اخبار داغ

گزارش؛

تراژدی پرغصه جانبازان و ایثارگران جامانده از قافله شهادت

تراژدی پرغصه جانبازان و ایثارگران جامانده از قافله شهادت
با آنکه بیست و اندی از 8 سال دفاع مقدس می گذرد ولی هنوز تراژدی پرغصه جانبازان و ایثارگران جامانده از قافله شهادت بر روی پرده سینمای روزگار خودنمایی می کند.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از "آرمان کرمان"؛درست بیست و هفت سال از جنگ تحمیلی می گذرد ولی هنوز آثار آن بر تن و جان ایثارگران و جانباختگان از جان گذشته باقی مانده است.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, آرمان کرمان",

ـ دستانش را در اثر ترکش خمپاره از دست داده  اما به یکبار هم دهن به گلایه نگشوده است، با خوش رویی می گوید علاوه بر این مجروحیت دو ترکش  یکی در ناحیه کتف و دیگری در کلیه سمت چپم به یادگار مانده است که شبانه روز اذیتم می کند و شبها بی خوابی می کشم ، اما تا به حال این را به کسی نگفته ام.

,

ـ جانباز دیگری علاوه بر اینکه دستانش  تا مچ قطع شده اند چشمانش را نیز در راه ایثار و فداکاری فدای انقلاب و رهبر کرده است ، با این حال یکبار گلایه نکرده  و با امید به خدا به زندگی خود ادامه می دهد.

,

ـ 75 درصد جانبازی دارد و قطع نخاع است، از بس روی ویلچر نشسته یکی از کلیه هایش دچار مشکل شده است ، همسرش می گوید تمام کارهایش را خودش می کند ، حتی در کارهای خانه و علی الخصوص خرید خانه به من کمک می کند ، شبها درد می کشد و ناله می کند ولی یکبار نشنیدم که بگوید چرا؟

,

ـ جانباز شیمیایی و موجی می باشد در ابتدا که مجروح شده بود بعد از مرخص شدن از بیمارستان آن را به منزل آوردند، گاهی اوقات حالش آنقدر خراب می شد که فکر می کرد و من دو فرزندش دشمن هستیم ، بی اختیار به طرف ما حمله ور می شد ، این کار او به حدی ترسناک بود که فرزندانم را سریع به خانه همسایه ها می فرستادم و خودم نیز در اتاق پنهان می شدم و در را به روی خودم قفل می کردم. می رفت آشپزخانه و چاقو را بر می داشت و آنقدر به در می کوبید و می گفت: شما دشمنان انقلاب باید کشته شوید. این حالت تا چند سال وجود داشت و اوضاع و احوال خانه برای ما جهنم شده بود....

,

ـ همسر جانباز دیگری می گفت: وقتی همسرم به جبهه رفت بعد از مدتی گفتند که شهید شده است، مادرش خوشحال شد و گفت بلاخره من هم مادر شهید شدم ولی حال و احوال من طور دیگری بود و اصلا باورم نمی شد که همسرم شهید شده باشد، بعد از مدتی خبر آوردند که او مجروح شده است و در بیمارستان اهواز بستری و از آنجا به تهران منتقل شده است ، سپس مرخص و به خانه برگشت ، در اوایل  با صدای گربه چنان از جا بلند می شد و می گفت دشمن حمله کرده است فوری می پرید و تمامی لحاف و فرش ها را روی بچه ها می انداخت و با صدای بلند داد می زد همگی فرار کنید ، قایم شوید دشمن حمله کرده است. گاهی اوقات هم کلنگ را بر می داشت و وسط اتاق شروع به کندن زمین می کرد و می گفت می خواهم سنگر درست کنم تا شما ها از دست دشمن درامان باشید، و زمانی هم می رسید آنقدر حالش بد می شد که شیشه ها ی در و پنجره را می شکست و یادم هست که یکبار کنتور برق را از جا کند و .... حال با گذشت چند سال خدا را شکر با دارو و درمان کنترل شده است ولی از ناحیه حنجره شیمیایی شده و براثرتجویز اشتباه  پزشکان حنجره اش را از دست داد، تا به حال حتی یکبار طعم غذا را نچشیده است با این همه  گلایه نکرده است.

,

ـ بگذریم ....

,

وقتی خواستم با او ازدواج کنم خواهرش گفت جانباز است و احتمال این است که روز بروز بدتر شود آیا باز حاضری با او ازدواج کنی؟ در جوابش پاسخ دادم من افتخار می کنم که همسرم جانبازو برادر شهید است و این نمی تواند مانعی برای ازدواج ما باشد.

,

بالاخره به محضر رفتیم و در همانجا عقد کردیم و با دعوت از  تعدادی از اقوام ایشان اقوام من  در یکی از رستوران های شهر ، شام مختصر میهمانی دادیم ، این جشن عروسی ما بود.

,

او بسیار پرتلاش بود شنیده بودم که بعد از برگشت از جبهه در زمین های بایر و بدون آب یکی از روستاهای دور افتاده جیرفت مشغول به پاکسازی زمین سخت و سفت می شود و روزها و هفته ها طول می کشد در این زمینی که پر از سنگلاخ است آن را تبدیل به یک زمین آباد کشاورزی کند.

,

خانواده اش می گفتند که گاهی اوقات هفته ها و حتی ماه ها می شد که به خانه نمی آمد ، در آنجا چادر زده بود شبانه روز سخت مشغول کار بود .

,

حدود بیست سال در این زمین های کشاورزی سخت کار کرد، در ابتدا چیزی در او هویدا نبود و حالش مساعد بود ولی گاهی اوقات دچار مشکل می شد ، پدر بزرگوارش که پدر شهید هم می باشد از او می خواهد تا به بنیاد شهید و امور ایثارگران برود و مشکلات جسمی اش را بگوید ، ولی او قبول نمی کند و می گوید در این دو سالی که در جبهه بودم به خاطر خدا رفته ام و فعلا هم مشکلی ندارم ، ولی این مشکل جسمی او روز به روز بدتر شد و نیروی بدنی او رو به تحلیل رفت تا جایی که امروز نمی تواند آنچنان که باید راه برود ، بارها به پزشکان متفاوتی در کرمان، تهران، شیراز و ...  مراجعه کرد، در ابتدا طبق گفته وی در کرمان کسی متوجه بیماری وی نمی شود تا اینکه در تهران می گویند که این بیماری شما در اثر استشمام مواد شیمیایی است ، وقتی همسرم می گوید که در جبهه در تماس مستقیم با بمب شیمیایی دشمن بوده آنها می گویند در اثر همان مسئله است، برایش دو نوع قرص تجویز می کنند و می گویند باید خارجی باشد زیرا ایرانی تاثیری در او ندارد.

,

بعد از گذشت 6 سال از زندگی مشترکمان یکبار ندیدم که گریه کند و یا اشکی بریزد تا اینکه اخیرا هرگاه شهدای گمنام را به شهرمان می آورند و یا از صدا و سیما قطعه هایی از جبهه های جنگ را به تصویر می کشند حال منغلبش را متوجه می شوم. و گاهی اوقات اشکانش همانند دری از گوشه چشمانش می غلتند و بعد از اینکه گونه هایش را نوازش می دهند بر زمین می ریزد متوجه می شوم، به قول ما دلش نازک شده و به قول خودش هوایی شده و یاد و خاطر آن روزها او را دوباره به جبهه ها می کشاند و افسوس می خورد که چرا از قافله شهدا جامانده است.

,

سالها گذشت و او حالش روز به روز بد تر می شود و چون هزینه دارو بسیار سنگین است با اصرار من و دعوت من از مسئولین خواستیم که به او رسیدگی شود و او را در زمره جانبازان به حساب بیاورند.

,

ولی متاسفانه مسئولین در جواب گفتند ما نمی توانیم این کار را بکنیم می بایست همان اولی که به پزشک مراجعه کرده و به او گفته شده که در اثر مواد شیمیایی می بایست از پزشک نوشته ای داشته باشد تا ما در کمیسیون پزشکی برای آن تصمیم بگیریم و ...

,

و از این دست ایثارگران بسیارند که بعد از بازگشت از جبهه دچار مسائل روحی و جسمی شده اند ولی چون در ابتدا نخواستند و حتی احتمال این را نمی دادند که دچارش شوند دنبالش را در بنیاد شهید و امور ایثارگران نگرفتند.

,

ولی حال که از لحاظ روحی و جسمی دچار مشکل شده اند ، کسی به آنان توجهی ندارد و می گویند ما نمی توانیم برای شما کاری انجام دهیم.

,

بسیار باعث تاسف است که در بنیاد شهید پرونده هایی را داریم که شخصی راننده نهاد سپاه و یا بسیج بوده که  بر اثر تصادف جانبازی دریافت می کند. و یا اشخاصی با استفاده از بند "پ" اصلا رنگ جبهه را ندیده و یا اینکه اصلا سنش به زمان جبهه نمی خورد ولی در بنیاد شهید پرونده دارد و از مزایای جانبازی استفاده می کند ، از این دست مسائل کم نیست.

,

حال این مسئولین چگونه می خواهند جوابگوی خون شهیدان و ایثارگران و جانبازان باشند.

,

آنان داوطلبانه به جبهه رفتند و از تمامی وجود خود مایه گذاشتند بدون کوچکترین چشم داشتی ، زیرا هدفشان چیز دیگری بود آن هم دفاع از مملکت و ناموس و ایجاد امنیت در سرزمین طلایی ایران بود.

,

بعضی از آنان حتی در وصیت نامه هایشان چیزهایی را برای ما نوشتند که باور کنید امروز دارد به وقوع می پیوندد، آنان هرگز از اموال بیت المال به نفع خود و خانواده هایشان استفاده نکردند ولی امروز برخی حقوق های نجومی و مخفیانه می گیرند و بیت المال را چپاول می کنند حتی ککشان هم نمی گزد برایشان بسیار متاسفم.

,

گر چه همسرم هرگز نخواسته و نمی خواهد که به او جانباز گفته شود ، زیرا در جواب می گوید مگر جایی از بدن من ترکش خورده که به من جانباز می گویید ، گاهی اوقات از گفتن این حرف های من بسیار عصبانی می شود و اعتراض می کند.

,

ولی او برای من یک ایثارگر و رزمنده ای است که  می توانم هر روز آثار جنگ را ببینم . بیشتر دوستانش رزمندگان و جانبازان هشت سال دفاع مقدس هستند که با هم رفت و آمد خانوادگی داریم وقتی پای درد دل همسرانشان می نشینم  همه از سختی روزگار می گویند.

,

آری نمی دانم چطور برایتان بگویم شما سالی یک هفته دفاع مقدس دارید ولی ما خانواده های جانبازان و ایثارگران هر روز دفاع مقدس داریم ، با دیدن حال زار همسرانمان آنقدر ناراحت می شویم که کاری جز اشک وناله به درگاه خدا نداریم  چون پاره ای از وجودمان در کنار ما آب می شود ولی ما نمی توانیم برایشان کاری انجام دهیم ، آنها شبانه روز درد می کشند ، اما هنوز با مهربانی و صبوری با ما رفتار می کنند، یکبار نشده از شدت درد عصبانی شوند و به ما پرخاش کنند. متاسفانه گاهی اوقات شده ما صبوری خود را از دست داده ایم و شاید سرشان داد کشیده ایم ولی آنان همچنان صبورانه به ما نگاه می کنند و لبخند می زنند.

,

نمی دانم چه بگویم وقتی پای درد دل دیگر همسران جانبازان و ایثارگران می نشینم سختی روزگار خودم فراموشم می شود، خداوند به آنان چنان صبری داده است که فقط خودش و خودشان می دانند.

,

خداوند به همسرانشان جزای خیر و صبر و تحمل عظیم عنایت فرماید و به جانبازان و ایثارگران زخم خورده از روزگار شفای عاجل عنایت فرماید.

,

از شما جوانان واز شما مردم غیور ملت ایران درخواست داریم که قدر این جامانده ها و یادگاران 8 سال دفاع مقدس را بدانید به آنها احترام بگذارید و به عیادتشان بروید زیرا حضور شما در کنار آنان باعث می شود که به آنها روحیه دهید و با این کارتان به آنان می فهمانید که هر چه از انقلاب و امنیت این سرزمین دارید به خاطر حضور و وجود آنان در جبهه های نبرد خون و آتش بوده است.

,

انتهای پیام/

,

 

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه