سلام | کانال تلگرام |
اینستاگرام | توئیتر |
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
دست رد محکم یمن به سینه بایدن
سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
تجاوز ائتلاف غربی-عربی به مردم مظلوم یمن حدود شش سال به طول انجامیده است. این جنگ، براساس اظهارات منتشر شده از سوی مقامات ارشد بعضی از کشورهای اسلامی باید در دو هفته به نتیجه نهایی یعنی چیرگی مطلق دولت سعودی بر یمن، میرسید. قطعنامه سازمان ملل که سه هفته پس از شروع جنگ صادر شد، هم از این مسئله خبر میدهد. در این قطعنامه با به رسمیت شناختن انصارالله، بر شکست ائتلاف ضدیمنی غرب و جمعی از کشورهای عرب بهطور ضمنی اعتراف شده بود. قطعنامه سازمان ملل بر مبنای اعمال فشار به یمنیها برای پذیرش شرایط سیاسی و نظامی سعودی تنظیم گردید. محاصره مطلق و در واقع تحریم یمن مهمترین بخش این قطعنامه بود.
در آن زمان غربیها و دولتهای عربی مهاجم تردید نداشتند که یمن نمیتواند در حین جنگ، محاصره و تحریم مطلق را تحمل کند و از این رو ناگزیر به خواستههای سعودی تن میدهد. شرایط یمن در آن مقطع، شباهت زیادی به شرایط «باریکه غزه» داشت؛ دوپارچگی دولت در شمال و جنوب، فقر شدید، محدود بودن به یک تا دو همسایه، عدم امکان استفاده از دریا و هوا و زمین برای ارتباطات خارجی، دور بودن از جبهه مقاومت برای دریافت پشتیبانیهای مؤثر، همکاری مطلق غرب با طرف مهاجم و دشمنی کینهورزانه با طرف مظلوم، شباهتهای زیادی میان یمن و غزه پدید آورده بود. البته در نهایت همانطور که مردم غزه علیرغم همه محدودیتها، مقاومت کرده و تا حدی شرایط را تغییر دادند، مردم یمن نیز مقاومت کرده و شرایط را تا حد زیادی تغییر دادند.
رژیم سعودی در دوم اردیبهشت 1394 -یعنی 27 روز پس از آغاز جنگ- با تغییر عنوان عملیات خود از «طوفان قاطعیت» (عاصفهالحزم) به «بازگرداندن امید» (اعاده الامل) به شکست خود اعتراف کرد اما در عین حال از ابعاد حملات خود به یمن کم نکرد و این نشان داد که یک ماه پس از جنگ، از نگرانی سعودیها نسبت به تحولات یمن کاسته نشده است و حالا جنگ با یمنیها به یک مخمصه هم برای آلسعود تبدیل شده بود؛ چرا که جنگ به تلاش یمنیها برای دستیابی به تسلیحات کارآمدتر ابعاد جدیدی میداد و تداوم مقاومت نظامی یمنیها و تشدید آن، یک ماه پس از آغاز جنگ، نشان داد محاصره دریایی، هوایی و زمینی یمن نتوانسته، توانمندی نظامی یمنیها را با محدودیت مواجه گرداند. ظاهراً سعودیها با این گمانهزنی که توانایی تسلیحاتی یمنیها، ماهیت بیرونی دارد، به محاصره مطلق یمن برای ضربه اساسی زدن به توانایی نظامی آنان اطمینان کامل داشتند ولی یک ماه پس از محاصره مطلق یمن، دریافتند که مقاومت یمن خوداتکاست و در عین حال توانسته هرچه را که باید از خارج وارد کند، وارد کرده است.
سعودیها از آغاز عملیات «بازگرداندن امید» با مخمصه جدی در جنگ مواجه گردیدند و در پی راه فرار میگشتند و این در حالی بود که در مدت زمان کوتاهی ائتلاف عربی-اسلامی علیه یمن فرو پاشید و از حدود 17 کشوری که در آغاز با ریاض در جنگ همراه شده بودند، جز امارات باقی نماند. از همین رو سعودیها به مرور از خواستههای خود فروکاستند ولی در عین حال روی خلع یمنیها از سلاحهای دوربرد و میانبرد تمرکز کرده و کوتاه نیامدند. و این در حالی بود که یمنیها به مرور به سلاحهای مختلف دست
پیدا کرده و به خصوص در تولید انواع موشکها و پهپادهای تهاجمی به موفقیتهای ویژهای دست پیدا کرده و به موقعیتهای مهمی رسیده بودند. عملیات تهاجمی انصارالله و ارتش یمن به الشیبه، بقیق، خریص و الدوادمی در عمق حدود 1000 کیلومتری خاک سعودی و ضربات شدیدی که به تأسیسات نفتی سعودی وارد کردند، سعودیها و غربیها را مبهوت کرد.
بر این اساس در آذر 1397 که مذاکرات استکهلم میان طرفهای مختلف عربی و یمنی برگزار شد و به توافقاتی پیرامون نحوه اداره بندر استراتژیک «الحدیده» انجامید، در این مقطع سازمان ملل تلاش کرد تا مدل الحدیده را درخصوص صنعا نیز تکرار کند و عملاً پایتخت یمن را تحت اداره بینالمللی درآورد و در واقع قلب یمن را از دست مردم آن بگیرد. اما این طرح به جایی نرسید و چهار دور عملیات مختلف سعودیها و اماراتیها برای به محاصره درآوردن صنعا نتیجه نداد. از آن طرف یمنیها با انجام عملیاتهای تهاجمی به عمق خاک سعودی که برجستهترین آن رشته عملیاتهای نصرمنالله بود، روحیه تهاجمی خود را 4 سال پس از آغاز جنگ نشان دادند و کمی بعد عملیاتهای آنان در داخل یمن نیز وجهی تهاجمیتر پیدا کرد. انصارالله در زمان کوتاهی توانست استان «الجوف» در مرز عربستان را آزاد و بر بخش وسیعی از استان اقتصادی مأرب نیز سیطره پیدا کند که با این دو رشته عملیات، هرگونه امید غربیها و دولتهای سعودی و امارات برای تهدید موقعیت پایتخت یمن به یأس کامل مبدل شد. اگر به روند جنگ در این دو سال نگاه بیندازیم درمییابیم که در این دو سال هیچ پیشرفتی در بعد نظامی و نیز در بعد سیاسی جنگ به نفع سعودیها و اماراتیها پدید نیامده است و این در حالی است که انصارالله در این دو سال علاوهبر خسارتهایی که به تأسیسات نفتی سعودی در اعماق خاک این کشور وارد کرده، استان جوف و استان مأرب را نیز آزاد کرده است.
مقامات واشنگتن از یک سال پیش متوجه شدند که این جنگ به ضرر آمریکا و عوامل آن پیش خواهد رفت و هر چه بگذرد به موقعیت یمنیها کمک کرده و در عین حال بر میزان دلبستگی یمنیها به ایران و جبهه مقاومت میافزاید و از این رو از حدود یک سال پیش زمزمه لزوم پایان دادن به جنگ در دولت و کنگره به گوش میرسید. این موضوع اگرچه مورد قبول سعودیها بود، اما رژیم غاصب صهیونیستی را بسیار خشمگین کرد چرا که انصارالله یمن به مرور به مقاومت خود هویتی منطقهای بخشیده و رسماً خود را بخشی از مقاومت منطقه و در همپیمانی با ایران و حزبالله لبنان و مقاومت فلسطین میخواند و متقابلاً مقاومت فلسطین و لبنان به طور جدی از مقاومت یمن حمایت میکردند. این مسئله برای اسرائیل یک تهدید بسیار حیاتی تلقی میشد چرا که تثبیت موقعیت انصارالله در یمن میتوانست نقشه دو دهه اخیر این رژیم در سیطره بر دریای سرخ را نیز برهم بزند و به یک تهدید جدی امنیتی علیه اسرائیل هم شکل بدهد و این یعنی تغییر ژئواستراتژیک در منطقه.
با روی کار آمدن جو بایدن در آمریکا بار دیگر این مسئله که ادامه جنگ به ضرر آمریکا و رژیمهای سعودی و امارات است، مطرح گردید. در عین حال آنان گمان میکردند تغییر دولت در آمریکا میتواند به هر دو معادله جنگ و سیاست در یمن تغییر جهت بدهد. به گمان آنان بایدن میتواند با شعار خاتمه جنگ یمن در مقام ظاهری مدافع یمنیها وارد شود و مردم یمن و به خصوص انصارالله را به پذیرش چرخش سیاست متقاعد نماید تا هم جنگ به پایان برسد و سعودی را از تهدید نظامی خارج کند و هم چرخش سیاسی اتفاق بیفتد تا امنیت اسرائیل تأمین گردد. بر این اساس مقامات دولت بایدن و نماینده ویژه آنان در امور یمن مشغول رد و بدل کردن یک پیام دووجهی به یمنیها شدند؛ پیغام این بود که به شرط جدا شدن یمن از محور ایران، واشنگتن سعودی را وادار به خاتمه جنگ کرده و محاصره یمن را نیز برمیدارد. نتایج این پیام کاملاً آشکار و واضح بود. آمریکا میخواست جنگ را به نفع سعودی و به ضرر یمن به پایان برساند و گریبان دو رژیم اسرائیل و سعودی را از دستان پرقدرت یمنیها برهاند. اما پاسخ یمنیها خیلی هوشمندانه بود؛ «تعیین تکلیف آمریکا برای یمن که در کدام جبهه باشد و چه سیاست خارجی را اتخاد کند، خود جنگ هویتی علیه یمن است و ما فقط توقف جنگ بدون هر قید و شرطی را میپذیریم.».
تنظیم بازار دچار بی نظمی!
مهدی حسن زاده در خراسان نوشت:
تازه ترین گزارش مرکز آمار از نرخ تورم نشان می دهد که چگونه مواد غذایی با سرعتی فراتر از سایر کالاها افزایش قیمت یافته است و تورم نقطه به نقطه نزدیک به 50 درصدی را در بهمن ماه تجربه کرده است. مراجعه روز به روز به بازار هم نشان می دهد که چگونه مرغ پس از کاهش قیمت در ماه های گذشته مجدد با افزایش قیمت و کمبود مواجه شده است. گوشت قرمز دوباره در مسیر افزایش قیمت قرار گرفته است. روغن همچنان با کمبود مواجه است و گاهی با ثبت شماره ملی به فروش می رسد.
انواع میوه و سبزیجات نیز قیمت های عجیبی را ثبت کرده که خیار 20 هزار تومانی هفته های اخیر از آن دسته است. اکنون پرسش این است که مشکل کجاست؟
به نظر می رسد گذر از چالش ارزی ماه های نخست سال و انتظارات مثبت از آینده و افت نرخ ارز به 23 هزار تومان، فضای مساعدی برای مهار تورم ایجاد کرده باشد. اگرچه در ادامه افزایش مجدد قیمت ارز تا نزدیک 26 هزار تومان در روزهای گذشته تاحدی در بازار تنش ایجاد کرد ولی چون عمده پیش بینی ها نشان دهنده کاهش نسبی نرخ ارز است، انتظارات تورمی هم کاهنده است، با این حال دلایل تداوم روند صعودی قیمت ها را به جز عوامل کلان که ناشی از رشد نقدینگی، روند نرخ ارز و انتظارات تورمی است، باید در عوامل مدیریتی و شبکه توزیع نیز دید.همین امروز آمار رئیس کل بانک مرکزی نشان می دهد که از ابتدای سال تاکنون 9.2 میلیارد دلار ارز 4200 تامین شده است که نسبت به سال گذشته برای اقلام اساسی از جمله روغن و دانه های روغنی و خوراک دام و طیور کمتر نیست. در این میان روند ترخیص کالاهای اساسی از گمرک نیز شتاب داشته است که موجب کاهش موقتی قیمت این اقلام شد ولی دوباره بازار این محصولات در هم ریخته است.
در چنین شرایطی روند تنظیم بازار کالاهای اساسی، وضعیت نابسامانی دارد. این در حالی است که در ابتدای قرن 21 با انواع روش های نرم افزاری و شبکه توزیعی که طی سال های اخیر تا حد زیادی مبتنی بر فروشگاه های زنجیره ای است و حتی استفاده از فروشگاه های مجازی، تنظیم بازار شدنی تر و ساده تر است. قدیمی ها معضلات تنظیم بازار در دهه 60 و 70 را به یاد دارند. درآن شرایط به دلیل نبود امکانات نرم افزاری، رصد بازار بسیار سخت بود ولی هم اکنون با تعیین کد شناسه بر کالاها و روش های نرم افزاری می توان به صورت هوشمند و برخط بر بازار نظارت کرد.
به نظر می رسد تنظیم بازار دچار عدم تنظیم شده است. متولیان تنظیم بازار هم با تولیدکنندگان بر سر قیمت تمام شده دچار اختلاف و چانه زنی هستند و هم اعتماد مصرف کنندگان را از دست داده اند. به گونه ای که کوچک ترین خبرها از گرانی و کمبود هر کالایی موجب هجوم برای خرید آن به منظور ذخیره سازی می شود که خود بر کمبود بیشتر آن کالا موثر است. اکنون باید فراتر از وعده های کلی و اقدامات مقطعی قبلی به فکر اصلاح ساختار تنظیم بازار بود. دولت مدت هاست روند اختصاص ارز 4200 را ادامه داده و زیر بار حذف آن نرفته است و به نظر می رسد تا پایان دوره فعالیت این دولت نیز روند اختصاص ارز 4200 ادامه یابد. در چنین شرایطی واضح است که باید یک سازوکار نظارتی هوشمند و قوی برای اطمینان از رساندن کالا با نرخ ترجیحی از مبدأ به مصرف کننده طراحی شود وگرنه چنین بازاری که با بی اعتمادی مصرف کننده به متولیان آن مدیریت می شود راهی به سوی تنظیم نخواهد داشت.
مطالبات بر زمین مانده امام از روحانیت
عبدالله گنجی در جوان نوشت:
سوم اسفند سالروز شاهکار آفرینش ادبی-الهی امام خمینی در خصوص روحانیت است. گرچه شأن نزول زمانی آن پیام، متأثر از اقدامات و مواضع آیتالله منتظری و اطرافیان وی است، اما امام قواعد و اصولی را برای دستهبندی و شناخت روحانیت از خاستگاه اسلام سیاسی مطرح کردند که در پایان ماههای حیات ظاهری ایشان مملو از حکمت و هدیهای به نسلهای آینده است.
امروزه روحانیت در شرایط سختی از جهت اجتماعی است. ارجاع مشکلات کشور به آنان از سوی معاندان و مغرضان از یک سو و زندگی فردی دشوار اکثریت آنان از سوی دیگر مظلومیت مضاعفی را به ذهن منصفان متبادر میکند. آنچه مسئولیت روحانیت را سنگین کرده است، رسالت تولید نرمافزار نظام جمهوری اسلامی و روزآمد کردن فقه در پیچیدگیهای حیات امروزی است. زیباترین فرازها در توصیف روحانیت اصیل در قرن حاضر از امام خمینی است و در عین حال پرعتابترین جملات ایشان نیز به روحانیت است. حسن برجسته امام در تحلیل و قضاوت روحانیت، بری بودن از تعصب صنفی است. تجلیل روحانیت اصیل یا مجازات متخلفین احتمالی روحانیت از مهمترین مطالبات امام از حاکمیت است: «با اینکه در کشور ما در اجرای عدالت بین روحانی و غیرآن امتیازی نیست، ولی وقتی با متخلفی از روحانیت خوشسابقه یا بدسابقه برخورد شرعی و قانونی و جدی شود، فوراً باندها فریاد میزنند که چه نشستهاید که جمهوری اسلامی میخواهد آبروی روحانیت را ببرد. اگر احیاناً کسی مستحق عفو بوده و بخشیده شود، تبلیغ میکنند که نظام به روحانیت امتیاز بیجا میدهد». این فراز از سخنان، نشان میدهد که حب و بغض نسبت به روحانیت مسئله امروزی نیست و در صدر انقلاب نیز وجود داشته است. امام در ۲۹/۴/۶۷ که درباره قطعنامه ۵۹۸ سخن میگویند، ناگهان گریزی به خارج از موضوع میزنند و میگویند: «نکتهای که از باب نهایت ارادت و علاقهام به جوانان عرض میکنم این است که در مسیر ارزشها و معنویت از وجود روحانیت متعهد به اسلام استفاده کنید و هیچگاه و تحت هیچ شرایطی خود را بینیاز از هدایت و همکاری آنان ندانید» و این رسالت و دغدغه امام از روحانیت در شرایط امروزی سنگینتر شده است.
اما آنچه از نگاه امام مهمتر است، هشدار نسبت به مسئله نفوذ در روحانیت است که علت آن را کارگر نبودن ارعاب و زور میدانند. امام معتقد است «وقتی ارعاب و زور کارگر نشد، راههای نفوذ تقویت گردید». بنابراین صیانت از چهره روحانیت اصیل اسلام و تشیع با هدف حفظ سرمایه اجتماعی از مهمترین وظایف درونی حوزه است. به زعم نگارنده، مهمترین میراث امام برای آیندگان - در این منشور- دستهبندی روحانیت است که اگر جوانان را به ارتباط با آنان رهنمون میشود، منظور کدام روحانیت است؟ و همین جا میتوان فهمید که لزومی بر دفاع از همه روحانیت نیست چه مغرضان و چه دوستداران نباید روحانیت را یکپارچه ببینند که در این صورت با بحران تحلیل نسبت به کلیت آن مواجه خواهند شد.
اولین دسته از روحانیت اصیل مدنظر امام کسانی هستند که «در هنگامه نبرد رشته تعلقات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال تمنیات دنیا را از پای حقیقت علم برگرفتند و سبکبالان به میهمانی عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان شعر حضور سرودند.» امام با افتخار تعداد شهدای روحانیت را نسبت به اقشار دیگر بالاتر میداند و این را دلیل صداقت آنان در همسویی با مردم و اهداف انقلاب اسلامی میداند.
دسته دیگری از روحانیت که مورد تأیید و تأکید امام است کسانی هستند که «با زهد و ریاضت درس خواندهاند و پس از کسب مقامات علمی و معنوی نیز با همان شیوه زاهدانه و با فقر و تهیدستی و عدم تعلق به تجملات دنیا زندگی کردهاند و هرگز زیر بار منت و ذلت نرفته اند». گرانیگاه بدبینی به روحانیت در زمان حکومت دینی همین نقطه است. هیچ چیز به اندازه گرایش به زخارف دنیا و تجملگرایی ریشه روحانیت را نمیزند و البته مبارزه درونی برای حفاظت از زهد و سادهزیستی در ساختارهای روحانیت ملموس نیست.
دسته سوم روحانیت مورد تأکید امام کسانی هستند که به عدم جدایی دین از سیاست معتقدند و نقطه مقابل آن که جزو مغضوبین امام بودهاند معتقدین به اسلام فردی و سکولاریسم هستند امام آنان را با مفاهیمی، چون «مارهای خوشخط و خال»، «مقدسنمای متحجر و بیشعور» و «واپسگرا» معنادهی میکرد.
امام معتقد است فقه اگر برای جهانخواران ضرر نداشته باشد، بیفایده و غرقشدن در احکام فردی است. این ساختارشکنی امام در فقه شیعه وجه تمایز وی با همه علمای سلف و متأخر میباشد: «مادامی که فقه در کتابها و سینه علما مستور بماند و ضرری متوجه جهانخواران نیست و روحانیت تا در همه مسائل و مشکلات حضور فعال نداشته باشد، نمیتواند درک کند که اجتهاد مصطلح برای اداره جامعه کافی نیست.» این فراز سخن امام، روحانیت را به سمت اسلام اجتماعی میکشاند و آنان را در کانون مسائل پیچیده اجتماعی قرار میدهد. اما امام امروز و فردای جامعه را و شاید قرنهای آینده را نیز دیده است. با مسائل جدید و مدرن اجتماعی و اقتصادی آشناست و میداند اگر روحانیت برای آینده فکری نکند، دیگران از راه خواهند رسید و با لذت گرایی غربی و دمیدن در زرق و برق دنیا جامعه غربزده را به سوی خود خواهند کشید. این فراز از پیام امام برای آینده روحانیت هنوز در لابهلای حجابها مانده است: «چه بسا شیوههای رایج اداره امور مردم در سالهای آینده تغییر کند و جوامع بشری برای حل مشکلات خود به مسائل جدید اسلام نیاز پیدا کند، علمای بزرگوار از هماکنون برای این موضوع فکری بکنند.» این همان مطالبه نرمافزار نظام است که درآمیختگی سنت و مدرنیته، امام آن را وحدت حوزه و دانشگاه نامید. امروز هزاران کتاب توسط علمای متعهد به انقلاب به رشته تحریر درمیآید و ویترین کتابفروشیها را زینت بخشیده است، اما در گرهگشایی از مشکلات جمهوری اسلامی (نه حکومت اسلامی) کمرنگ بوده است. هنوز مراجع بزرگوار طرفدار اسلام ناب محمدی منشوری برای «فقه سیاسی» که مؤید مردم سالاری دینی باشد ارائه نکردهاند و این مطالبه زمین مانده امام است. فقه سیاسی در رشته علوم سیاسی دانشگاهها مهجور است و در نسبت با مردمسالاری دچار کژتابی است. هنر روحانیت طرفدار اسلام سیاسی، هموار کردن مسیر ذهنی جوانان برای پیوند اسلامیت و جمهوریت است. اگر مقام معظم رهبری بر این باورند که «مردمسالاری مدنظر امام درون دینی بود، چون امام اهل التقاط نبود» علمای تراز اول تشیع باید مبانی فقهی- کلامی آن را به روش استدلالی و وحیانی روزآمد و در باب مردمسالاری دینی محتوای فاخر تولید کنند. پیش نیاز این مهم شناخت سیاست و حکومت در غرب است. بدون شناخت غرب امروزی، ارزشگذاری مردمسالاری دینی سخت خواهد شد و این همان امر مهمی است که امثال آیتالله مصباحیزدی بدان پی برده بودند و اصرار داشتند که شاگردانش در غرب نیز تحصیل کنند.
خلاصه کلام اینکه، عبارت معروف امام در سال ۱۳۵۸ که «شکست روحانیت، شکست اسلام است»، همچنان پابرجاست، اما روحانیت اصیل باید مراقبت کنند از درون شکست نخورند. شاید در طول تاریخ هزار ساله حوزه روحانیت تشیع هیچ زمانی مانند امروز نیاز به گرهگشایی از مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نبوده است. روحانیت باید پیشگام حل مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه باشد خوشبختانه زمینه ذهنی پذیرش آن در جامعه همچنان وجود دارد. روحانیت باید برای حفظ و گسترش آن قیام درونی کند.
نه قرمز، نه آبی، نه حزبی نه جناحی
رضا دهکی در ابتکار نوشت:
+ طرفدار قرمز هستید یا آبی؟
- هر دو تیم و هوادارانشون برای ما عزیز و محترمن.
+ اما شما طرفدار کدوم هستین؟
- من طرفدار تیم ملیام!
این دیالوگ را بارها از چهرههای گوناگونی شنیدهایم؛ از اهالی سیاست گرفته تا اصحاب هنر. البته حکم عامی وجود ندارد که هر کس باید طرفدار ورزش، فوتبال، فوتبال ایران و به طور خاص یکی از دو تیم سرخابی پایتخت باشد. با این حال تخمینها از تعداد هواداران دو تیم استقلال و پرسپولیس تهران نشان میدهد که شانس قرار گرفتن چهرههای مورد سوال در میان هواداران یکی از این دو تیم از طرفدار هیچ یک نبودن بیشتر است.
برای این که یک چهره شاخص از اظهارنظر درباره هواداری تیمهای فوتبال مورد توجه پایتخت خودداری کند، میتوان دلایل گوناگونی را بر شمرد که شاید جلوگیری از ریزش هواداران – درمورد سیاسیون، کاهش سبد رای – و جلوگیری از پیشفرضها درباره غش کردن این افراد به سمت یکی از این دو تیم یا هر تیم دیگری در شرایط خاص، از جمله این دلایل باشند. در این میان اما موضوع دیگری هم وجود دارد که میتواند نه فقط در حوزه هواداری که به طور کلی درباره رویکرد فرهنگی، سیاسی و اجتماعی چهرهها مورد توجه قرار گیرد.
در روزهای اخیر استوری اینستاگرامی محمدجواد آذری جهرمی، وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات در هواداری از پرسپولیس و کری خواندن درباره قهرمانی نیم فصل این تیم در برابر رقیب آبیپوش مورد توجه قرار گرفت. برخی از زاویه طرفداری استقلال و برخی دیگر به طور کلی از دید شان و شخصیت یک چهره دولتی به موضوع پرداختند و از این رفتار خرده گرفتند. هر چند به طور کلی رفتارهای آذری جهرمی – که به عنوان «وزیر جوان» دولتین حسن روحانی شناخته میشود – در شبکههای اجتماعی، اغلب با عنوان «پوپولیسم» برچسبگذاری میشوند، اما در این مورد خاص، بیش از قصد و نیت گوینده، دفاع او از این کار قابل توجه است. وی در گفتوگویی با رادیو جوان از هواداریاش دفاع کرده و گفته «وزیر که صبح تا شب در لباس وزیر نیست. من وزیر هستم و البته یک شهروند. من هم میتوانم در حوزه ورزش هم اظهار نظر کنم. این تفکر پیرمردانه را کنار بگذارید». وی تاکید کرده که فضای این ورزش دو قطبی است و تلاش مسئولان برای طرح موضوع وحدت در این فضا بی فایده است.
گفتههای وزیر ارتباطات از دو جنبه قابل توجه است؛ اول این که آیا یک وزیر، یک شهروند هم هست؟ این حرف که وزیر در حوزه تخصصی خود مسئول و در سایر حوزهها یک شهروند است، از دید منطقی بیراه به نظر نمیرسد، اما تفکر غالب در ایران چنین نیست. نمونه بارز آن را میتوان در درخواستهای مردمی از مسئولان مختلف در سفرهای گوناگون مشاهده کرد؛ زمانی که نامه درخواست وام به دست وزیر بهداشت میرسد و یا نامه گلایه از بیکاری را به وزیر کشور میدهند. از دید مردم، دولت یک مجموعه یکپارچه است و از رئیس جمهوری تا وزیر و معاون و استاندار و حتی گاه نهادهای حاکمیتی غیر از دولت، همگی در زمره دولت حساب میشوند و باید به همان نسبت مورد مطالبه قرار گرفته و سنجیده شوند. در شرایطی که دست و پای بنگاههای دولتی، حاکمیتی و خصولتی در فضای اقتصاد و سایر فضاهای وابسته از جمله ورزش بسیار گسترده است، این یکپارچگی مسئول با دولت در برابر هواداریاش باعث این برداشت میشود که دولت از یک تیم خاص حمایت بیشتری میکند. جنگ برچسب «تیم حکومتی» میان دو تیم سرخابی پایتخت که هر دو متعلق به دولتند و البته گلایههای گاه به گاه آنها از توان مالی برخی دیگر تیمهای با ریشه دولتی در عین دریافت هزینه میلیاردی از دولت، نشان میدهد که این نظر چندان بیراه هم نیست.
درواقع چنین اظهارنظرهایی باعث میشود که هواداران این تیمها بهانهای پیدا کنند که دولت را به هواداری از تیم خاصی متهم کنند. در نتیجه فارغ از این که ریشه منطقی این نگاه چقدر درست است، در اذهان عمومی نمیگنجد و این موضوع حقیقتی است که در واقعیت موجود جایی ندارد.
جنبه دیگر مورد توجه در این ماجرا، استفاده از مفاهیم خاص در موقعیتهای نامناسب است. واژگانی همچون استقلال، خودکفایی، وحدت و... از جمله کلمات محبوب ادبیات مسئولان به شمار میروند و تلاش میکنند آنها را در مفاهیم گوناگونی جای دهند. این در حالی است که به درستی این واژگان در برخی موقعیتها نمیگنجند. یک مثال بارز آن نیز تقابل رقابت با وحدت است. هر جا – چه در عرصه سیاست و چه در عرصه ورزش – رقابت برقرار باشد، طرفدار همه بودن بی معنی است (و بی طرف بودن هم خنثی است!). چنانکه این جمله برخی گزارشگران که برای هر دو تیم آرزوی موفقیت میکنند خندهدار به نظر میرسد. در عرصه سیاست نیز بسیار دیدهایم چهرههای سیاسی که با حمایت جریانها و احزاب سیاسی به صندلی مسئولیت رسیدهاند، در هنگام تعریف خود به عنوان یک مسئول، سعی میکنند از این ریشه حزبی و جناحی تبری بجویند و خود را مسئولی برای همه مردم بدانند. هر چند نیات این ادبیات قابل درک است، اما نتیجهاش آن چیزی که در ذهن گوینده است نخواهد بود.
هر دو این جنبهها، حاصل نگاه برج عاجی مسئولان نسبت به جامعه است. مسئولان اگر میخواهند که به درستی در قالب شهروند اظهار نظر کنند یا مسئولیت وابستگی سیاسی خود را بعد از رسیدن به صندلی مسئولیت بپذیرند، باید اول به برابری شهروند-مسئول و تفکیک مسئولیتها و وجهههای یکپارچه تن دهند و البته ادبیات شعاری بیجا در فضای رقابت را کنار بگذارند. آن وقت در صورت اصلاح زیرساختهای لازم – در اینجا تیمداری خصوصی و با قابلیت رقابت برابر برای همه تیمها و تحقق تحزب در فضای سیاسی – میتوان انتظار داشت که جامعه پذیرای این حرفهای مسئولان باشد.
انتهای پیام/ک