اخبار داغ

یادداشت؛

دل نوشته ای از یک دیدار

دل نوشته ای از یک دیدار
ملاقات تمام می‌شود و نسیمی خنک با حسی تازه از حرف‌های مقام معظم رهبری برای ادامه راه دل و جانمان را آماده‌تر می‌کند و یادمان می‌آورد که این تکلیف سرخ همچنان ادامه دارد.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛به نقل از دیار آفتاب؛  به‌رسم یکشنبه‌های هر هفته راهی موزه دفاع مقدس می‌شوم تا چهارصد و شصت و هفتمین نشست تخصصی تصدیق اطلاعات و اسناد دفاع مقدس را برگزار کنیم. چندهفته‌ای است که بحث «علل، عوامل و زمینه‌های وقوع جنگ» را من ارائه می‌دهم و بحث اعضاء در خصوص محیط‌های چهارگانه مؤثر بر وقوع جنگ، همچنان داغ دنبال می‌شود.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, دیار آفتاب,

ساعت ۱۲:۳۰ به سالن جلسات شهدای هویزه می‌رسم و در حال ارائه مباحث مربوط به محیط ملی ایران هستم که «دکتر حسین اکبری» زنگ میزند. گرم بحث هستیم و قادر به پاسخگویی نیستم. جلسه تمام می‌شود گوشی را برمی‌دارم و دکتر را می‌گیرم. احوالپرسی می‌کنیم! می‌گوید: فردا دیدار ساعت چنداست؟

از اصل ماجرا بی‌اطلاع هستم و جوابی ندارم. شب یکی از مسئولین استان پیامک می‌دهد: فردا چه ساعتی می‌رسید؟ باز هم جوابی ندارم.

اول وقت راهی محل کار می‌شوم! نزدیک ساعت ۹ گوشی زنگ می‌خورد! شماره‌ای ناشناخته است! جواب می‌دهم! بعد از سلام بلافاصله می‌گوید: گوشی! سردار حاج محسن کریمی باعجله می‌پرسد:

  • کجایی؟
  • محل کار
  • سریع خودت رو برسون بیت

وقتی برای ادامه مکالمه نیست! به شوق دیدار رهبرم با سرعت راهی می‌شوم! عقربه‌های ساعت ۹ و ۱۵ دقیقه را نشان می‌دهد که وارد سالن انتظامات می‌شوم! همه هستند! مسئولین استان مرکزی و همدان.

اینجا میقات و نقطه آغاز این دیدار و وعده‌گاه ملاقات‌کنندگان است. چشم که می‌چرخانی محوطه پر است از مسئولانی که در صف قرار دارند و یکی‌یکی وارد ورودی اصلی می‌شوند. متصدیان امر، اسمم را با کارتم چک می‌کنند و با تحویل گوشی راهی محوطه می‌شوم. بااینکه دیدار با رهبر و مرادمان تجربه اولم نیست و خوشبختانه بارها و بارها تکرار شده است. اما این بار وجودم پر از شور و شوق است و این ناگهانی بودن دیدار چقدر دل‌چسب و شیرین‌تر از گذشته‌هاست. زمانی نمی‌گذرد که وارد سالن دیدار خصوصی با حضرت آقا می‌شویم! به‌غیر از مسئولینی که در صندلی‌های دورتادور نشسته‌اند، مابقی صندلی‌ها به دو قسمت تقسیم شده است. سمت راست بچه‌های استان مرکزی و سمت چپ بچه‌های استان همدان.

فرقی نمی‌کند همدانی باشی یا از استان مرکزی و زادگاه امام امت، آنچه مایه مباهات همه است دیداری صمیمی و نزدیک با رهبر و ولی امر مسلمین جهان است. همه سر جایشان می‌نشینند و با دقت اطرافشان را نگاه می‌کنند. همه نیم‌نگاهی به ساعت و نیم‌نگاهی به درب محل ورود حضرت نور! داریم. درب سالن ورودی نمایشگاهی از آثار تولید شده کنگره نقش امام (قدس سره) در دفاع مقدس و ۶۲۰۰ شهید استان مرکزی برپا شده است. فرمانده سپاه استان مدام در تکاپو و تلاش است، هماهنگ کردن افرادی که ورودشان با مشکل روبه‌رو شده و انتظار برای توضیح آثار پژوهشی، هنری و ادبی تولید شده به محضر رهبر انقلاب.

کم‌کم عقربه‌های ساعت به ۱۰ صبح نزدیک می‌شوند و چشم‌های منتظر روی درب ورودی متمرکز می‌شوند. کمی بعد نسیم خنکی با رایحه‌ای از بهشت برین فضا را معطر می‌کند. فریاد صلوات‌های پی‌درپی در محل طنین‌انداز می‌شود. با نگاهمان قامت رعنایش را دنبال می‌کنیم! به ابراز احساسات حاضران پاسخ می‌دهد و بر صندلی ساده‌اش تکیه میزند. حالا محل ملاقات در سکوت و آرامشی خاص قرار گرفته و همه نگاه‌ها معطوف به چهره نورانی و خوشبختانه بشاش حضرت آقا است.

ابتدای مراسم، امام جمعه اراک و سپس فرمانده سپاه استان گزارش کنگره را تقدیم می‌کنند! گزارش فرمانده سپاه خوب جمع‌بندی شده و حاوی نکات قابل توجهی است. تا جایی که حضرت آقا فرمودند: «کارهایی که انجام داده‌اید همه خوب است! بعضی کارها بسیار خوب است! انسان خرسند می‌شود» همین یک جمله برای فراموشی همه خستگی‌های ۵ ساله دست‌اندرکاران کنگره کافی است. در فرهنگ نظامی‌ها گرفتن «خیلی خوب» از فرمانده! معنادار و انرژی‌بخش است. دقایقی بعد گزارش فرمانده سپاه استان تمام می‌شود. حضرت آقا با تبسمی زیبا و دل‌چسب، سردار کریمی را مهمان نگاه پدرانه‌شان کرده و سخنان خود را با یاد و نام خداوند آغاز می‌کنند. در این لحظه ما همه سراپا گوشیم و همه تن چشم و لحظه‌ای نگاهمان از منشأ صدا دور نمی‌شود. ایشان ابتدا بزرگ‌منشانه دست‌اندرکاران کنگره را مورد تفقد قرار داد و اشاره می‌فرمایند که باید تشکر کرد از حرکت مفیدی که برای احیاء و مطرح کردن یاد شهدا انجام داده‌اید. ایشان با اشاره به ۶۲۰۰ شهید استان مرکزی تأکید می‌کنند؛ این منطقه احتمالاً در گذشته هم زیاد شهید داشته است، وضعیت امام زادگان و مقبره‌هایشان نشان می‌دهد وقتی سادات به اینجا می‌آمدند حالا یا تحت تأثیر شرایط حاکمان و یا حرکاتی که علیه دستگاه ظالم آن زمان انجام می‌داده‌اند به شهادت رسیدند. ایشان به امام‌زاده احمد بن سلطان (علیه‌السلام) در هزاوه که به جدشان مربوط می‌شود نیز اشاره فرمودند و اضافه کردند که استان مرکزی مرکز شهادت بوده است. مضمون برخی دیگر از رهنمودهای دیگر ایشان در این فضای سراسر نور و معنویت عبارت است از: هر شهیدی مجموعه‌ای از درس‌ها برای تدبر است. اگر حالات شهدا با دقت نوشته شود، انسان متعجب می‌شود از سطح حکمت بالای شهدا. جانبازان و رزمندگانی که راه را گم نکرده‌اند نام و یادشان را زنده نگهدارید. زنده نگه‌داشتن و برجسته کردن یاد و نام شهدا روح‌بخش، امیدبخش و حیات‌بخش است. صحبت‌های آقا آن‌قدر دل‌نشین است و جمالشان چنان زیباست که از ادامه یادداشت‌ها منصرف می‌شوم و غرق در جمال نورانی فرزند زهرا و نایب امام زمان می‌شوم.

صحبت ایشان که تمام می‌شود! با استکانی چای داغ از حاضرین پذیرایی می‌شود و پس از اتمام برنامه بعدی که مربوط به استان همدان است. جلسه ختم می‌شود. پدران و مادران شهدای حاضر در جلسه و دیگر افراد گرد رهبر حلقه می‌زنند. حلقه ایجاد شده باعث شده خیلی‌ها نتوانند حضرت آقا را ببینند. خصوصاً کسانی که در قسمت انتهایی سالن هستند و مدام با شوق سرک می‌کشند. در این میان برخی افراد از آقا درخواست یادگاری می‌کنند و به‌عنوان هدیه انگشترهای عقیق یا چفیه دریافت می‌کنند. حضرت آقا باحوصله تمام به همه ابراز و احساسات مهمانان پاسخ داده و راهی سالن نمایشگاهی می‌شوند! دوباره فرمانده سپاه استان مرکزی و چند نفر از مسئولان کنگره آثار تولید شده را توضیح می‌دهند و باز ایشان با صبوری و روی باز به توضیحات مجدد گوش فراداده و سپس خداحافظی می‌کنند.

ملاقات تمام می‌شود و نسیمی خنک با حسی تازه از حرف‌های آقا برای ادامه راه دل و جانمان را آماده‌تر می‌کند و یادمان می‌آورد که این تکلیف سرخ همچنان ادامه دارد.

ملاقات تمام می‌شود و ما خیره و دل‌تنگ از پنجره چشم به محوطه نگاه می‌کنیم تا کی سعادت یار شود و توفیق رفیق که دیدار مجددش نصیبمان گردد.

ملاقات تمام می‌شود و در محوطه چشم می‌دوزیم به نقطه‌ای دوردست و با رقص سرشاخه درختان دل به عالم امیدواری می‌بندیدم تا روزی که رهبر از عملکردمان ابراز رضایت کند.

ملاقات تمام می‌شود و دلم می‌گیرد و لحظه‌ای صدا در قفس بغض و اشک در قفس چشم اسیر و دل‌تنگ می‌شود! باز دل هوای آسمان ابری می‌کند و عاشق نم باران و رنگ و رایحه فصل بهار می‌شود. بهاری که حالا در فصل خزان فاصله با آن زیاد است.

ملاقات تمام می‌شود و هر کدامان به سمت و سویی می‌رویم ولی آنچه مسلم است اینکه دل و قلبمان در حسینیه امام خمینی (قدس سره) باقی می‌ماند و زیر لب زمزمه می‌کنیم: خدایا خدایا تا انقلاب مهدی (عج) از نهضت خمینی (قدس سره) محافظت بفرما!

انتهای پیام/

,

ساعت ۱۲:۳۰ به سالن جلسات شهدای هویزه می‌رسم و در حال ارائه مباحث مربوط به محیط ملی ایران هستم که «دکتر حسین اکبری» زنگ میزند. گرم بحث هستیم و قادر به پاسخگویی نیستم. جلسه تمام می‌شود گوشی را برمی‌دارم و دکتر را می‌گیرم. احوالپرسی می‌کنیم! می‌گوید: فردا دیدار ساعت چنداست؟

,

از اصل ماجرا بی‌اطلاع هستم و جوابی ندارم. شب یکی از مسئولین استان پیامک می‌دهد: فردا چه ساعتی می‌رسید؟ باز هم جوابی ندارم.

,

اول وقت راهی محل کار می‌شوم! نزدیک ساعت ۹ گوشی زنگ می‌خورد! شماره‌ای ناشناخته است! جواب می‌دهم! بعد از سلام بلافاصله می‌گوید: گوشی! سردار حاج محسن کریمی باعجله می‌پرسد:

,
  • کجایی؟
  • محل کار
  • سریع خودت رو برسون بیت
,
  • کجایی؟
  • ,
  • محل کار
  • ,
  • سریع خودت رو برسون بیت
  • ,

    وقتی برای ادامه مکالمه نیست! به شوق دیدار رهبرم با سرعت راهی می‌شوم! عقربه‌های ساعت ۹ و ۱۵ دقیقه را نشان می‌دهد که وارد سالن انتظامات می‌شوم! همه هستند! مسئولین استان مرکزی و همدان.

    ,

    اینجا میقات و نقطه آغاز این دیدار و وعده‌گاه ملاقات‌کنندگان است. چشم که می‌چرخانی محوطه پر است از مسئولانی که در صف قرار دارند و یکی‌یکی وارد ورودی اصلی می‌شوند. متصدیان امر، اسمم را با کارتم چک می‌کنند و با تحویل گوشی راهی محوطه می‌شوم. بااینکه دیدار با رهبر و مرادمان تجربه اولم نیست و خوشبختانه بارها و بارها تکرار شده است. اما این بار وجودم پر از شور و شوق است و این ناگهانی بودن دیدار چقدر دل‌چسب و شیرین‌تر از گذشته‌هاست. زمانی نمی‌گذرد که وارد سالن دیدار خصوصی با حضرت آقا می‌شویم! به‌غیر از مسئولینی که در صندلی‌های دورتادور نشسته‌اند، مابقی صندلی‌ها به دو قسمت تقسیم شده است. سمت راست بچه‌های استان مرکزی و سمت چپ بچه‌های استان همدان.

    ,

    فرقی نمی‌کند همدانی باشی یا از استان مرکزی و زادگاه امام امت، آنچه مایه مباهات همه است دیداری صمیمی و نزدیک با رهبر و ولی امر مسلمین جهان است. همه سر جایشان می‌نشینند و با دقت اطرافشان را نگاه می‌کنند. همه نیم‌نگاهی به ساعت و نیم‌نگاهی به درب محل ورود حضرت نور! داریم. درب سالن ورودی نمایشگاهی از آثار تولید شده کنگره نقش امام (قدس سره) در دفاع مقدس و ۶۲۰۰ شهید استان مرکزی برپا شده است. فرمانده سپاه استان مدام در تکاپو و تلاش است، هماهنگ کردن افرادی که ورودشان با مشکل روبه‌رو شده و انتظار برای توضیح آثار پژوهشی، هنری و ادبی تولید شده به محضر رهبر انقلاب.

    ,

    کم‌کم عقربه‌های ساعت به ۱۰ صبح نزدیک می‌شوند و چشم‌های منتظر روی درب ورودی متمرکز می‌شوند. کمی بعد نسیم خنکی با رایحه‌ای از بهشت برین فضا را معطر می‌کند. فریاد صلوات‌های پی‌درپی در محل طنین‌انداز می‌شود. با نگاهمان قامت رعنایش را دنبال می‌کنیم! به ابراز احساسات حاضران پاسخ می‌دهد و بر صندلی ساده‌اش تکیه میزند. حالا محل ملاقات در سکوت و آرامشی خاص قرار گرفته و همه نگاه‌ها معطوف به چهره نورانی و خوشبختانه بشاش حضرت آقا است.

    ,

    ابتدای مراسم، امام جمعه اراک و سپس فرمانده سپاه استان گزارش کنگره را تقدیم می‌کنند! گزارش فرمانده سپاه خوب جمع‌بندی شده و حاوی نکات قابل توجهی است. تا جایی که حضرت آقا فرمودند: «کارهایی که انجام داده‌اید همه خوب است! بعضی کارها بسیار خوب است! انسان خرسند می‌شود» همین یک جمله برای فراموشی همه خستگی‌های ۵ ساله دست‌اندرکاران کنگره کافی است. در فرهنگ نظامی‌ها گرفتن «خیلی خوب» از فرمانده! معنادار و انرژی‌بخش است. دقایقی بعد گزارش فرمانده سپاه استان تمام می‌شود. حضرت آقا با تبسمی زیبا و دل‌چسب، سردار کریمی را مهمان نگاه پدرانه‌شان کرده و سخنان خود را با یاد و نام خداوند آغاز می‌کنند. در این لحظه ما همه سراپا گوشیم و همه تن چشم و لحظه‌ای نگاهمان از منشأ صدا دور نمی‌شود. ایشان ابتدا بزرگ‌منشانه دست‌اندرکاران کنگره را مورد تفقد قرار داد و اشاره می‌فرمایند که باید تشکر کرد از حرکت مفیدی که برای احیاء و مطرح کردن یاد شهدا انجام داده‌اید. ایشان با اشاره به ۶۲۰۰ شهید استان مرکزی تأکید می‌کنند؛ این منطقه احتمالاً در گذشته هم زیاد شهید داشته است، وضعیت امام زادگان و مقبره‌هایشان نشان می‌دهد وقتی سادات به اینجا می‌آمدند حالا یا تحت تأثیر شرایط حاکمان و یا حرکاتی که علیه دستگاه ظالم آن زمان انجام می‌داده‌اند به شهادت رسیدند. ایشان به امام‌زاده احمد بن سلطان (علیه‌السلام) در هزاوه که به جدشان مربوط می‌شود نیز اشاره فرمودند و اضافه کردند که استان مرکزی مرکز شهادت بوده است. مضمون برخی دیگر از رهنمودهای دیگر ایشان در این فضای سراسر نور و معنویت عبارت است از: هر شهیدی مجموعه‌ای از درس‌ها برای تدبر است. اگر حالات شهدا با دقت نوشته شود، انسان متعجب می‌شود از سطح حکمت بالای شهدا. جانبازان و رزمندگانی که راه را گم نکرده‌اند نام و یادشان را زنده نگهدارید. زنده نگه‌داشتن و برجسته کردن یاد و نام شهدا روح‌بخش، امیدبخش و حیات‌بخش است. صحبت‌های آقا آن‌قدر دل‌نشین است و جمالشان چنان زیباست که از ادامه یادداشت‌ها منصرف می‌شوم و غرق در جمال نورانی فرزند زهرا و نایب امام زمان می‌شوم.

