثی‌ها خودشان حاضر شدند به‌عنوان راننده اسرا را تحویل بگیرند وارد مرز که شدیم شاهد خیل عظیم مردمی بودیم که بدون اینکه آن‌ها را بشناسیم و یا آن‌ها ما را بشناسند به استقبال ما آمده بودند.

انتهای پیام/

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, قم فردا,
,
, قم فردا,
,
,
,
,
,
, ماجرای جالب نامه های مردم ایران به خانواده اسرا,
,
,
,
,
,
,
,
, رانندگان اتوبوس اسرا پاسدار بودند که گواهینامه هم نداشتند,
,
,
,
,
,
,
,
]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه