روایت پای کار بودن اهالی انقلاب است. قصهی گردان فاتحین تیپ پیاده است. اصلاً داستان همه فرزندان روحالله خمینی و سربازهای سیدعلی خامنهایست؛ که همیشهی خدا وسط معرکهاند تا چرخ انقلاب بچرخد. خواه جنگ باشد؛ خواه هشتاد و اشک؛ خواه دفاع از حریم و حرم و خواه در بحران اپیدمی و جولان #کرونا![
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ مصعب یحیایی فعال فرهنگی و اجتماعی در مطلب ارسالی به سپاس نوشت: نقل تو نیست اخوی! یحتمل با دیدن عکست پیغام و پسغام میفرستی و گلایه میکنی که بودهاند و هستند آدمهایی که اسم و رسمشان را بنویسم و بنا میگذاری بر شکسته نفسیهای معمول و مألوف!
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, سپاس,لکن لااقل من یکی گوش شنوایی ندارم برای این حرف و حدیثها. نه اینکه بیحساب میگوییها؛ نه! عین عدل و انصاف است گفتن و توپ و تشر زدنهایت؛ اما من هم وظیفهای دارم که بنا ندارم با گله و شکایت تو و همقطارهایت نادیدهاش بگیرم و چشم بپوشم از ثوابش!
,اصلاً به قول یکی از احباب، تو کار خودت را انجام بده؛ من هم کار خودم را می کنم. منطقیتر از این هم، حرفی هست خدایی؟!
,رحمت و رضوان الهی بر سیدمرتضای آوینی که وقتی اصرار آن رزمنده را دید برای دیده نشدن، با قلم آسمانیاش نوشت و با حنجره ملکوتیاش خواند که «اجر او در کتمان است و مزد من در اظهار…»
,داد و بیداد کن. عصبانی باش و گله کن از آدم بیمبالاتی مثل من؛ تا من بیشتر کیفور بشوم و مطمئنتر باشم که درست زدهام وسط هدف!
,گلایه کن… اصلاً بگو همهی بچهها طبق معمول چفیههایشان را بیاندازند روی صورتشان و فرار کنند از دست عکاس و خبرنگارهای فضولی که بیهوا سر میرسند و مزدِ خدمتِ بیمنتشان را ضایع میکنند با خبر و گزارش! و بنای این بچهها اگر بر سربازیِ بیمواجب نبود، کجا میشد درست شب عیدی نگهشان داشت سر پست و سال تحویلشان را در چک و چانه زدن با جماعتِ گاهاً بیمبالاتی طی کرد که دستشان میرسید اگر، بساط کبابشان را توی چمن بیمارستان کرونا هم پهن میکردند!
,شک ندارم که شاکی میشوی از دستم؛ و جز این اگر میبود که شک میکردم به راه و روش جهادیات!
,نقل تو نیست آقا روحالله! همان هفتهی پیش که اسم فلان هیأت را نوشتم که زار و زندگیاش را معلق کرده و سه شیفته دارد ماسک و دستکش تولید میکند هم، نیم ساعته کارت زرد گرفتم از اهالی هیأت که «کاش اسم یکی دیگر را مینوشتی و کم نمی کردی از اجر ما!»
,اصلاً توی روحالله اسماعیلی، نه! و رایتالعباس هم هیچ! سیدجلیل حسینی؛ حیدر راهب؛ مهدی خوشسیما؛ مهدی عابدی؛ مهدی شاطرزاده؛ شیخ محمد قادری؛ هیأت مسجد ولایت؛ گروه شهید هادی عالیشهر؛ پایگاه امالائمه(س)؛ …
,چند تا را بنویسم که تمام بشود و جفا نکرده باشم در حق فلان شخص و فلان هیأت و فلان پایگاه که خیابان به خیابان و در به در دارند ضدعفونی میکنند شهر و روستا را؟!
,نقل تو نیست… حکایت بسیج است. روایت پای کار بودن اهالی انقلاب است. قصهی گردان فاتحین تیپ پیاده است. اصلاً داستان همه فرزندان روحالله خمینی و سربازهای سیدعلی خامنهایست؛ که همیشهی خدا وسط معرکهاند تا چرخ انقلاب بچرخد. خواه جنگ باشد؛ خواه هشتاد و اشک؛ خواه دفاع از حریم و حرم و خواه در بحران اپیدمی و جولان #کرونا!
,اسم امت و انقلاب که وسط باشد، فرقی نمیکند برای آنکه بنایش بر سربازیست! میآید وسط میدان. و گیرم که رئیسجمهور تا پایان دولت فخیمهاش بنشیند توی قرنطینه و هر روز در ارتباط ویدئوییاش همه چیز را موکول کند به شنبهای که نمیدانیم کی سر میرسد! این مرد و زنهای جهادی و پای کار انقلاباند که وسط معرکهاند و میدانداری میکنند برای سلامت ملت!
,میگویم اصلاً «عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ…» مگر چه کسانیاند بجز همین جماعت بیادعای بسیجی و جهادی که فرقی ندارد برایشان پزشک و پرستارند توی بیمارستانها و یا سربازی ساده در ایستگاه کنترل ورودی شهر؟!
,نقل تو نیست اخوی. قول تکتک آنهاییست که دل میسوزانند برای این مملکت. حکایت یک فرهنگ است!
,و همان قدر که کتمان بر تو واجب است و به اخلاص نزدیکتر؛ نوشتن هم فرض است بر کسی مثل من…
,خرده نگیر!
,,
انتهای پیام/
]
ارسال دیدگاه