شهادت "حجتالاسلام علی تمامزاده" اولین شهید مدافع حرم و شهید جامعه کارگری است، این قشر را در حزن و اندوه فرو برده است.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از سازمان بسیج کارگری کشور، ابوهادی که نام جهادی "حجتالاسلام علی تمام زاده" است اولین شهید مدافع حرم و شهید جامعه کارگری است، که این قشر را در حزن و اندوه فرو برده است.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا , سازمان بسیج کارگری کشور,شهید علی تمام زاده ابتدا از طریق نیروهای تیپ فاطمیون با یک پاسپورت افغانی به جبهه مبارزه اعزام و در سوریه با ابو حامد یعنی همان شهید توسلی آشنا شده بود.
بر اساس اطلاعات به دست آمده، آشنایی شهید تمام زاده با فاطمیون به حدود دو سال قبل برمیگردد؛ درست زمانی که لشکر فاطمیون با حضور ابوحامد و با تلاش رزمندگان اسلام در سوریه فعالیتهای جدی خود را شروع کردند؛ لذا شیخ علی تمامزاده خود را به جمع نیروهای رزمنده رساند و با این که بعد از مدتی مجبور به بازگشت شد اما مجددا با پیگیری ابوحامد به جمع نیروهای فاطمیون اضافه شد و نهایتا درجریان عملیات محرم توسط نیروهای تکفیری وهابی داعش به شهادت رسید اما پیکراین شهید پس از یک شبانه روز استقرار در محلی که ما بین نیروهای مقاومت و دشمن قرار داشت، با تلاش رزمندگان اسلام به عقب بازگردانده شد.
لازم به ذکر است که حجت الاسلام تمام زاده به مدت 10 سال در شرکت ایران خودرو مشغول به کار فرهنگی و تبلیغ بود ؛
ویژگی های شهید تمام زاده از زبان همسر:
شهید تمام زاده متولد فروردین 1355 ، دارای مدرک دیپلم فنی و دارای تحصیلات حوزوی سطح 2 بود ؛ وی به نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد ، شخصی بود با اخلاق و با بصیرت و با تقوا که حریم ها و احتیاط ها را خیلی رعایت می کرد چه در محیط کاری و چه در خانه و خانواده .
به موضوع حلال و حرام و محرم و نامحرم توجه ویژه ای داشتند و همیشه به اطرافیان هم تاکید داشتند که به این موارد عمل نمایند . شهید تمام زاده مصداق عالم با عمل بودند کسی که در موضوع تبلیغ و نهی از منکر همیشه اول از خود شروع می کردند و این شهید مصداق خدا شناسی واقعی و یک انقلابی بارز و خط شکن بودند که هر کجا که لازم بود به تکلیف خود عمل می کردند.
گفت و گوی ویژه با مادردومین شهید روحانیت:
من متولد 1334هستم. چهار پسر و دو دختر داشتم که در میانشان علی به شهادت رسید. پسرم متولد 1355بود. پدرش کارگر است و ما اهل هشترود آذربایجان شرقی هستیم. علی فرزند اول خانواده بود. او را بسیار دوست داشتم. آن قدر که در راه اهل بیت و در راه دین هدیهاش کردم. همیشه به او هدیه میدادم و میگفت مامان بچهها فکر نکنند که من حضرت یوسف شمایم. روزهای آخر که آمده بود پیشم، یک هدیه به آقا پسرش دادم گفتم علی جان اینم برای خودت میدهم، هدیه پسرش را تنش کرد و گفت: برای خودم بماند زمانی که برگشتم. گفت چون برادرها در این جا حضور دارند، نمیخواهم ناراحت شوند. گفتم آن ها هم تو را دوست دارند گفت درست، اما من نمیخواهم...
گذشت و هدیهاش یادش رفت. الان که شهید شده، هنوز داخل جعبهاش است توی چمدان پیش لباسهایش. علی هر موقع فرصت پیدا میکرد، به من سر میزد، همیشه هم دست پر میآمد. همیشه دست پدرش و من را میبوسید. پسرم از سن 18 سالگی درس طلبگی را آغاز کرد و در درسهایش نیز موفق بود.
شغل پسرتان چه بود؟ چطور بچهای بود؟
در شرکت ایران خودرو کارشناس فرهنگی و امام جماعت بود. اگر بخواهم از ویژگی علی برایتان بگویم باید به ولایت پذیریاش اشاره کنم. وقتی امام خمینی (ره) از دنیا رفت علی 13 ساله بود. خیلی علاقه به امام داشت. رحلت امام در او تأثیر زیادی گذاشته بود؛ میگفت: امام خمینی دین را زنده کرد.
اصلیترین و درست ترین مسیر را خط رهبری می دانست. همیشه به اطرافیان تأکید میکرد که پشت حضرت امام خامنهای باشند. تقوا و رعایت مسائل شرعی و رسیدگی به محرومان از اولویتهای علی بود.
با این همه علاقه مادر و فرزندی چطور راضی شدید که دردانهتان راهی میدان جهاد شود؟
درست است که من علی را خیلی دوست داشتم، اما همین علاقه باعث شد که رضایت دهم. او را دوست داشتم، اما راهی که انتخاب کرده بود را بیشتر دوست داشتم.
پس کار ایشان برای جلب رضایت از شما و خانواده کار دشواری نبود؟
من به اصرار همسرش گاهی به با اعزام علی مخالفت می کردم. همسرش میگفت اگر شما اجازه ندهید ایشان نمیرود. من به خاطر فرزندانش نگران بودم. اما با اصرار آن ها هم از ته دل نمیتوانستم مخالفتی با رفتنش کنم. زبانی میگفتم اما دلم به ماندنش رضایت نداشت. کار و جهاد او و هم رزمانش به خاطر خدا بود. راهی که او برگزیده بود راه اولیای خدا بود. کار و جهادشان فقط برای رضای خدا بود. وقتی مانع میشدیم یا بهانه ای برای نرفتنش میآوردیم ایشان عکسالعمل نشان میداد. علی میگفت مامان شما دیگه چرا؟! اصلش کار خدا بود که راهی شد.
علی نیروی بسیجی بود که راهی سوریه و دفاع از حرم شد؟
علی ابتدا از طریق نیروهای تیپ فاطمیون با یک پاسپورت افغانی راهی شد. برای آشنایی با زبان افغانی خیل زحمت کشید و مطالعه کرده بود. در سوریه با ابو حامد یعنی همان شهید توسلی آشنا شده بود. آشنایی شهید تمامزاده با فاطمیون به نزدیک دو سال قبل برمیگردد. زمانی که لشکر فاطمیون با حضور ابوحامد در آغاز مسیر سرافرازی رزمندگان اسلام در سوریه فعالیتهای جدی خود را شروع کرد. شیخ علی تمامزاده خود را به جمع نیروهای رزمنده رساند و با این که بعد از مدتی مجبور به بازگشت شد اما با پیگیری ابوحامد به جمع نیروهای فاطمیون بازگشت
به نظر شما چه شد که علی تمامزاده لیاقت شهادت در راه امام حسین (ع) را پیداکرد؟
اخلاص و عشق به مکتب امام حسین(ع) او را کربلایی کرد. خوب به یاد دارم که علی هشت سال بیشتر نداشت. یک روز که از مدرسه به خانه آمد، به من گفت مادر جان یک انشا نوشتم گفتم ببینم انشای شما در مورد چه موضوعی است. نوشتههایش را خواندم متعجب ماندم. موضوع انشا در مورد شهادت بود.
علی نوشته بود: " خوش به حال شهدا، بزرگ شدند و جبهه رفتند و در راه خدا شهید شدند."
علی را در آغوش گرفتم و بوسیدم و گریه کردم. علی گفت مادر جان من ننوشتم که شما گریه کنید. اما من انشا را از دفترش جدا کردم و برای خودم نگهش داشتم. نوشتهای که در آغوش میگرفتم و میبوسیدمش. چنان خالصانه و ساده با خدا از شهادت سخن گفته بود که به دل آدم مینشست. این عشق به شهادت از همان دوران در وجود او بود.
علی برایتان از فعالیتهایی که در منطقه انجام میدادند، صحبت میکرد؟
نه، علی چندان از کارهایش در آن جا حرفی نمیزد. هر بار که میآمد برایم سوغاتی میآورد و از زیارت حضرت زینب (س) برایم میگفت و قول داد که من را هم به زیارت خانم ببرد. اولین بار برایم یک تسبیح آورد. پسرم در دو سال گذشته ضمن حضور در جبهه سوریه به کار فرهنگی و گردآوری و تدوین خاطرات شهدا و رزمندگان فاطمیون مشغول بود. تعدادی از این مطالب در ویژهنامههایی که خود او به چاپ رسانده و بخشی دیگر از خاطرات شهدا در وبلاگی که توسط خود شهید ساخته شده بود آمده است.
علی علاقه زیادی به برادران افغان داشت. میگفت بسیاری از افاغنه و شیعه در جنگ ایران و عراق برای جبهه اسلام جنگیدند و برای دفاع از خاک کشور ایران خونها دادند اما در اوج مظلومیت و بد رفتاری مردم و مسئولان ایران، بسیاری از کشور خارج شدند و برخی در اوج ناملایمتیها زندگی در دیار تشیع و سرزمین امام رضا(ع) را از زندگی در سایر کشورها را ترجیح دادند و حال این عزیزان برای دفاع از سوریه مدافع حرم شدهاند.
مادر شهید بودن چه حسی دارد؟
حس شیرین و خوب. مادر شهید بودن را اگر خدا از ما قبول کند ان شاءالله، بسیار خوب است. دردانه من لایق شهادت در راه خدا شد و این چیز کمی نیست. انسان به جایگاهی می رسد که خدا خود خونخواه او میشود. من خواهر شهید و جانباز بودم، برادرم در دفاع از اسلام در جنگ تحمیلی شیمیایی و بعدها به شهادت رسید به این افتخار هم، مادر شهید بودن افزوده شد و همه این ها را من از لطف خدا میدانم که نصیبم کرد. مادر همه شهدای کربلا حضرت خدیجه (س) است. ما همواره باید به ایشان اقتدا کنیم، در راه اسلام جانها فدا کردند و بر این ایثار صبوری داشتند. برادر جانبازم میگوید:" علی را خدا انتخاب کرد."
از دلتنگی مادرانه برایمان بگویید؛ میدانیم که شما بر آن چه در راه خدا دادهاید، توقعی ندارید اما دلتنگی برای هر مادری دشوار خواهد بود. شما با نبودنهای او چطور کنار آمدید؟
بله دلتنگی که طبیعتاً وجود دارد. مادر است و همه داراییاش که فرزندش میشود. اگر از او دور باشد یا او را از دست بدهد، طبیعتاً ناراحت میشود اما برای آنچه خدا روزی به ودیعه پیش ما میگذارد و دوباره آن را میگیرد نباید چندان بیتاب بود. اما وقتی نگاه میکنی و میبینی که فرزندت به بهترین شکل در محضر خدا حاضر شده، آرام میشوی و از این که امانت خدا را به خوبی به او برگرداندهای دوری و دلتنگی را تاب میآوری. وقتی دلتنگ و ناراحت هستم، علی به خوابم میآید. یک بار خیلی ناراحت بودم، علی به خوابم آمد و گفت: مگه چیزی شده مامان؟ چیزی نشده شما اینقدر ناراحتی. بغلم کرد مرا بوسید. بعد دستش راانداخت دور گردنم و گفت چیزی نشده شما ناراحت نباش منم کار دارم اونجا. همچنان او را در خواب میبینم، چون خیلی دوستش دارم. بعضی وقتها که گریه میکنم به یاد اولیای خدا میافتم، یاد صحنه کربلا ولی دلتنگی هم هست ولی الحمدلله او راهش را انتخاب کرد و ما آرزوی این را داریم که خودمان هم فدای این راهها بشویم.
به نظر شما چه لزومی در حضور مجاهدان و رزمندگان مدافع حرم مرزهای عراق و سوریه وجود دارد؟( بعضیها که مدافعان حرم را متهم به انگیزههای مالی میکنند)
من اگر اجازه داشتم و شرایط برای حضور زنان هم فراهم بود خودم راهی میشدم. مگر دفاع از اسلام و مسلمان مظلوم که مورد حمله تروریستها واقع شد، دستور میخواهد و مرز میشناسد. مگر ما مسلمان نیستیم، مگر کتاب ما قرآن نیست، مگر نه این که در قرآن مجید آمده است دفاع از اسلام و مبارزه با استکبار.
امروز استکبار در لباس داعش و تکفیریها به اسلام حمله کرده است. وظیفه ما هم دفاع از این اسلام است. حالا چون وارد خاک کشور ما نشدهاند باید بایستیم و ببینیم که کی میآیند بعد برویم مبارزه، نه... امروز مرز ما همان سوریه و عراق است. آن ها نیتشان این است که شیعیان را قتل عام کنند. اگر علی من که در این راه به شهادت رسیده بارها زنده بشود، دوباره او را راهی میکنم، این راه برای ما مقدس است. ما باید در صحنه حضور داشته باشیم تا به حرم بیبی و حرم رقیه (س) دختر سه ساله امام حسین(ع) جسارت نشود. ما اجازه نمیدهیم دوباره حادثه کربلا تکرار شود و عمه سادات به اسارت برود. برخی هم مدافعان حرم را به گرفتن پول محکوم میکنند. من میخواهم پاسخ آنها را با جملات و وصیتنامه خود شهید برایتان قرائت کنم: "من برای هیچ چیز به سوریه نرفتم که اهداف مادی داشته باشم. راه برای هدف مقدس دفاع از نوامیس و کیان مسلمین و برای مقابله با استکبار و رأس آن رژیم جعلی و سفاک اسرائیل، رژیم کودک کش و جنایت پیشه رژیم صهیونیستی هرچه در توان دارید بر این این رژیم جعلی فریاد بکشید و خشم و نفرتتان را نثار آن کنید. کینههای انقلابیان رسوب نگیرد و فراموش نکنید که همه ما شیعه علی ابن ابی طالب هستیم. شیعه علی علیه السلام ذلت نمیپذیرد."
بعد از شنیدن خبر شهادت علی چه عکسالعملی داشتید؟
علی 15 آبان ماه 1394 مصادف با 23 محرم 1437 به شهادت رسید. پیکرش یک روز در محلی مابین نیروهای دشمن و نیروهای مقاومت قرار داشت که با تلاش رزمندگان اسلام به عقب بازگردانده شد.
قبل از این که خبر شهادت علی را به من بدهند، حضرت زینب(س) و حضرت زهرا(س) را در خواب دیدم. آنها به من فرمودند: چرا بیتابی میکنی؟ آنجا متوجه شهادت علی شدم. متوجه شدم که این بزرگواران آمدهاند تا من را آماده شنیدن خبر شهادتش کنند. میدانستم این بار که علی رفت دیگر باز نمیگردد. من از ته دل دعا نکردم که برگردد. اگر از ته دل دعا میکردم شرمنده خدا میشدم. گفتم این مال خدا است باید دست خودش باشد، دعا نکردم که برگردد، خدا خودش قبول کرد. اگر بیاید و دوباره بخواهد برود اجازه میدهم و خودم راهیاش میکنم. او همیشه برای من مانده است. شهدا زندهاند. علی چهار جا تشییع شد. یک بار در ایران خودرو، فردیس، کرج و اسلام آباد کرج. مراسم باشکوهی بود که مردم شهید پرور حضور داشتند و شهید را از خود دانستند. پسرم در امام زاده محمد حصارک به خاک سپرده شده است.
چه درد دلی با حضرت زینب (س) دارید؟
من به خانم میگویم با این که علی در این راه شهید شد باز هم شرمنده شما هستیم. نه فقط علی، باید بچههای دیگرم، خودم و همسرم در این راه شهید بشویم. فقط امیدوارم خدا قبول کند. وقتی به زیارت سوریه رفتم یاد کربلا افتادم و اسارت حضرت زینب(س). علی در سوریه شهید شده بود و انگار من یک گمشده داشتم که دنبالش میگشتم. مصیبت ما به مصیبت حضرت زینب(س) نمیرسد. ما خاک پای آنها هم نیستیم. انشاء الله همه بچهها هم این راه را انتخاب کنند.
کلام آخر
از همین جا هم خطاب به دشمنان و تروریستها میگویم، تصور نکنید که با شهادت علی و علیها در این مسیر ما از این راه و از این دین دست برمیداریم، ما پرچم اسلام را همیشه بالاتر از خون خود و فرزندانمان میدانیم، چرا که در راه دین و به خاطر دین اسلام رفتند و ما راضی هستیم به رضای خدا، خیال نکنند با این اقداماتشان ما ساکت خواهیم ماند.
شهید علی تمام زاده ابتدا از طریق نیروهای تیپ فاطمیون با یک پاسپورت افغانی به جبهه مبارزه اعزام و در سوریه با ابو حامد یعنی همان شهید توسلی آشنا شده بود.
بر اساس اطلاعات به دست آمده، آشنایی شهید تمام زاده با فاطمیون به حدود دو سال قبل برمیگردد؛ درست زمانی که لشکر فاطمیون با حضور ابوحامد و با تلاش رزمندگان اسلام در سوریه فعالیتهای جدی خود را شروع کردند؛ لذا شیخ علی تمامزاده خود را به جمع نیروهای رزمنده رساند و با این که بعد از مدتی مجبور به بازگشت شد اما مجددا با پیگیری ابوحامد به جمع نیروهای فاطمیون اضافه شد و نهایتا درجریان عملیات محرم توسط نیروهای تکفیری وهابی داعش به شهادت رسید اما پیکراین شهید پس از یک شبانه روز استقرار در محلی که ما بین نیروهای مقاومت و دشمن قرار داشت، با تلاش رزمندگان اسلام به عقب بازگردانده شد.
لازم به ذکر است که حجت الاسلام تمام زاده به مدت 10 سال در شرکت ایران خودرو مشغول به کار فرهنگی و تبلیغ بود ؛
ویژگی های شهید تمام زاده از زبان همسر:
شهید تمام زاده متولد فروردین 1355 ، دارای مدرک دیپلم فنی و دارای تحصیلات حوزوی سطح 2 بود ؛ وی به نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد ، شخصی بود با اخلاق و با بصیرت و با تقوا که حریم ها و احتیاط ها را خیلی رعایت می کرد چه در محیط کاری و چه در خانه و خانواده .
به موضوع حلال و حرام و محرم و نامحرم توجه ویژه ای داشتند و همیشه به اطرافیان هم تاکید داشتند که به این موارد عمل نمایند . شهید تمام زاده مصداق عالم با عمل بودند کسی که در موضوع تبلیغ و نهی از منکر همیشه اول از خود شروع می کردند و این شهید مصداق خدا شناسی واقعی و یک انقلابی بارز و خط شکن بودند که هر کجا که لازم بود به تکلیف خود عمل می کردند.
گفت و گوی ویژه با مادردومین شهید روحانیت:
من متولد 1334هستم. چهار پسر و دو دختر داشتم که در میانشان علی به شهادت رسید. پسرم متولد 1355بود. پدرش کارگر است و ما اهل هشترود آذربایجان شرقی هستیم. علی فرزند اول خانواده بود. او را بسیار دوست داشتم. آن قدر که در راه اهل بیت و در راه دین هدیهاش کردم. همیشه به او هدیه میدادم و میگفت مامان بچهها فکر نکنند که من حضرت یوسف شمایم. روزهای آخر که آمده بود پیشم، یک هدیه به آقا پسرش دادم گفتم علی جان اینم برای خودت میدهم، هدیه پسرش را تنش کرد و گفت: برای خودم بماند زمانی که برگشتم. گفت چون برادرها در این جا حضور دارند، نمیخواهم ناراحت شوند. گفتم آن ها هم تو را دوست دارند گفت درست، اما من نمیخواهم...
گذشت و هدیهاش یادش رفت. الان که شهید شده، هنوز داخل جعبهاش است توی چمدان پیش لباسهایش. علی هر موقع فرصت پیدا میکرد، به من سر میزد، همیشه هم دست پر میآمد. همیشه دست پدرش و من را میبوسید. پسرم از سن 18 سالگی درس طلبگی را آغاز کرد و در درسهایش نیز موفق بود.
شغل پسرتان چه بود؟ چطور بچهای بود؟
در شرکت ایران خودرو کارشناس فرهنگی و امام جماعت بود. اگر بخواهم از ویژگی علی برایتان بگویم باید به ولایت پذیریاش اشاره کنم. وقتی امام خمینی (ره) از دنیا رفت علی 13 ساله بود. خیلی علاقه به امام داشت. رحلت امام در او تأثیر زیادی گذاشته بود؛ میگفت: امام خمینی دین را زنده کرد.
اصلیترین و درست ترین مسیر را خط رهبری می دانست. همیشه به اطرافیان تأکید میکرد که پشت حضرت امام خامنهای باشند. تقوا و رعایت مسائل شرعی و رسیدگی به محرومان از اولویتهای علی بود.
با این همه علاقه مادر و فرزندی چطور راضی شدید که دردانهتان راهی میدان جهاد شود؟
درست است که من علی را خیلی دوست داشتم، اما همین علاقه باعث شد که رضایت دهم. او را دوست داشتم، اما راهی که انتخاب کرده بود را بیشتر دوست داشتم.
پس کار ایشان برای جلب رضایت از شما و خانواده کار دشواری نبود؟
من به اصرار همسرش گاهی به با اعزام علی مخالفت می کردم. همسرش میگفت اگر شما اجازه ندهید ایشان نمیرود. من به خاطر فرزندانش نگران بودم. اما با اصرار آن ها هم از ته دل نمیتوانستم مخالفتی با رفتنش کنم. زبانی میگفتم اما دلم به ماندنش رضایت نداشت. کار و جهاد او و هم رزمانش به خاطر خدا بود. راهی که او برگزیده بود راه اولیای خدا بود. کار و جهادشان فقط برای رضای خدا بود. وقتی مانع میشدیم یا بهانه ای برای نرفتنش میآوردیم ایشان عکسالعمل نشان میداد. علی میگفت مامان شما دیگه چرا؟! اصلش کار خدا بود که راهی شد.
علی نیروی بسیجی بود که راهی سوریه و دفاع از حرم شد؟
علی ابتدا از طریق نیروهای تیپ فاطمیون با یک پاسپورت افغانی راهی شد. برای آشنایی با زبان افغانی خیل زحمت کشید و مطالعه کرده بود. در سوریه با ابو حامد یعنی همان شهید توسلی آشنا شده بود. آشنایی شهید تمامزاده با فاطمیون به نزدیک دو سال قبل برمیگردد. زمانی که لشکر فاطمیون با حضور ابوحامد در آغاز مسیر سرافرازی رزمندگان اسلام در سوریه فعالیتهای جدی خود را شروع کرد. شیخ علی تمامزاده خود را به جمع نیروهای رزمنده رساند و با این که بعد از مدتی مجبور به بازگشت شد اما با پیگیری ابوحامد به جمع نیروهای فاطمیون بازگشت
به نظر شما چه شد که علی تمامزاده لیاقت شهادت در راه امام حسین (ع) را پیداکرد؟
اخلاص و عشق به مکتب امام حسین(ع) او را کربلایی کرد. خوب به یاد دارم که علی هشت سال بیشتر نداشت. یک روز که از مدرسه به خانه آمد، به من گفت مادر جان یک انشا نوشتم گفتم ببینم انشای شما در مورد چه موضوعی است. نوشتههایش را خواندم متعجب ماندم. موضوع انشا در مورد شهادت بود.
علی نوشته بود: " خوش به حال شهدا، بزرگ شدند و جبهه رفتند و در راه خدا شهید شدند."
علی را در آغوش گرفتم و بوسیدم و گریه کردم. علی گفت مادر جان من ننوشتم که شما گریه کنید. اما من انشا را از دفترش جدا کردم و برای خودم نگهش داشتم. نوشتهای که در آغوش میگرفتم و میبوسیدمش. چنان خالصانه و ساده با خدا از شهادت سخن گفته بود که به دل آدم مینشست. این عشق به شهادت از همان دوران در وجود او بود.
علی برایتان از فعالیتهایی که در منطقه انجام میدادند، صحبت میکرد؟
نه، علی چندان از کارهایش در آن جا حرفی نمیزد. هر بار که میآمد برایم سوغاتی میآورد و از زیارت حضرت زینب (س) برایم میگفت و قول داد که من را هم به زیارت خانم ببرد. اولین بار برایم یک تسبیح آورد. پسرم در دو سال گذشته ضمن حضور در جبهه سوریه به کار فرهنگی و گردآوری و تدوین خاطرات شهدا و رزمندگان فاطمیون مشغول بود. تعدادی از این مطالب در ویژهنامههایی که خود او به چاپ رسانده و بخشی دیگر از خاطرات شهدا در وبلاگی که توسط خود شهید ساخته شده بود آمده است.
علی علاقه زیادی به برادران افغان داشت. میگفت بسیاری از افاغنه و شیعه در جنگ ایران و عراق برای جبهه اسلام جنگیدند و برای دفاع از خاک کشور ایران خونها دادند اما در اوج مظلومیت و بد رفتاری مردم و مسئولان ایران، بسیاری از کشور خارج شدند و برخی در اوج ناملایمتیها زندگی در دیار تشیع و سرزمین امام رضا(ع) را از زندگی در سایر کشورها را ترجیح دادند و حال این عزیزان برای دفاع از سوریه مدافع حرم شدهاند.
مادر شهید بودن چه حسی دارد؟
حس شیرین و خوب. مادر شهید بودن را اگر خدا از ما قبول کند ان شاءالله، بسیار خوب است. دردانه من لایق شهادت در راه خدا شد و این چیز کمی نیست. انسان به جایگاهی می رسد که خدا خود خونخواه او میشود. من خواهر شهید و جانباز بودم، برادرم در دفاع از اسلام در جنگ تحمیلی شیمیایی و بعدها به شهادت رسید به این افتخار هم، مادر شهید بودن افزوده شد و همه این ها را من از لطف خدا میدانم که نصیبم کرد. مادر همه شهدای کربلا حضرت خدیجه (س) است. ما همواره باید به ایشان اقتدا کنیم، در راه اسلام جانها فدا کردند و بر این ایثار صبوری داشتند. برادر جانبازم میگوید:" علی را خدا انتخاب کرد."
از دلتنگی مادرانه برایمان بگویید؛ میدانیم که شما بر آن چه در راه خدا دادهاید، توقعی ندارید اما دلتنگی برای هر مادری دشوار خواهد بود. شما با نبودنهای او چطور کنار آمدید؟
بله دلتنگی که طبیعتاً وجود دارد. مادر است و همه داراییاش که فرزندش میشود. اگر از او دور باشد یا او را از دست بدهد، طبیعتاً ناراحت میشود اما برای آنچه خدا روزی به ودیعه پیش ما میگذارد و دوباره آن را میگیرد نباید چندان بیتاب بود. اما وقتی نگاه میکنی و میبینی که فرزندت به بهترین شکل در محضر خدا حاضر شده، آرام میشوی و از این که امانت خدا را به خوبی به او برگرداندهای دوری و دلتنگی را تاب میآوری. وقتی دلتنگ و ناراحت هستم، علی به خوابم میآید. یک بار خیلی ناراحت بودم، علی به خوابم آمد و گفت: مگه چیزی شده مامان؟ چیزی نشده شما اینقدر ناراحتی. بغلم کرد مرا بوسید. بعد دستش راانداخت دور گردنم و گفت چیزی نشده شما ناراحت نباش منم کار دارم اونجا. همچنان او را در خواب میبینم، چون خیلی دوستش دارم. بعضی وقتها که گریه میکنم به یاد اولیای خدا میافتم، یاد صحنه کربلا ولی دلتنگی هم هست ولی الحمدلله او راهش را انتخاب کرد و ما آرزوی این را داریم که خودمان هم فدای این راهها بشویم.
به نظر شما چه لزومی در حضور مجاهدان و رزمندگان مدافع حرم مرزهای عراق و سوریه وجود دارد؟( بعضیها که مدافعان حرم را متهم به انگیزههای مالی میکنند)
من اگر اجازه داشتم و شرایط برای حضور زنان هم فراهم بود خودم راهی میشدم. مگر دفاع از اسلام و مسلمان مظلوم که مورد حمله تروریستها واقع شد، دستور میخواهد و مرز میشناسد. مگر ما مسلمان نیستیم، مگر کتاب ما قرآن نیست، مگر نه این که در قرآن مجید آمده است دفاع از اسلام و مبارزه با استکبار.
امروز استکبار در لباس داعش و تکفیریها به اسلام حمله کرده است. وظیفه ما هم دفاع از این اسلام است. حالا چون وارد خاک کشور ما نشدهاند باید بایستیم و ببینیم که کی میآیند بعد برویم مبارزه، نه... امروز مرز ما همان سوریه و عراق است. آن ها نیتشان این است که شیعیان را قتل عام کنند. اگر علی من که در این راه به شهادت رسیده بارها زنده بشود، دوباره او را راهی میکنم، این راه برای ما مقدس است. ما باید در صحنه حضور داشته باشیم تا به حرم بیبی و حرم رقیه (س) دختر سه ساله امام حسین(ع) جسارت نشود. ما اجازه نمیدهیم دوباره حادثه کربلا تکرار شود و عمه سادات به اسارت برود. برخی هم مدافعان حرم را به گرفتن پول محکوم میکنند. من میخواهم پاسخ آنها را با جملات و وصیتنامه خود شهید برایتان قرائت کنم: "من برای هیچ چیز به سوریه نرفتم که اهداف مادی داشته باشم. راه برای هدف مقدس دفاع از نوامیس و کیان مسلمین و برای مقابله با استکبار و رأس آن رژیم جعلی و سفاک اسرائیل، رژیم کودک کش و جنایت پیشه رژیم صهیونیستی هرچه در توان دارید بر این این رژیم جعلی فریاد بکشید و خشم و نفرتتان را نثار آن کنید. کینههای انقلابیان رسوب نگیرد و فراموش نکنید که همه ما شیعه علی ابن ابی طالب هستیم. شیعه علی علیه السلام ذلت نمیپذیرد."
بعد از شنیدن خبر شهادت علی چه عکسالعملی داشتید؟
علی 15 آبان ماه 1394 مصادف با 23 محرم 1437 به شهادت رسید. پیکرش یک روز در محلی مابین نیروهای دشمن و نیروهای مقاومت قرار داشت که با تلاش رزمندگان اسلام به عقب بازگردانده شد.
قبل از این که خبر شهادت علی را به من بدهند، حضرت زینب(س) و حضرت زهرا(س) را در خواب دیدم. آنها به من فرمودند: چرا بیتابی میکنی؟ آنجا متوجه شهادت علی شدم. متوجه شدم که این بزرگواران آمدهاند تا من را آماده شنیدن خبر شهادتش کنند. میدانستم این بار که علی رفت دیگر باز نمیگردد. من از ته دل دعا نکردم که برگردد. اگر از ته دل دعا میکردم شرمنده خدا میشدم. گفتم این مال خدا است باید دست خودش باشد، دعا نکردم که برگردد، خدا خودش قبول کرد. اگر بیاید و دوباره بخواهد برود اجازه میدهم و خودم راهیاش میکنم. او همیشه برای من مانده است. شهدا زندهاند. علی چهار جا تشییع شد. یک بار در ایران خودرو، فردیس، کرج و اسلام آباد کرج. مراسم باشکوهی بود که مردم شهید پرور حضور داشتند و شهید را از خود دانستند. پسرم در امام زاده محمد حصارک به خاک سپرده شده است.
چه درد دلی با حضرت زینب (س) دارید؟
من به خانم میگویم با این که علی در این راه شهید شد باز هم شرمنده شما هستیم. نه فقط علی، باید بچههای دیگرم، خودم و همسرم در این راه شهید بشویم. فقط امیدوارم خدا قبول کند. وقتی به زیارت سوریه رفتم یاد کربلا افتادم و اسارت حضرت زینب(س). علی در سوریه شهید شده بود و انگار من یک گمشده داشتم که دنبالش میگشتم. مصیبت ما به مصیبت حضرت زینب(س) نمیرسد. ما خاک پای آنها هم نیستیم. انشاء الله همه بچهها هم این راه را انتخاب کنند.
کلام آخر
از همین جا هم خطاب به دشمنان و تروریستها میگویم، تصور نکنید که با شهادت علی و علیها در این مسیر ما از این راه و از این دین دست برمیداریم، ما پرچم اسلام را همیشه بالاتر از خون خود و فرزندانمان میدانیم، چرا که در راه دین و به خاطر دین اسلام رفتند و ما راضی هستیم به رضای خدا، خیال نکنند با این اقداماتشان ما ساکت خواهیم ماند.
شهید علی تمام زاده ابتدا از طریق نیروهای تیپ فاطمیون با یک پاسپورت افغانی به جبهه مبارزه اعزام و در سوریه با ابو حامد یعنی همان شهید توسلی آشنا شده بود.
بر اساس اطلاعات به دست آمده، آشنایی شهید تمام زاده با فاطمیون به حدود دو سال قبل برمیگردد؛ درست زمانی که لشکر فاطمیون با حضور ابوحامد و با تلاش رزمندگان اسلام در سوریه فعالیتهای جدی خود را شروع کردند؛ لذا شیخ علی تمامزاده خود را به جمع نیروهای رزمنده رساند و با این که بعد از مدتی مجبور به بازگشت شد اما مجددا با پیگیری ابوحامد به جمع نیروهای فاطمیون اضافه شد و نهایتا درجریان عملیات محرم توسط نیروهای تکفیری وهابی داعش به شهادت رسید اما پیکراین شهید پس از یک شبانه روز استقرار در محلی که ما بین نیروهای مقاومت و دشمن قرار داشت، با تلاش رزمندگان اسلام به عقب بازگردانده شد.
لازم به ذکر است که حجت الاسلام تمام زاده به مدت 10 سال در شرکت ایران خودرو مشغول به کار فرهنگی و تبلیغ بود ؛
ویژگی های شهید تمام زاده از زبان همسر:
شهید تمام زاده متولد فروردین 1355 ، دارای مدرک دیپلم فنی و دارای تحصیلات حوزوی سطح 2 بود ؛ وی به نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد ، شخصی بود با اخلاق و با بصیرت و با تقوا که حریم ها و احتیاط ها را خیلی رعایت می کرد چه در محیط کاری و چه در خانه و خانواده .
به موضوع حلال و حرام و محرم و نامحرم توجه ویژه ای داشتند و همیشه به اطرافیان هم تاکید داشتند که به این موارد عمل نمایند . شهید تمام زاده مصداق عالم با عمل بودند کسی که در موضوع تبلیغ و نهی از منکر همیشه اول از خود شروع می کردند و این شهید مصداق خدا شناسی واقعی و یک انقلابی بارز و خط شکن بودند که هر کجا که لازم بود به تکلیف خود عمل می کردند.
گفت و گوی ویژه با مادردومین شهید روحانیت:
من متولد 1334هستم. چهار پسر و دو دختر داشتم که در میانشان علی به شهادت رسید. پسرم متولد 1355بود. پدرش کارگر است و ما اهل هشترود آذربایجان شرقی هستیم. علی فرزند اول خانواده بود. او را بسیار دوست داشتم. آن قدر که در راه اهل بیت و در راه دین هدیهاش کردم. همیشه به او هدیه میدادم و میگفت مامان بچهها فکر نکنند که من حضرت یوسف شمایم. روزهای آخر که آمده بود پیشم، یک هدیه به آقا پسرش دادم گفتم علی جان اینم برای خودت میدهم، هدیه پسرش را تنش کرد و گفت: برای خودم بماند زمانی که برگشتم. گفت چون برادرها در این جا حضور دارند، نمیخواهم ناراحت شوند. گفتم آن ها هم تو را دوست دارند گفت درست، اما من نمیخواهم...
گذشت و هدیهاش یادش رفت. الان که شهید شده، هنوز داخل جعبهاش است توی چمدان پیش لباسهایش. علی هر موقع فرصت پیدا میکرد، به من سر میزد، همیشه هم دست پر میآمد. همیشه دست پدرش و من را میبوسید. پسرم از سن 18 سالگی درس طلبگی را آغاز کرد و در درسهایش نیز موفق بود.
شغل پسرتان چه بود؟ چطور بچهای بود؟
در شرکت ایران خودرو کارشناس فرهنگی و امام جماعت بود. اگر بخواهم از ویژگی علی برایتان بگویم باید به ولایت پذیریاش اشاره کنم. وقتی امام خمینی (ره) از دنیا رفت علی 13 ساله بود. خیلی علاقه به امام داشت. رحلت امام در او تأثیر زیادی گذاشته بود؛ میگفت: امام خمینی دین را زنده کرد.
اصلیترین و درست ترین مسیر را خط رهبری می دانست. همیشه به اطرافیان تأکید میکرد که پشت حضرت امام خامنهای باشند. تقوا و رعایت مسائل شرعی و رسیدگی به محرومان از اولویتهای علی بود.
با این همه علاقه مادر و فرزندی چطور راضی شدید که دردانهتان راهی میدان جهاد شود؟
درست است که من علی را خیلی دوست داشتم، اما همین علاقه باعث شد که رضایت دهم. او را دوست داشتم، اما راهی که انتخاب کرده بود را بیشتر دوست داشتم.
پس کار ایشان برای جلب رضایت از شما و خانواده کار دشواری نبود؟
من به اصرار همسرش گاهی به با اعزام علی مخالفت می کردم. همسرش میگفت اگر شما اجازه ندهید ایشان نمیرود. من به خاطر فرزندانش نگران بودم. اما با اصرار آن ها هم از ته دل نمیتوانستم مخالفتی با رفتنش کنم. زبانی میگفتم اما دلم به ماندنش رضایت نداشت. کار و جهاد او و هم رزمانش به خاطر خدا بود. راهی که او برگزیده بود راه اولیای خدا بود. کار و جهادشان فقط برای رضای خدا بود. وقتی مانع میشدیم یا بهانه ای برای نرفتنش میآوردیم ایشان عکسالعمل نشان میداد. علی میگفت مامان شما دیگه چرا؟! اصلش کار خدا بود که راهی شد.
علی نیروی بسیجی بود که راهی سوریه و دفاع از حرم شد؟
علی ابتدا از طریق نیروهای تیپ فاطمیون با یک پاسپورت افغانی راهی شد. برای آشنایی با زبان افغانی خیل زحمت کشید و مطالعه کرده بود. در سوریه با ابو حامد یعنی همان شهید توسلی آشنا شده بود. آشنایی شهید تمامزاده با فاطمیون به نزدیک دو سال قبل برمیگردد. زمانی که لشکر فاطمیون با حضور ابوحامد در آغاز مسیر سرافرازی رزمندگان اسلام در سوریه فعالیتهای جدی خود را شروع کرد. شیخ علی تمامزاده خود را به جمع نیروهای رزمنده رساند و با این که بعد از مدتی مجبور به بازگشت شد اما با پیگیری ابوحامد به جمع نیروهای فاطمیون بازگشت
به نظر شما چه شد که علی تمامزاده لیاقت شهادت در راه امام حسین (ع) را پیداکرد؟
اخلاص و عشق به مکتب امام حسین(ع) او را کربلایی کرد. خوب به یاد دارم که علی هشت سال بیشتر نداشت. یک روز که از مدرسه به خانه آمد، به من گفت مادر جان یک انشا نوشتم گفتم ببینم انشای شما در مورد چه موضوعی است. نوشتههایش را خواندم متعجب ماندم. موضوع انشا در مورد شهادت بود.
علی نوشته بود: " خوش به حال شهدا، بزرگ شدند و جبهه رفتند و در راه خدا شهید شدند."
علی را در آغوش گرفتم و بوسیدم و گریه کردم. علی گفت مادر جان من ننوشتم که شما گریه کنید. اما من انشا را از دفترش جدا کردم و برای خودم نگهش داشتم. نوشتهای که در آغوش میگرفتم و میبوسیدمش. چنان خالصانه و ساده با خدا از شهادت سخن گفته بود که به دل آدم مینشست. این عشق به شهادت از همان دوران در وجود او بود.
علی برایتان از فعالیتهایی که در منطقه انجام میدادند، صحبت میکرد؟
نه، علی چندان از کارهایش در آن جا حرفی نمیزد. هر بار که میآمد برایم سوغاتی میآورد و از زیارت حضرت زینب (س) برایم میگفت و قول داد که من را هم به زیارت خانم ببرد. اولین بار برایم یک تسبیح آورد. پسرم در دو سال گذشته ضمن حضور در جبهه سوریه به کار فرهنگی و گردآوری و تدوین خاطرات شهدا و رزمندگان فاطمیون مشغول بود. تعدادی از این مطالب در ویژهنامههایی که خود او به چاپ رسانده و بخشی دیگر از خاطرات شهدا در وبلاگی که توسط خود شهید ساخته شده بود آمده است.
علی علاقه زیادی به برادران افغان داشت. میگفت بسیاری از افاغنه و شیعه در جنگ ایران و عراق برای جبهه اسلام جنگیدند و برای دفاع از خاک کشور ایران خونها دادند اما در اوج مظلومیت و بد رفتاری مردم و مسئولان ایران، بسیاری از کشور خارج شدند و برخی در اوج ناملایمتیها زندگی در دیار تشیع و سرزمین امام رضا(ع) را از زندگی در سایر کشورها را ترجیح دادند و حال این عزیزان برای دفاع از سوریه مدافع حرم شدهاند.
