چه بخواهیم و چه نخواهیم در جامعه ی امروزی ما زنان سرپرست خانواری وجود دارند که با وجود دو نهاد حمایتی کمیته امداد و بهزیستی اما همچنان بار خانه را به تنهایی به دوش می کشند .[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از کُردتودی، چه بخواهیم و چه نخواهیم در جامعه ی امروزی ما زنان سرپرست خانواری وجود دارند که با وجود دو نهاد حمایتی کمیته امداد و بهزیستی اما همچنان بار خانه را به تنهایی به دوش می کشند .
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, کُردتودی،,قصه مادران تنها، زنانی که به هر دلیل ناچارند به تنهایی صفر تا صد زندگی خود و فرزندانشان را مدیریت کنند، اندوه عمیق و عظمت تلاش شان با یک مصاحبه و دوخط تیتر درشت گفتنی و درمان شدنی نیست. مهم است حالا که این زنان، عزمشان را جزم کرده اند تا با برداشتن چوب دوی امدادی زندگی، خانواده این بار با تلاش آن ها پا بگیرد و پیش برود، هم ما از شرایط شان شناخت و درک بهتری داشته باشیم، تا خودشان به آگاهی و مهارت های لازم برای گذر از مسیر دشواری که سرنوشت جلوی پایشان گذاشته، برسند.
,آن چه در مسئله درک و توان افزایی زنان سرپرست خانوار بیش از کمک های حمایتی ضروری به نظر می رسد، شناسایی دغدغه های واقعی این قشر است. در واقع باید علاوه بر نیازهای مادی، به تأمین احتیاجات فرهنگی و اجتماعی آن ها هم همت گماشت.
,یکی از ماموریت های سازمان بهزیستی و کمیته امداد امام خمینی تلاش برای توانمندسازی مدجویان این نهادها و زنان سرپرست خانوار است.در استان کردستان نیز طی چند سال اخیر اقداماتی برای توانمندسازی زنان سرپرست خانوار صورت گرفته است.
,سایه مردی که بر سرت نباشد، باید با زور بازوی زنانه نان آور خانه باشی و خودت در سرد و گرم روزگار در جامعه با مشکلات دست و پنجه نرم کنی، تا بلکه محتاج مرد و نامرد نشوی.. اینها حرف مریم زن 45 ساله ی سنندجی است که به تنهایی بار زندگیش را به دوش می کشد و از سختی های زندگیش برایمان می گوید که چرا تصمیم گرفت این چنین خود دل به سختی ها و ناهمواری های زندگی بسازد تا بتواند جاده ی خاکی را برای خود و فرزندانش هموار سازد.
,«قدم. م» یکی از همین زنان است که نام «زنان سرپرست خانوار» را به آنها دادهاند. سرپرست یعنی کسی که باید یک زندگی را تامین کند، فرزندان را از آب و گل بیرون بیاورد و در یک کلام نانآور خانواده باشد.
,قدم خانم یک زن سرپرست خانوار است، بارها او را در یکی از مغازههای شهر دیدهام، زنی 46 ساله که وقتی سنش را گفت نتوانستم حیرتم را پنهان کنم و شرمندهاش شدم. گفت: «میدانم شبیه زنان 60 ساله هستم شما چرا ناراحت میشوید و عذرخواهی میکنید، کسی که باید عذرخواهی کند آدمی است که به او مرد میگفتند اما نماند تا برای من و خانوادهاش مردانگی کند».
,از او در مورد همسرش و دلیل تنهاییاش پرسیدم، او که مشغول خرد کردن سبزیهای سفارشی بود در حالی که سعی میکرد بغضش را پنهان کند، گفت: «ما سه بچه قد و نیم قد داریم، وقتی که پسر کوچکم ۲ ساله شد او تصمیم گرفت با زنی دیگر ازدواج کند، اصلا نمیدانم چرا چنین تصمیمی گرفت، فقط این را گفت و ما را ترک کرد، حتی خبر نداریم که کجا رفته و چه میکند. او برای همیشه ما را ترک کرد و رفت من از اینکه تنها شدم و همسری ندارم ناراحت نیستم فقط از این ناراحتم که مگر من چه عیبی داشتم که این کار را با من کرد، از طرف دیگر و سختتر این است که نمیدانم جواب بچههایم را چه بدهم».
,دستهای دیگر سبزی در دستگاه ریخت و ادامه داد: «او را به خدا واگذار کردم، حتی دنبالش هم نگشتم اوایل خیلی برایم سخت بود و نمیتوانستم هیچ کاری انجام دهم، او کارگر روزمرد بود و زمانی هم که پیش ما بود درآمد چندانی نداشت، نمیدانم به کدام امید یک بار دیگر ازدواج کرد. چند ماهی طول کشید تا خودم را پیدا کردم، دیدم زندگیمان نمیچرخد، بچههایم گرسنه هستند و راهی جز کار کردن ندارم. کمی در یک نانوایی کار کردم، مدتی هم در کنار یک آرایشگر اما درآمدم خیلی کم بود، برای همین تصمیم گرفتم با دو سه نفر دیگر از زنانی که میشناختم یک مغازه سبزی خرد کنی دایر و کار کنیم».
,یکی از سفارشهایش را کنار گذاشت و گفت: «از غم و تنهایی و سختی هر چه برایتان بگویم کم گفتهام، حرفهای مردم هم که تمامی ندارد. همهشان را به خدا واگذار کردهام. حالا درآمدم کفاف زندگیمان را تا حدودی میدهد، دخترم دبیرستانی است و امسال دیپلم میگیرد. زندگی برای ما خیلی سخت است».
,او ادامه داد: «با وجودیکه زنی تنها هستم و به تنهایی زندگی را اداره میکنم اما اجازه ندادهام کمبودی برای بچههایم پیش بیاید، حتی بیشتر از قبل مهمان به خانهام میآید، از شهرستان هم مهمان دارم و همیشه با روی خوش از آنها استقبال میکنم. سعی کردهام مثل یک شیرزن پای تمام سختیها، خوشیها و ناخوشیهای زندگی بایستم حتی اگر در این سن مانند زنان مسن به نظر بیایم، سرم بالا باشد و محتاج کسی نباشم برایم کافی است».
,دیگر نتوانست مقاومت کند، اشک در پهنای صورتش جاری شد، با ورود نخستین مشتری اشکهایش را به تندی با گوشه روسریاش پاک کرد و مشغول به ادامه کارش شد.
,نمونه قدم خانم ها در جامعه ما کم نیستند، زنانی که همسرنشان را از دست دادهاند، زنانی که مطلقه هستند و به هر دلیلی از همسران خود جدا شدهاند و یا زنانی که همسر دارند اما از کار افتاده هستند و توانایی اداره زندگی را ندارند و یا زنانی که همسرانشان متواری شدهاند جزو زنان سرپرست خانوار به حساب میآیند و بار یک زندگی را زنان به دوش میکشند.
,از مهم ترین موانع فرهنگی بر سر راه اشتغال زنان در ایران می توان به باورهای غلط اجتماعی مبنی بر عدم مشارکت زنان در فعالیت ها، عدم آگاهی زنان ایرانی نسبت به حقوق شهروندی خود، عدم آگاهی زنان از زمینه های مختلف اجتماعی و اقتصادی موجود برای فعالیت بالاتر بودن نرخ بی سوادی زنان نسبت به مردان و پایین بودن درصد متخصصین و دارندگان مدارج علمی در بانوان نسبت به مردان اشاره کرد.
,کافی است که در جامعه ما زنی تنها شود، آن وقت است که نگاه های بدی پشت آن زن خواهد بود سنگ مقابل راهش قرار خواهند داد و چه تهمت هایی که باید بشنود و بار سنگین زندگی را بر دوش بکشد.
,,
انتهای پیام/
]
ارسال دیدگاه