سلام | کانال تلگرام |
اینستاگرام | توئیتر |
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
پیغام رازآلود: واکسن نزنید، فلج کنید!
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
برخی مدعیان اصلاحطلبی و اعتدال، نگران مردمند که برای خرید واکسن از آمریکا و انگلیس جنجال میکنند؟ هدف آنها «واکسینه کردن» است یا میخواهند ملت ایران را «فلج» کنند؟ اسناد راستیآزمایی، به قدر کفایت موجود است.
1- بهمن 98، موارد ابتلا به کرونا در کشور تازه شناسایی شده بود که جنجال رسانههای معارض، برای ارعاب مردم و متهم کردن نظام آغاز شد. چند روز بعد، موعد انتخابات مجلس بود و مدعیان اصلاحات، از افول مقبولیت خود -به خاطر سوءمدیریت در دولت، مجلس و شورای شهر- خبر داشتند. رئیس فراکسیون امید حاضر نشد مجددا نامزد شود و خود را به رای بگذارد. معاون حقوقی رئیسجمهور و عضو مرکزیت مجمع روحانیون هم که نامزد شده بود، فقط 67 هزار رای کسب کرد. اما انتخابات برای بعضی دیگر، حکایت «دیگی که برای من نمیجوشد...» بود! تندروهای این طیف، هماهنگ با رسانههای ضد انقلاب، شروع کردند به ترساندن از اینکه پای صندوق رفتن و دست به استامپ زدن و شناسنامه دادن و برگه رای را نوشتن، موجب ابتلا به کرونا میشود. فضاسازی مسموم موجب شد میزان مشارکت که در تمام نظرسنجیها بالای 53 درصد برآورد میشد، به 43 درصد کاهش یابد. البته سوءمدیریت دولت و مجلس هم موثر بود. VOA ،BBC، ایران اینترنشنال و انبوه رسانههای زنجیرهای چنین القا میکردند که ایران به خاطر دشمنی با آمریکا و انگلیس، در حال غرق شدن در کروناست.
2- مرور واقعیتها، یازده ماه پس از آن سیاهبازی، اسباب سرشکستگی سیاستبازانی است که در تراز دشمنان ملت ایران نقشآفرینی کردند. آمریکا، چهار برابر ایران جمعیت دارد و جمعیت انگلیس، بیست میلیون نفر از جمعیت ما کمتر است. در حالی که شمار قربانیان کرونا در ایران به 70 تا 80 نفر در روز کاهش یافته، در آمریکا به 4300 نفر و در انگلیس به 1100 نفر رسیده است. آمار قربانیان در آمریکا و انگلیس، ۱۰ برابر است و ما در مهار کرونا، بسیار موفقتر عمل کردهایم. این موفقیت در حالی به دست آمده که ایران در معرض تحریمهای ظالمانه آمریکا و انگلیس قرار دارد.
3- آیا رسانههای بیگانه و محافل آویزان از آنها، همین واقعیت را بازگو میکنند؟ هرگز! این بار میگویند جمهوری اسلامی، زندگی مردم را گروگان گرفته و حاضر نیست از آمریکا و انگلیس واکسن وارد کند. به روی خود نمیآورند که همینها، چند سال است تعهدات برجامی برای لغو تحریمها را زیر پا نهاده و حتی غذا و دارو را هم تحریم کردهاند. شبکه رسانهای زرد، به مخاطب خود نمیگوید که آمریکای چپاولگر، به 53 میلیون آمریکایی ناتوان از تامین غذا و 23 میلیون بیکار جدید بیاعتنایی میکند. آنها در ساعاتی که رسانههای معتبر جهان، تسخیر کنگره توسط حامیان معترض رئیسجمهور آمریکا را گزارش میکردند، برنامههایی با مضمون خوانندگی فلان زن کابارهای، نحوه ارتباطگیری با جنس مخالف، راز بقا، و حیوانات برخی باغ وحشها را نشان میدادند!
4- علت این وارونگی و سقوط شخصیت را یکی از فعالان طیف معارض بازگو کرده است. «اکبر- گ»، ماموریت ترور شخصیت نهادها و چهرههای منسوب به نظام را در روزنامه حجاریان و سایر نشریات همسو بر عهده داشت. وقتی هم فتنه سبز کلید خورد، به همراه مهاجرانی، سروش، بازرگان و کدیور، عضو «اتاق فکر جنبش سبز در خارج از کشور» بود. او اسفند 98، از خیانت تکاندهندهای خبر داد که همچنان توسط امثال «مصطفی-ت»، «صادق-ز»، «محمدرضا-ج» و... در حال انجام است: «ما کارمندان دولتهای راست افراطی، از طریق کروناهراسی، ایران و ایرانیان را نابود خواهیم کرد. ما کارمند رسمی بخش پروپاگاندای دولت ترامپ، بوریس جانسون، نتانیاهو و سعودی (بن سلمان) هستیم. وظیفه ما وحشتافکنی است تا با فرو پاشاندن سازمان اجتماعی، مردم را به خشونت جمعی بکشانیم. ما به گونه ای عمل میکنیم که گویی کرونا فقط در ایران وجود دارد و دولت ایران پنهانکاری میکند. گمان باطل نکنید که ما مخالف سیاسی، مدافع حقوق بشر، فمینیست و... هستیم؛ نه، ما فقط کارمند پروپاگاندای راست افراطی هستیم. تلویزیون مال بن سلمان است و «منبع معتبر» هم کسی جز خود او نیست... ما تشنه مرگ و خون مردم ایرانیم. کاری را که شدیدترین تحریمهای تاریخ نتوانست با ایران انجام دهد، ما موظفیم با کروناهراسی انجام دهیم».
5- خانم «فائزه- ه» عضو مرکزیت حزب کارگزاران، قبلا دو بار نسبت به اعضای سازمان تروریستی منافقین و سازمان انگلیسی-صهیونیستی بهائیت ابراز ارادت کرده بود. او اسفند 93 به روزنامه فیگارو گفت: «زندان تجربه بسیار خوبی بود چرا که با زنان و مردان بزرگ، بهائیها و اعضای مجاهدین خلق آشنا شدم». وی 20 فروردین 92 در مصاحبه با روزنامه بهار گفته بود: «در میان همبندیها و دوستانم، بهاییها، تعدادی از سازمان مجاهدین و چند نفر لائیک و چپ بودند... بابا، گلههای آن طرف را منتقل کرد که چرا به مجاهدین، منافقین نمیگویم یا چرا روابط خوبی با مجاهدین و بهاییها دارم». دوستی با گروهکهایی که بیسابقهترین جنایات را در حق ملت ایران روا داشتند، چه علتی میتوانست داشته باشد؟
6- همین عضو کارگزاران اخیرا از جنایتهای رئیسجمهور آمریکا دفاع کرده و گفت: «من یک جایی قبلا هم گفته بودم که برای ایران دوست داشتم آقای ترامپ انتخاب شود؛ به خاطر همین فشارهایی که میآورد، بالاخره شاید یک تغییر سیاستی اتفاق بیفتد. شاید اگر فشارهای آقای ترامپ ادامه پیدا میکرد، بالاخره ما مجبور میشدیم یک تغییر سیاستهایی را داشته باشیم. دموکراتها کمی شُل و وِل هستند. یعنی با آمدن دموکراتها، این موضع خطای ما بیشتر تقویت میشود». مشابه این بیماری را میتوانید در سرمقاله نشریه حزب «اتحاد ملت» پیدا کنید که نوشت «از نگاه منتقدان، عکسی که ترامپ از مذاکرهکننده میپسندد، این است: همچون برّهای در مذبح و بردهای در مسلخ. آیا اقداماتی از این جنس را باید مایه شرمساری دانست؟ فرض کنیم سیاستمدار صرب، همچون متهمی در اتاق بازجویی و حتی یک برده نشسته؛ اگر منافع، چنین اقتضایی کند، باید آن را تمسخر کرد، یا عقلانیتی سیاسی خواند؟».
7- شاید خیلیها یادشان نیاید که «مهدی- ه»، برادر کوچکتر همین خانم کارگزارانی، در بحبوحه فتنه 88 دنبال ارتباط با محافل آمریکایی برای فشار تحریمی علیه ایران بود. چند ماه بعد، دولت اوباما با گرای همینها، از قطعنامه 1929 و تحریمهای شدیدی که نام آن را «فلجکننده» گذاشت، رونمایی کرد. این تحریمها 10 سال است گریبانگیر مردم ماست. اوباما در کتاب خاطراتش اذعان میکند که اگر آن آشوب 88 در ایران رخ نداده بود، دولت او تصمیم به اعمال تحریمهای سخت نمیگرفت. او همچنین گفت «تحریمهای دوره بوش سمبلیک بود؛ تحریمهای سخت را من اعمال کردم».
8- «آذر ۱۳۹۱نیکآهنگ- ک» همکار نشریات زنجیرهای و یار غار «مهدی- ه» در سازمان بهینهسازی مصرف سوخت بود. او آذر 91 ضمن انتشار برخی فایلهای صوتی گفت: «من و مهدی [... بارها با هم در تماس بودهایم.[ در یکی از موارد که زنگ زد، از من خواست راجع به بحث تحریم اقتصادی ایران، کسانی را در آمریکا ببینم. میخواست بداند در واشنگتن چه کسانی هستند که بشود به تحریمهای سنگینتر تشویق کرد. برای من عجیب بود که پدر و خانوادهاش در ایران باشد و او بخواهد بحث تحریم را پیگیری کند. البته با آدمهای مختلفی در این زمینه صحبت کرده بود... او در 13 اکتبر 2010 از تلفن دوبی به من زنگ زد و خواست با مقامهای وزارت خزانهداری ارتباط برقرار کنم. معتقد بود تحریمها برای ضربه به حاکمیت و دولت [احمدینژاد] بسیار موثر هستند».
9- خواسته افراطیون مدعی اصلاحات، «واکسینه کردن» است، یا فلج کردن ملت ایران؟ پاسخ را روزنامه لس آنجلس تایمز 28 مهر 88 از زبان جان هانا مقام آمریکایی داده است: «مطمئناً پیامی که من از گردهمایی اخیر فعالان اپوزیسیون ایران- که در میان آنها بعضی شخصیتهای نزدیک به رهبری جنبش سبز حضور داشتند- شنیدم، این بود که تحریم باید اعمال شود و باید هرچه شدیدتر باشد؛ تحریم ضعیف و یا تدریجی، فقط به رژیم این امکان را میدهد که خودش را با وضعیت جدید تطبیق دهد. آنها گفتند تحریم برای اینکه مؤثر باشد، باید به صورت شوک وارد شود که فلج کند و نه به صورت واکسن... برخی از آنها نگرانند که رژیم بر اثر حمله نظامی فلج نشود و به جای آن، جنبش سبز سرکوب شود. با وجود این، پیشنهاد دادند بمباران همزمان تأسیسات هستهای و مراکز سپاه پاسداران و بسیج -هر چند که تعدادی از مردم را هم نابود کند- موجبات جمع کردن بساط حکومت را تسریع خواهد کرد».
10- رهبر حکیم انقلاب ۲۷ مهر ۱۳۸۹ در اجتماع مردم قم فرمودند: «بدون تردید دشمن در جدا کردن مردم از نظام اسلامی شکست خورده است. سال گذشته در انتخابات، چهل میلیون مردم کشور پای صندوقهای رأی رفتند. در واقع یک رفراندوم چهل میلیونی انجام گرفت؛ همین بود که دشمن را عصبانی کرد. خواستند با فتنه، اثر آن را از بین ببرند، اما این را هم نتوانستند انجام دهند. مردم در مقابل فتنه هم ایستادند. فتنه سال 88، کشور را واکسینه کرد؛ مردم را بر ضد میکروبهایی که میتواند اثر بگذارد، مجهز کرد؛ بصیرت مردم را بیشتر کرد».
11- چند و چون واردات واکسن، موضوع قابل بحثی است. اما مزدوران رسانهای ناتوی فرهنگی، عاجزانه دارند رد گم میکنند. هر چه باشد رسوایی بینظیری که نظام آمریکا (کدخدای برهنه) در چند ماه اخیر بالا آورده، دنیا را تکان داده و لابد باید با برجستهسازی موضوعات انحرافی، آن افتضاح را پنهان کرد. جماعت ورشکسته، همچنانکه از نابودی پروژه هفت هزار میلیارد دلاری آمریکا در منطقه عزادارند، نگرانند که طومار حیات ننگینشان در انتخابات آینده پیچیده شود. بنابراین مرتکب تحریفهای سازمانیافته و رفتارهای رادیکال میشوند. این وطنفروشان، به خودی خود کمترین ارزش و اعتباری ندارند. اما مواضع آنها، نشتی شبکه نفوذ و خیانت است. بنابراین مراجع اطلاعاتی و قضایی باید با جدیت، سرنخها را تا زمان انهدام شبکه اصلی پیگیری کنند.
12- اعضای این شبکه، از رنج ملت ما خوشحال، و از موفقیتهایش ناراحت میشوند. این واقعیت را هنگام موفقیت در تست اول واکسن کرونا، و همچنین تولید بنزین، سوخت بیست درصد، موشکهای پیشرفته و ارسال ماهواره به فضا دیدهایم. آنها مصداق منافقینی هستند که خداوند دربارهشان میفرماید «وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ. آنها دوست دارند، هر چیزی را که شما را به رنج و زحمت بیندازد. همانا دشمنی در گفتارشان آشکار است و آنچه از دشمنی در سینههای خود پنهان میکنند، بزرگتر است... چون با هم خلوت کنند، سرانگشتان خود را از خشم به دندان مىگزند. بگو از خشم خود بمیرید؛ همانا خداوند به راز سینهها داناست»
حاشیه زایی ممنوع!
سعید برند در خراسان نوشت:
حق دارد پیرمردی که تیزی قمه را بر گردنش احساس کرده به دنبال امنیت بگردد. حق دارد کودکی که سرگرمی اش دویدن پشت تایر پنچر دوچرخه است، استادیوم ورزشی بخواهد. حق دارد مادری که دبه در دست در صف تانکر ایستاده است، از آب شرب سالم برخوردار باشد. حق دارد نوعروسی که زندگیاش را خانه ای نمور و فرسوده در کوچهای که فاضلاب تمام معبرش را فراگرفته زندگی اش را آغاز نکند. حق دارد دانش آموزی که در کوچه شان معتادی نیمه برهنه را نبیند که سرنگ در دست از هوش رفته باشد! حق دارد پدری که نیمه شب کودک بیمارش را روی دست گرفته، درمانگاهی در نزدیکی منزلش بیابد و ...
آن چه خواندید بخش اندکی از حقوق نداشته بیش از یک میلیون و 300 هزار ایرانی است که از اقصی نقاط کشور در جست و جوی یک زندگی بهتر به ناچار به حاشیه شهر مشهد پناه آورده اند، جایی چسبیده به دل شهر، شهری که شهره اش را وام دار وجود امام مهربانی و پناهندگی است.
حاشیه مشهد با چالش های عدیده ای دستوپنجه نرم می کند، چالش هایی که برای رفع آن ها دولت ها و مجلس ها و مسئولان استانی همواره طرح ها و برنامه های مختلفی پیاده سازی کرده اند، از برنامه هایی که روی کاغذ مانده تا کارهای کوچک و بزرگی که لبخند رضایت را بر صورت های خسته مردمان حاشیه نشین آورده است. «خراسان» بارها نوشته است از این چالش ها و درد ها. این روزها استانداری خراسان رضوی در حال تدوین طرح توسعه حاشیه مشهد است، طرحی که پنج شنبه گذشته دستور تدوینش صادر شد، وقتی بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی حاشیه شهر مشهد را به عنوان منطقه هدف در نظر گرفت. «خراسان» بر اساس آن چه طی این سال ها، کارشناسان و مسئولان گفته اند 10 چالش اصلی از معضلات و مشکلات حاشیه شهر را در صفحه 4 خراسان رضوی منتشر کرده است. از سکونتگاه های غیررسمی، اراضی رها شده و موقوفه، امنیت و مشکلات زیست محیطی گرفته تا خدمات شهری و امکانات فرهنگی، هنری، ورزشی و ...
چالش هایی که مطالبات اصلی مردمان حاشیهنشین است و باید به درستی به آن ها پاسخ داده شود اما یک امای بزرگ این جا وجود دارد که اگر مغفول واقع شود، این اقدامات نه تنها به ساماندهی حاشیه شهر کمک نمی کند بلکه خود حاشیه ای دیگر رقم خواهد زد.
مادامی که گره اصلی گشوده نشود، انتقال و تامین آب، جمعیت حاشیه شهر را افزایش میدهد، ساخت چندین هزار واحد مسکونی جدید یعنی افزودن چندین هزار نفر ساکن جدید!
جوانانی که امروز سر کوچه ایستاده اند و در 365 روز سال کارشان آفتاب گرفتن پای دیوار است، اگر چه اهدای کیسه ای از ماکارونی، روغن و برنج نیاز امروزشان را برآورده می کند نیازی که البته اگر برآورده نشود دین و ایمان نمی شناسد اما آن زمان گره اصلی را گشودهایم که او برای همیشه از این نوع کمک رسانی ها بی نیاز شده باشد و این مهم اتفاق نمی افتد جز با سیاست گذاری دقیق برای جذب سرمایه گذاری بخش خصوصی با حمایت های دولتی به منظور ایجاد اشتغال پایدار. اشتغالی که ذیل طرح های جامع ایجاد شود. همچنین تدوین برنامه هایی برای ایجاد انگیزه ماندگاری ساکنان بومی روستاها و شهرستان های اطراف، به منظور جلوگیری از مهاجرت، تعیین حریم و محدوده شهر و حفاظت از این اراضی برای جلوگیری از شکلگیری سکونتگاههای غیررسمی، تخصیص ردیف بودجه های مستقل برای سامان دهی و ارتقای کمی و کیفی زیرساخت ها، اصلاح قوانین و بعد از آن برخورد قاطع قضایی با قانونشکنان از جمله کارها و اقداماتی است که باید در موازات این امر انجام شود.موضوع مهمتر ایجاد یک مدیریت یکپارچه و واحد در امر سیاست گذاری، تصمیم گیری، برنامه ریزی و سامان دهی حاشیه شهر است. امروز بنیاد مستضعفان پای کار آمده و منطقه هدف تعیین کرده است، روز دیگر سازمان و نهاد دیگری احساس مسئولیت می کند (که باید بکند چرا که مشکل حاشیه مشهد امروز یک بحث ملی است) اما اگر این اقدامات و طرح ها یکپارچه نباشد، هر بار که وزیر و استاندار و شهردار جدیدی بیاید، روز از نو و روزی از نو تکرار می شود.
پیش از این تشکیل «سازمان اجرایی حاشیه شهر مشهد» توسط روزنامه خراسان پیگیری شد. سازمانی متشکل از نمایندگان دستگاه های مختلف که تصمیم گیرنده نهایی درباره مسائل حاشیه شهر بود. اگر چه پرونده تشکیل این سازمان در این دولت بسته شد اما جای خالی یک همچون ستاد و سازمانی در راس مشکلات حاشیه شهر همچنان خالی است و گرنه اقدامات مقطعی همچون مرهمی که تنها نیازهای روزمره را برطرف میکند اگرچه به اصطلاح ما روزنامه نگارها عکس خور ملسی هم دارد و در کارنامه سازمانی هم خوب می درخشد اما درد کهنه حاشیه شهر را درمان نمی کند و این زخم چرکین از جای دیگری سر باز می کند. اگر شش هزار کارتن خواب و معتادان متجاهر حاشیه شهر را یک شبه جمع آوری کنیم ولی هنوز آن زمین حصار کشی شده در حاشیه شهر خاک بخورد، هنوز آن سرمایه گذار در پیچ و خم اداری نفس کم بیاورد و رغبت نکند پا به عرصه میدان بگذارد، دوباره شاهد خم شدن قامت جوان دیگری پای بساط آن دیوار هستیم.
خواهر و برادر «کاسب تحریم»
محمدجواد اخوان در جوان نوشت:
مصاحبه اخیر فائزه هاشمی رفسنجانی در سالگرد درگذشت مرحوم پدر وی، بار دیگر حواشیای جنجالی از طیفی از اعضای این خانواده را وارد فضای رسانهای کرد. فائزه هاشمی در این مصاحبه همه دستاوردهای انقلاب اسلامی را انکار میکند، تنها کشور را در دوره ریاست جمهوری پدرش رو به توسعه میخواند، خواستار دوستی با رژیم صهیونیستی میشود، جهاد جاودانه حاج قاسم سلیمانی را منکر میشود و ناچیز میخواند و در نهایت از آرزوی خود برای پیروزی «ترامپ» سخن میگوید.
هرچند این اظهارات تاآن حد مضحک است که حتی افراد کم اطلاع نیز به پوچی و بی ارزشی آن پی میبرند و همین «حمایت از دیوانه ای، چون ترامپ» که در کشور خودش هم منفور همه نخبگان از سلایق مختلف سیاسی شده، اوج بی مبنایی این اظهارات را آشکار میکند. البته ناگفته نماند که برادر بزرگ او «محسن هاشمی» در نامهای انتقادی برخی از این مواضع مهمل فائزه را نقد کرده است.
اما او هم در این نامه با ذکر این جمله خطاب به خواهرش که «در سالهای اخیر برخوردهای نادرستی با تو، خانواده و فرزندت شده است که شاید باعث کشاندن تو به تندروی و خارج شدن از مشی میانهروی پدر گردیده»، تلاش میکند اینگونه اظهارات بی اساس را نتیجه فشار و برخورد طرف مقابل نشان دهد. البته محسن هاشمی توضیح نمیدهد که کدام برخورد انجام گرفته با فائزه هاشمی نادرست بوده و مگر جز این است که به ملاحظه حال پدرش همواره به صورتی رأفت آمیز و اغماض گونه در مقابل اقدامات ساختارشکن و اظهارات موهن او برخورد شده و همین جسارت وی در اظهارات بی محابا و بدون ملاحظه حتی اشخاص مورد احترام ملت، نشان میدهد حتی چند سال بعد از درگذشت پدر نیز از همین ملاطفت و رأفت نظام در حال سوءاستفاده است. از سویی البته محسن هاشمی باید از خود بپرسد حی اگر بر فرض محال برخورد نادرستی هم با فائزه شده بود، آیا این برخوردها منجر به ازاله عقل او شده که آرزوی پیروزی ترامپ را میکند و یا پای منافعی خاص در میان است؟
به هر روی این مصاحبه و به طور کلی اظهارات این چنینی فائزه، یادآور فایل صوتیای است که ۱۰ سال پیش از مذاکره برادر دیگر او یعنی مهدی با یکی از عناصر ضدانقلاب منتشر شد که مهدی در ان گفتگو صراحتاً از تلاش برای اعمال فشار و تحریم بیشتر علیه ملت ایران سخن گفته بود.
اکنون و بعد از گذشت ۱۰ سال خواهر آرزوی پیروزی کسی را میکند که فشار و تحریم حداکثری را علیه ملت ایران اعمال کرد و جالب اینجاست که او به صراحت میگوید «شاید اگر فشارهای آقای ترامپ ادامه پیدا میکرد، بالاخره ما مجبور میشدیم یک تغییر سیاستهایی را داشته باشیم.» در واقع این مصاحبه و آن فایل صوتی این برادر و خواهر مکمل هم هستند و پرده از واقعیتهایی بر میدارند که باید ملت ایران از آن آگاه شوند.
۱۰ سال پیش در فایل صوتی منتشر شده مهدی هاشمی گفت «کاری که ما میکنیم صد برابر بدتر از اقدامات ضد انقلاب در خارج است» و تأکید کرد که «در خانواده تقسیم کار کردهایم.» بنا به اظهارات نیک آهنگ کوثر از عناصر ضدانقلاب خارج نشین مهدی هاشمی به او «پیشنهاد کرد که وی با افرادی در وزارت خزانهداری (ایالاتمتحده) در تماس باشد و برای افزایش تحریمها علیه ایران تلاش کند.» حال بعد از ۱۰ سال خواهر جنجالی همان برادر آرزومند فردی همچون ترامپ برای ایران است تا «تغییر سیاست هایی» رخ دهد. این تغییر سیاستهایی که این خواهر و برادر در پی آن هستند چیست؟ آیا جز این است که پای منافع طیف خاصی از تکنوکراتها در میان است؟! «تقسیم کار»ی که مهدی ۱۰ سال پیش از آن سخن گفت در این برنامه چه جایگاهی دارد؟ چه بازیگران داخلی و خارجی دیگر با این تیم «کاسب تحریم» همراه و شریک هستند؟
اکنون چهار سال از درگذشت هاشمی رفسنجانی میگذرد و نیک میدانیم که مهمترین میراثی که از هر فرد به جای میماند، اولاد و خاندان متوفا است. به نظر میرسد طیفی از عناصر فرصت طلب در حال بهره برداری از این خاندان شناخته شده برای منافع سیاسی و اقتصادی خاص هستند که چنین چیزهایی بیشتر به زیان نام مرحوم آقای هاشمی است.
افراد عاقلتر از این خاندان همچون «محسن هاشمی» باید بدانند مسیری که طیفی از دیگر اعضای این خانواده در حال طی آن هستند هم به زیان نام و تلاشهای مرحوم آقای هاشمی است و هم آینده سیاسی این خاندان را تحتالشعاع قرار میدهد. بی شک قرار نیست تا همیشه به ملاحظات و مجاملات، راه برای هتاکی و ساختارشکنی «کاسبان واقعی تحریم» باز باشد.
سیاست انقباضی در نظارت استصوابی
علی نجفیتوانا در آرمان نوشت:
قانون اساسی کشور تعیینکننده وظایف و اختیارات نهادها و مقامات جامعه است. در بحث اختیارات قوای سهگانه اولین شرط، مطابقت اقدامات و تصمیمات با مفاد قانوناساسی است. متاسفانه طی سالهای گذشته ما بارها در بخشهایی توسط بعضی از نهادها مواجه با عدم اجرای درست و دقیق قانون اساسی یا تعطیلی بخشی از احکام و اصول صریح و مشخص آن بودهایم. یکی از چالشهای موجود در کشور، بحث نظارت بر انتخابات ریاستجمهوری، نمایندگان مجلس و غیره است. کشور مالِ ملت، ملت صاحب اختیار و بهطور مستقیم یا غیرمستقیم تعیینکننده مقامات نهادهای مختلف است.
آنچه مربوط به انتخابات مستقیم درمورد ریاستجمهوری یا نمایندگان مجلس است، براساس شناخت مردم از نامزدها و همچنین برنامهها و عملکرد آنها در گذشته است. متاسفانه در استنباط از قانون اساسی و همچنین قانون انتخابات این برداشت غیرحقوقی که غیر از شرایط مصرحه که باید مستند و مبتنی بر مدارک باشد، مانند تحصیلات، سوابق قضائی، سن و غیره بسترسازی برای ارزیابی صلاحیت، عقاید، تفکر سیاسی، توانمندیهای فرد و جهتگیریهای جناحی، نظارت قانونی تلقی نمیشود و نوعی قضاوت بر روی اشخاص است. و چون این نوع قضاوتها و ارزیابیها عمدتا براساس معیارهای خاص اعمال میشود و قطعا در این نوع ممیزیها، نگاه سیاسی، فکری، جناحی و سوابق اشخاص موثر در مقام خواهد بود، بنابراین اموری که مربوط به مردم است در حیطه صلاحیت شورای نگهبان قرار میگیرد. مصوبه اخیر مجلس درخصوص ارزیابی برنامهها و قابلیتهای فرد نامزد انتخابات، نوعی نظارت استصوابی در نظارت استصوابی است. درواقع چنین به نظر میرسد که شرایط مستند به اسناد و دلایل فرد نامزد در صورتی که کاملا موافق قانون باشد، تاثیر وافری براصل موضوع احراز صلاحیت آنها ندارد و درواقع با توجه به معیارهای غیرمشخص نسبت به اموری به قضاوت مینشینند که لاجرم دیدگاهها و مصالح موردنظر، عقیدتی و جناحی نمیتواند در آن بیتاثیر باشد.
خانه ملت از آن ملت است فلذا انتخاب نمایندگان در خانه ملت و همچنین ریاستجمهوری باید بر ابتناء بر معیارهایی چون سلامت اشخاص، عملکرد گذشته آنها، شیوه مدیریت، توانمندیها و برنامههای آنها توسط انتخابکنندگان انجام پذیرد. بنابراین اعمال این معیارها صرفا توسط مردم باید انجام شود و قبل از آن ارزیابی این ملاکها توسط نهاد نظارتی، حق انتخاب اساسی مردم را از لحاظ حقوقی به نظر نوعی تاثیر در امر انتخابات تلقی میشود. اولا، اینگونه نظارتها موجب و مانعی برای ورود بخش مهمی از افراد دارای صلاحیت، مستقل که ممکن است در مقایسه با دیدگاههای بعضی از ممیزین تعارض و تفاوت فکر داشته باشند، میشود و ثانیا، اموری که در صلاحیت مردم قرار دارد و براساس آن افکار عمومی با سنجش توانمندیها و برنامهها، مبادرت به انتخاب اشخاص میکنند و قانونا متعلق به آنهاست در اختیار نهادی قرار گیرد که باید بیطرفانه، شرایط عمومی نامزدها را همانند آنچه در تمام نظامهای جهانی وجود دارد، ارزیابی کند و صرفنظر از دیدگاههای سیاسی و جناحی، همه باید این شانس را برای ورود به عرصه خدمت داشته باشند.
اقدام نمایندگان مجلس در تصویب قانون اخیر انتخابات و همچنین مصوبه اخیر، تا حدی تضعیف انگیزههای خدمت در علاقهمندان، کم شدن تمایل به حضور در انتخابات کشور و مکانالیزه کردن نتیجه دیگری به همراه نخواهد داشت. معیارهای جامعهشناسی سیاسی اگر در اینگونه امور مورد توجه قرار گیرد و به حق مردم احترام گذاشته شود، قطعا اولین سود آن برای خودِ مسئولانی خواهند بود که در این مسیر برنامهریزی میکنند. به نظر میرسد اگر قرار باشد که به جای مردم یک نهادی غیر از شرایط عمومی، قابلیتهای فردی، برنامههای نامزدها، تفکر سیاسی و سایر اموری را که جنبه عقیدتی و سیاسی دارد مورد ارزیابی قرار دهد، دیگر مردم خیلی نقشی در حد انتظار نخواهند داشت. نتیجه آنکه به جای انتخابات مردمی، انتخابات حاکمیتی خواهیم داشت. امید آنکه با چنین مصوباتی با تفکری انبساطی و با نگاهی به واقعیتهای جهانی و عنایت به کرامت انتخابات و حقوق ملت مورد ارزیابی قرار دهد.
چرا برجام می تواند از خودش محافظت کند؟
حامد وکیلی در ابتکار نوشت:
۱- یک و نیم سال پیش، طی یک یادداشت تحت عنوان چرا برجام نمیتواند از خودش محافظت کند؟ به این سوال پرداختم که برجام چه کم داشت که اینگونه به زیر دستوپا افتاده است؟ کجای این قرارداد میلنگید که به چنان حال و روزی افتاد؟ نوشتم که موضوع برجام، نیابتی بود؛ ما امنیت غرب را برای معامله آوردیم و غرب، اقتصاد ما را! ما امنیت آنان را قلقلک میدادیم و آنان اقتصاد ما را به گرو ستانده بودند. ثمن معامله برجام این دو کارت بود. یک قرینه مهم برای این ادعا هم آوردم؛ احساس نیاز به اراده سیاسی! متن قرارداد به تنهایی، توازنی توافقآفرین نداشت. لذا توافق بر سرِ متن، نیازمند ارادهای فرامتنی بود. زمین خوردنِ برجام باری، محصول کنار رفتنِ این اراده فرامتنی بود!
۲- می ۲۰۱۸ آمریکا از برجام خارج شد و ما پس از یک سال صبر استراتژیک گامهای برجامی خود را آغاز کردیم. اما قبل از گامها، چند نکته مهم وجود دارد. اول اینکه در این یکسال، ما با زبان خاصی، غرب را تهدید کردیم که مسئولیتمان را در قبال امنیتتان کم میکنیم. یعنی به خود متن برجام ارجاعی نداشتیم بلکه به مواردی که معتقدم اراده غرب را برای امضای برجام به وجود آورد، رجوع کردیم. اما افاقهای نکرد. درواقع به وعده اینستکس انجامید که سرانجام روشنی نیافت. علتش روشن بود. مخاطب این تهدید بیشتر اروپا بود و ترامپ نیز دیگر نمیخواست برای اروپا هزینهای پرداخت کند یا به تعبیر آمریکاییها، سواری مجانی به اروپا بدهد. لذا این تهدید نتوانست در اراده آمریکا تردید ایجاد کند. حتی زبانمان تندتر شد و تهدید کردیم که نمیگذاریم نفتی از خلیج فارس خارج شود و اگر قرار باشد ما از خلیج چیزی صادر نکنیم، کس دیگر نیز نمیتواند صادر کند. معتقدم این توانایی وجود داشت؛ ناامنی در بندر فجیره نشان داد که این توانایی جدی است؛ اما آمریکا دیگر به نفت خلیج نیاز نداشت. لذا برای امنیت آن احساس مسئولیت نمیکرد و صراحتاً اعلام کرد هر کشوری که نفت خلیج را میخواهد خود بیاید و پاسخ ایران را بدهد!
۳- معتقدم پس از روی کار آمدن ترامپ بسیاری از معادلات قدرت عوض شد. تغییرات بنیادین در مناسبات منطقه رخ داد. ناف اقتصاد آمریکا از نفت خلیج بریده شد. حتی فراتر از این، تبدیل به صادر کننده نفت شد ولذا چندان بدش نمیآید نفت خلیج در بازار کمتر شود (این در حالی است که پیش از این اینگونه نبود و نوسان نفت خلیج بر اقتصاد آمریکا تاثیرگذار بود). از طرف دیگر شریک اول آمریکا در منطقه، نه اروپا بلکه اسرائیل و عربستان شد؛ لذا مناسبات خود را با اولویتهای اینان، خصوصاً اولویتهای اسرائیل تنظیم میکرد. از این روی، تهدیدات امنیتی علیه اروپا، مسئولیتی برای آمریکا ایجاد نمیکرد. خلاء آمریکا برای امنیت اروپا، باعث شد که امروز از رهبران اروپا میشنویم که میخواهند طرح امنیتی خود را بدون آمریکا تعریف و تمهید کنند. خطرِ وابستگی امنیتی اروپا به آمریکا نکتهای نبود که تازه به ذهن کسی برسد. خیلی پیشتر نیز اروپاییان به این خطر اشاراتی میکردند؛ اما حضور ترامپ، به اروپا فهماند که این خطر تا چه پایه جدی است. به همین علت اکنون که دوره ترامپ به پایان خود رسیده، باز اروپا از صرافت این فکر بیرون نمیآید. معتقدم از این به بعد اروپا حتی با وجود بایدن، باز هم با احتیاط بیشتر و با حفظ فاصله ممکن با آمریکا، امنیت خودش را بازتعریف میکند.
۴- بر این مبنا، میتوان گفت ایران نیز متوجه شد منابعی که اراده غرب را برای نوشتن برجام سامان داد، برای حفظ آن کارگر نمیافتد. لذا راهبرد خود را تغییر داد. ایران به زمین واقعیِ هستهای آمد. چرا مینویسم واقعی؟ چون پیش از آن، برجام در زمین نیابتی شکل گرفته بود؛ ظاهرش هستهای بود اما در واقع معاملهای امنیتی-اقتصادی بود. اما باتوجه به تحولاتی که در مناسبات منطقه و جهان رخ داد و باتوجه به تغییر پارامترهای قدرتساز و ایجاد معادلات جدید قدرت، ایران متوجه شد باید زمین بازی خود را عوض کند و کارتهای جدید بسازد. زمین بازی عوض شده است و کارتهای قبلی به کارِ بازی جدید نمیآید. لذا نیازمند تامین کارتهای جدید است.
۵- ایران بدین منظور به زمین هستهای آمد. مطابق نظر بسیاری از کارشناسان، موقعیت هستهای کنونی ایران نسبت به قبل از برجام تغییری بنیادین یافته است. ایرانِ امروز، به واقع فاصلهای تا ساخت سلاحهای هستهای ندارد. ما عملاً فاصله دانشی و تکنولوژیک و حتی ابزاری با تسلیحات اتمی نداریم. اگر ارادهای باشد، تنها در عرض چند هفته، میتوانیم از اولین سلاح رونمایی کنیم. به این نکته باید دقت کرد که در جهان دیپلماسی، قدرتها فقط با زبان به هم پیام نمیدهند! وقتی پیامی با زبان اعلان میشود پیش از آن مقدمات عملی آن انجام شده است. اینگونه نیست که فقط چون رهبر ما حرمت شرعی سلاح اتمی را اعلام کرد، آنان نیز پیام ایران مبنی بر عدم ساخت سلاح اتمی را دریافت کردند! این اعلام حرمت، در انتهای یک دو جین نشانههای عملی و رفتاری مطابق با آن اتفاق افتاد، تا به عنوان پیام معنا شد. جهان به واقع متوجه شد که ما به دنبال تسلیحات اتمی نیستیم و لذا پیام فتوای رهبری را به درستی فهم کرد. بر همین قیاس، اکنون نیز وقتی ما اعلام میکنیم که درصورت همراهی اعضای شورای امنیت با طرح آمریکا، دکترین هستهای خود را تغییر میدهیم، جهان پیام آن را دقیقاً و تحقیقاً درک میکند! چراکه متوجه شده ایران واقعاً به لحاظ عملی، قرین اِعمالِ این تهدید است…
بر پایه این توضیحات باید گفت زمین نیابتی برجام تغییر کرده است. یعنی اکنون دیگر برجام محتوای واقعی دارد. ایران در سال۲۰۱۵ با کارتهای غیرهستهای توافقی هستهای امضا کرد ولی اکنون با کارتهای هستهای به میدان بازگشته است. در واقع میتوان گفت توان هستهای ما، نه درنتیجه برجام به تنهایی، بلکه در پرتو فرصت خروج آمریکا از برجام، نسبت به قبل از برجام، تقویت شده است. اینکه حتی برخی از جمهوری خواهان به ترامپ حمله میکنند که تهدید هستهای ایران را افزایش دادهای، به همین علت است. فکر میکنید اگر ترامپ چهار سال دیگر رئیس جمهور آمریکا میماند، چه راهی برای مقابله با ایران داشت؟ ترامپ معتقد بود امتیازات هستهای که ایران در برجام داده است، نسبت به منافع اقتصادی که در رفع تحریم برده، نمی ارزد. به نظرم درست فکر میکرد! اگر فقط به متن برجام رجوع کنیم، این تصور ترامپ درست است. مشکل آنجاست که برخی از امتیازاتی که ایران داده، در مورد امنیت غرب (در حقیقت امنیت اروپا) است، که در توافقی فرامتنی است. امنیت اروپا نیز در دکترین ترامپ اولویت ندارد؛ لذا برای ترامپ قرارداد برجام نمیصرفید. لذا از آن خارج شد. ایران در فرصت خروج، گامهای هستهای برداشت و کارتهای جدیدی برای میدان بازی جدید مهیا کرد.
۷- اگر در سال۲۰۱۵، ایران تهدید هستهای نبود و با کارتهای غیرهستهای توافقی هستهای امضا کرد، امروز ایران کارتهای هستهای دارد و بالاجبار باید با آن توافق هستهای کنند. ایران یک بار نیز چند ماه پیش، تهدید به تغییر دکترین هستهای کرده و جهان نیز آن را باور کرد. برای ما که دسترسی به اطلاعات محرمانه دست اول نداریم، اینها قرینه و نشانه است. معنایش این است که ایران واقعاً امکان عملیِ تغییر دکترین هستهای را پیدا کرده است. همه نیز میدانیم فتوای حرمت در دکترین سابق معنا و توجیه داشت، دکترین لاحق فتوای لاحق میخواهد!
۸- با این شرایط جدید، امضای معاهده هستهای با ایران، اجتناب ناپذیر شده است. به همین علت معتقدم باتوجه به موقعیت جدید هستهای ایران، ترامپ اگر دوباره رای میآورد، برای حل مسالمت آمیز مسئله ایران راهی جز بازگشت به برجام نداشت؛ مگر اینکه از خیر حل مسالمت آمیز میگذشت؛ که البته معتقدم از این راه حل میگذشت! لذا یک راه بیشتر نمیماند؛ راه حل غیرمسالمت آمیز!
نشانههای فراوانی وجود دارد که ترامپ به دنبال زدن تاسیسات هستهای ایران بود. نشانهها میگوید قرار بود اسرائیل اطلاعات آن را مهیا کند، عربستان تامین مالی کند و آمریکا اجرا کند. آنان خیلی وقت است متوجه شدهاند که توان هستهای ایران به نقاط خاص رسیده است. به علل متعدد عزمی برای بازگشت به برجام نداشتند. لذا نقشه این جنگ پیش از انتخابات ریخته شد. تنها ملاحظه آنان برای عدم شروع آن، انتخابات آمریکا بود. از این روی به گمان من اگر ترامپ رای می آورد، حتماً تنشها خونینتر و جدیتر میشد. لذا سخت معتقدم نسخهای که در این دو ماه در حال پیاده کردنِ آن هستند، فشرده شده نقشهای است که برای چهار سال آینده دولتِ ترامپ ریخته بودند. آنان بخشی از طرحی را اجرا میکنند که نقشه آن را پیش از انتخابات، برای دور دوم ترامپ ریخته بودند.
۹- از این روی معتقدم کار به جایی رسیده که هیچ راه حل مسالمت آمیز برای حل مسئله هستهای ایران، به غیر از برجام باقی نمانده است. لذا بایدن ضرورتاً به برجام بازمیگردد و این محصول ابتکار عملِ برداشتِ گامهای برجامی جهت تمهید کارتهای جدید برای بازی جدید بود. اکنون دیگر برجام توان مراقب از خود را دارد. تنها باید مراقب بود رقیبمان با ابتکار عمل، زمین بازی را تغییر ندهد!
انتهای پیام/ک