اخبار داغ

دفاع مقدس مملوء از سلحشوریهای بازگو نشده است؛

رزمنده ای که 2 بار جانبازی را تجربه کرد/ از شهیدی که شهادتش را خبر می داد تا خواستگاری با لباس کار

رزمنده ای که 2 بار جانبازی را تجربه کرد/ از شهیدی که شهادتش را خبر می داد تا خواستگاری با لباس کار
چگونه می توان از سلحشوران جانبازی که در دوران پر افتخار دفاع مقدس در راه خدا با جان و مال خود مجاهده کرده اند و استقلال و آزادی و شرافت سرزمین اسلامی خویش را پاس داشته و نهال عزت و اقتدار نظام اسلامی را با خون خویش سیراب کرده اند یاد نمود که شایسته و بایسته شأن والای آنان باشد.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از کُردتودی، رهبر معظم انقلاب می فرمایند: "جانبازان هم شهداى زنده‌اند؛ شما جانبازان عزیز هم مثل شهدا هستید؛ شهید هم همین ضربه‌اى را که جانباز تحمل کرده است، او هم تحمل کرده؛ سرنوشت او پرواز و رفتن بود، سرنوشت این فعلا ماندن. خانواده‌ى شهدا، پدر و مادر شهید، همسر شهید، فرزندان شهید، برادران و خواهران و خویشاوندان شهید، پدران و خواهران و همسران جانبازان باید افتخار کنند.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, کُردتودی,

یکى از چیزهائى که من همیشه احساس مى‌کنم، احترام به همسران جانبازان است. بعضى از این بانوان عزیز، این جانباز را با همین جانبازیش قبول کردند و پذیرفتند؛ آفرین! بعضى‌شان جوان رعنائى را که با او ازدواج کردند، ناگهان دیدند به یک ازپاافتاده و به یک جانباز تبدیل شد؛ پذیرفتند و استقبال کردند؛ آفرین! همسران جانبازان خیلى باارزشند."

بیانات در جمع جانبازان و ایثارگران و خانواده‌هاى شهداى استان فارس 

بعضی وقتها هر کاری میکنی نمی توانی درباره یک موضوع چیزی بنویسی .هر واژه ای که پیدا می کنی در مقابل آن کوچک است امروز هم از همان وقتها ست می خواهم در باره جانباز و جانبازی بنویسم ولی من حقیرتر از آنم که بخواهم در این خصوص قلمی برانم.

خواستم در باره صبوری و فداکاری همسران ،مادران و فرزندان جانبازان بنویسم ولی دیدم باز من حقیرتر از آنم که بخواهم در خصوص اسوه های صبرو ایثار چیزی بگویم.

خواستم در باره درد و رنج جانبازان بنویسم مانده ام کدام درد شان را بیان کنم

جا ماندن از قافله شهدا را ، تاب نیاوردن زجر کشیدن اطرافیان را ،دردهای پی در پی را ،فراموش شدنشان را،بغض های سنگینشان را و یا نگاههای سنگین بعضی از آدمها را.

امروز به کنار یکی از این عزیزان امده ایم تا قدری بیشتر پای درد دل های یک جانباز بنشینیم جانبازی که یک پای خود را به روی مین های دشت های لاله گون کردستان جا گذاشته است و فداکارانه برای استقلال و آزادی میهن سرافراز خود جنگیده است.

دعوت می کنم تا خواننده گفتگوی ما با جانباز 40 درصد عیسی سلیمانیان و خانواده محترمشان باشید:

آقای سلیمانیان لطفا خودتان را معرفی کنید و بفرمایید در چه سالی وارد جبهه شدید؟

به نام خدا ضمن عرض سلام خدمت شما و همه مخاطبین گرامی پایگاه خبری تحلیلی سراب خبر, عیسی سلیمانیان هستم متولد سال 1348 که ابتدا در سال 66  با عنوان داوطلب بسیجی به جبهه رفتم و در همان سال از ناحیه پای راست دچار تیرخوردگی و مجروحیت شدم

اما یکسال بعد و در سال 67 و دقیقا در روز عاشورا به روی مین رفتم و همان پای تیر خورده را از ناحیه زانو به پایین از دست دادم و دیگر نتوانستم در جبهه بمانم.

لطفا در خصوص منطقه جنگی که حضور داشتید برایمان بیشتر توضیح دهید

خب ما در ان روزهای جنگ در منطقه کردستان بودیم و من خط نگهدار بودم و در منطقه قله سنگی که در مسیر ابوالحسن و در مسیر شهر سردشت قرار داشت به روی مین رفتم

ان روزها شهید نصراللهی فرمانده سپاه بانه بودند و در بسیاری از عملیات ها در کنار ایشان حضور داشتیم و در برابر ضد انقلاب ایستادگی می کردیم.

چه چیزی باعث شد شما به جبهه بروید و به صورت داوطلب بسیجی در این مسیر قدم بگذارید؟

راستش را بخواهید جبهه حال و هوای دیگری داشت و انسان به خودی خود عشق به جبهه داشت و هدف ما تنها نجات میهن و نجات مردم بود .

ما تنها برای رضای خدا و در جهت دفاع از ایران اسلامی در برابر دشمن قرار گرفتیم ان هم در شرایطی که دشمن از تمامی تجهیزات و امکانات برخوردار بود حال آنکه ملت ایران اسلامی تنها با توکل به خدا و با قدرت اراده و ایمان در برابر دشمن ایستاده بودند.

آن روزها که ما به جبهه رفتیم هیچکس هیچگونه چشم داشتی نداشت و همه به دنبال این بودیم که بتوانیم از هویت و از ارزش ها و آرمان های انقلاب اسلامی دفاع کنیم و به چیزی جز این فکر نمی کردیم.

آیا از دوران جنگ و از روزهای مقاومت در برابر دشمن خاطره ای به یاد دارید که برای ما هم بگویید؟

در این میان و با طرح این سوال می توانستیم دلتنگی های دوران جنگ را که در نگاه آقای سلیمانیان موج می زد را به خوبی تماشا کنیم که در پاسخ به سوال ما گفت: جبهه و میدان نبرد در برابر دشمن سرشار از خاطرات متفاوت است اما خاطره ای که هنوز هم برای من جالب است این بود که یک دوست اهل اهواز داشتیم که آن عزیز در منطقه کردستان حضور داشت و همیشه می گفت می دانم روزی در این سرزمین کردستان شهید می شوم اما افسوس که خواهر و مادری ندارم تا برایم گریه کنند.

او می گفت از شما می خواهم روز شهادتم همراه من به اهواز بیایید و یک قطعه یخ روی مزار من بگذارید تا آب شود و بجای اشک مادرم برایم گریه کند اما متاسفانه پس از اینکه آن دوست بزرگوارم شهید شد از انجایی که ما در درگیری حضور داشتیم و نمیشد منطقه را ترک کنیم هیچوقت نتوانستیم به کنار مزار ایشان برویم و پیکر پاکش را همراهی کنیم...

لطفا از روزهایی برای ما بگویید که از جبهه برگشتید و قصد ازدواج داشتید.، همسر شما و خانواده آنها چه برخوردی با وضعیت جانبازی شما داشتند؟

من پس از مجروحیت بود که به خواستگاری همسرم رفتم و یک سری از افراد پیش پدر خانمم رفته بودند و گفته بودند که این پا ندارد و نمی تواند راه برود و دخترت را به او نده

من در آن زمان راننده روی تراکتور بودم و در شب خواستگاری با همان لباس های کارگری به خواستگاری رفتم و مادرخانمم من را با دامادم که لباس های مرتبی بر تن داشت اشتباه گرفته بود؛ و در حالی که می خندید گفت: همانگونه که گفتم تعداد زیادی از اطرافیان به پدر خانمم می گفتند که او پای قطع شده دارد و اجازه نده که دخترت با او ازدواج کند که پدر همسرم پرسیده بود که چرا پای او قطع شده است و گفته بودند در جبهه بوده و پای خود را از دست داده است که پدر خانمم نیز گفته بود که این جوان بخاطر ما رفته و پای خود را از دست داده است و من به این قطعی عضو او افتخار می کنم و مشکلی با ان ندارم و اجازه داد که من با دختر آنها ازدواج کنم.

آقای سلیمانیان لطفا از مشکلاتی که حالا با ان روبرو هستید برایمان بگویید. یک جانباز چه دغدغه هایی دارد؟

ببینید الان جانبازان ما عذاب می کشند و هم شرمنده خودشان و هم شرمنده خانواده هایشان هستند و خانواده ها از پدر خود انتظاراتی دارند اما جانباز نمی تواند این خواسته ها را برآورده کند.

در حال حاضر حقوق پایینی برای جانبازان قرار داده شده است و ما نمی توانیم با اندک حقوقی که می گیریم کاری برای فرزندانمان کنیم.

کسی هم پاسخ گوی جانبازان نیست و من هم به خاطر پای مصنوعی خودم نمی توانم شغل ثابتی داشته باشم.

وی گریزی به مشکلات جانبازان در داخل شهر قروه داشت و گفت: ما الان در سال 96 در جلسه بهزیستی که برای جانبازان و معلولین برگزار شد قرار بود برای معلولین تابلو در نقاط مهم شهر قرار دهند اما مکان مناسبی در نظر گرفته نشد و بسیاری از مشکلات جانبازان و معلولین برطرف نشد و از طرفی مکان هایی هم که در داخل شهر در نظر گرفته شده است تنها برای توقف یک خودرو است و مناسب سازی خوبی صورت نگرفته است.

همچنین قرار بر این بود که برای همه معلولان پلاک مخصوص قرار داده شود که دچار مشکلات کمتری باشند و دغدغه کمتری شامل حال انان باشد.

وی به سختی های پرستاری از خودش برای همسرش اشاره نمود و بیان داشت: در حال حاضر سختی های وضعیت من برای همسرم است اما حق پرستاری به همسرم تعلق نمی گیرد و می گویند حق پرستاری برای جانبازان بالای 50 درصد و جانبازانی که از مجموع جانبازی انها 20 درصد برای اعصاب یا شیمیایی شده باشد تعلق خواهد گرفت.

این در حالی است که من در حین قرار گرفتن روی مین دچار موج گرفتگی نیز شده بودم

وی خواستار بررسی مشکلات خود از سوی مسئولین شد و گفت: این تنها مشکل من نیست و بیشتر جانبازان شهرستان قروه با چنین مشکلاتی روبرو هستند.

سخن پایانی شما برای مردم و مخاطبین ما چیست؟

من در سخن پایانی خودم از مردم می خواهم که همیشه همانگونه که در طول چهل سال گذشته همه مردم پاسدار انقلاب بوده اند در ادامه روزهای سخت نیز در کنار آرمان های انقلاب باشند و پشتیبانی از رهبر انقلاب را فراموش نکنند و به یاد شهدا باشند و در مسیر شهدا قدم بگذارند.

,

یکى از چیزهائى که من همیشه احساس مى‌کنم، احترام به همسران جانبازان است. بعضى از این بانوان عزیز، این جانباز را با همین جانبازیش قبول کردند و پذیرفتند؛ آفرین! بعضى‌شان جوان رعنائى را که با او ازدواج کردند، ناگهان دیدند به یک ازپاافتاده و به یک جانباز تبدیل شد؛ پذیرفتند و استقبال کردند؛ آفرین! همسران جانبازان خیلى باارزشند."

