اخبار داغ

دلجویی سپاه پاسداران از خانواده شهداء؛

روایت دیدارهای مقدس

روایت دیدارهای مقدس
اصلا همین دید و بازدیدهاست که نگذاشته ذخایر واقعی نظام در پیچ و خم روزگار فراموش شوند و از دل و دیده بروند.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از سولدوز خبر، دیدار و دلجویی از خانواده های شهداء یکی از ارزشمندترین کارهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوران پس از جنگ است که هنوز هم به قوت خودش باقیست.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, سولدوز خبر,

همین دید و بازدیدهاست که نگذاشته ذخایر واقعی نظام در پیچ و خم روزگار فراموش شوند و از دل و دیده بروند.

,

به مناسبت هفته دفاع مقدس به همراه چند پاسدار انقلاب اسلامی به منزل شهیدان مرسلی، ذوالفقاری و ولیان رفتیم تا از روزگارشان با خبر باشیم.

,

اولین خانه، منزل شهید رحیم ذوالفقاری است. خانه ای باصفا و قدیمی که درخت اناری هم در گوشه ای از حیاطش به تواضع ایستاده و رنگ سرخش طعم امید و زندگی می دهد.

,

, ,

شهید ذوالفقاری دانش آموز سال سوم راهنمایی بود که یک روز شتابان به متزل می آید و کتاب هایش را میگذارد که برود. مادرش می گوید پرسیدم پسرم کجا با این عجله؟ گفت: مادر الان وقت جنگ است دفاع واجب تر است.

,

روز ۱۸ ازدیبهشت سال ۶۱ این رزمنده نوجوان در اشنویه بدست عوامل ضدانقلاب آسمانی می شود. هر چند قامت پدرش خم شد اما قامت انقلاب به برکت ذوالفقاری ها هنوز هم راست و استوار است.

,

حالا پس از ۳۴ سال پدر شهید ذوالفقاری در بستر بیماری افتاده و به سختی روزگار می گذراند و دختران بابا شدده اند پرستارش ولی خوب می دانند که اگر "رحیم" بود شاید حال پدر اینقدر زود تحلیل نمی رفت و پسرش می شد مرد زندگی شان.

,

, ,

نزدیکانشان می گویند مسئولان دیگر مثل سابق به آنها سر نمی زنند و جویای احوالشان نیستند و شاید همین روزهاست که در پیچ و خم افکار مشوش برخی مسئولان همانطور که امام راحل هشدار داده بود فراموش شوند.

,

به منزل شهید دوم می رویم، شهید ناصر ولیان که در سن ۲۸ سالگی بر اثر تله انفجاری در منطقه پیرانشهر به بدست ضدانقلاب به شهادت می رسد. پدرش از پاسدارن قدیمی منطقه است که در درگیری با ضدانقلاب در خلیفان نیز به سختی مجروح و جانباز میشود.

,

ناصر یکی از مظلوم ترین شهدای سپاه است که دشمن پس از شهادتش عملیات روانی گسترده ای به راه انداخت تا چراغ هدایت این شهید را که حالا خبر شهادتش یک شهر را خبردار کرده بود کم فروغ کند اما مگر خدا می گذارد؟

,

, ,

مادرش عکس ناصر را در قابی بزرگ قرار داده و نگاه شهید چنان تازه است که انگار همین چند دقیقه پیش باهم دیدار داشتیم.

,

برای پدر و مادرش هم نگاه شهید تازه بود و هم داغش.

,

به منزل سومین شهید می رویم که باز هم از طبقه مرفه نیست، منزل بسیار کوچک و نورانی در گوشه  ای از شهر دارند و بی سر و صدا با پستی و بلندی های روزگار دست و پنجه نرم می کنند.

,

شهید اکبر مرسلی هم ۱۷ ساله بود که خودش را در سال ۶۵ فهمیده وار به عملیات معروف کربلای۵ می رساند و شجاعانه جان شیرینش را تقدیم خدا و اسلام می کند تا امنیت من و تو تضمینی باشد.

,

 

,

, ,

خدایا چقدر دنیا پیش خانواده های شهید حقیر است و چقدر دلهای ایمانشان به تو قرص است که همیشه زمزمه خدا بزرگ است را ذکر زبانشان می بینم.

,

البته حال پدر شهیدان قائمی هم خوب نیست و این را می شود از صف دیدارها فهمید، نه  اینکه چون در بخش مراقبت های ویژه بستری است، نه.

,

, ,

پدر شهیدان قائمی بعد از آن شد پدر همه رزمندگان و جانبازان نقده، ولی حالا بعد از سال ها انگار دلتنگی اش برای دو درّدانه اش بیشتر شده و می خواهد بار دیگر آن ها را گرم در آغوش بگیرد مثل همان روزهای سخت زمستان که نمی گذاشت پاهایشان را سرما گز کند، آغوش پدر.

,

 

,

انتهای پیام/م

,

 

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه