چرا رسانههای رسمی ما علیه سرمایهداریِ متظاهرِ تحقیرکننده نمیایستند؟ چه شد که نقش و تصویر مستضعفان و محرومان را کمتر شنیدیم و کمتر دیدیم؟[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ بیمقدمه وارد اصل مطلب میشوم! دیروز فرصتی دست داد تا به تماشای «جوکر» بنشینم؛ فیلمی که این روزها نامش سر زبانها افتاده و خیلیها در مدح و ذمش مینویسند و سخن میگویند. واقعیت این است که جوکر که از قضا از آب و رنگ سینمای هالیوود کمتر بهره برده است، یک شاهکار است! مخاطب فیلم، در دقایق بسیاری با جوکر همذاتپنداری میکند، جانب او را میگیرد و او را قهرمان میداند!
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا,و صدالبته رنج میکشد! ما با جملاتِ از سر دردِ جوکر رنج میکشیم! نقاط اوج بسیاری در فیلم وجود دارد؛ و من معتقدم پیشزمینههای ذهنی در تعیین این نقاط اوج، پراهمیتاند. اگر دوست داشتید برایمان بنویسید که در کدام نقطه از فیلم، چراغتان روشن شد! من اما در سکانسی که جوکر همکارش را در خانه خود میکُشد تکان خوردم! نه به خاطر قتل همکار؛ که به خاطر وضعیت ترحمبرانگیز کوتولهی فیلم!
چرا ترحمبرانگیز؟ کوتوله میخواهد از خانه برود اما دستش به قفل در نمیرسد! راستش من اگر قرار بود خودم را یکی از شخصیتهای فیلم تصور کنم، جوکر نبودم، همان کوتولهی ترحمبرانگیز بودم! به گمانم خیلیها کوتولههای ترحمبرانگیزی هستند که دستشان به قفل در نمیرسد!
مفهوم محوری دیگر در فیلم، خندیدن سرمایهدارها به دردهای دلقکهای کوتوله است! جالب است بدانید که نهادهای امنیتی در آمریکا، پیش از اکران این فیلم، هشدارهایی داده بودند که این فیلم ممکن است نظم موجود را به هم بزند! بیآنکه بگویند خندیدن به دردهای دلقکها هم میتواند مخاطراتی به دنبال داشته باشد!
جوکر خشونتآمیز است؟ بله قطعا! اتفاقا جوکر آمده تا جلوی چشم مخاطب خشم طبقه فرودست را به تصویر بکشد! بگذارید تداعیهای ذهنیام را درباره جوکر بیپرده بنویسم! راستش بدموقعی این فیلم را تماشا کردم! درست پس از شنیدن خندههای بلند یک مقام مسئول در هنگام تعریف کردن خاطرهی شیرینِ رنجِ تلخ ما مردم؛ ما دلقکها! بدموقعی فیلم را تماشا کردم! درست چند روز پس از آن که مواضع وزارت بهداشت درباره روانی بودن بخش قابل توجهی از مردم ایران را بازخوانی کرده بودم! بدموقعی فیلم را تماشا کردم؛ درست وقتی هنوز جای زخمِ شنیدن خبر حقوق 40 میلیونی یکی از مقامات استانمان، التیام نیافته...
جوکر سوپاپ اطمینانِ آمریکاییهاست؟ صدالبته! اما چرا ما از این سوپاپهای اطمینان نداریم؟ چرا رسانههای رسمی ما علیه سرمایهداریِ متظاهرِ تحقیرکننده نمیایستند؟ چه شد که نقش و تصویر مستضعفان و محرومان را کمتر شنیدیم و کمتر دیدیم؟ اصلا چه شد که خودشان را کمتر میبینیم؟ شهرها را باید زنانِ رنگیپوش زیبا کنند! دستهای پینهبسته خلاف اصول زیبایی شهری است! لباسهای کهنه منافی کلاسِ منظم بچهپولدارهاست!
وقتی عصبانیها، گردنبندِ تفرعن را از گردن زنِ رنگی فیلم میکشند، کاش برجعاجنشینی باشد که در قصرش در شمال تهران، سمنان یا هرجای دیگری، به همسرش نگاه کند و بترسد! آقایان! فقر، ایمان میکُشد؛ تحقیر، عصبانی میکند؛ و خودویژهپنداری عذاب میدهد! بترسید از عذاب!
انتهای پیام/
و صدالبته رنج میکشد! ما با جملاتِ از سر دردِ جوکر رنج میکشیم! نقاط اوج بسیاری در فیلم وجود دارد؛ و من معتقدم پیشزمینههای ذهنی در تعیین این نقاط اوج، پراهمیتاند. اگر دوست داشتید برایمان بنویسید که در کدام نقطه از فیلم، چراغتان روشن شد! من اما در سکانسی که جوکر همکارش را در خانه خود میکُشد تکان خوردم! نه به خاطر قتل همکار؛ که به خاطر وضعیت ترحمبرانگیز کوتولهی فیلم!
