اخبار داغ

کریم باوی: حسرت روزهای جبهه را می‌خورم

کریم باوی: حسرت روزهای جبهه را می‌خورم
پیشکسوت فوتبال کشورمان گفت: حسرت روزهای جبهه را می‌خورم.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ هفته دفاع مقدس ، برای خیلی ها خاطرات جنگ را تداعی می کند . برخی خاطراتی دورتر دارند، عده ای که نبودند و تنها روایتهایی شنیده اند که هفته دفاع مقدس آنها را برایشان یادآور یا عده ای که دورتر بودند و شاید از آن روزها، تنها اخبار هولناک و شنیدن آژیرهای خطر و قطعی برق را به یاد دارند. اما برای بعضی مثل کریم باوی که در میدان نبرد بودند، قصه دفاع مقدس و جنگ کاملا متفاوت است.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,

ملی پوش دهه 60 فوتبال ایران و باشگاه پرسپولیس که در ترکش های از جنگ در بدنش دارد، در گفتگو با پایگاه اطلاع رسانی سازمان ورزش بسیج درباره جنگ تحمیلی گفت: منزل ما یکی از بهترین خانه های آبادان بود. پدرم در شرکت نفت کار می کرد و ما آنجا شرایط زندگی مان بد نبود. اما وقتی جنگ می شود، دیگر هیچ یک از این چیزها اهمیتی ندارد.این قدر جنگ یکدفعه اتفاق افتاد که ما حتی نتوانستیم وسایل جمع کنیم. یکدفعه دیدیم عراقی ها رسیدند پشت دیوار شهر. هیچ کس وقت نکرد وسایل جمع کند. باورکردنی نبود اما واقعیت بود. عراقی ها تمام ماشین های صفر در خیابان را هم با خودشان بردند. هیچ کس حتی بنزین نداشت که ماشین هاییی که در شهر مانده بودند را بردارد و فرار کند. خانواده ام به کرج رفتند اما ، اما من که نمی توانستم بروم.

,

باوی با اشاره به اولین حضورش در جبهه ها در سن شانزده سالگی، اظهار داشت:اولین بار شانزده سال داشتم که به جبهه اعزام شدم .خب چرا، خیلی ها می گفتند نرو جبهه. مخصوصا وقتی که فوتبال بازی می کردم و بازی مرا می دیدند می گفتند نرو جبهه و همین جا بمان و فوتبال بازی کن اما دلم من جای دیگری بود. حتی وقتی قلعه نویی بازی مرا دید و گفت بیا تمرین شاهین فرار کردم و رفتم جبهه.وقتی هم که اولین بار به تیم ملی دعوت شدم همین کار را کردم. کلا سر نترسی داشتم. اصلا شرایط آن زمان با امروز خیلی فرق می کرد. اعتقاداتمان، نگاهمان به زندگی حتی . یادم می آید اوایل انقلاب بود که یک بار دیوار نویسی کردم. اول نمی ترسیدم، دوستانم هم مرا شیر کردند،

,

وی افزود: رفتم پیش یکی از دوستان و گفتم شعری بگو تا روی دیوار بنویسم. آن شب تا دو بیدار بودم . اما وقتی شعار را نوشتم، خیلی ترسیدم . کسی جرات نمی کرد روی دیوار شعار بنویسد. اما من، یک پسر بچه ده ساله این کار را کرده بودم .بعد اما خیلی ترسیدم . از ترس اسپری را خاک کردم اما برای پنهان کردنش یک چاله بسیار عمیق کندم. حق هم داشتم بترسم. مامورها دنبال کسی بودند که دیوار نویسی کرده. در شهرک محافظت شده شهرک نفت تعداد زیادی مامو با تانک و نفر بر آمده بودند دنبال من می گشتند. اگر متوجه می شدند این کار من است که تکه بزرگه خودم و خانواده ام گوشمان بود. همه را بیچاره می کردم اما خدا را شکر کسی متوجه نشد. اما منظورم این است که کلا آدم با دل و جراتی بودم .

,

پیشکسوت فوتبال کشورمان خاطر نشان کرد:. شهید فهمیده جلوی چشمان خود من خودش را شهید کرد. یک بار یادم هست که شهید فهمیده مامور شد تا یک معبر عبور یک به یک را منفجر کند. او آن روز کیسه ای پر از نارنجک را منفجر کرد و تانک عراقی را منهدم کرد. ریل تانک منفجر شد و از حرکت ایستاد  . با این اتفاق ، عراقی ها در آن معبر ساعت ها زمینگیر شدند. ما روی پشت بام ها بودیم و باید با «کوکتل مولوتف» ، جلوی نیروهای پیاده عراقی را می گرفتیم. دو ماه با دست خالی از شهر دفاع کردیم. چقدر کشته دادیم. اما نمی توانستیم دل بکنیم. از چه چیزی باید دل می کندیم؟ آنجا خانه مان بود.

,

وی درباره چگونگی جانباز شدنش نیز گفت: در عملیات والفجر مقدماتی بود که جانباز شدم و چند ترکش راه زندگی مرا تغییر داد و از جبهه و جنگ  دور کرد. در  فکه ، درست چند کیلومتری اتوبان بصره به بغداد بودیم. اگر خط را می شکستیم ، شاید تکلیف جنگ هم یکسره می شد. خیلی از لشکر های ما به خط زدند. جلوتر از همه هم لشکر همرزمان شهید همت بودند.وقتی لشکر محمد رسول الله(ص) رفت جلو ، همه امیدار بودند. عراقی ها فقط پنج لشکر توپخانه گذاشته بودند که روی سر ما آتش بریزد. متاسفانه در والفجر خیلی کشته دادیم.

,

باوی ادامه داد: من خودم هم همان جا ترکش های خمپاره خوردم و بستری شدم. فکر کنم یکماهی بستری بودم. چند تا جراحی کردند و چند تایی از ترکش ها را در آوردند اما دو تا ترکش ریز کاتیوشا ماند توی بدنم که چند سال قبل در آوردم . همان ترکش ها بود که باعث شد از جنگ برگردم و دیگر نتوانم بروم  اما ای کاش همان جا می ماندم و از بچه های جنگ جدا نمی شدم ای کاش باز نمی گشتم . همیشه حسرت می خورم که چرا برگشتم و چرا پیش بچه ها نماندم.

,

 باوی در پایان با اشاره به وظیفه سنگین ما در قبال شهدا تاکید کرد: ما وظیفه سنگینی در مقابل شهدا و جانبازان خانواه آنها داریم .واقعیت این است که هرگز نمی توانیم دینی را که برگردن ماست ادا کنیم. امنیت امروز کشورمان را مدیون شهدایی هستیم که از جانشان گذشتند. شیرین تر از جان در دنیا نیست اما آنها از همین شیرین ترین چیز گذشتند.باورتان نمی شود که خودشان را روی مین می انداختند. راه بازگشتی نبود، تکه تکه می شدند اما با جان و دل این کار را می کردند. هدف و اعتقاد قوی داشتند، هنوز هم هر چه داریم از آنهاست و مدیون آنها هستیم و هرگز نمی توانیم دین خود را به آنان ادا کنیم.

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه