به نظر من امروز جامعه شهری ما پر از بیاعتمادی شده. البته شاید برخی بگویند این چیز جدیدی نیست، کما اینکه این مثل سالهاست که رواج دارد: «گرگ باش تا خورده نشوی».[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از یزد رسا؛ اگر اندکی درباره فیک نیوز ، دروغ، اخبار جعلی و حقیقت مطالعه و تفکر کنید. یک مساله ذهن شما را به خود مشغول می کند: اعتماد.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, یزد رسا؛,امروز رسانهها به ما راست نمیگویند و جهان را از موضع خود بازنمایی میکنند، تقریبا در این شکی نیست و نظریات سنتی که محتوای رسانهها را آینه دنیای ما میدانستند تقریبا منقرض شدهاند. حتی خیلیها هم مثل بودریار که فراواقعیت (Hyperreality) (واقعیت و خیال درهم تنیده) و هانا آرنت که پساحقیقت را مطرح میکنند، اشاره به مسایلی دارند که باورهای یک شهروند در دنیای پسامدرن را می سازند.
,در این یادداشت درباره چیز دیگری صحبت میکنم که همان اعتماد است. همه این نظریات که گفتم ناخواسته نوعی از متن یا محتوای رسانهای را در اعماق تحلیلهایشان هدف قرار میدهند. اما مسیله من حقیقتی است که در بین کلمات و واژههای ما انسانها گم شده است یا دیگر جایی ندارد. چیزی که من به آن بحران بیاعتمادی میگویم.
,زیمل (1950) معتقد است اعتماد یکی از مهمترین نیروهای ترکیبی موجود در درون جامعه است. اعتماد در جامعه یا همان اعتماد اجتماعی یکی از عناصر اساسی در سرمایه اجتماعی است. اعتماد متقابل باعث روان شدن تعاملات میشود و نبود آن این تعاملات را با مشکل مواجه میکند. نیوتن (2002) میگوید اعتماد اجتماع بر روی رشد شتابان اقتصادی، افزایش بازده رونق اقتصادی، فراهم کردن سود عمومی، ایجاد همبستگی اجتماعی و همکاری، هماهنگی، رضایت از سطح زندگی، ثبات دموکراسی و توسعه و حتی تندرستی و افزایش امید اثر زیادی دارد. یعنی هر چه اعتماد بین اعضای جامعه کمتر، وضع معیشت هم بدتر.
,همه ما در تجربهها و مراودات روزانهمان، برای کارهایی مثل خرید ماشین، موتور سیکلت، معاملهای خاص، خرید یا اجاره خانه (که البته تقریبا نشدنی است!) و مواردی مثل این به جاهایی مثل بنگاه و دفترخانهها رفتهایم و یا ممکن است برای انجام خدماتی مثل نقاشی ساختمان، امور تأسیساتی و چنین کارهایی با افرادی برخورد داشتهایم که شغلشان دادن بعضی وعدهها برای آینده است؛ مثلا بنگاهداران. حتی دیگر این مسئله آنقدر عادی شده که ممکن است درباره کسی که در خیابان از شما آدرس میپرسد یا به شما از یک شماره تلفن ناشناس تماس میگیرد هم چیزی که خواهم گفت صدق کند و آن این است؛ شما به او شک میکنید، احساس میکنید او تماماً دروغ میگوید یا عمیقاً احساس گول خوردن به شما دست میدهد. نمیدانید آیا برای شما نقشهای در سر دارد و یا دسیسهای چیده شده است؟ اگر آدم ساده و بی غل و غشی باشید شاید حتی در برخورد اول به سادگی اعتماد کنید و یا بعد از برخورد اول یا دوما تازه این احساسِ غبن و پشیمانی یا بیپناهی و ترس به شما دست دهد و اگر تجربههایی از موارد «گول خوردن» برای خودتان یا دیگران دارید، شاید شکاکانهتر و بیاعتمادگونهتر برخورد کنید.
,به نظر من امروز جامعه شهری ما پر از بیاعتمادی شده. البته شاید برخی بگویند این چیز جدیدی نیست، کما اینکه این مثل سالهاست که رواج دارد: «گرگ باش تا خورده نشوی». اما باز من احساس میکنم که امروز حس بیاعتمادی و مشکوک بودن نسبت به هر چیز و هر کس، عمیقاً توسعه پیدا کرده است.
,این بحران بیاعتمادی، دروغگویی و شک نسبت به دیگران حتما چیز بدی است اما شاید دلیل این بیشتر شدن و سونامی جدید آن را بتوان در وضعیت بحران زده معیشت و اقتصاد دانست. کسی دیگر از اینکه دیگران پس از فهمیدن دروغش، او را مقصر بدانند یا از او به بدی یاد کنند احساس شرم و عذاب وجدان ندارد و خود را در این بازه معذور میداند و یا حتی برای کلاهی که سر دیگران گذاشته توجیهی عقلی و اخلاقی دارد و میگوید «چاره دیگری ندارم». این شاید شاهدی دیگر برای زوال اخلاق باشد.
,خلاصه همه این حرفها را زدم که بگویم، بیاعتمادی و مصائب معیشتی در چرخهای همافزا در حال بیچاره کردن جامعه ایرانی هستند. ظاهراً مسئولین یا نمیخواهند و یا نمیتوانند کاری برای اقتصاد کنند، پس احتمالا باید خودمان، جنگلی زیستن و دروغ گفتن را کنار بگذاریم و این چرخه را بشکنیم.
,سید مهدی حسینی
,انتهای پیام/
]
ارسال دیدگاه