خاطرات خواندنی شهید زنده از پدر بسیجیان سیستان و بلوچستان
پدر شهیدان خدری گفت: شهید لک زایی هر بار من را می دید دستم را می بوسید کاری که پسر بزرگم خجالت می کشد انجام دهد.
[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از عصرهامون، غلامعلی خدری شهید زنده و پدر شهیدان عیسی و ابراهیم خدری که در زمان حیات سرداران شهید زیادی حضور داشتند خاطراتی خواندنی از سردار لک زایی پدر بسیجیان سیستان و بلوچستان عنوان کرد که در ادامه می خوانید:
,
شبکه اطلاع رسانی راه دانا,
عصرهامون,
پدر شهیدان خدری با بیان اینکه من اگر یک شب بخوابم و یاد شهدا را بکنم و نام حاجی(سردار شهید لک زایی) را نبرم مسلمان نیستم، گفت: شهید لک زایی انسان بی تکبری بود با این خود پدر چند شهید بودند اما وقتی با هم دیدار داشتیم امکان نداشت دست من را نبوسد.
,
وی ادامه داد: بی تکبری ایشان را از این لحاظ می گویم که پسر بزرگم خجالت می کشد دستم را ببوسد اما ایشان این کار را با این که پیرمردی کهنسال و کشاورز بودم و خودشان سردار باز هم دستم را می بوسیدند و برایشان مهم نبود چه کسی آنجا حضور دارد.
,
خدری اضافه کرد: اگر یک نفر پیدا شود که بگوید من از ایشان ناراحت هستم، من حرفش را قبول نمیکنم.
,
این پدر شهید افزود: ایشان هر بار به زابل می آمدند به بنده هم سر می زدند در سفری هم که با هم به سوریه رفته بودیم با اینکه اتاق ایشان جدا بود ولی هر روز صبح به بنده هم سر می زد، بعد می رفت.
,
خدی با بیان اینکه خدا به حق امام حسین(ع) توفیق همنشینی با ایشان را برای ما عنایت کند، تصریح کرد: یک بار با سردار قاسم سلیمانی و محب فارسی به دیدنم آمده بودند که سردار سلیمانی از من خواست برایشان دعا کنم تا شهید شوند.
,
این شهید زنده با بیان اینکه در عملیات های خیبر، بدر، فاو ، شلمچه و جزیره مجنون حضور داشته، گفت: فرزندم عیسی در شلمچه شهید شد.
,
وی با بیان اینکه عیسی را شهید لک زایی به جبهه اعزام کرده بود، اظهار داشت: قبل از عیسی خودم به جبهه رفته بودم و 25 ماه در جبهه و جنگ بودم.
,
خدری با اشاره به تصویر شهادت شهید لک زایی تصریح کرد: کدام چهره آدمی وقتی از دنیا می رود این چنین است؟ این رنگ ، رنگ آدم بهشتی است.
,
وی با بیان اینکه خبر شهادت سردار شهید لک زایی را شیخ حسن داده بود، گفت: شیخ حسن قبل از من مطلع شده بود و نگذاشته بود که به من مستقیم خبر حاجی را بدهند. بچه ها هم ایشان را خوب میشناختند، وقتی می آمد و برای فراخوان و جذب افراد به جبهه سخنرانی میکرد سخنرانیش صد در صد تأثیر داشت. هر وقت اینجا میآمد و صحبت میکرد، هر بار 10، 15 نفر برای جبهه و جنگ ثبت نام میکردند.
,
پدر شهیدان خدری اضافه کرد: شهید لک زایی اهل ریا نبود حاجی دفعه آخر که آمد باد و طوفان شدیدی بود، همه ما را غافلگیر کرد. گفتیم برای ناهار پیش ما بماند، جواب داد من همیشه نمک گیر این سفره هستم.
,
این جانباز شیمیایی اضافه کرد: عملیات خیبر شیمیایی شدم. شلمچه در عملیات کربلای پنج کمتر شیمیایی شدم و خیبر بیشتر.
,
وی در خصوص اینکه گرانی و تحریم را قبول ندارد، افزود: این ها دروغ است مردم تنبل شده اند .
,
خدری گفت: همه چیز فراوان است هر کس می گوید گرانی و تحریم است خودش مشکل دارد، کسی از صبح تا غروب بخوابد و دنبال کار نرود خودش مشکل دارد.
,
پدر شهیدان خدری خاطر نشان کرد: شهید لک زایی در هر مجلسی هر جا که بود من را در کنار خودمی نشاند، حتی اگر داخل ماشین سوار میشد، مرا سوار ماشین خودش میکرد و من سوار ماشین کس دیگری نمیشدم. الان هم آقایان دیگر، از جمله آقایان باغبانی، خیلی به من احترام میگذارند. خدا حفظشان کند.
,
این شهید زنده افزود: خانه ای که مهمان دارد روزی دارد در خانهای که مهمان نیاید و کسی آنجا چیزی نخورد، روزی ندارد. از من سن و سالی گذشته است و من این حرف را بر اساس تجربه و مشاهده ام می گویم، هر کسی سفرهای در خانه اش پهن کند و دیگران را اطعام کند، خدا روزی اش را چندین برابر به او می دهد و به او و کار و خانواده و زندگی اش خیر و برکت میدهد.
,
وی گفت: بعضی از مردم وقتی برخورد حاجی را با من می دیدند تعجب می کردند و می گفتند حاجی که خودش سردار است چرا با شما این طور رفتار می کند. حاجی برخوردش با همه برخوردی الهی بود، شیطانی نبود، برخورد الهی و بدون تعارف، خودش معلوم می شود، این ریاکاری نبود که با من پیرمرد این قدر دوست بود. ایشان حتماً الهی بود و چیزی می دانست.
,
خدری در پایان اضافه کرد: کار خدایی فراموشی ندارد، کار حاج حبیب لکزایی برای ما فراموش شدنی نیست، ما او را فراموش نمی کنیم و همیشه در قلب ما هست. برای من بالاتر از پسرم بود، کارهایی که ایشان میکرد پسرم انجام نمی دهد. برخوردی که سردار انجام می داد، پسرم انجام نمی دهد. به خاطر اینکه دوستی الهی و خدایی داشت، آن زمانی که فرمانده سپاه و بسیج بودند سردار نبود، به خاطر سرداری نبود، من به هیچ کس جز خدا احتیاج ندارم. این احتیاجم به خاطر الهی بودنش بود. کار الهی را من دوست دارم، من آدم چاپلوسی نیستم.
,
انتهای پیام/
]
به اشتراک گذاری این مطلب!
ارسال دیدگاه