چرا ترحمبرانگیز؟ کوتوله میخواهد از خانه برود اما دستش به قفل در نمیرسد! راستش من اگر قرار بود خودم را یکی از شخصیتهای فیلم تصور کنم، جوکر نبودم، همان کوتولهی ترحمبرانگیز بودم! به گمانم خیلیها کوتولههای ترحمبرانگیزی هستند که دستشان به قفل در نمیرسد!
مفهوم محوری دیگر در فیلم، خندیدن سرمایهدارها به دردهای دلقکهای کوتوله است! جالب است بدانید که نهادهای امنیتی در آمریکا، پیش از اکران این فیلم، هشدارهایی داده بودند که این فیلم ممکن است نظم موجود را به هم بزند! بیآنکه بگویند خندیدن به دردهای دلقکها هم میتواند مخاطراتی به دنبال داشته باشد!
جوکر خشونتآمیز است؟ بله قطعا! اتفاقا جوکر آمده تا جلوی چشم مخاطب خشم طبقه فرودست را به تصویر بکشد! بگذارید تداعیهای ذهنیام را درباره جوکر بیپرده بنویسم! راستش بدموقعی این فیلم را تماشا کردم! درست پس از شنیدن خندههای بلند یک مقام مسئول در هنگام تعریف کردن خاطرهی شیرینِ رنجِ تلخ ما مردم؛ ما دلقکها! بدموقعی فیلم را تماشا کردم! درست چند روز پس از آن که مواضع وزارت بهداشت درباره روانی بودن بخش قابل توجهی از مردم ایران را بازخوانی کرده بودم! بدموقعی فیلم را تماشا کردم؛ درست وقتی هنوز جای زخمِ شنیدن خبر حقوق 40 میلیونی یکی از مقامات استانمان، التیام نیافته...
جوکر سوپاپ اطمینانِ آمریکاییهاست؟ صدالبته! اما چرا ما از این سوپاپهای اطمینان نداریم؟ چرا رسانههای رسمی ما علیه سرمایهداریِ متظاهرِ تحقیرکننده نمیایستند؟ چه شد که نقش و تصویر مستضعفان و محرومان را کمتر شنیدیم و کمتر دیدیم؟ اصلا چه شد که خودشان را کمتر میبینیم؟ شهرها را باید زنانِ رنگیپوش زیبا کنند! دستهای پینهبسته خلاف اصول زیبایی شهری است! لباسهای کهنه منافی کلاسِ منظم بچهپولدارهاست!
وقتی عصبانیها، گردنبندِ تفرعن را از گردن زنِ رنگی فیلم میکشند، کاش برجعاجنشینی باشد که در قصرش در شمال تهران، سمنان یا هرجای دیگری، به همسرش نگاه کند و بترسد! آقایان! فقر، ایمان میکُشد؛ تحقیر، عصبانی میکند؛ و خودویژهپنداری عذاب میدهد! بترسید از عذاب!
انتهای پیام/
و صدالبته رنج میکشد! ما با جملاتِ از سر دردِ جوکر رنج میکشیم! نقاط اوج بسیاری در فیلم وجود دارد؛ و من معتقدم پیشزمینههای ذهنی در تعیین این نقاط اوج، پراهمیتاند. اگر دوست داشتید برایمان بنویسید که در کدام نقطه از فیلم، چراغتان روشن شد! من اما در سکانسی که جوکر همکارش را در خانه خود میکُشد تکان خوردم! نه به خاطر قتل همکار؛ که به خاطر وضعیت ترحمبرانگیز کوتولهی فیلم!
چرا ترحمبرانگیز؟ کوتوله میخواهد از خانه برود اما دستش به قفل در نمیرسد! راستش من اگر قرار بود خودم را یکی از شخصیتهای فیلم تصور کنم، جوکر نبودم، همان کوتولهی ترحمبرانگیز بودم! به گمانم خیلیها کوتولههای ترحمبرانگیزی هستند که دستشان به قفل در نمیرسد!
مفهوم محوری دیگر در فیلم، خندیدن سرمایهدارها به دردهای دلقکهای کوتوله است! جالب است بدانید که نهادهای امنیتی در آمریکا، پیش از اکران این فیلم، هشدارهایی داده بودند که این فیلم ممکن است نظم موجود را به هم بزند! بیآنکه بگویند خندیدن به دردهای دلقکها هم میتواند مخاطراتی به دنبال داشته باشد!
جوکر خشونتآمیز است؟ بله قطعا! اتفاقا جوکر آمده تا جلوی چشم مخاطب خشم طبقه فرودست را به تصویر بکشد! بگذارید تداعیهای ذهنیام را درباره جوکر بیپرده بنویسم! راستش بدموقعی این فیلم را تماشا کردم! درست پس از شنیدن خندههای بلند یک مقام مسئول در هنگام تعریف کردن خاطرهی شیرینِ رنجِ تلخ ما مردم؛ ما دلقکها! بدموقعی فیلم را تماشا کردم! درست چند روز پس از آن که مواضع وزارت بهداشت درباره روانی بودن بخش قابل توجهی از مردم ایران را بازخوانی کرده بودم! بدموقعی فیلم را تماشا کردم؛ درست وقتی هنوز جای زخمِ شنیدن خبر حقوق 40 میلیونی یکی از مقامات استانمان، التیام نیافته...
جوکر سوپاپ اطمینانِ آمریکاییهاست؟ صدالبته! اما چرا ما از این سوپاپهای اطمینان نداریم؟ چرا رسانههای رسمی ما علیه سرمایهداریِ متظاهرِ تحقیرکننده نمیایستند؟ چه شد که نقش و تصویر مستضعفان و محرومان را کمتر شنیدیم و کمتر دیدیم؟ اصلا چه شد که خودشان را کمتر میبینیم؟ شهرها را باید زنانِ رنگیپوش زیبا کنند! دستهای پینهبسته خلاف اصول زیبایی شهری است! لباسهای کهنه منافی کلاسِ منظم بچهپولدارهاست!
وقتی عصبانیها، گردنبندِ تفرعن را از گردن زنِ رنگی فیلم میکشند، کاش برجعاجنشینی باشد که در قصرش در شمال تهران، سمنان یا هرجای دیگری، به همسرش نگاه کند و بترسد! آقایان! فقر، ایمان میکُشد؛ تحقیر، عصبانی میکند؛ و خودویژهپنداری عذاب میدهد! بترسید از عذاب!
انتهای پیام/
و صدالبته رنج میکشد! ما با جملاتِ از سر دردِ جوکر رنج میکشیم! نقاط اوج بسیاری در فیلم وجود دارد؛ و من معتقدم پیشزمینههای ذهنی در تعیین این نقاط اوج، پراهمیتاند. اگر دوست داشتید برایمان بنویسید که در کدام نقطه از فیلم، چراغتان روشن شد! من اما در سکانسی که جوکر همکارش را در خانه خود میکُشد تکان خوردم! نه به خاطر قتل همکار؛ که به خاطر وضعیت ترحمبرانگیز کوتولهی فیلم!
,چرا ترحمبرانگیز؟ کوتوله میخواهد از خانه برود اما دستش به قفل در نمیرسد! راستش من اگر قرار بود خودم را یکی از شخصیتهای فیلم تصور کنم، جوکر نبودم، همان کوتولهی ترحمبرانگیز بودم! به گمانم خیلیها کوتولههای ترحمبرانگیزی هستند که دستشان به قفل در نمیرسد!
,مفهوم محوری دیگر در فیلم، خندیدن سرمایهدارها به دردهای دلقکهای کوتوله است! جالب است بدانید که نهادهای امنیتی در آمریکا، پیش از اکران این فیلم، هشدارهایی داده بودند که این فیلم ممکن است نظم موجود را به هم بزند! بیآنکه بگویند خندیدن به دردهای دلقکها هم میتواند مخاطراتی به دنبال داشته باشد!
,جوکر خشونتآمیز است؟ بله قطعا! اتفاقا جوکر آمده تا جلوی چشم مخاطب خشم طبقه فرودست را به تصویر بکشد! بگذارید تداعیهای ذهنیام را درباره جوکر بیپرده بنویسم! راستش بدموقعی این فیلم را تماشا کردم! درست پس از شنیدن خندههای بلند یک مقام مسئول در هنگام تعریف کردن خاطرهی شیرینِ رنجِ تلخ ما مردم؛ ما دلقکها! بدموقعی فیلم را تماشا کردم! درست چند روز پس از آن که مواضع وزارت بهداشت درباره روانی بودن بخش قابل توجهی از مردم ایران را بازخوانی کرده بودم! بدموقعی فیلم را تماشا کردم؛ درست وقتی هنوز جای زخمِ شنیدن خبر حقوق 40 میلیونی یکی از مقامات استانمان، التیام نیافته...
,جوکر سوپاپ اطمینانِ آمریکاییهاست؟ صدالبته! اما چرا ما از این سوپاپهای اطمینان نداریم؟ چرا رسانههای رسمی ما علیه سرمایهداریِ متظاهرِ تحقیرکننده نمیایستند؟ چه شد که نقش و تصویر مستضعفان و محرومان را کمتر شنیدیم و کمتر دیدیم؟ اصلا چه شد که خودشان را کمتر میبینیم؟ شهرها را باید زنانِ رنگیپوش زیبا کنند! دستهای پینهبسته خلاف اصول زیبایی شهری است! لباسهای کهنه منافی کلاسِ منظم بچهپولدارهاست!
,وقتی عصبانیها، گردنبندِ تفرعن را از گردن زنِ رنگی فیلم میکشند، کاش برجعاجنشینی باشد که در قصرش در شمال تهران، سمنان یا هرجای دیگری، به همسرش نگاه کند و بترسد! آقایان! فقر، ایمان میکُشد؛ تحقیر، عصبانی میکند؛ و خودویژهپنداری عذاب میدهد! بترسید از عذاب!
,انتهای پیام/
,]
ارسال دیدگاه