,

بیانات در جمع جانبازان و ایثارگران و خانواده‌هاى شهداى استان فارس 

, بیانات در جمع جانبازان و ایثارگران و خانواده‌هاى شهداى استان فارس , بیانات در جمع جانبازان و ایثارگران و خانواده‌هاى شهداى استان فارس ,

بعضی وقتها هر کاری میکنی نمی توانی درباره یک موضوع چیزی بنویسی .هر واژه ای که پیدا می کنی در مقابل آن کوچک است امروز هم از همان وقتها ست می خواهم در باره جانباز و جانبازی بنویسم ولی من حقیرتر از آنم که بخواهم در این خصوص قلمی برانم.

,

خواستم در باره صبوری و فداکاری همسران ،مادران و فرزندان جانبازان بنویسم ولی دیدم باز من حقیرتر از آنم که بخواهم در خصوص اسوه های صبرو ایثار چیزی بگویم.

,

خواستم در باره درد و رنج جانبازان بنویسم مانده ام کدام درد شان را بیان کنم

,

جا ماندن از قافله شهدا را ، تاب نیاوردن زجر کشیدن اطرافیان را ،دردهای پی در پی را ،فراموش شدنشان را،بغض های سنگینشان را و یا نگاههای سنگین بعضی از آدمها را.

,

امروز به کنار یکی از این عزیزان امده ایم تا قدری بیشتر پای درد دل های یک جانباز بنشینیم جانبازی که یک پای خود را به روی مین های دشت های لاله گون کردستان جا گذاشته است و فداکارانه برای استقلال و آزادی میهن سرافراز خود جنگیده است.

,

دعوت می کنم تا خواننده گفتگوی ما با جانباز 40 درصد عیسی سلیمانیان و خانواده محترمشان باشید:

, دعوت می کنم تا خواننده گفتگوی ما با جانباز 40 درصد عیسی سلیمانیان و خانواده محترمشان باشید:,

آقای سلیمانیان لطفا خودتان را معرفی کنید و بفرمایید در چه سالی وارد جبهه شدید؟

, آقای سلیمانیان لطفا خودتان را معرفی کنید و بفرمایید در چه سالی وارد جبهه شدید؟, آقای سلیمانیان لطفا خودتان را معرفی کنید و بفرمایید در چه سالی وارد جبهه شدید؟,

به نام خدا ضمن عرض سلام خدمت شما و همه مخاطبین گرامی پایگاه خبری تحلیلی سراب خبر, عیسی سلیمانیان هستم متولد سال 1348 که ابتدا در سال 66  با عنوان داوطلب بسیجی به جبهه رفتم و در همان سال از ناحیه پای راست دچار تیرخوردگی و مجروحیت شدم

,

اما یکسال بعد و در سال 67 و دقیقا در روز عاشورا به روی مین رفتم و همان پای تیر خورده را از ناحیه زانو به پایین از دست دادم و دیگر نتوانستم در جبهه بمانم.

,

لطفا در خصوص منطقه جنگی که حضور داشتید برایمان بیشتر توضیح دهید

, لطفا در خصوص منطقه جنگی که حضور داشتید برایمان بیشتر توضیح دهید, لطفا در خصوص منطقه جنگی که حضور داشتید برایمان بیشتر توضیح دهید,

خب ما در ان روزهای جنگ در منطقه کردستان بودیم و من خط نگهدار بودم و در منطقه قله سنگی که در مسیر ابوالحسن و در مسیر شهر سردشت قرار داشت به روی مین رفتم

,

ان روزها شهید نصراللهی فرمانده سپاه بانه بودند و در بسیاری از عملیات ها در کنار ایشان حضور داشتیم و در برابر ضد انقلاب ایستادگی می کردیم.

,

چه چیزی باعث شد شما به جبهه بروید و به صورت داوطلب بسیجی در این مسیر قدم بگذارید؟

, چه چیزی باعث شد شما به جبهه بروید و به صورت داوطلب بسیجی در این مسیر قدم بگذارید؟, چه چیزی باعث شد شما به جبهه بروید و به صورت داوطلب بسیجی در این مسیر قدم بگذارید؟,

راستش را بخواهید جبهه حال و هوای دیگری داشت و انسان به خودی خود عشق به جبهه داشت و هدف ما تنها نجات میهن و نجات مردم بود .

,

ما تنها برای رضای خدا و در جهت دفاع از ایران اسلامی در برابر دشمن قرار گرفتیم ان هم در شرایطی که دشمن از تمامی تجهیزات و امکانات برخوردار بود حال آنکه ملت ایران اسلامی تنها با توکل به خدا و با قدرت اراده و ایمان در برابر دشمن ایستاده بودند.

,

آن روزها که ما به جبهه رفتیم هیچکس هیچگونه چشم داشتی نداشت و همه به دنبال این بودیم که بتوانیم از هویت و از ارزش ها و آرمان های انقلاب اسلامی دفاع کنیم و به چیزی جز این فکر نمی کردیم.

,

, ,

آیا از دوران جنگ و از روزهای مقاومت در برابر دشمن خاطره ای به یاد دارید که برای ما هم بگویید؟

, آیا از دوران جنگ و از روزهای مقاومت در برابر دشمن خاطره ای به یاد دارید که برای ما هم بگویید؟, آیا از دوران جنگ و از روزهای مقاومت در برابر دشمن خاطره ای به یاد دارید که برای ما هم بگویید؟,

در این میان و با طرح این سوال می توانستیم دلتنگی های دوران جنگ را که در نگاه آقای سلیمانیان موج می زد را به خوبی تماشا کنیم که در پاسخ به سوال ما گفت: جبهه و میدان نبرد در برابر دشمن سرشار از خاطرات متفاوت است اما خاطره ای که هنوز هم برای من جالب است این بود که یک دوست اهل اهواز داشتیم که آن عزیز در منطقه کردستان حضور داشت و همیشه می گفت می دانم روزی در این سرزمین کردستان شهید می شوم اما افسوس که خواهر و مادری ندارم تا برایم گریه کنند.

,

او می گفت از شما می خواهم روز شهادتم همراه من به اهواز بیایید و یک قطعه یخ روی مزار من بگذارید تا آب شود و بجای اشک مادرم برایم گریه کند اما متاسفانه پس از اینکه آن دوست بزرگوارم شهید شد از انجایی که ما در درگیری حضور داشتیم و نمیشد منطقه را ترک کنیم هیچوقت نتوانستیم به کنار مزار ایشان برویم و پیکر پاکش را همراهی کنیم...

,

لطفا از روزهایی برای ما بگویید که از جبهه برگشتید و قصد ازدواج داشتید.، همسر شما و خانواده آنها چه برخوردی با وضعیت جانبازی شما داشتند؟

, لطفا از روزهایی برای ما بگویید که از جبهه برگشتید و قصد ازدواج داشتید.، همسر شما و خانواده آنها چه برخوردی با وضعیت جانبازی شما داشتند؟, لطفا از روزهایی برای ما بگویید که از جبهه برگشتید و قصد ازدواج داشتید.، همسر شما و خانواده آنها چه برخوردی با وضعیت جانبازی شما داشتند؟,

من پس از مجروحیت بود که به خواستگاری همسرم رفتم و یک سری از افراد پیش پدر خانمم رفته بودند و گفته بودند که این پا ندارد و نمی تواند راه برود و دخترت را به او نده

,

من در آن زمان راننده روی تراکتور بودم و در شب خواستگاری با همان لباس های کارگری به خواستگاری رفتم و مادرخانمم من را با دامادم که لباس های مرتبی بر تن داشت اشتباه گرفته بود؛ و در حالی که می خندید گفت: همانگونه که گفتم تعداد زیادی از اطرافیان به پدر خانمم می گفتند که او پای قطع شده دارد و اجازه نده که دخترت با او ازدواج کند که پدر همسرم پرسیده بود که چرا پای او قطع شده است و گفته بودند در جبهه بوده و پای خود را از دست داده است که پدر خانمم نیز گفته بود که این جوان بخاطر ما رفته و پای خود را از دست داده است و من به این قطعی عضو او افتخار می کنم و مشکلی با ان ندارم و اجازه داد که من با دختر آنها ازدواج کنم.

,

آقای سلیمانیان لطفا از مشکلاتی که حالا با ان روبرو هستید برایمان بگویید. یک جانباز چه دغدغه هایی دارد؟

, آقای سلیمانیان لطفا از مشکلاتی که حالا با ان روبرو هستید برایمان بگویید. یک جانباز چه دغدغه هایی دارد؟, آقای سلیمانیان لطفا از مشکلاتی که حالا با ان روبرو هستید برایمان بگویید. یک جانباز چه دغدغه هایی دارد؟,

ببینید الان جانبازان ما عذاب می کشند و هم شرمنده خودشان و هم شرمنده خانواده هایشان هستند و خانواده ها از پدر خود انتظاراتی دارند اما جانباز نمی تواند این خواسته ها را برآورده کند.

,

در حال حاضر حقوق پایینی برای جانبازان قرار داده شده است و ما نمی توانیم با اندک حقوقی که می گیریم کاری برای فرزندانمان کنیم.

,

کسی هم پاسخ گوی جانبازان نیست و من هم به خاطر پای مصنوعی خودم نمی توانم شغل ثابتی داشته باشم.

,

وی گریزی به مشکلات جانبازان در داخل شهر قروه داشت و گفت: ما الان در سال 96 در جلسه بهزیستی که برای جانبازان و معلولین برگزار شد قرار بود برای معلولین تابلو در نقاط مهم شهر قرار دهند اما مکان مناسبی در نظر گرفته نشد و بسیاری از مشکلات جانبازان و معلولین برطرف نشد و از طرفی مکان هایی هم که در داخل شهر در نظر گرفته شده است تنها برای توقف یک خودرو است و مناسب سازی خوبی صورت نگرفته است.

,

همچنین قرار بر این بود که برای همه معلولان پلاک مخصوص قرار داده شود که دچار مشکلات کمتری باشند و دغدغه کمتری شامل حال انان باشد.

,

وی به سختی های پرستاری از خودش برای همسرش اشاره نمود و بیان داشت: در حال حاضر سختی های وضعیت من برای همسرم است اما حق پرستاری به همسرم تعلق نمی گیرد و می گویند حق پرستاری برای جانبازان بالای 50 درصد و جانبازانی که از مجموع جانبازی انها 20 درصد برای اعصاب یا شیمیایی شده باشد تعلق خواهد گرفت.

,

این در حالی است که من در حین قرار گرفتن روی مین دچار موج گرفتگی نیز شده بودم

,

وی خواستار بررسی مشکلات خود از سوی مسئولین شد و گفت: این تنها مشکل من نیست و بیشتر جانبازان شهرستان قروه با چنین مشکلاتی روبرو هستند.

,

سخن پایانی شما برای مردم و مخاطبین ما چیست؟

, سخن پایانی شما برای مردم و مخاطبین ما چیست؟, سخن پایانی شما برای مردم و مخاطبین ما چیست؟,

من در سخن پایانی خودم از مردم می خواهم که همیشه همانگونه که در طول چهل سال گذشته همه مردم پاسدار انقلاب بوده اند در ادامه روزهای سخت نیز در کنار آرمان های انقلاب باشند و پشتیبانی از رهبر انقلاب را فراموش نکنند و به یاد شهدا باشند و در مسیر شهدا قدم بگذارند.

,

انتهای پیام/

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه