اگر یک آدمِ معمولی مثل من باشید از دیدن شترها ذوق میکنید اما اگر یک کارمند ادارهکل منابع طبیعی باشید، دیدن شترهایی که آزادی یواشکیشان به آزادی آشکار تبدیل شده، خوشحالتان نمیکند.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از مرآت، روز گذشته خبرنگارانِ سمنانی که از این وضعیت(!) به تنگ آمده بودند، سر به بیابان گذاشتند! ماجرا از آنجا شروع شد که هفته گذشته، مدیرکل منابع طبیعی استان در نشست با اصحاب رسانه، از غفلت دیرپا از ظرفیتهای کویر سمنان گفت و از 240 هزار هکتار رمل و تپههای ماسهای در استان که میتوانند بسترساز رونق «گردشگری کویر» باشند.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, مرآت,همانجا هم قول و قرارها برای یک بازدیدِ کویری گذاشته شد تا خبرنگاران از نزدیک –خیلی نزدیک!- با این نعمتِ خدادای آشنا بشوند. قرارِ نهایی، ساعت پنجِ عصرِ روز دوشنبه گذاشته شد. آقای مدیرکل تأکید کرده بود که با کمتر از سه(هِرَه) ماشین به کویر نروید؛ این شد که سه دستگاه کاپرا، مهیا شدند برای بردن خبرنگاران به کویر. برای دیدار با تپههای ماسهای باید ابتدا از حسنآباد و دلازیان بگذرید.
,اولین دیدنیِ این سفر، شترها هستند! اگر یک آدمِ معمولی مثل من باشید از دیدن شترها ذوق میکنید اما اگر یک کارمند ادارهکل منابع طبیعی باشید، دیدن شترهایی که آزادی یواشکیشان به آزادی آشکار تبدیل شده، خوشحالتان نمیکند. ما شتر را بنگریم و حال را و آنها شتر را مینگرند و خورده شدن پوشش گیاهی توسط این قشر زحمتکش و صبور به خاطرشان خطور میکند!
,وارد جاده خاکی جنوبِ دلازیان میشویم و میزِ نهچندان گرد اقتصادی آغاز میشود. همزمان با تماشای آغازِ مناطق کویری، تصمیمات مهمی درباره سکهی 8 میلیونی و مسکن میلیاردی اتخاذ میکنیم! هنوز چند دقیقهای از سفرمان نگذشته که میفهمیم سازندگان کاپرا با مسافران صندلیِ عقب این خودرو در سراسر جهان شوخی داشتهاند و الا این همه ایجاد مضایق برای آنها طبیعی نیست!
,چشمبسته تا استخر زاوقان!
, چشمبسته تا استخر زاوقان!, چشمبسته تا استخر زاوقان!,راهبلد، آقای ترابی، رئیس اداره بیابانِ ادارهکل منابع طبیعی است(فکر میکردید چنین ادارهای وجود داشته باشد؟!) آقای ترابی بیش از بیست سال از عمرش را در بیابانهای سمنان گذرانده و همانطور که شما مسیر محل کارتان تا استخر زاوقان را چشمبسته میروید، آقای ترابی هم مسیر محل کارش تا تپههای ماسهای را با جیپیاس میرود تا گم نشویم!
,جایی در مسیر، از کنار فاضلابِ رهاشده در کویر سمنان میگذریم؛ همان فاضلابی که قرار بود سرمایهگذاری هندی آن را تصفیه کند و 100 هکتار باغ پسته در جنوب سمنان ایجاد کند اما حالا از این رویا، فقط فاضلابش را داریم که باز هم در کویر رها میشود. یکی از همراهان از سرمایهگذارِ دیگری میگوید که میخواست این فاضلاب را تصفیه کند و مرکز پرورش تمساح(!) بزند که خوشبختانه منصرف شد؛ چون سمنان در طول تاریخش فقط حمله تمساحها را تجربه نکرده بود که ممکن بود با این سرمایهگذاری این فاجعه را هم تجربه کند!
,دعوت تپههای ماسهای از عکاسها
, دعوت تپههای ماسهای از عکاسها, دعوت تپههای ماسهای از عکاسها,در ادامه مسیر به شورهزار میرسیم؛ این یعنی آبها در این منطقه در نزدیکی زمین قرار دارند. یکساعتی که میگذرد به معدن گوگرد میرسیم و مسیرمان، سمتوسوی جدیدی میگیرد. نیمساعتی از معدن گوگرد دورتر، تپههای ماسهای بالاخره خودشان را نشان میدهند. جایی در حدود 40 کیلومتری جنوب سمنان هستیم. سایهروشنی که تپههای ماسهای ایجاد کردهاند عکاسهای جمع را به ثبت زیبایی منطقه دعوت میکند.
,ما هم جوگیر میشویم و کفشهایمان را کنار تپههای ماسهای میگذاریم. فاخلع نعلیک! که تو در سرزمین شورآب هستی! با وجود تابش آفتاب، ماسهها آنقدرها داغ نیستند که نتوان بر آن پای گذاشت. آقای ترابی کلاههایی را بینمان توزیع کرده تا از آفتاب در امان بمانیم. قصد داشتهاند روی کلاهها، نقشِ تپههای ماسهای را بزنند اما بیشتر شبیه تصویر سوسمار شده! این را اگر خودِ آقای ترابی نگفته بود، جسارت نمیکردم که بنویسم!
,آقای ترابی توضیح میدهد که از این تپهها بیش از 100 هکتار در استان وجود دارد که عمده آن در منطقه خارتوران و رضاآباد شاهرود است. این تپهها کاری به کارِ ما ندارند و آسیبی به شهریها نمیزنند؛ مگر در دو حالت: پوشش گیاهی کاهش پیدا کند و جهت باد تغییر پیدا کند؛ در این صورت باید منتظر گرد و غبار در سمنان باشیم. در هفت هشت سال گذشته این تپهها بلندتر و زیادتر شدهاند؛ کار، کارِ خشکسالی است.
,در مسیر که میآمدیم یک آغلِ شتر دیدیم. حالا آقای ترابی باز هم از شترها میگوید. وسط کویر به یاد پرور میافتم! یادم هست چندسال قبل یکی از ساکنان روستاهای منطقه پرور، میگفت، خرس، آفتِ عسل است!! و حالا انگار شتر، آفتِ تاغ است و بیابان!(کجا بروند حیوانات؟!) آقای ترابی به این پرسشِ در پرانتز پاسخ میدهد؛ میگوید یا باید چراگاه مصنوعی داشته باشیم یا مرکز پرورش شتر؛ اگر شترها را در بیابان به امان خدا رها کنیم، ضرر این شترداری برای طبیعت بیشتر از منفعت آن است.
,ای ساربان، اصلا مران، کآرام جانم میرود!
, ای ساربان، اصلا مران، کآرام جانم میرود!, ای ساربان، اصلا مران، کآرام جانم میرود!,در مجموع ساربانها باید در مواضعشان تجدیدنظر کنند. شاید اگر سعدی در سفرهای پرشمارش، از این منطقه عبور کرده بود، بهشان میگفت که ای ساربان، اصلا مران، کآرام جانم میرود! و جان در اینجا استعاره از پوشش گیاهی است اگر «من» کویر باشم! حرفها که به اینجا میرسد، آقای ترابی، گلدانهای بیابانی یا نبکاها را نشانمان میدهد و از نقشِ این گلدانهای بیابانی در جلوگیری از بیابانزایی میگوید.
,اما میرسیم به قسمت مهم ماجرا! گردشگری! به آقای ترابی میگویم چه باید کرد برای رونق گردشگری در این منطقه؟ میگوید ما زمین را در اختیار ادارهکل میراث میگذاریم، آنها هم میتوانند مطالعهای بکنند و طرحی بنویسند و گردشگران را به اینجا دعوت کنند. میگوید چه خوب میشد اگر موبایلها اینجا آنتن میداد؛ چه خوب میشد اگر یک برج دیدهبانی اینجا بود تا گردشگر میرفت بالای آن و کیف میکرد از دیدن کویر.
,راهنمای گام به گام حسرت نخوردن به ابوظبی!
,چه مسابقات آفرودی که روی این تپههای ماسهای برگزار نشده است و میتواند برگزار شود. چه سیاهچادرهایی که اینجا برپا نشده و میتواند برپا شود و از گردشگران خارجی، با دوغِ شتر پذیرایی کند! آنوقت دیگر شتر، آفتِ بیابان نیست؛ درآمدِ بیابان است. فکر کن گردشگر را دو سه کیلومتر با شتر ببری(به شرط این که حامی حقوق حیوانات نباشد) تا از بالای کجاوه(!) مسیرِ شنآلود باد را دنبال کند و پیوند انسان و حیوان و طبیعت را تجربه کند!
,خلاصه، خیلی کارها میتوان کرد تا دیگر حسرت بیابانهای دُبی و ابوظبی را نخوریم.
,یک ساعتی در بیابان میمانیم. به گمانم تا به حال انسانی در این نقطه از کره زمین، هندوانه نخورده باشد! اما خب،ما میخوریم و کمکم آماده میشویم برای بازگشت به معدن گوگرد. سوار بر کاپراها، در بیابان میرانیم تا معدن گوگرد. عکاسها طالب تصویربرداریاند و دیگران را هم از حضور در این فضا منتفع میکنند. عابد میرمعصومی، عکاس ایرنا میگوید معدن گوگرد در سال 93 ثبت ملی شده است و من فکر میکنم که ما با گونه جدیدی از ثبت ملی مواجه هستیم؛ بدینترتیب که میرویم پیش نهادهای بالادستی و مدحها میکنیم از مثلا معدن گوگرد چه چنین است و چنان، و در نهایت آن را ثبت میکنیم، بعد هم آن را رها میکنیم تا به تدریج در دل بیابان نابود شود!
,هنوز خرابههای خانههایی که سالها قبل، کارگران در آن سکنی داشتند، ظروفی که گوگرد را در آن میریختند و تونلهایی که گوگرد را از آن استخراج میکردند، برجاست و هنوز اگر عزمی باشد میتوان آنها را احیاء کرد. عابد در ایرنا نوشته که قسمتهایی از این معدن مربوط به دوره صفوی، بخشهایی مربوط به دوره قاجار و بخشهایی مربوط به دوره پهلوی است.
,بابت بیابان ممنونم!
, بابت بیابان ممنونم!, بابت بیابان ممنونم!,غروب دارد فرامیرسد و باد دارد معدن را و ما را نوازش میکند؛ منتها کمی محکمتر از نوازش! عزم برگشت میکنیم و معدن را تنها میگذاریم. مسیر برگشت انگار نزدیکتر است. ساعتی پس از غروب آفتاب به سمنان میرسیم و از اصحابِ بیاباندیده رسانه خداحافظی میکنیم. امیدوارم روزی برسد که با گردشگران سر به بیابان بگذاریم. شاید آرزوی دور و درازی باشد اما آرزو بر جوانان عیب نیست!
,راستی آقای ترابی! ممنون بابت بیابان!
]
ارسال دیدگاه