شهید بهروز مدیری دغدغه خدمت به مردم و برطرف نمودن مشکلات آنان را داشت به طوریکه اطرافیان و نزدیکان او را بهعنوان فردی که حلال مشکلات مردم بود میشناختند.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از سفیرافلاک، ایران اسلامی فصلهای سرخ و خونینی را به خود دیده است، جوانانی که با جاننثاری خود سرفرازی و سربلندی را برای کشور به ارمغان آوردند.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, سفیرافلاک، ,بسیجی شهید بهروز مدیری یکی از ۴۲۲ شهید بسیجی شهرستان خرمآباد است که مردادماه سال ۶۷ در عملیات مرصاد و در منطقه اسلامآباد غرب به درجه رفیع شهادت نائل شد.
,شهید مدیری در دوران دفاع مقدس فقط یک رزمنده برای میادین جنگ نبود؛ آن زمان که برای مرخصی میآمد حضور چندروزه او در میان اقوام و فامیل آنچنان کارا و مفید بود که همه او را مشکلگشای مشکلات خود میدانستند بهطوریکه برگشت دوبارهاش به جبههها با مخالفت و نارضایتی دوستان و آشنایان همراه بود.
,تلاش شهید مدیری برای رفتن به جبهه
, تلاش شهید مدیری برای رفتن به جبهه, تلاش شهید مدیری برای رفتن به جبهه,مادر شهید مدیری ضمن یادآوری روزهای راهی شدن فرزندش به جبهههای جنگ میگوید برای هر بار رفتن به جبهه اجازه میگرفت؛ بارها در بین صندلیهای اتوبوس و یا در بین دیگر بسیجیها قایم میشد تا بتواند راحتتر و بهدوراز چشمان گریانم برای انجاموظیفه خود اقدام کند.
,وی گفت: تنها مادران شهدا هستند که میتوانند احوالات یکدیگر را در دلتنگیهایشان به هنگام خداحافظی فرزندانشان برای رفتن به میادین جنگ درک کنند؛ بهروز من و دیگر اقوام را به خوشرویی مجاب میکرد و خود برای خدمت و حضور فعال در جبههها لحظهشماری میکرد.
,مادر شهید مدیری با اشاره به اینکه بهروز دغدغه خدمت به مردم و برطرف نمودن مشکلات آنان را داشت عنوان کرد: اطرافیان و نزدیکان بهروز او را بهعنوان فردی که حلال مشکلات مردم بود میشناختند؛ بعد از پذیرفتن قطعنامه همه خوشحال بودیم که بعد از هشت سال میتوانیم حضور بهروز را بدون اضطراب در بین خودمان ببینیم و برای همیشه در کنارمان بماند.
,عشق شهید به وطن
, عشق شهید به وطن, عشق شهید به وطن,خواهر شهید مدیری بیان کرد: چند روزی بود اخباری از اعزام نیروها به اسلامآباد و مناطق غرب کشور پخش میشد، پدر و مادر از ما خواستند تلویزیون برای مدتی خاموش باشد چراکه اگر بهروز از این موضوع اطلاع پیدا کند بدون شک و بدون هیچگونه معطلی در این مناطق حضور پیدا میکند.
,وی گفت: البته ما میدانستیم این موضوع هیچوقت برای بهروز مخفی نخواهد ماند و تلاش ما در این زمینه قطعاً بیهوده است چراکه او یک فرد آگاه به مسائل روز کشور بود؛ در همان روز بهروز خیلی مضطرب و بیقرار به منزل آمد و از هرکسی میخواست یک وسیله برایش آماده کند.
,خواهر شهید بیان کرد: حین آماده کردن وسایلش سعی کردیم او را منصرف کنیم ولی او هر بار تکرار میکرد ایکاش بدنم در جبههها تکهتکه شود اما مرگ من در بستر نباشد، این جملات مدام در ذهن من مرور میشود؛ این عملیات قطعاً وقت اضافه جنگ برای شهادت بهروز بود.
,وی عنوان کرد: روزی که بهروز رفت آنقدر عجله داشت که ما فراموش کردیم او را از زیر قرآن رد کنیم و چند قدمی که بیرون رفت گفت قرآن را بیاورید، در آن لحظات پدرم فقط سکوت کرده بود و بهروز سعی داشت پدر را وادار به سخن گفتن کند؛ پدر که با او صحبت کرد سوار ماشین شد و برای همیشه از بین ما رفت و آسمانی شد.
,انتهای پیام/
]
ارسال دیدگاه