هنرمند برجسته سفال و سرامیک میگوید استان سمنان به یک مرکز تحقیق و پژوهش در حوزه صنایع دستی نیاز دارد؛ نیازی که سالهاست به آن بیتوجهی شده است.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به گزارش خبرنگار مرآت، چندی قبل که گفتگوی مرآت با مدیرکل میراث فرهنگی استان منتشر شد، گلایه یکی از هنرمندان نسبت به یکی از بندهای گفتگو پیرامون خانه صنایع دستی، سبب شد که دیداری با استاد ماشاءالله عمید داشته باشم. و این دومینبار بود که ایشان را ملاقات میکردم؛ در خانه صنایع دستی که حالا هنرمندان رخت خود را از آن میکشند!
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, مرآت,در همان چند دقیقهی کوتاه از گفتگو، به آقای عمید گفتم حیف است از شما حرفهای زیبا نشنویم! شاید در میان این حرفهای زیبا، آنها که باید گلایهها را بفهمند هم بفهمند. و این سنگ بنای یک قرار برای گفتگویی مفصل با استاد عمید شد. در گفتگو با استاد عمید از خودشان و زندگیشان در کودکی و نوجوانی آغاز کردهایم و به سفر پاریس رسیدهایم.
,بخش نخست گفتگو با استاد ماشاءالله عمید را از نظر میگذرانید:
,مرآت: جناب استاد عمید! اگر موافق باشید، از دورترین تصاویر ذهنی شما از کودکی و سمنان شروع کنیم.
, مرآت: جناب استاد عمید! اگر موافق باشید، از دورترین تصاویر ذهنی شما از کودکی و سمنان شروع کنیم.,من در سال 1342 متولد شدم و در سمنان بزرگ شدهام. آن سالها شهر خیلی بزرگ نبود. بازیِ ما در بچگی، گلبازی بود و الان هم دارم همان کار را میکنم! در کودکی به نقاشی هم بسیار علاقهمند بودم و خاطرات زیادی در این زمینه دارم. یادم هست سال 55 برگزیدهی کاریکاتور استان سمنان شدم. یک رزروشن هواپیمایی ملی هما را کشیده بودم و یک حاجی با کلی ساک که استقبالکنندگان به او میگفتند حاجی تجارت قبول!
,بعد از کشیدن این کاریکاتور بود که به اردوی رامسر دعوت شدم و این اردو روی من تأثیر زیادی گذاشت. بعد از انقلاب هم روی دیوارها نقاشی میکشیدم. مثلا جایی دو دستِ در زنجیر کشیده بودم که لالهای در میان آنها باز شده بود و زنجیرها را پاره کرده بود. در آن زمانها، استاد قانبیگی که پس از استاد شعبانی، پدر سرامیک ایران هستند و از انگلستان فوقلیسانس نقاشی گرفته بودند، وارد سمنان شدند.
,من از آن زمان تا کنون شاگردی استاد قانبیگی را میکنم. ایشان هر ششماه یکبار به ایران برمیگردند و ما شاگردی ایشان را میکنیم. انجمن سفال در ایران، برای نخستینبار در سمنان تشکیل شد و به قول معروف ما دیگر گلگیر شدیم! متأسفانه من در سن دوازدهسالگی پدر و مادرم را در سانحه تصادف از دست دادم و پیش پدربزرگ و مادربزرگم بزرگ شدم.
,سالهای 57 و 58، پدربزرگم دو اتاق در اختیارم گذاشته بود و بخشی از خانه را آتلیه کرده بود و به من اختصاص داده بود و من آنجا نقاشی میکشیدم. پدربزرگم هم نجاری داشت و هروقت بوم میخواستم، به جای یکی، ده تا بوم برایم میآورد! هروقت هم رنگ میخواستم، به رنگفروشی میرفتم و رنگ برمیداشتم و پدربزرگم با صاحب مغازه حساب میکرد. در یک کلمه، آزاد بودم.
,من بچه خیابان راهآهن هستم!
, من بچه خیابان راهآهن هستم!, من بچه خیابان راهآهن هستم!,نقاشیهایم در اوان انقلاب، بیشتر با موضوع مسائل انقلاب بود. یادم هست طرحی از صحنه تیرباران نواب صفوی کشیده بودم؛ شاید آن کارها هنوز در خانه مادربزرگم باشد. مدرسه ابتدایی من، «صادقیه» بود؛ پشت مسجد امام. این را هم بگویم که من بچه خیابان راهآهن هستم. دوره راهنمایی را در مدرسه توکلی گذراندم. یکسال از دوره دبیرستان را در مدرسه صفایی در سیسر گذراندم و بعد به دبیرستان دهخدا در میدان امام آمدم.
,رشته من ادبیات بود و به شدت به این رشته علاقه داشتم. تصور من این بود که آدم بعد از فارغالتحصیلی در رشته ادبیات، شاعر یا نویسنده میشود! استاد ادبیات ما آقای کیپور بود که انسان فوقالعادهای بود. در ایام انقلاب فرهنگی و بسته شدن دانشگاهها، من به مجسمهسازی علاقهمند شده بودم و هنوز هم علاقهمندم. در آن زمان دانشگاه در این رشته هفت یا هشت نفر دانشجو میگرفت.
,در آن زمان، ظرفیت دانشگاهها کم بود، تعداد زیادی آدم هم پشت کنکور بودند و قبول شدن خیلی سخت بود. خیلیها با رتبه سهرقمی نمیتوانستند به رشته هنر بروند. تعداد دانشکدههای مرتبط با هنر و مجسمهسازی و... هم بسیار کم بود. بنابراین موفق نشدم به رشته مورد علاقهام بروم. پس از آن بود که نقاشی و هنرهای تجسمی را جدیتر دنبال کردم.
,لعابسازی در عصر فقدان اینترنت!
, لعابسازی در عصر فقدان اینترنت!, لعابسازی در عصر فقدان اینترنت!,مرآت: و سپس به سراغ راهاندازی کارگاه رفتید؟ پیش از شما کسی به طور شخصی اقدام به تأسیس کارگاه کرده بود؟
, مرآت: و سپس به سراغ راهاندازی کارگاه رفتید؟ پیش از شما کسی به طور شخصی اقدام به تأسیس کارگاه کرده بود؟,چندی بعد هم کارگاه شخصیام را در بازار راهاندازی کردم. این اولین کارگاه سفال و سرامیک غیردولتی در سمنان بود. پیش از این کارگاه استاد ادیب در خانه صنایع دستی(شریف واقفی) مستقر بود که شخصی نبود. آن زمان مثل الان اینترنت نبود که دستورالعمل ساخت لعاب و شرکتهای مرتبط با آن در دسترس باشد؛ باید خودت لعاب را میساختی و تجربه میکردی.
,خوشبختانه ما از همراهی اساتیدی مثل استاد شعبانی بهرهمند بودیم. ایشان یک کارگاه بسیار بزرگ به نام سرامیک تندیس در میدان امام رضا(ع) داشتند و جزو بنیانگذاران سبک خاصی از سرامیک بودند. ایشان نماینده شرکت دگوسای آلمان بودند و در این کشور دوره دیده بودند. من بارها ایشان را دایرهالمعارف سفال و سرامیک ایران توصیف کردهام.
,ما برای ساخت کوره باید از همدان متخصص میآوردیم اما با کمک استاد شعبانی، اولین کوره را خودمان ساختیم. میساختیم و تست میکردیم وتجربه میکردیم. دوستان به من میگویند مستر تست! تمام عمرت را تست کردی! هرکسی به اندازه توانش حتی یک اپسیلون، باید بر جامعهاش اثر بگذارد. من هیچ چیزِ سکرتی هم ندارم و هرچیزی که یاد گرفتهام را با دانشجوها در میان میگذارم.
,وقتی ما لعاب میساختیم، اروپا و آمریکا وجود نداشتند! اجداد ما هزار سال پیش از میلاد مسیح آثار زیبایی ساختهاند که فخر موزه لوور است. قرار بود من و آقای زیارتی و مهندس فردین رنجبر در خانه صنایع دستی یک گروه تحقیق و پژوهش تشکیل بدهیم و درباره لعابهایی که از بین رفته، تحقیق کنیم. با تغییر مدیریتها، برخی گفتند تحقیق به درد نمیخورد و این کار به سرانجام نرسید.
,چرا به مرکز تحقیق و پژوهش صنایع دستی نیازمندیم؟
, چرا به مرکز تحقیق و پژوهش صنایع دستی نیازمندیم؟, چرا به مرکز تحقیق و پژوهش صنایع دستی نیازمندیم؟,ما هنوز هم به مرکز تحقیق و پژوهش نیازمندیم. این مرکز است که باید به ما بگوید اگر میخواهید مثلا به آلمان سفال و سرامیک صادر کنید، ذائقه آلمانی چه نوع کاری را میپسندد، بستهبندی کار باید چگونه باشد و... زنجیره تولید آثار سفال و سرامیک در استان موجود است؛ ما مواد اولیه داریم، اساتید خوبی داریم، دانشکده هم داریم منتها مرکز تحقیق و پژوهش نداریم.
,این مرکز چیزِ زیادی هم نمیخواهد؛ شاید بشود با 50 متر فضا و یک کوره کوچک و وسائل آزمایش بهترین مواد را ساخت. الان بهترین فرصت است تا بچههای ما جای خود را در حوزه سفال و سرامیک و ظروف مصرفی در دنیا پیدا کنند. معتقدم با این شرایط شیوع کرونا برخی از مشاغل سطح پایین از بین میروند. برخی از دوستانم که در حوزه صنایع دستی فعالند میگویند ما تولید داشتهایم اما فروش نه.
,بازدهی مطلوب مشاغل خانگی، مغفول مانده است
, بازدهی مطلوب مشاغل خانگی، مغفول مانده است, بازدهی مطلوب مشاغل خانگی، مغفول مانده است,در چنین شرایطی، صنایع دستی به طور طبیعی در اولویت نیست؛ دولت ابتدا باید به فکر تأمین خوراک و پوشاک مردم باشد. من معتقدم اگر یکدهم هزینههایی که برای برخی صنایع میشود را در حوزه مشاغل خانگی هزینه میکردند، بازدهی بیشتری داشت. تولید صنایع دستی در طول تاریخ، عمدتا به عنوان شغل مطرح نبوده، بلکه مکمل بوده است؛ مکمل شغلهایی مثل کشاورزی.
,مثلا در زمستانها که کشاورزی رونق نداشته و زمان استراحت بوده، قالیباقی میکردند. در کلپورگان دو هزار سال است که سفال با یک سبک خاص تولید میشود. باید به این تولید برای صادرات سامان داد. یک بستهبندی زیبا و یک رزومه از این کارِ دو هزار ساله، این آثار را در معرض اقبال دنیا قرار خواهد داد. دنیا این کارهای بدوی را دوست دارد. امروز مشاغل زیادی در حوزه صنایع دستی آسیب دیدهاند و باید از این اقبال به نفع رونق کسب و کارهای مرتبط با صنایع دستی استفاده کرد.
,مرآت: در سمنان مشاغلِ مکملی داشتیم که از بین رفته باشد؟
, مرآت: در سمنان مشاغلِ مکملی داشتیم که از بین رفته باشد؟,چنانکه اشاره کردم، در گذشته که برخی مشاغل در مقاطعی از سال از رونق میافتادند، مردم به سراغ صنایع دستی میرفتند. من در سمنان، برف نیممتری هم دیدهام! در چنین شرایطی خیلی از شغلها مثل بنایی تعطیل میشدند و به جای آن مثلا مردم نمدمالی میکردند. این شغل متأسفانه از بین رفت. بیاییم مجتمع نمدمالی سمنان در جاده وادیالسلام را احیاء کنیم.
,نمدمالی هم باید بروز شود. مثلا میشود میشود نمدهایی برای تزیین بخشهایی از لباس، تولید کرد یا با آن تابلو تولید کرد. من یادم هست در بازار سمنان کلاهمالی داشتیم. روبروی مدرسه ما، پشت مسجد امام، چلنگریِ آقای قلیبیگ بود. آن مکان هنوز هم وجود دارد. مدرسه ما دوشیفت بود؛ هم صبح میرفتیم و هم بعدازظهر. من نیمساعت زودتر میرفتم تا چلنگری را تماشا کنم.
,رفت و برگشت ظروف مسی در خانههای ایرانیان!
, رفت و برگشت ظروف مسی در خانههای ایرانیان!, رفت و برگشت ظروف مسی در خانههای ایرانیان!,امروز فرفورژه که در واقع همان چلنگریِ مدرنشده است، مورد استفاده اکثر مردم قرار میگیرد. نمدمالی هم میتواند مدرن شود. میشود با آن کلاههای زیبا تولید کرد. مرکز تحقیق و پژوهش صنایع دستی اینجا هم به کار میآید. آیا ما مثلا درباره پشم گوسفند مرینوس در ایران پژوهش کردهایم؟ خیر! زمانی ظرفهای مسی ما را از ما گرفتند و به جای آن ظرف ملامین و تفلون به ما دادند.
,امروز مردم دوباره دارند به سمت ظرفهای مسی گرایش پیدا میکنند. در این زمینه تقاضا وجود دارد. نمیشود مثلا ظرفِ مسی با دربِ شیشهای داشته باشیم؟ باید این حوزهها بروز و مدرن شود. در کشورهای دیگر به تحقیق در این زمینهها بسیار اهمیت داده میشود. شما حتی اگر بگویید من میخواهم از آب، طلا بگیرم، به شما مجال پژوهش میدهند چون میگویند اگر هم نتواند از آب طلا بگیرد، بالاخره در این میان تجربهای اندوخته میشود و چیز دیگری درست میشود.
,ما آموختهایم که به جای پژوهش، آزمون و خطا کنیم. میگوییم اینجا سد احداث میکنیم و اگر اینجا نشد، میرویم جای دیگری سد احداث میکنیم!
,من تولیدکننده خوبی نیستم! علاقهام به پژوهش است. با این همه حول و حوش سال 70 که من کارگاهم را راهاندازی کردم، دوران اوج فروش سفال بود. به گمانم، این فروش زیاد، حاصل یک موج بود. برخی اقبالها در ایران، موجی است! مثلا موج رفتن به سمت کالاهای لوکس که بعد از جنگ اتفاق افتاد. در آن زمان هم موج خرید سفال به راه افتاده بود.
,پیش از سال 70، یک کارگاه سفال بیشتر در سمنان فعالیت نمیکرد که آن هم خانه صنایع دستی بود. اکنون 30 تا 40 کارگاه سفال و سرامیک در استان فعال هستند و این حاصل برجای ماندن همان موج است.
,چرا از میان این همه سفالگرِ ایرانی مرا به پاریس دعوت کردید؟
, چرا از میان این همه سفالگرِ ایرانی مرا به پاریس دعوت کردید؟, چرا از میان این همه سفالگرِ ایرانی مرا به پاریس دعوت کردید؟,مرآت: از نظر خودتان، فاخرترین اثری که خلق کردهاید چیست؟
, مرآت: از نظر خودتان، فاخرترین اثری که خلق کردهاید چیست؟,من به کارهای آرتیستی و هنری بیشتر تمایل دارم. مدتی مُد شده بود که اولین و بزرگترین و به طور کلی «ترینها» در هنر رسانهای میشد! راستش من به این چیزها خیلی معتقد نیستم. اوج کار من شاید آن زمان بود که مرا به پاریس دعوت کردند. وقتی موزه لوور را میبینید، به ایرانی بودنتان افتخار میکنید.خودشان میگویند پرشین تمام افتخار لوور است و وقتی میفهمند شما ایرانی هستید، به شما احترام ویژهای میگذارند.
,در تخت جمشید مردم روی بنا یادگاری مینویسند اما در لوور اگر از فاصلهای به آثار نزدیکتر شوید، با آلارم مواجه میشوید. برای من سوال بود که چرا از بین این همه سفالگر در ایران، مرا دعوت کردهاند و اتفاقا این سوال را هم پرسیدم. پیش از آن که ماجرای پاریس را در بخش دوم گفتگو بگویم، باید یک نکته هم درباره ادغام صنایع دستی با میراث فرهنگی بگویم. به نظر من، این ادغام بزرگترین خیانت به صنایع دستی بود.
,انتهای پیام/
]
ارسال دیدگاه