مادر شهید بودن چه حسی دارد؟
حس شیرین و خوب. مادر شهید بودن را اگر خدا از ما قبول کند ان شاءالله، بسیار خوب است. دردانه من لایق شهادت در راه خدا شد و این چیز کمی نیست. انسان به جایگاهی می رسد که خدا خود خونخواه او میشود. من خواهر شهید و جانباز بودم، برادرم در دفاع از اسلام در جنگ تحمیلی شیمیایی و بعدها به شهادت رسید به این افتخار هم، مادر شهید بودن افزوده شد و همه این ها را من از لطف خدا میدانم که نصیبم کرد. مادر همه شهدای کربلا حضرت خدیجه (س) است. ما همواره باید به ایشان اقتدا کنیم، در راه اسلام جانها فدا کردند و بر این ایثار صبوری داشتند. برادر جانبازم میگوید:" علی را خدا انتخاب کرد."
از دلتنگی مادرانه برایمان بگویید؛ میدانیم که شما بر آن چه در راه خدا دادهاید، توقعی ندارید اما دلتنگی برای هر مادری دشوار خواهد بود. شما با نبودنهای او چطور کنار آمدید؟
بله دلتنگی که طبیعتاً وجود دارد. مادر است و همه داراییاش که فرزندش میشود. اگر از او دور باشد یا او را از دست بدهد، طبیعتاً ناراحت میشود اما برای آنچه خدا روزی به ودیعه پیش ما میگذارد و دوباره آن را میگیرد نباید چندان بیتاب بود. اما وقتی نگاه میکنی و میبینی که فرزندت به بهترین شکل در محضر خدا حاضر شده، آرام میشوی و از این که امانت خدا را به خوبی به او برگرداندهای دوری و دلتنگی را تاب میآوری. وقتی دلتنگ و ناراحت هستم، علی به خوابم میآید. یک بار خیلی ناراحت بودم، علی به خوابم آمد و گفت: مگه چیزی شده مامان؟ چیزی نشده شما اینقدر ناراحتی. بغلم کرد مرا بوسید. بعد دستش راانداخت دور گردنم و گفت چیزی نشده شما ناراحت نباش منم کار دارم اونجا. همچنان او را در خواب میبینم، چون خیلی دوستش دارم. بعضی وقتها که گریه میکنم به یاد اولیای خدا میافتم، یاد صحنه کربلا ولی دلتنگی هم هست ولی الحمدلله او راهش را انتخاب کرد و ما آرزوی این را داریم که خودمان هم فدای این راهها بشویم.
به نظر شما چه لزومی در حضور مجاهدان و رزمندگان مدافع حرم مرزهای عراق و سوریه وجود دارد؟( بعضیها که مدافعان حرم را متهم به انگیزههای مالی میکنند)
من اگر اجازه داشتم و شرایط برای حضور زنان هم فراهم بود خودم راهی میشدم. مگر دفاع از اسلام و مسلمان مظلوم که مورد حمله تروریستها واقع شد، دستور میخواهد و مرز میشناسد. مگر ما مسلمان نیستیم، مگر کتاب ما قرآن نیست، مگر نه این که در قرآن مجید آمده است دفاع از اسلام و مبارزه با استکبار.
امروز استکبار در لباس داعش و تکفیریها به اسلام حمله کرده است. وظیفه ما هم دفاع از این اسلام است. حالا چون وارد خاک کشور ما نشدهاند باید بایستیم و ببینیم که کی میآیند بعد برویم مبارزه، نه... امروز مرز ما همان سوریه و عراق است. آن ها نیتشان این است که شیعیان را قتل عام کنند. اگر علی من که در این راه به شهادت رسیده بارها زنده بشود، دوباره او را راهی میکنم، این راه برای ما مقدس است. ما باید در صحنه حضور داشته باشیم تا به حرم بیبی و حرم رقیه (س) دختر سه ساله امام حسین(ع) جسارت نشود. ما اجازه نمیدهیم دوباره حادثه کربلا تکرار شود و عمه سادات به اسارت برود. برخی هم مدافعان حرم را به گرفتن پول محکوم میکنند. من میخواهم پاسخ آنها را با جملات و وصیتنامه خود شهید برایتان قرائت کنم: "من برای هیچ چیز به سوریه نرفتم که اهداف مادی داشته باشم. راه برای هدف مقدس دفاع از نوامیس و کیان مسلمین و برای مقابله با استکبار و رأس آن رژیم جعلی و سفاک اسرائیل، رژیم کودک کش و جنایت پیشه رژیم صهیونیستی هرچه در توان دارید بر این این رژیم جعلی فریاد بکشید و خشم و نفرتتان را نثار آن کنید. کینههای انقلابیان رسوب نگیرد و فراموش نکنید که همه ما شیعه علی ابن ابی طالب هستیم. شیعه علی علیه السلام ذلت نمیپذیرد."
بعد از شنیدن خبر شهادت علی چه عکسالعملی داشتید؟
علی 15 آبان ماه 1394 مصادف با 23 محرم 1437 به شهادت رسید. پیکرش یک روز در محلی مابین نیروهای دشمن و نیروهای مقاومت قرار داشت که با تلاش رزمندگان اسلام به عقب بازگردانده شد.
قبل از این که خبر شهادت علی را به من بدهند، حضرت زینب(س) و حضرت زهرا(س) را در خواب دیدم. آنها به من فرمودند: چرا بیتابی میکنی؟ آنجا متوجه شهادت علی شدم. متوجه شدم که این بزرگواران آمدهاند تا من را آماده شنیدن خبر شهادتش کنند. میدانستم این بار که علی رفت دیگر باز نمیگردد. من از ته دل دعا نکردم که برگردد. اگر از ته دل دعا میکردم شرمنده خدا میشدم. گفتم این مال خدا است باید دست خودش باشد، دعا نکردم که برگردد، خدا خودش قبول کرد. اگر بیاید و دوباره بخواهد برود اجازه میدهم و خودم راهیاش میکنم. او همیشه برای من مانده است. شهدا زندهاند. علی چهار جا تشییع شد. یک بار در ایران خودرو، فردیس، کرج و اسلام آباد کرج. مراسم باشکوهی بود که مردم شهید پرور حضور داشتند و شهید را از خود دانستند. پسرم در امام زاده محمد حصارک به خاک سپرده شده است.
چه درد دلی با حضرت زینب (س) دارید؟
من به خانم میگویم با این که علی در این راه شهید شد باز هم شرمنده شما هستیم. نه فقط علی، باید بچههای دیگرم، خودم و همسرم در این راه شهید بشویم. فقط امیدوارم خدا قبول کند. وقتی به زیارت سوریه رفتم یاد کربلا افتادم و اسارت حضرت زینب(س). علی در سوریه شهید شده بود و انگار من یک گمشده داشتم که دنبالش میگشتم. مصیبت ما به مصیبت حضرت زینب(س) نمیرسد. ما خاک پای آنها هم نیستیم. انشاء الله همه بچهها هم این راه را انتخاب کنند.
کلام آخر
از همین جا هم خطاب به دشمنان و تروریستها میگویم، تصور نکنید که با شهادت علی و علیها در این مسیر ما از این راه و از این دین دست برمیداریم، ما پرچم اسلام را همیشه بالاتر از خون خود و فرزندانمان میدانیم، چرا که در راه دین و به خاطر دین اسلام رفتند و ما راضی هستیم به رضای خدا، خیال نکنند با این اقداماتشان ما ساکت خواهیم ماند.
شهید علی تمام زاده ابتدا از طریق نیروهای تیپ فاطمیون با یک پاسپورت افغانی به جبهه مبارزه اعزام و در سوریه با ابو حامد یعنی همان شهید توسلی آشنا شده بود.
,بر اساس اطلاعات به دست آمده، آشنایی شهید تمام زاده با فاطمیون به حدود دو سال قبل برمیگردد؛ درست زمانی که لشکر فاطمیون با حضور ابوحامد و با تلاش رزمندگان اسلام در سوریه فعالیتهای جدی خود را شروع کردند؛ لذا شیخ علی تمامزاده خود را به جمع نیروهای رزمنده رساند و با این که بعد از مدتی مجبور به بازگشت شد اما مجددا با پیگیری ابوحامد به جمع نیروهای فاطمیون اضافه شد و نهایتا درجریان عملیات محرم توسط نیروهای تکفیری وهابی داعش به شهادت رسید اما پیکراین شهید پس از یک شبانه روز استقرار در محلی که ما بین نیروهای مقاومت و دشمن قرار داشت، با تلاش رزمندگان اسلام به عقب بازگردانده شد.
,لازم به ذکر است که حجت الاسلام تمام زاده به مدت 10 سال در شرکت ایران خودرو مشغول به کار فرهنگی و تبلیغ بود ؛
,,
ویژگی های شهید تمام زاده از زبان همسر:
, ویژگی های شهید تمام زاده از زبان همسر:,شهید تمام زاده متولد فروردین 1355 ، دارای مدرک دیپلم فنی و دارای تحصیلات حوزوی سطح 2 بود ؛ وی به نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد ، شخصی بود با اخلاق و با بصیرت و با تقوا که حریم ها و احتیاط ها را خیلی رعایت می کرد چه در محیط کاری و چه در خانه و خانواده .
,به موضوع حلال و حرام و محرم و نامحرم توجه ویژه ای داشتند و همیشه به اطرافیان هم تاکید داشتند که به این موارد عمل نمایند . شهید تمام زاده مصداق عالم با عمل بودند کسی که در موضوع تبلیغ و نهی از منکر همیشه اول از خود شروع می کردند و این شهید مصداق خدا شناسی واقعی و یک انقلابی بارز و خط شکن بودند که هر کجا که لازم بود به تکلیف خود عمل می کردند.
,گفت و گوی ویژه با مادردومین شهید روحانیت:
, گفت و گوی ویژه با مادردومین شهید روحانیت:,من متولد 1334هستم. چهار پسر و دو دختر داشتم که در میانشان علی به شهادت رسید. پسرم متولد 1355بود. پدرش کارگر است و ما اهل هشترود آذربایجان شرقی هستیم. علی فرزند اول خانواده بود. او را بسیار دوست داشتم. آن قدر که در راه اهل بیت و در راه دین هدیهاش کردم. همیشه به او هدیه میدادم و میگفت مامان بچهها فکر نکنند که من حضرت یوسف شمایم. روزهای آخر که آمده بود پیشم، یک هدیه به آقا پسرش دادم گفتم علی جان اینم برای خودت میدهم، هدیه پسرش را تنش کرد و گفت: برای خودم بماند زمانی که برگشتم. گفت چون برادرها در این جا حضور دارند، نمیخواهم ناراحت شوند. گفتم آن ها هم تو را دوست دارند گفت درست، اما من نمیخواهم...
,گذشت و هدیهاش یادش رفت. الان که شهید شده، هنوز داخل جعبهاش است توی چمدان پیش لباسهایش. علی هر موقع فرصت پیدا میکرد، به من سر میزد، همیشه هم دست پر میآمد. همیشه دست پدرش و من را میبوسید. پسرم از سن 18 سالگی درس طلبگی را آغاز کرد و در درسهایش نیز موفق بود.
,شغل پسرتان چه بود؟ چطور بچهای بود؟
, شغل پسرتان چه بود؟ چطور بچهای بود؟,در شرکت ایران خودرو کارشناس فرهنگی و امام جماعت بود. اگر بخواهم از ویژگی علی برایتان بگویم باید به ولایت پذیریاش اشاره کنم. وقتی امام خمینی (ره) از دنیا رفت علی 13 ساله بود. خیلی علاقه به امام داشت. رحلت امام در او تأثیر زیادی گذاشته بود؛ میگفت: امام خمینی دین را زنده کرد.
,اصلیترین و درست ترین مسیر را خط رهبری می دانست. همیشه به اطرافیان تأکید میکرد که پشت حضرت امام خامنهای باشند. تقوا و رعایت مسائل شرعی و رسیدگی به محرومان از اولویتهای علی بود.
,با این همه علاقه مادر و فرزندی چطور راضی شدید که دردانهتان راهی میدان جهاد شود؟
, با این همه علاقه مادر و فرزندی چطور راضی شدید که دردانهتان راهی میدان جهاد شود؟,درست است که من علی را خیلی دوست داشتم، اما همین علاقه باعث شد که رضایت دهم. او را دوست داشتم، اما راهی که انتخاب کرده بود را بیشتر دوست داشتم.
,پس کار ایشان برای جلب رضایت از شما و خانواده کار دشواری نبود؟
, پس کار ایشان برای جلب رضایت از شما و خانواده کار دشواری نبود؟,من به اصرار همسرش گاهی به با اعزام علی مخالفت می کردم. همسرش میگفت اگر شما اجازه ندهید ایشان نمیرود. من به خاطر فرزندانش نگران بودم. اما با اصرار آن ها هم از ته دل نمیتوانستم مخالفتی با رفتنش کنم. زبانی میگفتم اما دلم به ماندنش رضایت نداشت. کار و جهاد او و هم رزمانش به خاطر خدا بود. راهی که او برگزیده بود راه اولیای خدا بود. کار و جهادشان فقط برای رضای خدا بود. وقتی مانع میشدیم یا بهانه ای برای نرفتنش میآوردیم ایشان عکسالعمل نشان میداد. علی میگفت مامان شما دیگه چرا؟! اصلش کار خدا بود که راهی شد.
,علی نیروی بسیجی بود که راهی سوریه و دفاع از حرم شد؟
, علی نیروی بسیجی بود که راهی سوریه و دفاع از حرم شد؟,علی ابتدا از طریق نیروهای تیپ فاطمیون با یک پاسپورت افغانی راهی شد. برای آشنایی با زبان افغانی خیل زحمت کشید و مطالعه کرده بود. در سوریه با ابو حامد یعنی همان شهید توسلی آشنا شده بود. آشنایی شهید تمامزاده با فاطمیون به نزدیک دو سال قبل برمیگردد. زمانی که لشکر فاطمیون با حضور ابوحامد در آغاز مسیر سرافرازی رزمندگان اسلام در سوریه فعالیتهای جدی خود را شروع کرد. شیخ علی تمامزاده خود را به جمع نیروهای رزمنده رساند و با این که بعد از مدتی مجبور به بازگشت شد اما با پیگیری ابوحامد به جمع نیروهای فاطمیون بازگشت
,به نظر شما چه شد که علی تمامزاده لیاقت شهادت در راه امام حسین (ع) را پیداکرد؟
, به نظر شما چه شد که علی تمامزاده لیاقت شهادت در راه امام حسین (ع) را پیداکرد؟,اخلاص و عشق به مکتب امام حسین(ع) او را کربلایی کرد. خوب به یاد دارم که علی هشت سال بیشتر نداشت. یک روز که از مدرسه به خانه آمد، به من گفت مادر جان یک انشا نوشتم گفتم ببینم انشای شما در مورد چه موضوعی است. نوشتههایش را خواندم متعجب ماندم. موضوع انشا در مورد شهادت بود.
,علی نوشته بود: " خوش به حال شهدا، بزرگ شدند و جبهه رفتند و در راه خدا شهید شدند."
,علی را در آغوش گرفتم و بوسیدم و گریه کردم. علی گفت مادر جان من ننوشتم که شما گریه کنید. اما من انشا را از دفترش جدا کردم و برای خودم نگهش داشتم. نوشتهای که در آغوش میگرفتم و میبوسیدمش. چنان خالصانه و ساده با خدا از شهادت سخن گفته بود که به دل آدم مینشست. این عشق به شهادت از همان دوران در وجود او بود.
,علی برایتان از فعالیتهایی که در منطقه انجام میدادند، صحبت میکرد؟
, علی برایتان از فعالیتهایی که در منطقه انجام میدادند، صحبت میکرد؟,نه، علی چندان از کارهایش در آن جا حرفی نمیزد. هر بار که میآمد برایم سوغاتی میآورد و از زیارت حضرت زینب (س) برایم میگفت و قول داد که من را هم به زیارت خانم ببرد. اولین بار برایم یک تسبیح آورد. پسرم در دو سال گذشته ضمن حضور در جبهه سوریه به کار فرهنگی و گردآوری و تدوین خاطرات شهدا و رزمندگان فاطمیون مشغول بود. تعدادی از این مطالب در ویژهنامههایی که خود او به چاپ رسانده و بخشی دیگر از خاطرات شهدا در وبلاگی که توسط خود شهید ساخته شده بود آمده است.
,علی علاقه زیادی به برادران افغان داشت. میگفت بسیاری از افاغنه و شیعه در جنگ ایران و عراق برای جبهه اسلام جنگیدند و برای دفاع از خاک کشور ایران خونها دادند اما در اوج مظلومیت و بد رفتاری مردم و مسئولان ایران، بسیاری از کشور خارج شدند و برخی در اوج ناملایمتیها زندگی در دیار تشیع و سرزمین امام رضا(ع) را از زندگی در سایر کشورها را ترجیح دادند و حال این عزیزان برای دفاع از سوریه مدافع حرم شدهاند.
,مادر شهید بودن چه حسی دارد؟
, مادر شهید بودن چه حسی دارد؟,حس شیرین و خوب. مادر شهید بودن را اگر خدا از ما قبول کند ان شاءالله، بسیار خوب است. دردانه من لایق شهادت در راه خدا شد و این چیز کمی نیست. انسان به جایگاهی می رسد که خدا خود خونخواه او میشود. من خواهر شهید و جانباز بودم، برادرم در دفاع از اسلام در جنگ تحمیلی شیمیایی و بعدها به شهادت رسید به این افتخار هم، مادر شهید بودن افزوده شد و همه این ها را من از لطف خدا میدانم که نصیبم کرد. مادر همه شهدای کربلا حضرت خدیجه (س) است. ما همواره باید به ایشان اقتدا کنیم، در راه اسلام جانها فدا کردند و بر این ایثار صبوری داشتند. برادر جانبازم میگوید:" علی را خدا انتخاب کرد."
,از دلتنگی مادرانه برایمان بگویید؛ میدانیم که شما بر آن چه در راه خدا دادهاید، توقعی ندارید اما دلتنگی برای هر مادری دشوار خواهد بود. شما با نبودنهای او چطور کنار آمدید؟
, از دلتنگی مادرانه برایمان بگویید؛ میدانیم که شما بر آن چه در راه خدا دادهاید، توقعی ندارید اما دلتنگی برای هر مادری دشوار خواهد بود. شما با نبودنهای او چطور کنار آمدید؟,بله دلتنگی که طبیعتاً وجود دارد. مادر است و همه داراییاش که فرزندش میشود. اگر از او دور باشد یا او را از دست بدهد، طبیعتاً ناراحت میشود اما برای آنچه خدا روزی به ودیعه پیش ما میگذارد و دوباره آن را میگیرد نباید چندان بیتاب بود. اما وقتی نگاه میکنی و میبینی که فرزندت به بهترین شکل در محضر خدا حاضر شده، آرام میشوی و از این که امانت خدا را به خوبی به او برگرداندهای دوری و دلتنگی را تاب میآوری. وقتی دلتنگ و ناراحت هستم، علی به خوابم میآید. یک بار خیلی ناراحت بودم، علی به خوابم آمد و گفت: مگه چیزی شده مامان؟ چیزی نشده شما اینقدر ناراحتی. بغلم کرد مرا بوسید. بعد دستش راانداخت دور گردنم و گفت چیزی نشده شما ناراحت نباش منم کار دارم اونجا. همچنان او را در خواب میبینم، چون خیلی دوستش دارم. بعضی وقتها که گریه میکنم به یاد اولیای خدا میافتم، یاد صحنه کربلا ولی دلتنگی هم هست ولی الحمدلله او راهش را انتخاب کرد و ما آرزوی این را داریم که خودمان هم فدای این راهها بشویم.
,به نظر شما چه لزومی در حضور مجاهدان و رزمندگان مدافع حرم مرزهای عراق و سوریه وجود دارد؟( بعضیها که مدافعان حرم را متهم به انگیزههای مالی میکنند)
, به نظر شما چه لزومی در حضور مجاهدان و رزمندگان مدافع حرم مرزهای عراق و سوریه وجود دارد؟( بعضیها که مدافعان حرم را متهم به انگیزههای مالی میکنند) ,من اگر اجازه داشتم و شرایط برای حضور زنان هم فراهم بود خودم راهی میشدم. مگر دفاع از اسلام و مسلمان مظلوم که مورد حمله تروریستها واقع شد، دستور میخواهد و مرز میشناسد. مگر ما مسلمان نیستیم، مگر کتاب ما قرآن نیست، مگر نه این که در قرآن مجید آمده است دفاع از اسلام و مبارزه با استکبار.
,امروز استکبار در لباس داعش و تکفیریها به اسلام حمله کرده است. وظیفه ما هم دفاع از این اسلام است. حالا چون وارد خاک کشور ما نشدهاند باید بایستیم و ببینیم که کی میآیند بعد برویم مبارزه، نه... امروز مرز ما همان سوریه و عراق است. آن ها نیتشان این است که شیعیان را قتل عام کنند. اگر علی من که در این راه به شهادت رسیده بارها زنده بشود، دوباره او را راهی میکنم، این راه برای ما مقدس است. ما باید در صحنه حضور داشته باشیم تا به حرم بیبی و حرم رقیه (س) دختر سه ساله امام حسین(ع) جسارت نشود. ما اجازه نمیدهیم دوباره حادثه کربلا تکرار شود و عمه سادات به اسارت برود. برخی هم مدافعان حرم را به گرفتن پول محکوم میکنند. من میخواهم پاسخ آنها را با جملات و وصیتنامه خود شهید برایتان قرائت کنم: "من برای هیچ چیز به سوریه نرفتم که اهداف مادی داشته باشم. راه برای هدف مقدس دفاع از نوامیس و کیان مسلمین و برای مقابله با استکبار و رأس آن رژیم جعلی و سفاک اسرائیل، رژیم کودک کش و جنایت پیشه رژیم صهیونیستی هرچه در توان دارید بر این این رژیم جعلی فریاد بکشید و خشم و نفرتتان را نثار آن کنید. کینههای انقلابیان رسوب نگیرد و فراموش نکنید که همه ما شیعه علی ابن ابی طالب هستیم. شیعه علی علیه السلام ذلت نمیپذیرد."
,بعد از شنیدن خبر شهادت علی چه عکسالعملی داشتید؟
, بعد از شنیدن خبر شهادت علی چه عکسالعملی داشتید؟,علی 15 آبان ماه 1394 مصادف با 23 محرم 1437 به شهادت رسید. پیکرش یک روز در محلی مابین نیروهای دشمن و نیروهای مقاومت قرار داشت که با تلاش رزمندگان اسلام به عقب بازگردانده شد.
,قبل از این که خبر شهادت علی را به من بدهند، حضرت زینب(س) و حضرت زهرا(س) را در خواب دیدم. آنها به من فرمودند: چرا بیتابی میکنی؟ آنجا متوجه شهادت علی شدم. متوجه شدم که این بزرگواران آمدهاند تا من را آماده شنیدن خبر شهادتش کنند. میدانستم این بار که علی رفت دیگر باز نمیگردد. من از ته دل دعا نکردم که برگردد. اگر از ته دل دعا میکردم شرمنده خدا میشدم. گفتم این مال خدا است باید دست خودش باشد، دعا نکردم که برگردد، خدا خودش قبول کرد. اگر بیاید و دوباره بخواهد برود اجازه میدهم و خودم راهیاش میکنم. او همیشه برای من مانده است. شهدا زندهاند. علی چهار جا تشییع شد. یک بار در ایران خودرو، فردیس، کرج و اسلام آباد کرج. مراسم باشکوهی بود که مردم شهید پرور حضور داشتند و شهید را از خود دانستند. پسرم در امام زاده محمد حصارک به خاک سپرده شده است.
,چه درد دلی با حضرت زینب (س) دارید؟
, چه درد دلی با حضرت زینب (س) دارید؟,من به خانم میگویم با این که علی در این راه شهید شد باز هم شرمنده شما هستیم. نه فقط علی، باید بچههای دیگرم، خودم و همسرم در این راه شهید بشویم. فقط امیدوارم خدا قبول کند. وقتی به زیارت سوریه رفتم یاد کربلا افتادم و اسارت حضرت زینب(س). علی در سوریه شهید شده بود و انگار من یک گمشده داشتم که دنبالش میگشتم. مصیبت ما به مصیبت حضرت زینب(س) نمیرسد. ما خاک پای آنها هم نیستیم. انشاء الله همه بچهها هم این راه را انتخاب کنند.
,کلام آخر
, کلام آخر,از همین جا هم خطاب به دشمنان و تروریستها میگویم، تصور نکنید که با شهادت علی و علیها در این مسیر ما از این راه و از این دین دست برمیداریم، ما پرچم اسلام را همیشه بالاتر از خون خود و فرزندانمان میدانیم، چرا که در راه دین و به خاطر دین اسلام رفتند و ما راضی هستیم به رضای خدا، خیال نکنند با این اقداماتشان ما ساکت خواهیم ماند.
,]
ارسال دیدگاه