اخبار داغ

به بهانه 38 سال بی خبری از حاج احمد متوسلیان؛

نیروهای کومله چگونه شیفته و تسلیم بزرگ منشی حاج احمد متوسلیان شدند؟/ مردم مریوان هنوز هم امنیت خود را مدیون «کاک احمد» می دانند

نیروهای کومله چگونه شیفته و تسلیم بزرگ منشی حاج احمد متوسلیان شدند؟/ مردم مریوان هنوز هم امنیت خود را مدیون «کاک احمد» می دانند
خانمی با بچه خود به مقر سپاه مریوان آمد و به حاج احمد گفت گناه من چیست که شوهر من عضو کومله است و من محتاج نان شبم هستم. حاج احمد می‌گوید از زمانی که من اینجا هستم تا زمانی که از اینجا می‌روم نصف حقوق من را به این خانم بدهید. این خبر به گوش شوهر آن خانم می‌رسد و او هم با جمعی از کومله‌ها خود را تسلیم حاج احمد می‌کند.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛به نقل از کُردتودی، امروز سالگرد اسارت فرمانده ای است که مرزهای وحدت بین شیعه و سنی را در مرزهای کشور و مرزهای جهان اسلام تغییر داد و معتقد بود هرکجا که گوینده لااله الا الله هست، همان جا مرز اسلامی ماست.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, کُردتودی، ,

پس از عملیات درخشان فتح المبین و فتح خرمشهر به دست سردار «حاج احمد متوسلیان»، او در اواخر خرداد ۱۳۶۱ در مأموریتی به همراه هیأتی رسمی از مسئولین سیاسی-نظامی ایران راهی سوریه شد تا راه‌های مساعدت به مردم لبنان علیه حمله و اشغالگری اسرائیل را بررسی کند؛ وقتی در ۱۴ تیر ۱۳۶۱، اتومبیل سفارت که به سمت بیروت در حرکت بود، توسط فالانژیست‌ها متوقف و توسط نیروهایی اسرائیل ربوده و گروگان گرفته شدند و گویا پیکر مطهر این سردار شهید شناسایی شده و قرار است به ایران بازگردانده شود.

,

«احمد متوسلیان» یکی از چهره های مهم دفاع مقدس است که به دلیل ویژگی های رفتاری و اخلاقی و ماموریت بی بازگشتش به سوریه و اسارتش به دست فالانژهای صهیونیست به اسطوره تبدیل شده است. خواندن خاطرات دوستان و همرزمان متوسلیان می تواند تا حد زیادی چهره این رزمنده بی بدیل سال ها جنگ تحمیلی را از هاله ابهام بیرون آورد.

در کتاب «مهتاب خین» که حاصل گفت وگوی «حسین بهزاد» و «سردار حسین همدانی» است به نقش متوسلیان در ایجاد امنیت در مریوان پرداخته شده است که در ادامه می خوانید:

امنیت مریوان

«احمد متوسلیان در بهار سال 59، خیلی معروف شده بود. در سفری که از سنندج به مریوان داشتیم، خدا توفیق داد و اولین بار در ساختمان سپاه شهرستان مریوان، احمد متوسلیان را دیدیم.

شش نفر، جمع ما عبارت بودند از: بنده، محمود نیکومنظر، مهدی فریدی، سعید شمالی، صمد یونسی و محمدرضا فراهانی. سوار بر یک وانت سیمرغ راهی مریوان شدیم. حوالی ساعت 9 صبح بود که از سنندج به قصد مریوان خارج شدیم. حوالی ظهر بود که رسیدیم به مریوان. آن روزها بعضا بچه های بی منطق، خشن و بد برخوردی بودند که عجیب عشق چریک بازی داشتند و حتی آرایش و پوشش شان، شبیه الگوهای نخ نما شده چریکی از قبیل ارنستو چه گوارا و فیدل کاسترو بود. با کلاه بره سیاه، موهای بلند و ژولیده سر و ریش و... اصلا جور عجیبی بودند! بعد از شنیدن اوصاف احمد متوسلیان، یک نوع کپیه و شبحی از آن سنخ اشخاص در ذهن مان تداعی شده بود.

حوالی ظهر بود که رسیدیم به سپاه مریوان. خودمان را معرفی کردیم و گفتیم: مسؤولین سپاه استان همدان هستیم و آمده ایم برای ملاقات با برادر احمد متوسلیان. معلوم شد خودش برای کاری به شهر رفته. ما را راهنمایی کردند به اتاقی در پشت ساختمان سپاه؛ آن جا هم محل کار احمد بود و هم حکم خانه او را داشت. وارد اتاق که شدیم، خیلی کنجکاو به هر طرف سرک کشیدیم. فضای داخلی اتاق خیلی تمیز و مرتب بود. بعد از چند دقیقه، با شنیدن همهمه عجیبی که از بیرون اتاق به پا شد، خبردار شدیم که دارد می آید. وارد اتاق که شد، همگی چشم شدیم و شروع کردیم به بررسی ظواهر او.

از موهای بلند و ژولیده سر و ریش خبری نبود. خیلی مرتب، تمیز و در قیاس با معیارهای رایج نظامیان در آن روزها؛ آراسته لباس پوشیده بود. یک پیراهن سبز رنگ فرم سپاه به تن داشت که آستین های آن را به دقت تا بالای آرنج تا زده بود. یک شلوار نظامی استتاری به پا داشت. یک ردیف نوار فشنگ دور کمرش بسته بود و یک قبضه تفنگ هجومی کالاشنیکف قنداق چوبی را هم از بند آن، حمایل شانه اش کرده بود. از همان دم در اتاق، شروع کرد به چاق سلامتی با بچه ها. خیلی شمرده، مؤدب و با لحنی آرام صحبت می کرد. از همان دیدار اول و نحوه ی برخوردش، فهمیدیم آدمی است جدی و بسیار منضبط.

دور هم نشستیم و احمد شروع کرد به تشریح موقعیت جبهه مریوان، وضعیت گسترش نیروهای سپاه و بچه های گردان 112 تیپ سوم لشکر 28 ارتش در منطقه و موقعیت قوای ضدانقلاب، حدود 20 دقیقه ای گزارش داد. بعد شروع کرد به نالیدن از دست همه مسؤولین؛ یعنی کسانی که باید به او کمک می کردند، اما نمی کردند. وقتی دیدیم احمد دارد با آن همه صداقت و صراحت با ما درد دل می کند، متقابلا سفره دل مان را جلوی او باز کردیم و برایش توضیح دادیم که خود ما در جنگ های کردستان، در رابطه با آن آقایان، متحمل چه مشکلاتی شده ایم.

برداشت خودم این است که احمد با دو منظور در آن جلسه شرکت کرد: منظور اول او، ایجاد رابطه ای نیمه رسمی با تشکیلات سپاه استان همدان، برای تأمین نسبی حوایج و کاستی های موجود در مناطق عملیاتی تابع سپاه مریوان بود. از لحاظ اسمی، سپاه مریوان تابع سپاه کردستان بود و آن ها می بایست احمد را پشتیبانی و تأمین می کردند، که نمی کردند. لذا، روی این مطلب که عده ای از مسؤولین ستادی و عملیاتی سپاه استان همدان به مریوان آمده بودند، حساب باز کرده بود. از آن جا که خودش هم در نبرد آزادسازی سنندج شرکت کرده بود، می دانست که در آن عملیات پیچیده و دشوار، این بچه های سپاه همدان بودند که گردنه ی سوق الجیشی صلوات آباد را از لوث عناصر مسلح ضدانقلاب پاکسازی کردند. از برش نظامی و مدیریت عملیاتی خوب بچه های همدان اطلاع داشتد و در آن جلسه هم به این واقعیت اشاره کرد.

اما منظور دوم احمد از شرکت در آن جلسه، طرح تقاضای اعزام نیرو از سپاه استان همدان به مریوان بود. در آن وانفسای کمبود نیروی سپاهی با تجربه در مناطق غرب کشور، از ما توقع داشت برایش نیروی کیفی به مریوان بفرستیم. خوب که تمام درد و دل هایش را با ما درمیان گذاشت، رو کرد به سمت بنده و محمدرضا فراهانی مسؤول واحد عملیات سپاه استان همدان و گفت: من از شما دو تا برادرم، برای تثبیت موقعیت این شهر، تقاضای اعزام نیرو دارم.

حاصل آن جلسه این شد که ما قبول کردیم برایش از سپاه استان همدان، چند دسته نیروی پاسدار کیفی داوطلب به مریوان بفرستیم. بعد از جلسه، غذا آوردند. دور هم نشستیم و توی همان اتاق محل سکونت احمد ناهارمان را خوردیم. بعد از صرف غذا، احمد یکی از نیروهای زبده خودش به نام تقی رستگار مقدم را صدا زد و به او گفت: برادرجان، شما این برادرهای عزیز را ببر، قدری توی شهر و مناطق اطراف آن را به آن ها نشان بده و نسبت به موقعیت مریوان توجیه شان کن. تقی هم رفت و با یکی از نیروهای بومی برگشت و این ها ما را بردند برای بازدید منطقه.

آن چیزی که در این بازدید خیلی در نظرمان جلوه کرد، لمس این واقعیت بود که می دیدیم الحق در مریوان امنیت وجود دارد. آخر خودمان قبلا چندین شهر مناطق کردنشین را دیده بودیم. اگر در آن شهرها از ساعت چهار عصر به بعد، شرایط مثل حکومت نظامی می شد و احدی نمی توانست در منطقه تردد داشته باشد، در مریوان دیدیم که دقیقا تا قبل از تاریک شدن هوا، مردم می توانند بی دغدغه و اضطراب در معابر اصلی و فرعی شهر و جاده های مواصلاتی اطراف آن، آمد و رفت داشته باشند.

صبح روز بعد، احمد آمد برای خداحافظی و بدرقه ی ما. پرسید: خب، حالا که وضعیت مریوان را از نزدیک دیدید، فکر می کنید بتوانید برای حفظ امنیت مردم آن به من کمک کنید؟! گفتیم: قطعا؛ قول می دهیم به محض مراجعت به همدان، قبل از هر کار دیگر، اول آن نیروهای داوطلبی را که لازم دارید، برای شما به مریوان بفرستیم. ناباورانه گفت: یعنی قول می دهید دیگر؟ گفتیم: قول مردانه!

خیلی خوشحال شد و ما را تا پای وانت سیمرغ بدرقه کرد. گرم و صمیمی، هر شش نفرمان با او خداحافظی کردیم، سوار شدیم و به همدان برگشتیم. به سرعت درصدد بر آمدیم تا به هر نحو ممکن، ترتیب اعزام چند دسته از پاسداران زبده همدان را به مریوان بدهیم. بعد از چند روز دوندگی و گزینش نیروهای داوطلب، سرانجام تحت نظارت دقیق برادرمان محمدرضا فراهانی فرمانده عملیات سپاه استان همدان، توانستیم سه دسته نیروی پاسدار ذخیره را سازماندهی و تجهیز کنیم».

جمعی از کومله‌ها خود را تسلیم حاج احمد کردند

سردار برقی از هم‌رزمان حاج احمد و از فرماندهان دفاع مقدس در باره حضور خود در کنار متوسلیان در غائله کردستان که چندماه بعد از وقوع انقلاب اسلامی اتفاق افتاد با اشاره به اینکه حاج احمد در روزهای اول غائله کردستان از سنندج تا مریوان همراه با 80 نفر به آن منطقه اعزام شدند، آورده است: اولین بار ایشان را در زمستان سال 59 دیدم و به‌عنوان معلم بسیجی سه ماه در خدمت ایشان بودم که بعد از سه ماه، از آنجا که من در کار ادوات جنگی خبره شده بودم تکلیف کرد بمانم و تا آخرین روزی که در لبنان به اسارت درآمد من آنجا بودم.

وی با اشاره به حوادث کردستان در اوایل انقلاب ضمن بیان این مطلب که «زمان شاه هم این مشکلات در آنجا وجود داشت و گروه‌های دموکرات و کومله در زمان شاه هم درگیری داشتند تا خودمختار شوند» عنوان کرده است: درست یک‌هفته بعد از انقلاب این گروه‌ها با پشتیبانی مالی آمریکا و سلاح عراق دو باره آغازگر بلوا می‌شوند و جنایات زیادی را در آن منطقه مرتکب می‌شوند که متأسفانه صداوسیما این جنایات را نشان نمی‌داد.

این فرمانده دوران دفاع مقدس با اشاره به جنایات گروه‌های تجزیه‌طلب کرد از جمله زنده‌آتش زدن پاسداران و کشیدن دست و پای آنها با اتومبیل بیان کرده است: با حضور افرادی مثل حاج احمد و شهید بروجردی و خیلی دیگر از شهدای عزیز، این غائله که حدود دو لشکر نظامی ما در کردستان درگیر بودند خوابید.

وی در توصیف مردم کردستان آنها را مردمی مظلوم برشمرد و تصریح کرد: یک‌عده از اینها به‌خاطر بیکاری و فقر و نداشتن پول و سرمایه به‌طرف کومله و دموکرات می‌رفتند. خود مردم کردستان، حامی و پشتیبان ما بودند. اوایل حضور حاج احمد در مریوان، احساس می‌کردیم که در قم یا یکی از شهرهای تهران حضور داریم. درست به‌اندازه پاسداران سپاه، پیشمرگان کرد حضور داشتند که در همه درگیری‌ها کنار حاج احمد بودند که حتی بیشتر از ما از حاج احمد حرف‌شنوی داشتند.

برقی نیز در توضیح چگونگی ختم غائله در مریوان با بیان اینکه حاج احمد در بدو حضورش در مریوان به‌عنوان یک فرد نظامی فرهنگی شناخته می‌شد، می گوید: با فعالیت‌های حاج احمد، مریوانی که شایعه کرده بودند قرار پاسدارهای سربُر به آن حمله کنند مشهور به قم کردستان شده بود. از جمله کارهایی که می‌کرد این بود که مثلاً خاشاکی که یه پیرزن روستایی برای گرم کردن تنور خود جمع کرده بود را روی دوش خود می‌انداخت و تا دم در خانه می‌آورد.

وی با نقل خاطره‌ای از بزرگ‌منشی و کار فرهنگی تأثیرگذار حاج احمد گفته است: خانمی با بچه خود به مقر سپاه مریوان آمد و به حاج احمد گفت گناه من چیست که شوهر من عضو کومله است و من محتاج نان شبم هستم. حاج احمد می‌گوید از زمانی که من اینجا هستم تا زمانی که از اینجا می‌روم نصف حقوق من را به این خانم بدهید. این خبر به گوش شوهر آن خانم می‌رسد و او هم با جمعی از کومله‌ها خود را تسلیم حاج احمد می‌کند.

غائله کردستان چیزی شبیه به جریان داعش امروزی بود

محمدعلی صمدی نیز از دیگر همرزمان حاج احمد متوسلیان گفته است: با توجه به گفته‌های فرماندهان ارشد در ابتدای تشکیل سپاه با درنظر گرفتن نیروهای حاضر در پادگاه ولی‌عصر، سپاه همدان، اصفهان و قم حدود 8هزار نفر پاسدار فعال وجود داشت و این‌گونه نبود که همه در میدان حضور داشتند و در این جو امثال متوسلیان که سابقه خدمت قبل از انقلاب داشتند خود به خود وارد این حوزه می‌شدند.

این پژوهشگر به علت حضور حاج احمد در غائله کردستان اشاره کرده است و با بیان اینکه وی با در نظر گرفتن این موضوع که قبل از پیروزی انقلاب خدمت سربازی خود را در یگان زرهی به پایان برده بود به یکی از نیروهای شاخص در پادگان ولی‌عصر در هنگام تشکیل سپاه تبدیل شد، می گوید: حاج احمد در زمانی‌که فقط 10 گردان فعال در پادگان ولی‌عصر وجود داشت تحت فرماندهی یکی از گردان‌ها با کردستان اعزام می‌شود.

وی با بیان اینکه حاج احمد، شهید همت و شهید بروجردی و همه کسانی که در غرب حضور ویژه داشتند قبل از انقلاب فعالیت‌های ویژه‌ای برعهده داشتند،عنوان کرده است: منظور از فعالیت ویژه صرفاً نظامی نیست که شاید همه این افراد از این لحاظ خام بودند، حتی بزرگوار و استاد بی‌بدیلی چون شهید بروجردی در مقابل جنگی که در کردستان شروع شده فردی ناپخته است، منتهی پختگی روحی این افراد باعث می‌شود که پای آنها نلغزد.

صمدی در توضیح پختگی روحی فرماندهان حاضر در کردستان این‌طور توضیح داده است که این پختگی زمانی به‌درد می‌خورد که وقتی آقای برقی در دل شب و در آن کوهستان‌های وحشتناک قرار است یک باتری بی‌سیم را به‌دست حاج ابراهیم همت برساند دلش قرض باشد که اینجا یکی مثل حاج احمد و شهید بروجردی مراقب و مسلط به اوضاع است.

این پژوهشگر با تشبیه فضای آن ‌موقع کردستان با داعش امروزی می گوید: این خیلی بی‌انصافی است که بگویند این جنایات عجیب و غریب جدیداً خلق شده است، چرا که قبل از داعش سربریدن با شیشه و حلبی و موزاییک شکسته و آتش‌زدن و در خرمن‌کوب انداختن جنایاتی بود که تجزیه‌طلبان کرد می‌کردند و شاید داعش به ذهنش هم نرسد که چنین جنایاتی کند.

به گزارش کُردتودی، یکی دو روز گذشته خبرهایی در فضای مجازی منتشر شد که بعد از ۳۸ سال پیکر حاج احمد متوسلیان و سه همرزم او سیدمحسن موسوی، تقی رستگار مقدم و کاظم اخوان، پیدا شده است و به زودی به ایران بازخواهند گشت که این خبر از سوی وزارت خارجه تکذیب شد.

توییتر منتسب به سایت رهبر انقلاب در خصوص حاج احمد متوسلیان نوشته است، حاج احمد متوسلیان عنصر بسیار با اخلاص و فانی در راه خدا بود. من به مریوان که رفتم، ایشان فرمانده بود. ولی مثل یک سپاهی و یک فرد عادی، دوندگی می کرد. هیچ منش فرماندهی به خودش نمی گرفت. بسیار با اخلاص و مومن بود.

,

«احمد متوسلیان» یکی از چهره های مهم دفاع مقدس است که به دلیل ویژگی های رفتاری و اخلاقی و ماموریت بی بازگشتش به سوریه و اسارتش به دست فالانژهای صهیونیست به اسطوره تبدیل شده است. خواندن خاطرات دوستان و همرزمان متوسلیان می تواند تا حد زیادی چهره این رزمنده بی بدیل سال ها جنگ تحمیلی را از هاله ابهام بیرون آورد.

,

در کتاب «مهتاب خین» که حاصل گفت وگوی «حسین بهزاد» و «سردار حسین همدانی» است به نقش متوسلیان در ایجاد امنیت در مریوان پرداخته شده است که در ادامه می خوانید:

,

, ,

امنیت مریوان

, امنیت مریوان,

«احمد متوسلیان در بهار سال 59، خیلی معروف شده بود. در سفری که از سنندج به مریوان داشتیم، خدا توفیق داد و اولین بار در ساختمان سپاه شهرستان مریوان، احمد متوسلیان را دیدیم.

,

شش نفر، جمع ما عبارت بودند از: بنده، محمود نیکومنظر، مهدی فریدی، سعید شمالی، صمد یونسی و محمدرضا فراهانی. سوار بر یک وانت سیمرغ راهی مریوان شدیم. حوالی ساعت 9 صبح بود که از سنندج به قصد مریوان خارج شدیم. حوالی ظهر بود که رسیدیم به مریوان. آن روزها بعضا بچه های بی منطق، خشن و بد برخوردی بودند که عجیب عشق چریک بازی داشتند و حتی آرایش و پوشش شان، شبیه الگوهای نخ نما شده چریکی از قبیل ارنستو چه گوارا و فیدل کاسترو بود. با کلاه بره سیاه، موهای بلند و ژولیده سر و ریش و... اصلا جور عجیبی بودند! بعد از شنیدن اوصاف احمد متوسلیان، یک نوع کپیه و شبحی از آن سنخ اشخاص در ذهن مان تداعی شده بود.

,

حوالی ظهر بود که رسیدیم به سپاه مریوان. خودمان را معرفی کردیم و گفتیم: مسؤولین سپاه استان همدان هستیم و آمده ایم برای ملاقات با برادر احمد متوسلیان. معلوم شد خودش برای کاری به شهر رفته. ما را راهنمایی کردند به اتاقی در پشت ساختمان سپاه؛ آن جا هم محل کار احمد بود و هم حکم خانه او را داشت. وارد اتاق که شدیم، خیلی کنجکاو به هر طرف سرک کشیدیم. فضای داخلی اتاق خیلی تمیز و مرتب بود. بعد از چند دقیقه، با شنیدن همهمه عجیبی که از بیرون اتاق به پا شد، خبردار شدیم که دارد می آید. وارد اتاق که شد، همگی چشم شدیم و شروع کردیم به بررسی ظواهر او.

,

از موهای بلند و ژولیده سر و ریش خبری نبود. خیلی مرتب، تمیز و در قیاس با معیارهای رایج نظامیان در آن روزها؛ آراسته لباس پوشیده بود. یک پیراهن سبز رنگ فرم سپاه به تن داشت که آستین های آن را به دقت تا بالای آرنج تا زده بود. یک شلوار نظامی استتاری به پا داشت. یک ردیف نوار فشنگ دور کمرش بسته بود و یک قبضه تفنگ هجومی کالاشنیکف قنداق چوبی را هم از بند آن، حمایل شانه اش کرده بود. از همان دم در اتاق، شروع کرد به چاق سلامتی با بچه ها. خیلی شمرده، مؤدب و با لحنی آرام صحبت می کرد. از همان دیدار اول و نحوه ی برخوردش، فهمیدیم آدمی است جدی و بسیار منضبط.

,

دور هم نشستیم و احمد شروع کرد به تشریح موقعیت جبهه مریوان، وضعیت گسترش نیروهای سپاه و بچه های گردان 112 تیپ سوم لشکر 28 ارتش در منطقه و موقعیت قوای ضدانقلاب، حدود 20 دقیقه ای گزارش داد. بعد شروع کرد به نالیدن از دست همه مسؤولین؛ یعنی کسانی که باید به او کمک می کردند، اما نمی کردند. وقتی دیدیم احمد دارد با آن همه صداقت و صراحت با ما درد دل می کند، متقابلا سفره دل مان را جلوی او باز کردیم و برایش توضیح دادیم که خود ما در جنگ های کردستان، در رابطه با آن آقایان، متحمل چه مشکلاتی شده ایم.

,

برداشت خودم این است که احمد با دو منظور در آن جلسه شرکت کرد: منظور اول او، ایجاد رابطه ای نیمه رسمی با تشکیلات سپاه استان همدان، برای تأمین نسبی حوایج و کاستی های موجود در مناطق عملیاتی تابع سپاه مریوان بود. از لحاظ اسمی، سپاه مریوان تابع سپاه کردستان بود و آن ها می بایست احمد را پشتیبانی و تأمین می کردند، که نمی کردند. لذا، روی این مطلب که عده ای از مسؤولین ستادی و عملیاتی سپاه استان همدان به مریوان آمده بودند، حساب باز کرده بود. از آن جا که خودش هم در نبرد آزادسازی سنندج شرکت کرده بود، می دانست که در آن عملیات پیچیده و دشوار، این بچه های سپاه همدان بودند که گردنه ی سوق الجیشی صلوات آباد را از لوث عناصر مسلح ضدانقلاب پاکسازی کردند. از برش نظامی و مدیریت عملیاتی خوب بچه های همدان اطلاع داشتد و در آن جلسه هم به این واقعیت اشاره کرد.

,

اما منظور دوم احمد از شرکت در آن جلسه، طرح تقاضای اعزام نیرو از سپاه استان همدان به مریوان بود. در آن وانفسای کمبود نیروی سپاهی با تجربه در مناطق غرب کشور، از ما توقع داشت برایش نیروی کیفی به مریوان بفرستیم. خوب که تمام درد و دل هایش را با ما درمیان گذاشت، رو کرد به سمت بنده و محمدرضا فراهانی مسؤول واحد عملیات سپاه استان همدان و گفت: من از شما دو تا برادرم، برای تثبیت موقعیت این شهر، تقاضای اعزام نیرو دارم.

,

, ,

حاصل آن جلسه این شد که ما قبول کردیم برایش از سپاه استان همدان، چند دسته نیروی پاسدار کیفی داوطلب به مریوان بفرستیم. بعد از جلسه، غذا آوردند. دور هم نشستیم و توی همان اتاق محل سکونت احمد ناهارمان را خوردیم. بعد از صرف غذا، احمد یکی از نیروهای زبده خودش به نام تقی رستگار مقدم را صدا زد و به او گفت: برادرجان، شما این برادرهای عزیز را ببر، قدری توی شهر و مناطق اطراف آن را به آن ها نشان بده و نسبت به موقعیت مریوان توجیه شان کن. تقی هم رفت و با یکی از نیروهای بومی برگشت و این ها ما را بردند برای بازدید منطقه.

,

آن چیزی که در این بازدید خیلی در نظرمان جلوه کرد، لمس این واقعیت بود که می دیدیم الحق در مریوان امنیت وجود دارد. آخر خودمان قبلا چندین شهر مناطق کردنشین را دیده بودیم. اگر در آن شهرها از ساعت چهار عصر به بعد، شرایط مثل حکومت نظامی می شد و احدی نمی توانست در منطقه تردد داشته باشد، در مریوان دیدیم که دقیقا تا قبل از تاریک شدن هوا، مردم می توانند بی دغدغه و اضطراب در معابر اصلی و فرعی شهر و جاده های مواصلاتی اطراف آن، آمد و رفت داشته باشند.

,

صبح روز بعد، احمد آمد برای خداحافظی و بدرقه ی ما. پرسید: خب، حالا که وضعیت مریوان را از نزدیک دیدید، فکر می کنید بتوانید برای حفظ امنیت مردم آن به من کمک کنید؟! گفتیم: قطعا؛ قول می دهیم به محض مراجعت به همدان، قبل از هر کار دیگر، اول آن نیروهای داوطلبی را که لازم دارید، برای شما به مریوان بفرستیم. ناباورانه گفت: یعنی قول می دهید دیگر؟ گفتیم: قول مردانه!

,

خیلی خوشحال شد و ما را تا پای وانت سیمرغ بدرقه کرد. گرم و صمیمی، هر شش نفرمان با او خداحافظی کردیم، سوار شدیم و به همدان برگشتیم. به سرعت درصدد بر آمدیم تا به هر نحو ممکن، ترتیب اعزام چند دسته از پاسداران زبده همدان را به مریوان بدهیم. بعد از چند روز دوندگی و گزینش نیروهای داوطلب، سرانجام تحت نظارت دقیق برادرمان محمدرضا فراهانی فرمانده عملیات سپاه استان همدان، توانستیم سه دسته نیروی پاسدار ذخیره را سازماندهی و تجهیز کنیم».

,

جمعی از کومله‌ها خود را تسلیم حاج احمد کردند

, جمعی از کومله‌ها خود را تسلیم حاج احمد کردند,

سردار برقی از هم‌رزمان حاج احمد و از فرماندهان دفاع مقدس در باره حضور خود در کنار متوسلیان در غائله کردستان که چندماه بعد از وقوع انقلاب اسلامی اتفاق افتاد با اشاره به اینکه حاج احمد در روزهای اول غائله کردستان از سنندج تا مریوان همراه با 80 نفر به آن منطقه اعزام شدند، آورده است: اولین بار ایشان را در زمستان سال 59 دیدم و به‌عنوان معلم بسیجی سه ماه در خدمت ایشان بودم که بعد از سه ماه، از آنجا که من در کار ادوات جنگی خبره شده بودم تکلیف کرد بمانم و تا آخرین روزی که در لبنان به اسارت درآمد من آنجا بودم.

,

وی با اشاره به حوادث کردستان در اوایل انقلاب ضمن بیان این مطلب که «زمان شاه هم این مشکلات در آنجا وجود داشت و گروه‌های دموکرات و کومله در زمان شاه هم درگیری داشتند تا خودمختار شوند» عنوان کرده است: درست یک‌هفته بعد از انقلاب این گروه‌ها با پشتیبانی مالی آمریکا و سلاح عراق دو باره آغازگر بلوا می‌شوند و جنایات زیادی را در آن منطقه مرتکب می‌شوند که متأسفانه صداوسیما این جنایات را نشان نمی‌داد.

,

این فرمانده دوران دفاع مقدس با اشاره به جنایات گروه‌های تجزیه‌طلب کرد از جمله زنده‌آتش زدن پاسداران و کشیدن دست و پای آنها با اتومبیل بیان کرده است: با حضور افرادی مثل حاج احمد و شهید بروجردی و خیلی دیگر از شهدای عزیز، این غائله که حدود دو لشکر نظامی ما در کردستان درگیر بودند خوابید.

,

وی در توصیف مردم کردستان آنها را مردمی مظلوم برشمرد و تصریح کرد: یک‌عده از اینها به‌خاطر بیکاری و فقر و نداشتن پول و سرمایه به‌طرف کومله و دموکرات می‌رفتند. خود مردم کردستان، حامی و پشتیبان ما بودند. اوایل حضور حاج احمد در مریوان، احساس می‌کردیم که در قم یا یکی از شهرهای تهران حضور داریم. درست به‌اندازه پاسداران سپاه، پیشمرگان کرد حضور داشتند که در همه درگیری‌ها کنار حاج احمد بودند که حتی بیشتر از ما از حاج احمد حرف‌شنوی داشتند.

,

, ,

برقی نیز در توضیح چگونگی ختم غائله در مریوان با بیان اینکه حاج احمد در بدو حضورش در مریوان به‌عنوان یک فرد نظامی فرهنگی شناخته می‌شد، می گوید: با فعالیت‌های حاج احمد، مریوانی که شایعه کرده بودند قرار پاسدارهای سربُر به آن حمله کنند مشهور به قم کردستان شده بود. از جمله کارهایی که می‌کرد این بود که مثلاً خاشاکی که یه پیرزن روستایی برای گرم کردن تنور خود جمع کرده بود را روی دوش خود می‌انداخت و تا دم در خانه می‌آورد.

,

وی با نقل خاطره‌ای از بزرگ‌منشی و کار فرهنگی تأثیرگذار حاج احمد گفته است: خانمی با بچه خود به مقر سپاه مریوان آمد و به حاج احمد گفت گناه من چیست که شوهر من عضو کومله است و من محتاج نان شبم هستم. حاج احمد می‌گوید از زمانی که من اینجا هستم تا زمانی که از اینجا می‌روم نصف حقوق من را به این خانم بدهید. این خبر به گوش شوهر آن خانم می‌رسد و او هم با جمعی از کومله‌ها خود را تسلیم حاج احمد می‌کند.

,

غائله کردستان چیزی شبیه به جریان داعش امروزی بود

, غائله کردستان چیزی شبیه به جریان داعش امروزی بود,

محمدعلی صمدی نیز از دیگر همرزمان حاج احمد متوسلیان گفته است: با توجه به گفته‌های فرماندهان ارشد در ابتدای تشکیل سپاه با درنظر گرفتن نیروهای حاضر در پادگاه ولی‌عصر، سپاه همدان، اصفهان و قم حدود 8هزار نفر پاسدار فعال وجود داشت و این‌گونه نبود که همه در میدان حضور داشتند و در این جو امثال متوسلیان که سابقه خدمت قبل از انقلاب داشتند خود به خود وارد این حوزه می‌شدند.

,

این پژوهشگر به علت حضور حاج احمد در غائله کردستان اشاره کرده است و با بیان اینکه وی با در نظر گرفتن این موضوع که قبل از پیروزی انقلاب خدمت سربازی خود را در یگان زرهی به پایان برده بود به یکی از نیروهای شاخص در پادگان ولی‌عصر در هنگام تشکیل سپاه تبدیل شد، می گوید: حاج احمد در زمانی‌که فقط 10 گردان فعال در پادگان ولی‌عصر وجود داشت تحت فرماندهی یکی از گردان‌ها با کردستان اعزام می‌شود.

,

وی با بیان اینکه حاج احمد، شهید همت و شهید بروجردی و همه کسانی که در غرب حضور ویژه داشتند قبل از انقلاب فعالیت‌های ویژه‌ای برعهده داشتند،عنوان کرده است: منظور از فعالیت ویژه صرفاً نظامی نیست که شاید همه این افراد از این لحاظ خام بودند، حتی بزرگوار و استاد بی‌بدیلی چون شهید بروجردی در مقابل جنگی که در کردستان شروع شده فردی ناپخته است، منتهی پختگی روحی این افراد باعث می‌شود که پای آنها نلغزد.

,

صمدی در توضیح پختگی روحی فرماندهان حاضر در کردستان این‌طور توضیح داده است که این پختگی زمانی به‌درد می‌خورد که وقتی آقای برقی در دل شب و در آن کوهستان‌های وحشتناک قرار است یک باتری بی‌سیم را به‌دست حاج ابراهیم همت برساند دلش قرض باشد که اینجا یکی مثل حاج احمد و شهید بروجردی مراقب و مسلط به اوضاع است.

,

این پژوهشگر با تشبیه فضای آن ‌موقع کردستان با داعش امروزی می گوید: این خیلی بی‌انصافی است که بگویند این جنایات عجیب و غریب جدیداً خلق شده است، چرا که قبل از داعش سربریدن با شیشه و حلبی و موزاییک شکسته و آتش‌زدن و در خرمن‌کوب انداختن جنایاتی بود که تجزیه‌طلبان کرد می‌کردند و شاید داعش به ذهنش هم نرسد که چنین جنایاتی کند.

,

به گزارش کُردتودی، یکی دو روز گذشته خبرهایی در فضای مجازی منتشر شد که بعد از ۳۸ سال پیکر حاج احمد متوسلیان و سه همرزم او سیدمحسن موسوی، تقی رستگار مقدم و کاظم اخوان، پیدا شده است و به زودی به ایران بازخواهند گشت که این خبر از سوی وزارت خارجه تکذیب شد.

, کُردتودی،,

, ,

توییتر منتسب به سایت رهبر انقلاب در خصوص حاج احمد متوسلیان نوشته است، حاج احمد متوسلیان عنصر بسیار با اخلاص و فانی در راه خدا بود. من به مریوان که رفتم، ایشان فرمانده بود. ولی مثل یک سپاهی و یک فرد عادی، دوندگی می کرد. هیچ منش فرماندهی به خودش نمی گرفت. بسیار با اخلاص و مومن بود.

,

انتهای پیام/

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه