طنزنامه؛
اطلاعاتت را قورت بده
فرمانده اسحاق خطاب به سربازان پادگان دولت گفت: سربازان شجاع من، امروز وقت آن رسیده تا آموزش حفظ اطلاعات و اسرار نظامی را در پادگان دولت فرا بگیرید.
[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از بلاغ، خورشید صبحگاه، بر پادگان دولت با بیحوصلگی تمام میتابید، سربازان حوصلۀ آموزشهای نظامی معمول را نداشتند، فرمانده اسحاق در حالی که دستمال گردن قرمز خود را مرتب و چوب تعلیم خود را بررسی میکرد به ارشد ظریف گفت: تمامی سربازان پادگان را به خط کن.
,
شبکه اطلاع رسانی راه دانا,
بلاغ,
ارشد ظریف از پشت بلندگوی دستی اعلام کرد: برجامِ پاره، آفتابه لگن خریداری... عه به خط خط، اما هیچ کدام از سربازان توجه نکردند و کماکان مشغول گردوبازی خود بودند.
ارشد ظریف با ابهت تمام فریاد زد: هیچ وقت یک ارشد را تحقیر نکنید، سربازان پادگان دولت که مثل بید میلرزیدند به سرعت به خط شدند، اما سرباز وظیفه آذری جهرمی که تازه به پادگان دولت اعزام شده، مشغول بازی نهنگ آبی بود که با صدای فرمانده اسحاق به خود آمد.
فرمانده اسحاق خطاب به سربازان پادگان دولت گفت: سربازان شجاع من، امروز وقت آن رسیده تا آموزش حفظ اطلاعات و اسرار نظامی را در پادگان دولت فرا بگیرید.
وی ادامه داد: ما در دوران انتخابات اسرار بسیاری را حفظ کردیم که از آن جمله میتوان به بیخود بود برجام اشاره کرد، اما شما باید بدانید فقط مسئله ما نباید نشت اطلاعات هستهای و نظامی باشد، اینها از لحاظ امنیتی در سطوح پایینی قرار دارند.
فرمانده اسحاق با انگشت خود تاکید کرد: مثلاً امروز فساد در سطوحی که تصور نمیکردیم رخنه کرده است که اطلاعاتش پیش من هست و هیچ وقت هم نمیگویم تا برخی از این 96 درصدیها سوءاستفاده نکنند.
در این لحظه سرباز وظیفه زنگنه با آرنج به پهلوی سرباز وظیفه نوبخت زد و گفت: به نظر تو این فساد که فرمانده میگوید تا چه سطحی نفوذ کرده است؟
سرباز وظیفه نوبخت در حالی که به سرباز وظیفه علوی اشاره میکرد، گفت: نمیدانم، از محمود بپرس، او از سیر تا پیاز همه چیز را خبر دارد.
سرباز وظیفه زنگنه رو به علوی گفت: پیست پیست، پیست، محمود با توام پیست، علوی رو به زنگنه پرسید: چی شده؟ زنگنه گفت: محمود تو خبرداری فساد تا چه سطحی رخنه کرده که فرمانده میداند و به ما نمیگوید؟
سرباز وظیفه علوی پاسخ داد: نه من فقط قیمت بهروز مرغ و گوشت و برنج و نان را دارم، مگر فضولم که از این چیزها سر در بیاورم.
سرباز وظیفه آخوندی گفت: بچهها شما یک جو عقل در سرتان نیست، نمیدانید که همه سطوح بیمه هستند!
سرباز وظیفه شریعتمداری آهسته پرسید: منظورش به ماها که نیست؟
سرباز وظیفه صالحی پاسخ داد: نه، مگر ما را آسان بهدست آورده است؟
سرباز وظیفه قاضیزاده هاشمی طوری که فرمانده متوجه صحبت او نشود خطاب به هم قطارانش گفت: بیشعورها، ساکت باشید، اگر کاری نکردم به انفرادی بروید!
سرباز وظیفه فریدون به همۀ سربازان پادگان گفت: بهتر است اطلاعاتتان را قورت بدهید و به بغض فرمانده اسحاق توجه کنید.
فرمانده اسحاق با بغضی جانسوز ادامه داد: شما همه باید مرا الگوی خود در مبارزه و البته رازداری در برابر فساد قرار دهید، و تشویقی بگیرید.
سربازان پادگان دولت با شنیدن کلمۀ تشویقی به هلهله و پایکوبی پرداخته و صفوف خود را به هم زدند.
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
,
انتهای پیام/
]
به اشتراک گذاری این مطلب!
ارسال دیدگاه