اخبار داغ

انقلاب 57 در کرج؛

روایت "برزو کلانتری" از روزی که افسران ارتش اسلحه‌هایشان را زمین گذاشتند

روایت "برزو کلانتری" از روزی که افسران ارتش اسلحه‌هایشان را زمین گذاشتند
آنچه در ادامه می خوانید گزارشی از روایت یک انقلابی کرجی درباره تبدیل شهربانی کرج به کمیته انقلاب در شب 21 بهمن است که همزمان با انقلاب 57 رقم خورد تا امروز شاهد 41 سالگی انقلاب باشیم.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از تیتریک، برزو کلانتری متولد سال 1342 در روستای بیلقان و اصالتا کرجی است، وی تحصیلات ابتدایی را از دبستان شهیدی- واقع درخیابان پدیدار آن غاز کرد. دوران راهنمایی را در مدرسة دکتر حدادیان و دبیرستان را در مدرسة دهخدا گذراند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی با آن که 16 سال بیش تر نداشت، به نیروهای بسیج پیوست و به جبهة کردستان رفت و پس از برگشتن از کردستان در واحد عملیات سپاه مشغول به خدمت شد.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, تیتریک, تیتریک,
73 ماه در جبهه حضور یافت و در عملیات بدر به درجة جانبازی نائل گشت. با  پایان جنگ تحمیلی در سپاه قدس مشغول به خدمت شد. در سال 1382 به استخدام وزارت کشور درآمد و بعد از آن در پست مشاور شهردار، مدیریت امور ایثارگران شهرداری کرج را به عهده گرفت. وی درباره روزهای انقلاب کرج در گفتگو با "تیتر1" می گوید؛ آن زمان نوجوانی دبیرستانی بودم و همراه دوستانم در فعالیت های انقلابی مشارکت می کردم. 
, تیتر1,
منزل خواهر و عمه ام در آسیاب برجی بود و منزل پدرم در عظیمیه، آن روز رفته بودم به پسرعمه هایم سر بزنم، گفتند: «ستونی زرهی از منطقة غرب کشور دارد به کرج وارد می شود.» دیدم شهر شلوغ است. مردم با هر چه دم دستشان بود، خیابان را مسدود کرده و منتظر بودند که این ستون از راه برسد تا با آن درگیر شوند. با یک لودر آسفالت جاده را هم کنده بودند تا راهی برای عبور باقی نماند.
,
 
,
اهالی محله آسیاب برجی هم آمده بودند، شهید فهمیده هم با دوستان و هم سن و سال هایش در جریان مسدود کردن مسیر مشارکت داشت، ارتشی ها که از راه رسیدند مردم شروع کردند به شعار دادن و ستون را نگه داشتند. می دانستند که اگر آن ها به تهران برسند، کار برای انقلابی ها دشوار می شود. ستونی بود آموزش دیده و تازه نفس، در روزهایی که رژیم نفس های آخرش را می کشید. آن روز، روز عجیبی بود. 
,
 
,
با آن که مردم بی دفاع بودند، روحیة خیلی خوبی داشتند. چند نفر سینه هایشان را باز کردند که: «سینه هایمان را بشکافید!... با گلوله ما را بزنید!»  لودری که جاده را کنده بود، رفت جلوی ماشین حامل تانک ها ایستاد. ارتشی ها او را تهدید کردند، ولی راننده با کمال شجاعت رفت و دوباره مشغول کندن جاده شد. چند وانت میوه فروش هم آمده بودند و خاک می آوردند تا در نقاط مختلف جاده بریزند.  
,
 
,
این وضعیت سبب شد که ارتشی ها خودشان را ببازند. شهر هم تقریبا سقوط کرده بود. مردم لباس های تنشان را به ارتشی های تسلیم شده می دادند و آن ها را میان ازدحام خویش مخفی می کردند. سربازها هم که استقبال مردم را می دیدند، رغبت بیش تری برای پیوستن به آن ها  پیدا می کردند. 
,
 
,
یکی از سربازها که پشت تیرباری نشسته بود، پایین آمد که فرار کند. وحشت زده به طرف من آمد و گفت: «لباسی، چیزی به من بدهید!» سریع کتم را در آوردم و به او دادم، کتی که تازه خریده بودم و خیلی دوستش داشتم. کت را گرفت و به سرعت دور شد. انقلابی های شهر مصمم شدند قائله را ختم کنند. چند روحانی را آوردند تا با فرماندهان گفت و گو کنند. 
,
 
,
فرماندهان نگران سلاح هایشان بودند و می گفتند: «اگر ما این سلاح ها را رها کنیم، دچار مشکل خواهیم شد...» فکر نمی کردند فردای آن روز انقلاب به پیروزی برسد. بالاخره متقاعد شدند و چند نفرشان آمدند تا از روحانیون نامة تضمین بگیرند. بعد سلاح ها و تجهیزاتشان را تحویل دادند و در قبالش رسید گرفتند. مردم سربازها را که غریب بودند، به خانه های خودشان بردند که بعد از پیروزی انقلاب به شهرهایشان بازگردند.
,
 
,
19 بهمن زیر پل مردآباد اصلا درگیری نشد، تا از محمد آباد و عباس آّباد برسند زیر پل مردآباد تقریبا قوایشان تحلیل رفته بود، روستا به روستا لنگ شده بودند و تمام تتمه شان به زیر پل مردآباد رسیده بود. 
,
 
,
تشکیل اولین کمیتة کرج:
,
 
,
پادگان عظیمیه تا ظهر بیست و دوم همچنان مقاومت می کرد. نفربرهایی از ابتدا تا انتهای پادگان به ردیف ایستاده بودند. با آن که مرکز شهر کرج به دست انقلابیون افتاده بود، مناطق اطراف پادگان و راه های منتهی به آن در اختیار ارتش قرار داشت.گشتی هایشان هم در شهر حضور داشتند.  بعد از تسلیم نیروها به کرج برگشتیم. گفتند: «شهربانی محاصره شده!»   
,
 
,
نیروهای شهربانی داشتند از بالای دیوار شهربانی می خواستند مردم را قتل عام کنند. تعدادی از پاسبان ها تا آخرین نفس به طرف مردم تیراندازی کردند و تسلیم نشدند. سرانجام انقلابیون به صورت چریکی شهربانی را تسخیر کردند و بلافاصله ماشین های آن جا را به آتش کشیدند.  بعد، افسرهایی که فرار کرده بودند و آن هایی را که به طرف مردم تیراندازی می کردند آوردند و به سزای عملشان رساندند.  
,
 
,
همان روز انقلابیون شهربانی را به کمیته تبدیل کردند و اولین کمیتة کرج در شب 21 بهمن ماه سال 57 شکل گرفت. بزرگانی چون آقای امینی، شهیدان مسعود و کریم آخوندی، شهید حسینی نژاد، آزاده اصغر امینی، شهید علی محقق، شهید نادری، شهید ایزدیان و... در این کمیته حضور داشتند.
 
 
,
,
,
انتهای پیام/
]

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه