اخبار داغ

سرنوشت جالب نوزادی که در چند قدمی مرگ بود+عکس

سرنوشت جالب نوزادی که در چند قدمی مرگ بود+عکس
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از قم فردا شلوغی های زندگی گاهی ما را غافل می کنند از مردانی که نامشان تا ابد در تاریخ مردانگی ثبت شده اما بهانه ها و تلنگرهایی این مردان مرد را برای ما یادآوری می کنند بهانه و تلنگری مانند سفر آخرت یک پدر که از قضا پدر شهید نیز می باشد درست مثل چند روز پیش که روح بلند حاج ابراهیم صادقی پدر بزرگوار سردار شهید «اسماعیل صادقی» پس از تحمل سال‌ها فراق، به فرزند شهیدش پیوست.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, .,

اسماعیل قربانی در جبهه حق علیه باطل

, اسماعیل قربانی در جبهه حق علیه باطل,

سال ۱۳۳۶ (ه.ش) در روستای «بیدهند» قم پا به عالم خاک نهاد. هنگامی که نوزادی بیش نبود، به بیماری سختی گرفتار آمد به گونه ای که او را به طرف قبله خواباندند. مادرش در این زمان دل به خدا داد و از آن قادر متعال، مدد جست و به آن مهربان یگانه عرض کرد! «خدایا! فرزندم را اسماعیل، نام نهادم و می خواهم زنده باشد و در رواج دین تو که بر حق است خدمت کنم». بالاخره دعای مادر مستجاب شد و نوزاد با عنایت الهی زندگی دوباره یافت. اسماعیل پس از گذراندن دوران طفولیّت به مدرسه رفت و تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش «بیدهند» به پایان برد و سپس به همراه برادرش، عازم قم شد و مدّتی در مغازه پدر به کار میوه فروشی پرداخت پس از آن مغازه را به یک تعمیرگاه رادیو- ضبط اجاره دادند و او نیز به عنوان شاگرد مغازه، نزد وی مشغول به کار شد با پایان یافتن مدّت اجاره، اسماعیل، خود اداره مغازه را به عهده گرفت و در آن به فروش و تکثیر نوارهای مذهبی همّت گماشت.

, «, - , .,

 

,

, ,


پس از آغاز نهضت اسلامی، او نیز به خیل عظیم مبارزان پیوست و به صورتی جدی فعالیت های انقلابی اش را شروع کرد. او خود در این باره می گوید: زمان شروع انقلاب کارمان تکثیر نوارهای امام بود. وقتی نوار می آمد ما مرتّب تکثیر می کردیم. بعد، مدرسین حوزه ی علمیه قم آنها را در سراسر کشور پخش می کردند.

,
,

صرف نظر از سفر حج

, صرف نظر از سفر حج,

بعد از پیروزی انقلاب، ابتدا به عضویت کمیته و سپس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در می آید و با شروع جنگ تحمیلی، به جبهه ها می شتابد و در جهاد مقدس اسلام علیه کفر جهانی شرکت می جوید. او در این راه توانایی های شگرفی از خودش بروز می دهد. از بنیانگذاران لشگر ۱۷ علی بن ابی طالب (ع) بود که تا لحظه شهادت مسئولیت ستاد این لشگر را به دوش می کشید.
اسماعیل در سال ۱۳۵۹ (ه.ش) ازدواج کرد که ثمره این ازدواج دو فرزند به نام های «محمد» و «حسین» می باشد .

, .,
,

زمانی که قرار شد به مکه مشرف شود، تنها دو روز به سفر ایشان باقی مانده بودو امّا همان موقع به مسئوولیت ستاد لشگر انتخاب، و از ایشان خواسته شد از سفر به مکه صرف نظر کرده و به جبهه برود.
این انسان مقاوم، هنگامی که در نوروز ۱۳۶۲ (ه.ش) به منظور شرکت در جلسه ای از خط به شهر اهواز می رفت بر اثر سانحه ای، ماشین حامل ایشان واژگون شده و در این حادثه، وی به سختی مجروح می شود. اما این حادثه نیز او را از کار و تلاش مخلصانه باز نداشت. بعد از گذراندن مدت درمان و ترخیص از بیمارستان در حالی که در منزل بستری بود، همچنان به فعالیت های ستادی خود ادامه داده و تلفنی کارها را پی می گرفت و مایحتاج لشگر را تأمین می کرد. آنگاه که سلامتی نسبی خود را به دست آورد مجدداً به جبهه بازگشت.

, .,
, .,

جنگ است شما خوابیده اید

, جنگ است شما خوابیده اید,


او که با تمام وجود در خدمت جنگ بود، شب و روز و زمان و مکان برایش مفهومی نداشت تا جایی که برای تأمین امکانات لشگر، گاه نیمه های شب با استانداران، فرمانداران و فرماندهان سپاه تماس می گرفت و پس از سلام و علیک، می گفت: «جنگ است و شما خوابیده اید؟

,
, : «, ,

نسبت به اجرای قوانین در سپاه بسیار اصرار می ورزید. او تمامی بخشنامه های صادره از ناحیه مسئوولین سپاه را مو به مو به مرحله اجرا در می آورد. و به تمامی نیروها توصیه می کرد تا قوانین را رعایت کنند؛ همان گونه که خود در عمل اینگونه بود و اعتقاد داشت که نظم ظاهری مقدّمه نظم باطنی است.

, .,


با همه قاطعیتی که در مقام ریاست ستاد به خرج می داد اما در عین حال تواضع و فروتنی، در رفتار و گفتارش موج می زد. لبانش با تبسم الفتی دیرینه داشت و حرکات و روحیاتش سرشار از خاکساری بود. خودستا و خودپسند نبود و تنها چیزی که به آن توجهی نداشت واژه پر طمطراق «ریاست» بود.
با آنکه رئیس ستاد لشگر بود و مقام بالایی داشت، اما برای پیشرفت کار جنگ لحظه ای ملاحظه این عناوین اعتباری را نمی نمود. او هنگامی که می دید مثلاً راننده ایفا از ترس جا، مهمات را به موقع به طرف خط حمل نمی کند، خودش فوراً پشت فرمان می نشست و بدین کار اقدام می کرد.

,
, .,
, .,


پرواز از جزیره مجنون

,
, پرواز از جزیره مجنون,

سرانجام آخرین روز سال ۱۳۶۳ جزیره مجنون وعملیات بدر جایگاهی می شوند تا اسماعیل باقربانی جان خویش به جانان رسد.

, .,

سردار صفوی فرمانده سابق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نقل می کند: وقتی به آقا اسماعیل گفتم آمده ام شما را به عنوان فرمانده لشگر معرفی کنم، در جواب گفت: بهتر از من «غلامرضا جعفری» است. ایشان را بگذارید فرمانده لشگر، من تعهد می دهم، همان طور که با شهید زین الدین کار می کردم با آقای جعفری هم کار بکنم و تا آخر بایستم.صفت دیگر برادر عزیزمان، مدیریت بالایش بود؛ بالاترین مدیریت در مجموعه لشگر، مدیریت ستاد است.شهید صادقی در مقابل تدابیر فرماندهان تابع بود. وقتی تصمیمی راجع به یک مأموریّت گرفته می شد، می گفت: من تابع هستم

,

.

, ., ,

همچنین سرداراحمد فتوحی همرزم شهید صادقی نقل می کند:دو، سه روزی به آغاز «عملیات بدر» مانده بود. نیمه های شب بود که به انرژی اتمی (مقّر لشگر ۱۷) رسیدم. من در جزایر، کارهای مقدمّاتی عملیات بدر را دنبال می کردم و به همین منظور هم رفته بودم انرژی.
در این مقّر، اتاقی داشتیم به نام «اتاق جنگ» که در آن اسناد و مدارک سرّی، نقشه ها و کالکهای عملیاتی قرار داشت. هنگام ورود به این اتاق دیدم، شهید «اسماعیل صادقی» از آن خارج شده است. پس از سلام و علیک و حال و احوال، متوجّه شدم چشمهایش از فرط گریه به شدّت قرمز شده و چهره اش حال و هوایی آسمانی یافته است.
خلاصه، او خداحافظی کرد و رفت و من هم وارد اتاق شدم و به پیگیری کارهای خود پرداختم.
درست یک هفته بعد، ایشان ضمن ایثارهای کم نظیری که در عملیات بدر از خود نشان داد به لقاء الهی بار یافت.
وصیتنامه اش که انتشار یافت، از تاریخش دریافتم درست همان شبی که دم در اتاق جنگ با او روبه رو شدم و هوای چشمانش گریه آلود بود، در خلوت شب و دل، به تحریر چهارمین و آخرین وصیتنامه اش همّت گماشته بود.

, :, .,
, «, .,
, .,
, .,
,

 

,

انتهای پیام

, انتهای پیام]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه