او که از سوی انگلیس به قدرت پادشاهی رسید، سرنوشتی برای خود رقم زد، که سر از جزیره موریس آفریقا در آورد و دور از وطن بمرد، پسرش نیز که از سوی آمریکائیها به شاهنشاهی رسید، سرانجام در مصر ( کشور آفریقایی) جان سپرد و ثابت کرد که نتیجه خیانت به کشور و تکیه بر بیگانگان همواره در تاریخ چیزی جز آوارگی، بیچارگی و ذلتپذیری نیست.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از بلاغ، تاریخ تاکنون راهی را پیموده که از قواعد ثابت و لایتغیری برخوردار است و نتائجی را ارائه میدهد که همه از یک جنس و تابع یک قانون و مقررات هستند، حتی اگر این نتائج از سوی قدرتهایی برای مدتی مکتوم و پوشیده بمانند، سرانجام باز هم بنابر اصول ثابت تاریخ، آشکار میشوند تا موجب عبرت دیگران قرار گیرند هر چند، عبرتها در تاریخ بیشمارند و عبرت آموزان اندک.
رضاشاه، که در تاریخ معاصر ایران نقشی تعیین کننده را ایفا کرد، با کودتای انگلیسی به قدرت رسید و ایران را در طول ۲۰ سال حاکمیت خود بطور کامل به تیول انگلیسیها برد، بگونهایکه انگلیسیها همه کاره این مملکت شدند و قدرت شمالی ایران نیز به این بهانه از ایران امتیاز میگرفت و کشورمان شده بود جولانگاه و میدان رقابت قدرتهای شیطانی آنچنانکه در جریان جنگ جهانی دوم، بدون اطلاع ایران، کشورمان را اشغال کردند و کنفرانس سران را در ایران حتی بدون اطلاع و دخالت شاه ایران برگزار کردند و ایران را پل پیروزی خود بر متحدین نام نهادند بدون اینکه برای این پل و عامل پبروزی، ترهای خرد کرده و هزینهای را متقبل شده باشند، ضمن آنکه هزینههای زیاد مادی و معنوی نیز بر ایران تحمیل کردند و نتیجه این خوشخدمتی، جایگزینی پسر بهجای پدر بدون کوچکترین تکریم از پدر و تبعید او به جزیره موریس!.
رضاشاه در تنهایی و ندامت از یک عمر مزدوری بیگانگان چشم از جهان حسرتآمیز فرو بست و نتوانست تجربیات خود را در اختیار فرزند سراپا شهوت قدرت قرار دهد تا راه رفته او را نپیماید.
پسرش محمدرضا نیز همان راه را رفت. او، که بهشدت فاسد و مطیع محض غرائض جنسی و جاه و مقام و خوشگذرانی بود، در طول 37 سال سلطنت خود کشور را میدان ترکتازی آمریکائیها قرار داد و با قانون کاپیتولاسیون، خوارترین ذلت را بر شخصیت ایرانی تحمیل کرد و به دهها هزار نظامی آمریکائی بابت حضورشان در ایران ماموریت ویژه حق توحش میداد.
در زمان پسر، رژیم اشغالگر قدس با فرقه مضله بهائیت به تاروپود کشور رسوخ و نفوذ کرد و ایران را ژاندارم خود در منطقه و سرکوبگر حرکتهای انقلابی میان کشورهاای اسلامی کرده بود. نخبگان ایرانی چارهای جز مهاجرت به کشورهای دیگر و از جمله به آمریکا نداشتند. ایران محل عیاشی و شهوترانی غربیها شده بود. خاندان فاسد پهلوی مقدرات ایرانیان را به بیگانگان و دژخیم ساواک سپرده بودند که زیر نظر موساد و سازمان سیا اداره میشد.
در دوران حکومت محمدرضا، ایران به چهارمین تولیدکننده نفت و دومین صادرکننده بزرگ آن تبدیل شده بود، اما فقر و محرومیت در جای جای ایران بیداد میکرد و این در شرائطی بود که اشرافیت و تجملات افسانهای در زندگی شاه و درباریان شهره جهانی شده بود.
محمدرضا پهلوی، که هیچ به عاقبت نیاندیشید و داستان دردناک پدرش را سرمشق خویش قرار نداده بود، با به اوج رسیدن انقلاب اسلامی ملت ایران، پس از خروج از کشور در ۲۶ دی ۱۳۵۷ به مصر رفت. سپس از ۲ بهمن مدتی را در مراکش بود و مجبور به ترک مراکش شد و در ۱۰ فروردین ۱۳۵۸ به باهاما رفت که برای مدت موقتی به او روادید گردشگری داده بود. تلاشهای او برای گرفتن پناهندگی سیاسی از انگلستان بینتیجه ماند و دولت انگبیس دادن پناهندگی به او را نپذیرفت. با پایان یافتن روادید باهاما، او توانست در ۲۰ خرداد به مکزیک برود. بیماری او در مکزیک هر روز شدت مییافت اما او بیماری واقعی خود را از پزشکان مکزیکی پنهان میکرد. هرچند پزشک مخصوص او که از پاریس میآمد او را تحت شیمیدرمانی قرار میداد، پزشکان مکزیکی او را برای مالاریا درمان میکردند.
با شدت یافتن بیماری، بر خلاف میل دولتمردان آمریکا او توانست اجازه ورود به آمریکا بیابد. او در ۳۰ مهر به آمریکا رفت و برای درمان پزشکی در بیمارستان نیویورک بستری شد. او همچنین چند بار مجبور شد به صورت پنهانی به مرکز سرطان مموریال اسلون-کترینگ برود. محمدرضا پهلوی پس از خروج از بیمارستان نخست در ۱۱ آذر به مرکز پزشکی ویلفورد هال در پایگاه نیروی هوایی لاکلند در تگزاس، سپس در ۲۴ آذر به پاناما و در ۳ فروردین ۱۳۵۹ (۲۳ مارس ۱۹۸۰) به مصر رفت و دستِآخر انور سادات پس از آنکه آمریکا نیز حاضر به دادن پناهندگی به محمدرضا را نشد، به او پناهندگی داد.
مدت کوتاهی پس از ورود وی به مصر، پزشکان معالج طحال او را خارج کردند. سرطان او در وضع پیشرفتهای بود و پایان کار وی نزدیک بود. سرانجام در ساعت ۹:۴۵ دقیقه روز ۵ مرداد ۱۳۵۹ خورشیدی، محمدرضا پهلوی در ۶۰ سالگی در قاهره درگذشت. پیکر او پس از تشییع رسمی دولت مصر، در مسجد سلطنتی الرفاعی قاهره به خاک سپرده شد تا همچنان قاعده تاریخ در مورد خائنان به ملت و کشورشان تکرار شود و درسی باشد برای آنانی که میخواهند از حوادث تاریخی عبرت گیرند و خود را اصلاح کنند.
محمد فاطمی
انتهای پیام/
]
ارسال دیدگاه