    , «کارهایی که انجام داده‌اید همه خوب است! بعضی کارها بسیار خوب است! انسان خرسند می‌شود» , خیلی خوب»,

    صحبت ایشان که تمام می‌شود! با استکانی چای داغ از حاضرین پذیرایی می‌شود و پس از اتمام برنامه بعدی که مربوط به استان همدان است. جلسه ختم می‌شود. پدران و مادران شهدای حاضر در جلسه و دیگر افراد گرد رهبر حلقه می‌زنند. حلقه ایجاد شده باعث شده خیلی‌ها نتوانند حضرت آقا را ببینند. خصوصاً کسانی که در قسمت انتهایی سالن هستند و مدام با شوق سرک می‌کشند. در این میان برخی افراد از آقا درخواست یادگاری می‌کنند و به‌عنوان هدیه انگشترهای عقیق یا چفیه دریافت می‌کنند. حضرت آقا باحوصله تمام به همه ابراز و احساسات مهمانان پاسخ داده و راهی سالن نمایشگاهی می‌شوند! دوباره فرمانده سپاه استان مرکزی و چند نفر از مسئولان کنگره آثار تولید شده را توضیح می‌دهند و باز ایشان با صبوری و روی باز به توضیحات مجدد گوش فراداده و سپس خداحافظی می‌کنند.

    ,

    ملاقات تمام می‌شود و نسیمی خنک با حسی تازه از حرف‌های آقا برای ادامه راه دل و جانمان را آماده‌تر می‌کند و یادمان می‌آورد که این تکلیف سرخ همچنان ادامه دارد.

    ,

    ملاقات تمام می‌شود و ما خیره و دل‌تنگ از پنجره چشم به محوطه نگاه می‌کنیم تا کی سعادت یار شود و توفیق رفیق که دیدار مجددش نصیبمان گردد.

    ,

    ملاقات تمام می‌شود و در محوطه چشم می‌دوزیم به نقطه‌ای دوردست و با رقص سرشاخه درختان دل به عالم امیدواری می‌بندیدم تا روزی که رهبر از عملکردمان ابراز رضایت کند.

    ,

    ملاقات تمام می‌شود و دلم می‌گیرد و لحظه‌ای صدا در قفس بغض و اشک در قفس چشم اسیر و دل‌تنگ می‌شود! باز دل هوای آسمان ابری می‌کند و عاشق نم باران و رنگ و رایحه فصل بهار می‌شود. بهاری که حالا در فصل خزان فاصله با آن زیاد است.

    ,

    ملاقات تمام می‌شود و هر کدامان به سمت و سویی می‌رویم ولی آنچه مسلم است اینکه دل و قلبمان در حسینیه امام خمینی (قدس سره) باقی می‌ماند و زیر لب زمزمه می‌کنیم: خدایا خدایا تا انقلاب مهدی (عج) از نهضت خمینی (قدس سره) محافظت بفرما!

    ,

    انتهای پیام/

    ,

     

    ]
    • برچسب ها
    • #
    • #
    • #

    به اشتراک گذاری این مطلب!

    ارسال دیدگاه