گزارش مردمی از زائران سردار در کرمان؛

• پنج‌شنبه ۱۶ دی ۱۴۰۰ ۱۰:۰۹
• کد خبر : 1798393

• اخبار
• سایر رسانه ها

این سردار ما مگر که بود که اینگونه دل ها را با خود برده است!؟ یوسف کرمان شده و اینگونه عاشقان برایش سینه چاک می دهند و خاک مزارش را سرمه چشمانشان می کنند.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از " راه آرمان " در همان ساعات ابتدایی صبح در گلزار شهدای کرمان که اکنون نگین رکاب مقاومت در قلب آن آرمیده است؛ حضور یافتیم.

هوای سرد زمستانی دستانمان را بهم فشرده بود اما گرمی حضور زائران هوای سرد را برایمان قابل تحمل کرده بود.

گوشه ای ایستاده ام و به جمعیت می نگرم که چه عاشقانه و مخلصانه مزار سردار را در آغوش می کشند.

مردان و زنانی که برخی سیاهی چهره شان نشان از مشقت راه می داد اما با تمام قلب به سراغ سردار دل ها آمده بودند و از امنیتی که سردار برایشان در جنوب شرق تامین کرده بود می گفتند.

بدون تربیت حاج قاسم برگزدم ، مادرم حلالم نمی کند 

همانگونه که ایستاده بودم مردی را دیدم که با لهجه ای شیرین اما نا آشنا با یکی از خدام صحبت می کرد و مدام به خادمان گلزار التماس می کرد.

مرد میانسال نظرم را جلب کرده بود؛ بیشتر دقت کردم و حرکاتش را زیر نطر گرفته بودم که نزدیکم شد و پرسید تربت کجادارند؟!

انگار که برق سه فازی به من شوک وارد کرد و با تعجب پرسیدم: تربت؟! لبخندی زد و گفت: بلی !
انگار تعجب را از چشمانم خوانده بود، گفت: مادرم را به خاطر کهولت سنی که داشت با خودم به زیارت مزار سردار نیاوردم او ارادت خاصی به سردار داشت برای همین مرا قسم داده که کمی خاک تربت مزار سردار را با خود به لار ببرم .

درهمین حین تلفنش زنگ خورد و پیرزنی با صدای بلند می گفت: اگر تربت نیاوری حلالت نمی کنم، باید برایم بیاوری! مرد گوشی را به من داد و گفت : مادرم است از من نمی پذیرد که می گویم تربت اینجا نیست؛ شما بگویید.

گوشی را گرفتم  و با او صحبت کردم که اینجا خاک نیست اما اگر بخواهید می توانم از مزار سردار برایت گل خشک شده بفرستم با ناراحتی پذیرفت و گفت من سردار را از زمانی که جوان بود می شناختم با او چه جنگ ها که ندیده ایم و اصالت اصلی ما خوزستانی است.

سریعا به خادمان گلزار اعلام کردم که باید برایم تبرکی بیاورید یا گل یا خاک تربت ! آنها نیز به سرعت بسته هایی حاوی گل خشک و شکلات برایش آوردند و او هم زنگ زد و گفت مادر برایت گرفتم حلالم می کنی ؟؟؟

این سردار ما مگر که بود که اینگونه دل ها را با خود برده است و اینگونه عاشقان برایش سینه چاک می دهند و خاک مزارش را سرمه چشمانشان می کنند.

یوسف نبی با زیبایی اش دل می فریفت اما ما یوسفی داریم که اخلاقش عاشقت می کند

 مکتب سلیمانی نشان می دهد که راه مقاومت با عشق هموار است و تا عاشق نباشی او را همراهی نخواهی کرد گرچه یوسف با زیباییش دل می فریفت اما ما یوسفی داریم که با مردم داری اش عشاقش را از راه دور و نزدیک به سوی خود می کشد.
در همین زمان گروهی از بانوان را دیدم که پوشش آنها نشان می داد از شمال کشور هستند و سینه زنان و نوحه خوان به سمت مزار سردار می آیند، نزدیک رفتم و پرسیدم از کجا می آیند؟!

یکی از بانوان با لهجه ایی شیرین گفت: ما همیشه در مسیر سردار بوده ایم و اهل جایی هستیم که سردارمان باشد و راه او، در زمان حیات سردار در هر مسیری بود ما نیز همراه او بودیم.

وی ادامه داد: ما اهل تهران هستیم و در زمان کرونا کارگاه های ماسک دوزی را راه اندازی و اداره کردیم و همیشه و هر زمان کمک حال مردم در زمان بحران بوده ایم.

اکنون بعد از گذشت دو سال از شهادت سردار هنوز باور نکرده ایم که او را از دست داده ایم، او می گفت سال ها درکی از خانواده شهدای گمنام نداشتیم که منتظر رسیدن حتی یک قطعه از بدن عزیزشان بودند و می گفتند که چشم انتظار چهل ساله هستند که با دفنش این چشم انتظاری پایان می یابد.

بادیدن مزار سردار دلمان آرام و غم مان سبکتر شد

خانواده شهدایی که عزیزانشان تفحص نشدند می گفتند؛ با دفن یک قطعه کوچک پیدا شده از عزیزمان و قرار دادن سنگ مزاری بر آن بارمان سبک و دل مان ارام می گیرد؛ را باور نمی کردیم اما امروز که بر مزار سردار حاضر شدیم تازه فهمیدم غم 40 ساله خانواده شهدای گمنام و آرامش دیدن آنها یعنی چه؟!

ما هم تا  زمانی مزار را ندیدیم خیالمان راحت نشد و آرامش نگرفتیم و مدام از سردرگمی در آن دست و پا می زدیم، رها شدیم، آرام گرفتیم و قلبمان قوی تر بکار افتاد گرچه فقدان سردار سخت است اما وظیفه ما در مقابل ترویج مکتب سلیمانی سخت تر است.

حرف های این زنان دلم را لرزاند که نکند ما هم همین گونه نتوانیم مکتب را به زیباترین شکل به مردم و جهانیان عرضه کنیم.

در مسیر قبر شهدا قدم می زدم و فکرم بسیار درگیر شده بود که زنی نظرم را جلب کرد؛ موهای موج دار بلندی که کاملا باز بودند و به رنگ بلوند خود نمایی می کردند.

نزدیک تر شدم و با او به صحبت نشستیم از سخنانش فهمیدم ایرانی است اما تابعیت آلمانی دارد، او عشق به سردار را قابل وصف ندانست و گفت مگر می شود از احساست به سردار  بگویی، می گفت اینجا فقط زبان دل کار ساز است.

پروپاگاندای رسانه ای غربی اجازه درک درستی به مخاطبانش نمی دهد

من از آلمان به تهران آمدم و از فرودگاه آنجا مستقیم به کرمان سفر کردم و آمده ام به مزار سردار تا عرض ارادتی کنم و عصر هم بر می گردم.

او ادامه داد: جسته و گریخته در رسانه های آلمان  از شهید سلیمانی مطالبی منتشر می شود اما پروپاگاندای رسانه ای در غرب به حدی زیاد است که نمی توان درک درستی از اتفاقات داشت

برای آرامش دلم به کرمان و زیارت مزار سردار آمده ام چون امنیت اینجا و حتی امنیت ما در آلمان مدیون خدمات سردار سلیمانی است.
 

انتهای پیام/

• برچسب ها
• #
• #
• #
• #