اخبار داغ

روایت خواندنی باحجاب شدن دختر سمنانی؛

با حجاب، جلوه‌ جلال یک زن به نمایش گذاشته می‌شود نه جلوه جمال

با حجاب، جلوه‌ جلال یک زن به نمایش گذاشته می‌شود نه جلوه جمال
با حجاب، جلوه جلال به تصویر کشیده می‌شود نه جلوه جمال. آن روزها این ظاهرم نبود که در معرض نمایش می‌گذاشتمش در واقع ارزش و بهایی بود که ندانسته به تاراج می‌گذاشتم.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از مرآت، قصه تحولش را که می‌شنوم در کسری از ثانیه آرزو می‌کنم ای کاش امروز، اینجا، من راوی این حکایت نمی‌شدم. من کجا و انعکاس این ژانر کم‌نظیر کجا‌؟ در اثنای سوال و جواب‌های‌مان، گاهی با یاد خاطره‌ای به هم می‌ریزد  و خیره به یک نقطه، ریز ریز پاسخم را می‌داد، گاهی هم به وجد می‌آمد و از سر ذوق از فرازهای تحولش، پرده بر‌می‌داشت. می‌گفت: گوش‌هایش به آهنگ‌های رپ بیس سنگین عادت داشت‌، خودنمایی را عار نمی‌دانست، با چادری‌ها زاویه عجیب داشت، هر چه خانواده آمد و شد با دوستانی با ظاهر غیرموجه را برنمی‌تابیدند، دختر جوان گزارش ما خرسند و خشنود، می‌کوشید تا در این رقابتِ به روز بودن، از دوستانش عقب نمانَد...

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, مرآت,

به گزارش خبرنگار مرآت، همزمان با بیست و یکم تیرماه و پاسداشت روز حجاب و عفاف به سراغ یکی از دختران شهرمان رفتیم که در پی یک دگرگونی و عبور از گسل بی‌حجابی، حال، خود مروج عفاف و حجاب برای هم‌سالانش است. با این بانوی محجبه بیشتر آشنا می‌شویم...

,

مختصر خودتان را برای مخاطبان ما معرفی کنید؟

, مختصر خودتان را برای مخاطبان ما معرفی کنید؟,

فاطمه پرده یاقوت بیست و دو ساله و ساکن سمنان هستم. در خانواده‌ای مذهبی متولد شدم اما برخلاف اصول خانواده با هم‌سالانی آمد و شد داشتم که کم‌کم مسبب انحراف من از مسیر تعلقات پدر و مادرم شدند.

,

در خصوص پوششِ پیش از تحول تان  توضیح دهید؟

, در خصوص پوششِ پیش از تحول تان  توضیح دهید؟,

پوشش عجیبی داشتم،  تابع مُد بودم، از مانتوهای جلوباز با رنگ‌های روشن  و زننده استقبال می‌کردم. دوست داشتم به روز  باشم. شال و روسری را به زور روی سرم حفظ می‌کردم. اگر الان درباره آن روزها  بگویم، به تعبیری در  دنیای تهی از معرفت سِیر می‌کردم!

,

با دنیای بچه‌مسجدی‌ها بیگانه بودم

, با دنیای بچه‌مسجدی‌ها بیگانه بودم, با دنیای بچه‌مسجدی‌ها بیگانه بودم,

چه زمانی متحول و محجبه شدید؟

, چه زمانی متحول و محجبه شدید؟,

داستان تحولم عجیب و طولانی است، یکبار با همان ظاهر غیرموجه‌ام از کنار مسجد محل‌مان عبور می‌کردم، صدای صوت دسته جمعی دانش ‌آموزان در حلقه صالحین، نظرم را جلب کرد، کنجکاوانه به سمت  درب ورودی مسجد حرکت کردم و از لای درب نیمه‌باز چند دقیقه‌ای نظاره‌گر فضای کلاس شدم. دنیایم با دنیای بچه مسجدی‌ها، تفاوت فاحشی داشت...

,

دوست داشتم در طرح تابستانی مسجد و حلقه صالحین شرکت کنم، تردید داشتم که مسئول پایگاه بسیج خواهران   با آن ظاهر نامناسب و خلاف عرفی که داشتم،  بپذیردم، دل را به دریا زدم و از خانم رجبی اذن حضور گرفتم. بر خلاف تصورم، با روی باز از حضورم در مسجد استقبال کرد بدون آنکه حتی با نگاهی، سوال‌برانگیز  ظاهر عجیبم را برانداز کند یا درباره اصلاح پوششم هشداری دهد!

,

تنها سرمایه روحی‌ام، ارادت به امام حسین(ع) بود

, تنها سرمایه روحی‌ام، ارادت به امام حسین(ع) بود, تنها سرمایه روحی‌ام، ارادت به امام حسین(ع) بود,

حس خوبی داشتم و این پذیرش، برایم نقطه آغاز یک تحول بود. پس از آن، رفت و آمدم به مسجد ادامه داشت با همان ظاهر همیشگی، تحول درونی‌ام زودتر از تغییر  بیرونی‌ام شکل گرفت. این را هم بگویم، عشق و ارادت خاصی به امام حسین (ع) داشتم، این عشق تنها سرمایه روحی‌ام بود که آن را  از کسی پنهان نمی‌کردم. دیگر به مرحله‌ای رسیده بودم  که حضورم را در محافل و روضه امام حسین (ع) پررنگ کردم.

,

از دوران انقلابی در من شکل گرفت اما هنوز برای تحول دنیای بیرونم زمان می‌خواستم. فروردین سال ۹۷ خانم رجبی، عازم  کربلای معلی بود شب قبل از مشرف‌شدن‌شان، از من دعوت کرد و از راز رؤیای صادقی پرده برداشت که حاکی از  حضورم در نقطه‌ای از کربلای معلی بود‌. خانم رجبی(فرمانده پایگاه بسیج خواهران بنت‌الهدی)، گفت: در عالم خواب مرا در کربلا در حال زیارت دیده است جالب آنکه رؤیایش در عالم واقعیت تعبیر و در همان نقطه‌ به اتفاق دوستان‌شان لحظه‌ای  حضورم را به عینه شاهد بودند.

,

با شنیدن این ماجرا  گُر گرفتم، کم‌کم احساس کردم این بار باید صراطی را طی کنم که به  تحول ظاهرم ختم شود، منتظر تلنگری بودم که یک شبه از ظاهر  غیرمعقول و توجیه‌ناپذیرم، رها شوم. کم‌کم به این نتیجه رسیدم  حال که در ورای ارتباط گرفتن با دوستان مسجدی و منبری، در مسیر کمال قرار گرفتم، ظاهرم نیز باید  مزین  به زیور حجاب شود تا  دیگر از بند نگاه‌های مسموم و زهرآلود خلاص شوم.

,

این  را خاضعانه از خدایم  طلب کردم و نمی‌دانستم در اجابت این خواسته‌ام، عنایت مادر شهیدی شامل حالم می‌شود.

,

فاطمه اینگونه ادامه داد: هرزگاهی قصه تغییر مسیر زندگی افرادی را می‌شنیدم که مثلا  فلانی در بقعه‌ای متبرک نشسته و زندگی‌‌اش به واسطه معجزه‌ای منقلب شده یا فلانی به پویش معنوی پیوست و مسیر زندگی‌‌اش دگرگون شده، اما من کجا و عنایت شهدا که عفیف بودن را هدیه‌ام کنند، کجا؟

,

پیشنهادی که با شنیدنش ساعت‌ها گریستم

, پیشنهادی که با شنیدنش ساعت‌ها گریستم, پیشنهادی که با شنیدنش ساعت‌ها گریستم,

فاطمه درباره دوستی و ارتباط خود با  خانم رجبی، گفت: طی این مدت آمد و شدم به مسجد، ایشان هیچ‌گاه نه از  پوششم انتقاد کردند و نه به حضورم در جمع مسجدیان خرده گرفتند. در خلال مشاوره‌های‌ غیرمستقیم‌شان طوری امر به معروف می‌‌کردند که به مرور به سمت تجربه این جنس از آرامش روان، تغییر مسیر دادم. و درست در ایامی که آمادگی پذیرش این تحول ظاهری را داشتم خانم رجبی پیشنهادی را مطرح کردند که با شنیدنش ساعت‌ها گریستم!

,

پیشنهادش در ۶ کلمه خلاصه شد:  «فاطمه اگه با حجاب بشی می‌فرستمت کربلا»

,

این بانوی محجبه ادامه داد: آن روز که این موضوع از جانب فرمانده پایگاه، مطرح شد، نه پای سهمیه محفوظی در میان بود نه برات و حواله کربلایی. اما نزدیک اربعین بود...

,

وی در خصوص این سفر معنوی که مادر  شهیدی به او هدیه کرد، اینگونه گفت: گویا در یکی از روضه‌های امام حسین(ع) در یکی از محلات سمنان، به رسم هر سال، برای زیارت اربعین قرعه کشی می‌شود. از قضا طی  دو  شب متوالی قرعه به نام مادر شهیدی می‌افتد که از پذیرش آن امتناع کرد، چرا که خود بارها به این نقطه مقدس، مشرف شده بود و می‌خواست دیگر آرزومندان مانند او  جلوه‌ای از حقیقت کربلا را از نزدیک لمس کنند.

,

قرعه برای بار سوم که به نام این مادر افتاد، مصلحت این کار او را به تأمل واداشت از این رو،  موضوع را با خانم رجبی به عنوان معتمد محل در میان می‌گذارد و خانم رجبی بدون تعلل راوی ماجرای کربلایی که به من وعده داده بود، می‌شود. استقبال مادر بزرگوار آن شهید، از این موضوع همانا و مشرف شدنم به کربلای معلی با حجاب فاطمی همانا!

,

با حجاب، جلوه‌ی جلال به نمایش گذاشته می‌شود نه جلوه جمال

, با حجاب، جلوه‌ی جلال به نمایش گذاشته می‌شود نه جلوه جمال, با حجاب، جلوه‌ی جلال به نمایش گذاشته می‌شود نه جلوه جمال,

پس اینگونه محجبه شدید، درباره آرامش روحی‌ که به واسطه حجاب نصیب ‌تان شد توضیح دهید؟

, پس اینگونه محجبه شدید، درباره آرامش روحی‌ که به واسطه حجاب نصیب ‌تان شد توضیح دهید؟,

بدیهی است زن، با پوشش حجاب از هر ذلت و تحقیر مصون است با حجاب، جلوه جلال به تصویر کشیده می‌شود نه جلوه جمال. آن روزها این ظاهرم نبود که در معرض نمایش می‌گذاشتمش در واقع ارزش و بهایی بود که ندانسته به تاراج می‌گذاشتم.

,

واکنش اطرافیان و خانواده‌ات بعد از محجبه شدنت چه بود؟

, واکنش اطرافیان و خانواده‌ات بعد از محجبه شدنت چه بود؟,

خانواده‌ام استقبال کردند‌، اما برخی هم معتقدند حجاب اسارت زن است در حالیکه حجاب رها شدن از بند بی‌قیدی‌هاست. برخی جوگیر خطابم کردند و این تغییرم را مقطعی و احساسی خواندند.

,

در یک جمله تعریف‌تان از حجاب‌؟

, در یک جمله تعریف‌تان از حجاب‌؟,

تضمین کننده سلامت اخلاق جامعه که مرد و زن ملزم به رعایت آن هستند.

,

انتهای پیام/

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه