فرقی نمی کند کجا باشی، شغلت چه باشد و یا که از اهالی کدام شهر و منطقه باشی؛ اصلاً آرزو و عشق بسیجی ها مشترک است. می خواهد در میان میدان نبرد باشند یا در میان میدان خدمت. می خواهد از ساکنین دهه شصت باشند یا که هشتاد و نود. آرزوی بسیجی شهادت و عشقش اهل بیت (ع) هستند.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛به نقل از دیار آفتاب؛ بسیج تفکر است و بسیجی جلوه گاهی برای این تفکر و معجزه الهی. یک روز در خاکریزهای طلاییه و فکه و سرزمین شلمچه جلوه می کند یک روز در مرز و خیابان و هر جا که باب خدمت باز باشد. چرا که بسیجی اولین دغدغه اش خلق الله است. یعنی خدمت به خلق الله است.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, دیار آفتاب,در این ایام که به کنگره ملی ۹۲ هزار شهید بسیجی نزدیک می شویم بد نیست جلوه ای دیگر از تفکر بسیجی در عرصه خدمت را بشناسیم. البته همه او را می شناسیم بلکه می خواهیم او را، تفکرش و عشقش را مرور کنیم.
بسیجی شهید رضا نظری کسی بود که تمام آوار ها و گرد و غبارهای زمانه را از خود کنار زد و در بازی عشق آنقدر مستانه به دور آتش چرخید تا در پلاسکو اوج گرفت و بالا رفت.
رضای شهید که متولد شده در روز ولادت هشتمین اختر تابناک امامت و ولایت است، هشتمین آتش نشانی بود که از زیر آوار پلاسکو بیرون آمد و گویا این چنین ارادتش را به امام رئوف به نمایش گذاشت.
بد نیست که به گوشه ای از خاطرات مادر شهید که در گفتگو با دیارآفتاب مطرح کرده است نگاهی بیندازیم تا بیشتر بشتاسیم این خودمانی های آسمانی شده را.
«خداوند به من و همسرم سه فرزند عطا کرده که "رضا" بزرگترین آنها بود و خواهر و برادرش هر دو کوچکتر از او بودند.
"رضا" بچه خودساختهای بود و همین امر باعث شده بود تا در خانواده جایگاه ویژهای داشته باشد؛ پسری به شدت تلاشگر و خستگیناپذیر و در یک جمله شخصیتی که میتوانست خود را با هر جمعی وقف دهد و همین باعث شده بود تا همیشه مورد توجه همگان باشد.
کلاس سوم دبستان بود که او را ترغیب به نماز خواندن کردم و از همان سال نماز و روزه میگرفت؛ وقتی به سن تکلیف رسید هر وقت نمازش قضا میشد به شوخی میگفت؛ "میشود نمازهایی را که قبل از رسیدن به سن تکلیف خواندهام به جای نمازهای قضا حساب شود؟" و من به شوخی میگفتم چون من شما را به نماز خواندن ترغیب کردم نمازهایتان برای من است.
پدرش ایثارگر بود و با بسیج از همان دوران کودکی آشنا بود در دوران مدرسه هم از اعضای فعال بسیج بود و بعد از فارغالتحصیلی به خاطر علاقهای که به بسیج داشت و باتوجه به رشته تحصیلیاش عضو بسیج مهندسین شد. و در تهران هم عضو فعال گردان علیبن ابیطالب(ع) شد.
رضا بعد از آنکه دیپلم گرفت در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه آزاد اراک قبول شد؛ و بعد از فارغالتحصیلی مشغول دوران مقدس وظیفه شد. و این دوره را در مرکز پلیس ۱۱۰ تهران مشغول شد و از آنجا بود که حس همیاری و همکاری با مردم درمانده در وجودش جوشش گرفت.
بلافاصله بعد از پایان خدمت سربازی به خاطر شوقی که داشت خود را برای آزمونهای سخت آتشنشانی آماده کرد و مدت زیادی با پشتکار و علاقه زیاد تمامی آزمونهای آتشنشانی را دنبال کرد و بعد از سپری کردن همه مراحل با موفقیت قدم به عرصه کار گذاشت و به عنوان نیروی آتش نشان به مردم و کشورش خدمت کرد.
او در ۲۷ اسفندماه سال ۹۴ وارد سازمان آتشنشانی شد؛ دورههای آموزشی را چون از قبل با موفقیت سپری کرده بود، در تاریخ ۱۸ آذرماه ۹۵ به عنوان نیروی رسمی آتشنشانی مشغول به کار شد و در ایستگاه آتشنشانی بعث مشغول شد.
تا پیش از حادثه پلاسکو ماموریت مهم و خطیری شرکت نکرده بود و ساختمان پلاسکو اولین و آخرین ماموریتی بود که رضا به عنوان نیروی آتشنشانی به شکل جدی تجربه کرده بود.
رضا به خاطر تحصیلاتش میتوانست بخش اداری را انتخاب کند ولی از انجا که از کار پشت میز نشینی به شدت متنفر بود بخش حریق را انتخاب کرده بود و احساس می کرد در این بخش موثرتر خواهد بود و خودش میگفت که از پشت میزنشینی را دوست ندارم.
وقتی به فرمانده رضا گفتم چرا پسرم را که هنوز تجربه کافی نداشت به این ماموریت مشکل فرستادید؟ در پاسخم گفت "خود رضا داوطلب شد تا برای کمک کردن برود."
رضا همیشه به خاطر دیگران از خودش می گذشت و این روحیه از بچگی همراه او بود. برای بزرگترها به ویژه پدربزرگش احترام خاصی قایل بود؛ خیلی به هم وابسته بودند بعد از شهادت رضا پدرم هم نتوانست به خاطر غم دوری بیماری را تحمل کند. من هم در یک سال هم فرزندم و هم پدرم را از دست دادم.
ارادت خاصی به ائمه اطهار(ع) داشت و خیلی معتقد بود؛ وقتی ۲۰ سال داشت به همراه خانواده توفیق پیدا کرد تا حج مشرف شود و یک سال قبل از حضورش در نیروی آتشنشانی در اربعین سال ۹۳ به کربلا مشرف شد و توفیق یافت تا زائر بینالحرمین شود.
رضا در خاطراتش نوشته است؛ "بعد از پیادهروی اربعین وقتی به حرم حضرت عباس(ع) رسیدم، پاهایم تاول زده بود که ناگهان یک نفر پایش را روی پایم گذاشت و تاولها ترکید و من ناخودآگاه فریاد زدم؛ در آن لحظه بود که ازدحام جمعیت باعث شد تا به طرف دیوار کشیده شوم و در اثر برخورد با دیوار بر زمین افتادم آن لحظه با خود فکر کردم که حضرت ابوالفضل(ع) برای اینکه صدایم را در حرمش بالا برده بودم مرا تنبیه کرده است و برای همین از حضرت عذرخواهی کرده و مشغول به نماز و قرائت دعا شدم و طلب استغفار کردم.
شهادت لیاقت رضا بود، اگرچه برای منِ مادر این داغ خیلی زود بود و خیلی آرزوها برای فرزندم داشتم و اینکه باور کنم او دیگر نیست دشوار است.
روزهای آخر نوحهای با مضمون شهدای مدافع حرم با خود زمزمه میکرد و به من میگفت؛ "دوست دارد برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) عازم سوریه شود" ولی من مخالفت کردم و به او گفتم خدمتی که به خلقالله میکنی اجرش کمتر از مدافعین حرم نیست.
چند روز قبل از شهادتش از من میخواست که تنها دعای عاقبت بخیر شدن برایش کنم، دوست داشتم پسرم را در لباس دامادی ببینم ولی به راستی چه زیبا عاقبت بخیر شد. و خوشحالم از اینکه امروز همه از پیرو جوان نام و یاد رضا را در ذهن دارند و از او به نیکی یاد میکنند.
او را در خانه علیرضا صدا می کردیم ولی خودش رضا را بیشتر دوست داشت و اولین باری که او را رضا صدا کردیم در بهشت زهرا و موقعهای بود که روی سنگ مزارش حک شده بود "رضا؛ راضیم به رضای خدا"»
انتهای پیام/
در این ایام که به کنگره ملی ۹۲ هزار شهید بسیجی نزدیک می شویم بد نیست جلوه ای دیگر از تفکر بسیجی در عرصه خدمت را بشناسیم. البته همه او را می شناسیم بلکه می خواهیم او را، تفکرش و عشقش را مرور کنیم.
,بسیجی شهید رضا نظری کسی بود که تمام آوار ها و گرد و غبارهای زمانه را از خود کنار زد و در بازی عشق آنقدر مستانه به دور آتش چرخید تا در پلاسکو اوج گرفت و بالا رفت.
,, ,
رضای شهید که متولد شده در روز ولادت هشتمین اختر تابناک امامت و ولایت است، هشتمین آتش نشانی بود که از زیر آوار پلاسکو بیرون آمد و گویا این چنین ارادتش را به امام رئوف به نمایش گذاشت.
,بد نیست که به گوشه ای از خاطرات مادر شهید که در گفتگو با دیارآفتاب مطرح کرده است نگاهی بیندازیم تا بیشتر بشتاسیم این خودمانی های آسمانی شده را.
,«خداوند به من و همسرم سه فرزند عطا کرده که "رضا" بزرگترین آنها بود و خواهر و برادرش هر دو کوچکتر از او بودند.
,"رضا" بچه خودساختهای بود و همین امر باعث شده بود تا در خانواده جایگاه ویژهای داشته باشد؛ پسری به شدت تلاشگر و خستگیناپذیر و در یک جمله شخصیتی که میتوانست خود را با هر جمعی وقف دهد و همین باعث شده بود تا همیشه مورد توجه همگان باشد.
,کلاس سوم دبستان بود که او را ترغیب به نماز خواندن کردم و از همان سال نماز و روزه میگرفت؛ وقتی به سن تکلیف رسید هر وقت نمازش قضا میشد به شوخی میگفت؛ "میشود نمازهایی را که قبل از رسیدن به سن تکلیف خواندهام به جای نمازهای قضا حساب شود؟" و من به شوخی میگفتم چون من شما را به نماز خواندن ترغیب کردم نمازهایتان برای من است.
,پدرش ایثارگر بود و با بسیج از همان دوران کودکی آشنا بود در دوران مدرسه هم از اعضای فعال بسیج بود و بعد از فارغالتحصیلی به خاطر علاقهای که به بسیج داشت و باتوجه به رشته تحصیلیاش عضو بسیج مهندسین شد. و در تهران هم عضو فعال گردان علیبن ابیطالب(ع) شد.
,رضا بعد از آنکه دیپلم گرفت در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه آزاد اراک قبول شد؛ و بعد از فارغالتحصیلی مشغول دوران مقدس وظیفه شد. و این دوره را در مرکز پلیس ۱۱۰ تهران مشغول شد و از آنجا بود که حس همیاری و همکاری با مردم درمانده در وجودش جوشش گرفت.
,بلافاصله بعد از پایان خدمت سربازی به خاطر شوقی که داشت خود را برای آزمونهای سخت آتشنشانی آماده کرد و مدت زیادی با پشتکار و علاقه زیاد تمامی آزمونهای آتشنشانی را دنبال کرد و بعد از سپری کردن همه مراحل با موفقیت قدم به عرصه کار گذاشت و به عنوان نیروی آتش نشان به مردم و کشورش خدمت کرد.
,او در ۲۷ اسفندماه سال ۹۴ وارد سازمان آتشنشانی شد؛ دورههای آموزشی را چون از قبل با موفقیت سپری کرده بود، در تاریخ ۱۸ آذرماه ۹۵ به عنوان نیروی رسمی آتشنشانی مشغول به کار شد و در ایستگاه آتشنشانی بعث مشغول شد.
,تا پیش از حادثه پلاسکو ماموریت مهم و خطیری شرکت نکرده بود و ساختمان پلاسکو اولین و آخرین ماموریتی بود که رضا به عنوان نیروی آتشنشانی به شکل جدی تجربه کرده بود.
,رضا به خاطر تحصیلاتش میتوانست بخش اداری را انتخاب کند ولی از انجا که از کار پشت میز نشینی به شدت متنفر بود بخش حریق را انتخاب کرده بود و احساس می کرد در این بخش موثرتر خواهد بود و خودش میگفت که از پشت میزنشینی را دوست ندارم.
,وقتی به فرمانده رضا گفتم چرا پسرم را که هنوز تجربه کافی نداشت به این ماموریت مشکل فرستادید؟ در پاسخم گفت "خود رضا داوطلب شد تا برای کمک کردن برود."
,رضا همیشه به خاطر دیگران از خودش می گذشت و این روحیه از بچگی همراه او بود. برای بزرگترها به ویژه پدربزرگش احترام خاصی قایل بود؛ خیلی به هم وابسته بودند بعد از شهادت رضا پدرم هم نتوانست به خاطر غم دوری بیماری را تحمل کند. من هم در یک سال هم فرزندم و هم پدرم را از دست دادم.
,ارادت خاصی به ائمه اطهار(ع) داشت و خیلی معتقد بود؛ وقتی ۲۰ سال داشت به همراه خانواده توفیق پیدا کرد تا حج مشرف شود و یک سال قبل از حضورش در نیروی آتشنشانی در اربعین سال ۹۳ به کربلا مشرف شد و توفیق یافت تا زائر بینالحرمین شود.
,رضا در خاطراتش نوشته است؛ "بعد از پیادهروی اربعین وقتی به حرم حضرت عباس(ع) رسیدم، پاهایم تاول زده بود که ناگهان یک نفر پایش را روی پایم گذاشت و تاولها ترکید و من ناخودآگاه فریاد زدم؛ در آن لحظه بود که ازدحام جمعیت باعث شد تا به طرف دیوار کشیده شوم و در اثر برخورد با دیوار بر زمین افتادم آن لحظه با خود فکر کردم که حضرت ابوالفضل(ع) برای اینکه صدایم را در حرمش بالا برده بودم مرا تنبیه کرده است و برای همین از حضرت عذرخواهی کرده و مشغول به نماز و قرائت دعا شدم و طلب استغفار کردم.
,شهادت لیاقت رضا بود، اگرچه برای منِ مادر این داغ خیلی زود بود و خیلی آرزوها برای فرزندم داشتم و اینکه باور کنم او دیگر نیست دشوار است.
, .,روزهای آخر نوحهای با مضمون شهدای مدافع حرم با خود زمزمه میکرد و به من میگفت؛ "دوست دارد برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) عازم سوریه شود" ولی من مخالفت کردم و به او گفتم خدمتی که به خلقالله میکنی اجرش کمتر از مدافعین حرم نیست.
,چند روز قبل از شهادتش از من میخواست که تنها دعای عاقبت بخیر شدن برایش کنم، دوست داشتم پسرم را در لباس دامادی ببینم ولی به راستی چه زیبا عاقبت بخیر شد. و خوشحالم از اینکه امروز همه از پیرو جوان نام و یاد رضا را در ذهن دارند و از او به نیکی یاد میکنند.
,او را در خانه علیرضا صدا می کردیم ولی خودش رضا را بیشتر دوست داشت و اولین باری که او را رضا صدا کردیم در بهشت زهرا و موقعهای بود که روی سنگ مزارش حک شده بود "رضا؛ راضیم به رضای خدا"»
,انتهای پیام/
,]
ارسال دیدگاه