اخبار داغ

سرباز معلم روستای پسوچ مدیر کل آموزش و پرورش شد

سرباز معلم روستای پسوچ مدیر کل آموزش و پرورش شد
آل رضا از اتفاقی جالب می گوید: یک روز بالای دیوارها در حال کار بودم که دیدم یک جیپ نظامی آمد و یک سرهنگ از آن پیاده شد دیدم فرمانده پادگان ۰۴ است احترام نظامی به جا آوردم گفت سپاهی دانش روستای پسوچ کجاست؟ گفتم خودم هستم گفت مگر تو استای بنا نیستی؟
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از خاورستان بعد از ظهر یکی از روزهای پاییزی به پیشنهاد یکی از دوستانم به دیدار مردی از تبار فرهنگ رفتم مردی که عمر خود را در جهت تعلیم و تربیت به آینده­ سازان این خطه گذاشته و وقتی در مسند امر بوده است خدمات شایانی را انجام داده است. مردی که از خطه سرسبز شمال برای انجام خدمت سربازی یا خدمت در سپاه دانش به دیار کویر فرستاده شد اما عشق او به معلمی و شاگردانش حتی پس از گذشت بیش از 50 سال به فراموشی سپرده نشده است. معلمی که سرباز معلمی در روستای پسوچ بیرجند شروع مسئولیت های دیگر او همچون مدیرکلی آموزش و پرورش استان زنجان و فرمانداری شهرستان قائم شهر است.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, خاورستان , خاورستان , خاورستان ,

 

,

, ,

 

,

نامش محمد حسن آل رضاامیری است گرد پیری بر چهره­اش نشسته و حکایت از عمر ۷۴ ساله اش دارد اهل روستای امیرکلا از توابع شهرستان بابل استان مازندران است علاقه او به اشعار امیر پازواری او را به سوی معلمی کشانده است.

,

 

,

می گوید: وقتی دیپلم گرفتم در سال ۱۳۴۲ در سومین دوره اعزام سپاه دانش در پادگان سلطنت آباد تهران شرکت کردم که دوره ای بسیار آموزنده بود. و بعد از تقسیماتی که انجام شدم فهمیدم باید به جنوب خراسان و شهری به نام بیرجند بروم حال آن که تا آن موقع پایم را از شهر و دیار خود بیرون نگذاشته و تنها برای دوره آموزشی راهی تهران شده بودم. سوم خرداد ۱۳۴۳ به بیرجند آمدم آن زمان اداره آموزش و پرورش بیرجند در خیابان (خاکی سابق) شهید منتظری بود.

,

, ,

او ادامه می دهد: مسئول معلمین سپاه دانشی که امروزه به آنان سرباز معلم می گویند شخصی به نام عبدالحسین ناصری بود من در جمعی ۷۰ یا ۸۰ نفره آمده بودم و از بقیه غریبه تر بودم. او پس از آن که فهمید من در این دیار غریبم مرا به خانه خود که در واقع خانه پدرزنش یعنی شخصی به نام سیاسی بود برد و از من پذیرایی کرد خانه اش حوالی میدان فرهنگ (شهید سندروس فعلی) بود فردایش برایم مرخصی صادر کرد دستم را گرفت و به یکی از گاراژهای میدان امام برد و مرا راهی مشهد کرد گفت به زیارت امام رضا علیه السلام برو و سری هم به روستایت بزن و برگرد. این رفتار او مرا به معلمی علاقه مند کرد.

,

 

,

آل رضا از بازگشت خود می گوید و اینکه پس از بازگشت ابتدا می خواستند مرا به روستای غیوگ منتقل کنند اما ناصری گفت او از جای سرسبزی آمده باید در روستایی خوش آب و هوا و نزدیک به بیرجند تدریس کند چون او غریب است.

,

آل رضا وقتی خاطرات آن دوران را بیان می کند لحنی سرشار از شوق می گیرد و می گوید: به روستای پسوچ رفتم آنجا ابتدا مرا در خانه ای جا دادند اما صاحب خانه عذر مرا خواست اسباب و وسایلم را برداشتم و در کوچه نشستم ناگاه پیرزنی مرا دید و گفت پسرم چرا اینجا نشستی به فرزند خود گفت وسایل این آقا را بردار و به خانه ما ببر خانه اش دو اتاق بیشتر نداشت اما بهترین اتاق را به من داد و خود و فرزندانش در اتاق دیگر ساکن شدند من دو سال و نیم در خانه آن ها بودم حتی مادر خانه سعی می کرد بچه ها سروصدایی نکنند تا آرامش من برهم نخورد.

,

این معلم پیشکسوت می گوید: خانواده بی بضاعتی بودند اما خانواده بزرگی بودند به نظرم از حاتم طایی حاتم تر!

,

آل رضا ادامه می دهد: نوجوان که بودم گروهی به نام انجمن اسلامی تشکیل داده بودیم و یکی از برنامه های ما خواندن دعای کمیل بود لذا چون با این دعای به جا مانده از امیر مومنان انس داشتم تصمیم گرفتم این دعا را در مسجد پسوچ بخوانم آن زمان پسوچ روستایی ۴۰ خانواری بود اولین شب جمعه تنها من و شخصی از اهالی به نام حسینی این دعا را خواندیم زیر نور فانوسی کم فروغ کم کم در هفته های بعد ۴ نفر شدیم و هر هفته بر تعدادمان افزوده شد تا اینکه حتی برخی از بیرجندی ها هم شب جمعه به پسوچ می آمدند تا در این دعا شرکت کنند به هر حال زمان رژیم طاغوت بود و برگزاری این نوع برنامه ها کم بود.

,

وی گفت: در این دعاها با برخی از بیرجندی ها آشنا شدم و این باعث ارتباط من با جمعی از کسبه بازار همچون سید رضا عماد پارچه فروش و امینی قالی فروش و زجاجی کتاب فروش شد تا بتوانم انجمنی خیریه تشکیل دهم تا برای نوعروسان نیازمند جهیزیه و برای نیازمندان کمک جمع آوری کنم.

,

وی یادآور شد آن زمان کتب آیت الله طالقانی و بازرگان همچون ذره بی انتها را زیاد می خواندم

,

وقتی از آغاز درس و تدریس پرسیدم گفت: به یکی از معتمدین محل گفتم بچه هایی که در سن دبستان قرار دارند را احصا کند و همگی در زیر یک درخت نارون در کنار استخر روستا جمع شدند و با خود زیراندازی آوردند من هم مقداری لوازم التحریر به آن ها دادم و درس را شروع کردم البته برای مردم روستا چون این موضوع جذابیت داشت آن ها هم می آمدند و به تماشای تدریس من می پرداختند.

,

وی ادامه داد: کم کم به یک اتاق ۱۲ متری در منزل یکی از اهالی نقل مکان کردیم از طرف اداره بیرجند برای ما میز و نیمکت فرستادند اما من تصمیم گرفتم در این روستا مدرسه بسازم.

,

معلمی که مدرسه ساز شد

, معلمی که مدرسه ساز شد, معلمی که مدرسه ساز شد,

آل رضا ماجرای ساختن مدرسه را این چنین شرح داد: مردم این روستا انسان های بی بضاعتی بودند و هزینه ساخت مدرسه را نداشتند برخی از آن ها به کار جمع آوری هیزم اشتغال داشتند که وقتی به اندازه بار یک الاغ می شد آن را به شهر می آوردند و به ۳۰ ریال می فروختند حال آنکه هزینه خشت مدرسه ۳۰ هزار ریال می شد قرار شد هر خانوار هزینه ۱۰۰ خشت بزند ۵ الاغ سنگ هم برای پی کار احتیاج بود که تهیه شد برای ساخت مدرسه نیاز به کوره آهک پزی داشتیم که کوره طراحی کردم و با کمک اهالی ساخته شد نقشه احداث یک دبستان سه کلاسه طرح شد. خودم در نقش یک استاد بنا ظاهر شدم و دیوارهای مدرسه را بالاآوردم

,

سربازی که فرمانده اش را متعجّب کرد

, سربازی که فرمانده اش را متعجّب کرد, سربازی که فرمانده اش را متعجّب کرد,

آل رضا از اتفاقی جالب می گوید: یک روز بالای دیوارها در حال کار بودم که دیدم یک جیپ نظامی آمد و یک سرهنگ از آن پیاده شد دیدم فرمانده پادگان ۰۴ است احترام نظامی به جا آوردم گفت سپاهی دانش روستای پسوچ کجاست؟ گفتم خودم هستم گفت مگر تو استای بنا نیستی؟ ماجرا را شرح دادم گفت هر وقت کاری داشتی مستقیما به خودم مراجعه کن گفتم برای زدن سقف هم به آجر احتیاج داریم هم استاد بنا چون من آن را دیگر بلد نیستم.

,

 

,

, ,

وی ادامه داد: سرهنگ مقداری از هزینه را تقبل کرد یک استاد با ۲ سرباز به روستا فرستاد با الاغ های اهالی ۲۰۰۰ آجر را از دستگرد به پسوچ منتقل کردیم برای مدرسه از آقای آذرکار در و پنجره خریدیم که ۱۰۰۰ تومان می شد ولی رایگان به مدرسه اهدا شد. آن دو سرباز و استاد سقف مدرسه را پس از تکمیل گل اندود کردند پس از تکمیل مدرسه مراسم افتتاح مدرسه با حضور فرماندار وقت فرمانده پادگان ۰۴ و جمعی از مسئولین بیرجند برگزار شد در این مراسم فرماندار گفت: دبیرستان البرز تهران با هزینه دولت ساخته شد اما ارزش این دبستان با همت اهالی و معلم آن ساخته شده از آن بیشتر است. آل رضا در این روستا حمامی هم ساخت ساخت غسالخانه از دیگر کارهای او در پسوچ بود این کار او باعث شد فرمانده 04 هم از سرباز خود عقب نماند و در چند روستا مدرسه و حمام بسازد.

,

, ,

 

,

ادامه دارد...

, ادامه دارد...,

انتهای پیام/

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه