اخبار داغ

فریاد بلند آوینی بر سر هنرمندان غربگرا؛

تبلیغ صابون آری، صدور انقلاب و نفی استکبار نه!/ می‌گویند قبول سفارش، هنر را می‌خشکاند!

تبلیغ صابون آری، صدور انقلاب و نفی استکبار نه!/ می‌گویند قبول سفارش، هنر را می‌خشکاند!
هنرمندان با رغبت فراوان حاضرند در خدمت تبلیغ صابون کار کنند، اما چون سخن از صدور انقلاب به میان می‌آید، روی ترش می‌کنند که: نه آقا قبول سفارش هنر را می‌خشکاند!
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از مرآت، اگرچه برای من که بهارهای زیادی را در زندگی تجربه نکرده‌ام، بهار هنوز اتفاق دل‌انگیزی است؛ اما به جرأت می‌گویم که دل‌انگیزترین بهار زندگی‌ام را چند سال قبل، در آستانه ورود به دهه دوم از زندگی‌‌ام در حالی به تجربت نشستم که بانگ «الرحیل» سیدمرتضی آوینی جانم را به تشویش کشیده بود.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, مرآت,

من نمی‌دانستم که «راحلان طریق عشق می‌دانند ماندن نیز در رفتن است» اما این آقاسیدمرتضی بود که «مرا کشکشانه به خویش می‌خواند» تا به من بیاموزد رفتن را و هنوز نیاموخته‌ام.

من نمی‌فهمم «این دنیا و این سر ما» یعنی چه؛ نمی‌فهمم « زمین از دل ذرات به آسمان پیوسته است» یعنی چه؟ و اگر درک می‌کردم زمان آقاسید را بی‌تردید تا هرکجای دنیا که لازم بود سفر می‌کردم تا دو زانوی ادب بنشینم روبرویش تا برایم از عشق بگوید و از عقل معاد و از اخلاق. بنشینم روبرویش تا در نقشه به اصطلاح تمدن جهان؛ «پطرهای نه چندان کبیر» را نشانم بدهد تا برَهم از «نماز گزاردن» به سوی «کاخ سفید» و بگریزم از «دل‌باختگان تکنوکراسی» و هبوط کنم از بهشتی که او از آن سخن می‌گفت به زمینی که او می‌خواست بسازد...

کوتاه سخن؛ هفته هنر انقلاب اسلامی را بهانه کرده‌‌ایم تا بار دیگر صدای دلنشین آقاسیدمرتضی را از لابلای کلمات شیوایش بشنویم و او را همانگونه که هست به تماشا بنشینیم... بگذارید از آن‌جا شروع کنیم که تلخ‌تر است...
دیرزمانی است که دیگر تعجب نمی‌کنیم از این که پسوند انقلاب اسلامی نسبت وثیقی با «هنر» ندارد؛ تعجب نمی‌کنیم و نمی‌خواهیم بپرسیم که چه بلایی بر سر هنر انقلاب اسلامی آمده است! چرا که سیدمرتضی آوینی از ورای سال‌ها، باب گفتگو در ارتباط با پاسخ این سوال را با ما گشوده‌ است.

شاید اگر او امروز در میان ما بود می‌گفت بی‌تردید آن‌گاه که اخلاق از همسایگی هنر رخت بربندد و معنا و مفهوم هنر فروکاسته شود نباید تعجب کرد از این که خشونت، شهوت و اشرافیت تمام دارایی یک به اصطلاح هنر شود که از بد حادثه نامش با نام انقلاب اسلامی گره خورده است.

ارباب هنر باید ارباب کمال باشند

از نگاه سیدمرتضی آوینی البته تفنن، جذابیت، لذت و شادی هم‌ارز با غفلت و اشرافی‌گری و شهوت‌گرایی و اغواء نیست اما این‌ها همه زمانی غفلت‌آفرین نیستند که جوهر وجودی‌شان با کمال درآمیخته باشد. او می‌گفت: «پیشتر ارباب هنر، ارباب کمال نیز بوده‌اند؛ حال آن‌که اکنون هنر در معنای اصطلاحی آن نه به مفهوم کمال و فضیلت بلکه به مجموعه مساعی خاصی اطلاق می‌گردد که توسط جماعت هنرمندان و منتزع از سایر مظاهر حقیقت در حیات بنی‌آدم انجام می‌شود...»

هنر در تعریف آوینی یک شوی دینی نیست که داستان فیلم‌های منتسب به آن در حسینیه یا مسجد اتفاق بیفتد، بلکه هنر متعالی، کالبدی بر جامه شهود است؛ چنانکه سیدمرتضی آوینی می‌گفت:«زبان هنر، زبان قرب و شهود است و هنرمند رازدار غیب.»

با وجود چنین سنجه صریحی که سیدمرتضی در دست گرفته است نمی‌توان پنداشت که هنرها در ذهن زاینده او تفکیک‌ناپذیر باشند؛ چه آن که او معتقد است که:«هنر از لحاظ مضمون و محتوا عین تفکر، حکمت و عرفان است و تنها در نحوه بیان و تجلی از آنان جدا می‌شود.» بنگرید به تفاوت فاحش هنر رایج با هنر از نگاه سیدمرتضی آوینی!

هنر؛ شیدایی حقیقت است

درست در زمانی که راکبِ به ظاهر هنرِ جهانی بر مرکب غرائز و عاطفه‌های بشری به سمت تباهی می‌رود سید مرتضی از شعور باطنی آدمی نسبت به حقیقت عالم سخن می‌گوید که خداوند آن را در نهاد ناآرام بشر به ودیعت گذاشته است. بر همین اساس است که هنر هنرمند به فراخور چگونگی استفاده او از نقاط ضعف طبیعی مخاطبان و تمایلات آدمیان ماهیتا دگرگون می‌شود؛ چرا که این استفاده می‌تواند بر مدار حقیقت نباشد؛ درست به همان اندازه که می‌تواند بر مدار حقیقت باشد؛ چنان‌که سیدمرتضی می‌گفت:« هنر، شیدایی حقیقت است، همراه با قدرت بیان آن شیدایی، و هنرمند کسی است که علاوه بر شیدایی حق، قدرت بیان آن را نیز از خداوند متعال گرفته است.»
هنر آوینی هنری بی‌ریشه و بی‌غایت نیست؛ چراکه او به خوبی می‌داند هنر بی‌ریشه سر به آسمان نخواهد سایید و هنر بی‌غایت راه را گم خواهد کرد و این از آن‌جا به وثاقت دریافته می‌شود که او از هنر موحدان و هنر موحدانه سخن گفته باشد:« هنرمند موحد، گذشته از آن که باید جهان را به مثابه نشانه ای برای حق ببیند و به تبعیت از این تعهد، هنر او نیز رو به بالا بیاورد و به حقایق متعالی اشاره داشته باشد، باید زبان سمبولیک اشیا را با توجه به این حقیقت پیدا کند...»

هنر غربی؛ بیان خودپرستی انسان امروز

در هنر از نگاه سیدمرتضی، مخاطب اگرچه مولفه‌ای بسیار مهم است؛ اما کار هنر این نیست که به همه نیازهای صواب و ناصواب آدمی پاسخ بگوید و همه تمایلات آدمی را معتنابه بداند؛ چنانکه غربیان چنین پنداشته‌اند. او با هنر آن وجه دیریاب خرد بشری را نشانه رفته است و ارزش‌مدارانه می‌کوشد با خودِ خودِ آدمیان سخن بگوید؛ نه با نفس آنان و انتقاد او به هنر غرب هم از این روست:« هنر غربی حدیث نفس است؛ نه حدیث شیدایی حق. هنر غرب بیان خودپرستی انسان امروز است، هنری شیطانی است...» و این‌ها یعنی منِ هنرمند باید بکوشم تا نیازهای اصیل مخاطبم را راهبری کنم نه آن‌که بر آتش نفسانیت او بدمم و این عین تعهد است. تعهدی که عده‌ای دانسته و یا نادانسته در روزگار ما آن را انکار می‌کنند و با شعار «هنر متعهد یا غیرمتعهد هر دو بی‌معناست» سودای راندن هنر از صحنه تعهد را در سر می‌پرورانند. سیدمرتضی اما آگاهانه از سال‌ها قبل این جریان را تحت نظارت داشته است:«آنان که در کار هنر مدعی عدم تعهد شده‌اند، درست در این داعیه خویش نیندیشیده‌اند. اگر نه، درمی‌یافتند که گریز از تعهد در عالم محال است.»

در گلستان همچو سرو آزاد باش...

باری پرشمار هنروران داخلی و خارجی که خشم و شهوت و خیال باطل را بنیان تعهد خود قرار داده‌اند و از بی‌تعهدی دم می‌زنند بی‌خبر در دام سیاست‌ورزی نفسانی افتاده‌‌اند و درست در چنین هنگامه‌ای است که ندای آسمانی سیدمرتضی آنان را به آزادی فرامی‌خواند:«آزادی در نفی همه تعلقات است، جز تعلق به حقیقت که عین ذات انسان است.»
اینک که در آستانه هفته هنر انقلاب اسلامی قرار داریم، شایسته است قدری در تناسب این هنر با انقلاب سخن بگوییم و بنگریم که چرا هنر وظایف خود را به درستی در قبال انقلاب ایفا نکرده است. جای پرسش است که دارایی هنر ما برای عرضه انقلاب به جهان در این نزدیک به چهار دهه چه بوده است؟‌ سیدمرتضی گرانیگاه این اشکالات را به درستی شناسایی کرده بود. او می‌گفت:« هنرمندان با رغبت فراوان حاضرند در خدمت تبلیغ صابون و پودر لباسشویی و... و آفیش فیلم‌های سینمایی کار کنند، اما چون سخن از صدور انقلاب و یا پشتیبانی از رزم‌آوران میدان مبارزه با استکبار جهانی به میان می‌آید، روی ترش می‌کنند که: نه آقا قبول سفارش هنر را می‌خشکاند!!» این ذات انقلاب اسلامی است که نسبت ذاتی آدمیان را با ذات خود بسنجد و خرده‌گیران و بهانه‌گیران را بازشناسد و این بهانه‌ها گاه چقدر ساده‌اند...

نکته مهم و پایانی نیز آن‌که از منظر سیدمرتضی آوینی هنری که با حیات آدمیان گره نخورده باشد جایگاهش در تبعیدگاه‌هایی به نام موزه‌ها و گالری‌هاست. هنری که عامه جامعه درکش نکنند و برای ایشان مفید نباشد و کارکرد اجتماعی نداشته باشد از نگاه سیدمرتضی آوینی تنها در لفظ و صورت هنر است و نه در سیرت و معنا...
روز هنر انقلاب اسلامی را گرامی می‌داریم و امیدواریم روزی برسد که هنر انقلاب اسلامی حقیقتا وجود خارجی داشته باشد و به یک نام همچون هزاران نام در تقویم‌ها بسنده نشود...

انتهای پیام/

,

من نمی‌دانستم که «راحلان طریق عشق می‌دانند ماندن نیز در رفتن است» اما این آقاسیدمرتضی بود که «مرا کشکشانه به خویش می‌خواند» تا به من بیاموزد رفتن را و هنوز نیاموخته‌ام.

من نمی‌فهمم «این دنیا و این سر ما» یعنی چه؛ نمی‌فهمم « زمین از دل ذرات به آسمان پیوسته است» یعنی چه؟ و اگر درک می‌کردم زمان آقاسید را بی‌تردید تا هرکجای دنیا که لازم بود سفر می‌کردم تا دو زانوی ادب بنشینم روبرویش تا برایم از عشق بگوید و از عقل معاد و از اخلاق. بنشینم روبرویش تا در نقشه به اصطلاح تمدن جهان؛ «پطرهای نه چندان کبیر» را نشانم بدهد تا برَهم از «نماز گزاردن» به سوی «کاخ سفید» و بگریزم از «دل‌باختگان تکنوکراسی» و هبوط کنم از بهشتی که او از آن سخن می‌گفت به زمینی که او می‌خواست بسازد...

کوتاه سخن؛ هفته هنر انقلاب اسلامی را بهانه کرده‌‌ایم تا بار دیگر صدای دلنشین آقاسیدمرتضی را از لابلای کلمات شیوایش بشنویم و او را همانگونه که هست به تماشا بنشینیم... بگذارید از آن‌جا شروع کنیم که تلخ‌تر است...
دیرزمانی است که دیگر تعجب نمی‌کنیم از این که پسوند انقلاب اسلامی نسبت وثیقی با «هنر» ندارد؛ تعجب نمی‌کنیم و نمی‌خواهیم بپرسیم که چه بلایی بر سر هنر انقلاب اسلامی آمده است! چرا که سیدمرتضی آوینی از ورای سال‌ها، باب گفتگو در ارتباط با پاسخ این سوال را با ما گشوده‌ است.

شاید اگر او امروز در میان ما بود می‌گفت بی‌تردید آن‌گاه که اخلاق از همسایگی هنر رخت بربندد و معنا و مفهوم هنر فروکاسته شود نباید تعجب کرد از این که خشونت، شهوت و اشرافیت تمام دارایی یک به اصطلاح هنر شود که از بد حادثه نامش با نام انقلاب اسلامی گره خورده است.

ارباب هنر باید ارباب کمال باشند

از نگاه سیدمرتضی آوینی البته تفنن، جذابیت، لذت و شادی هم‌ارز با غفلت و اشرافی‌گری و شهوت‌گرایی و اغواء نیست اما این‌ها همه زمانی غفلت‌آفرین نیستند که جوهر وجودی‌شان با کمال درآمیخته باشد. او می‌گفت: «پیشتر ارباب هنر، ارباب کمال نیز بوده‌اند؛ حال آن‌که اکنون هنر در معنای اصطلاحی آن نه به مفهوم کمال و فضیلت بلکه به مجموعه مساعی خاصی اطلاق می‌گردد که توسط جماعت هنرمندان و منتزع از سایر مظاهر حقیقت در حیات بنی‌آدم انجام می‌شود...»

هنر در تعریف آوینی یک شوی دینی نیست که داستان فیلم‌های منتسب به آن در حسینیه یا مسجد اتفاق بیفتد، بلکه هنر متعالی، کالبدی بر جامه شهود است؛ چنانکه سیدمرتضی آوینی می‌گفت:«زبان هنر، زبان قرب و شهود است و هنرمند رازدار غیب.»

با وجود چنین سنجه صریحی که سیدمرتضی در دست گرفته است نمی‌توان پنداشت که هنرها در ذهن زاینده او تفکیک‌ناپذیر باشند؛ چه آن که او معتقد است که:«هنر از لحاظ مضمون و محتوا عین تفکر، حکمت و عرفان است و تنها در نحوه بیان و تجلی از آنان جدا می‌شود.» بنگرید به تفاوت فاحش هنر رایج با هنر از نگاه سیدمرتضی آوینی!

هنر؛ شیدایی حقیقت است

درست در زمانی که راکبِ به ظاهر هنرِ جهانی بر مرکب غرائز و عاطفه‌های بشری به سمت تباهی می‌رود سید مرتضی از شعور باطنی آدمی نسبت به حقیقت عالم سخن می‌گوید که خداوند آن را در نهاد ناآرام بشر به ودیعت گذاشته است. بر همین اساس است که هنر هنرمند به فراخور چگونگی استفاده او از نقاط ضعف طبیعی مخاطبان و تمایلات آدمیان ماهیتا دگرگون می‌شود؛ چرا که این استفاده می‌تواند بر مدار حقیقت نباشد؛ درست به همان اندازه که می‌تواند بر مدار حقیقت باشد؛ چنان‌که سیدمرتضی می‌گفت:« هنر، شیدایی حقیقت است، همراه با قدرت بیان آن شیدایی، و هنرمند کسی است که علاوه بر شیدایی حق، قدرت بیان آن را نیز از خداوند متعال گرفته است.»
هنر آوینی هنری بی‌ریشه و بی‌غایت نیست؛ چراکه او به خوبی می‌داند هنر بی‌ریشه سر به آسمان نخواهد سایید و هنر بی‌غایت راه را گم خواهد کرد و این از آن‌جا به وثاقت دریافته می‌شود که او از هنر موحدان و هنر موحدانه سخن گفته باشد:« هنرمند موحد، گذشته از آن که باید جهان را به مثابه نشانه ای برای حق ببیند و به تبعیت از این تعهد، هنر او نیز رو به بالا بیاورد و به حقایق متعالی اشاره داشته باشد، باید زبان سمبولیک اشیا را با توجه به این حقیقت پیدا کند...»

هنر غربی؛ بیان خودپرستی انسان امروز

در هنر از نگاه سیدمرتضی، مخاطب اگرچه مولفه‌ای بسیار مهم است؛ اما کار هنر این نیست که به همه نیازهای صواب و ناصواب آدمی پاسخ بگوید و همه تمایلات آدمی را معتنابه بداند؛ چنانکه غربیان چنین پنداشته‌اند. او با هنر آن وجه دیریاب خرد بشری را نشانه رفته است و ارزش‌مدارانه می‌کوشد با خودِ خودِ آدمیان سخن بگوید؛ نه با نفس آنان و انتقاد او به هنر غرب هم از این روست:« هنر غربی حدیث نفس است؛ نه حدیث شیدایی حق. هنر غرب بیان خودپرستی انسان امروز است، هنری شیطانی است...» و این‌ها یعنی منِ هنرمند باید بکوشم تا نیازهای اصیل مخاطبم را راهبری کنم نه آن‌که بر آتش نفسانیت او بدمم و این عین تعهد است. تعهدی که عده‌ای دانسته و یا نادانسته در روزگار ما آن را انکار می‌کنند و با شعار «هنر متعهد یا غیرمتعهد هر دو بی‌معناست» سودای راندن هنر از صحنه تعهد را در سر می‌پرورانند. سیدمرتضی اما آگاهانه از سال‌ها قبل این جریان را تحت نظارت داشته است:«آنان که در کار هنر مدعی عدم تعهد شده‌اند، درست در این داعیه خویش نیندیشیده‌اند. اگر نه، درمی‌یافتند که گریز از تعهد در عالم محال است.»

در گلستان همچو سرو آزاد باش...

باری پرشمار هنروران داخلی و خارجی که خشم و شهوت و خیال باطل را بنیان تعهد خود قرار داده‌اند و از بی‌تعهدی دم می‌زنند بی‌خبر در دام سیاست‌ورزی نفسانی افتاده‌‌اند و درست در چنین هنگامه‌ای است که ندای آسمانی سیدمرتضی آنان را به آزادی فرامی‌خواند:«آزادی در نفی همه تعلقات است، جز تعلق به حقیقت که عین ذات انسان است.»
اینک که در آستانه هفته هنر انقلاب اسلامی قرار داریم، شایسته است قدری در تناسب این هنر با انقلاب سخن بگوییم و بنگریم که چرا هنر وظایف خود را به درستی در قبال انقلاب ایفا نکرده است. جای پرسش است که دارایی هنر ما برای عرضه انقلاب به جهان در این نزدیک به چهار دهه چه بوده است؟‌ سیدمرتضی گرانیگاه این اشکالات را به درستی شناسایی کرده بود. او می‌گفت:« هنرمندان با رغبت فراوان حاضرند در خدمت تبلیغ صابون و پودر لباسشویی و... و آفیش فیلم‌های سینمایی کار کنند، اما چون سخن از صدور انقلاب و یا پشتیبانی از رزم‌آوران میدان مبارزه با استکبار جهانی به میان می‌آید، روی ترش می‌کنند که: نه آقا قبول سفارش هنر را می‌خشکاند!!» این ذات انقلاب اسلامی است که نسبت ذاتی آدمیان را با ذات خود بسنجد و خرده‌گیران و بهانه‌گیران را بازشناسد و این بهانه‌ها گاه چقدر ساده‌اند...

نکته مهم و پایانی نیز آن‌که از منظر سیدمرتضی آوینی هنری که با حیات آدمیان گره نخورده باشد جایگاهش در تبعیدگاه‌هایی به نام موزه‌ها و گالری‌هاست. هنری که عامه جامعه درکش نکنند و برای ایشان مفید نباشد و کارکرد اجتماعی نداشته باشد از نگاه سیدمرتضی آوینی تنها در لفظ و صورت هنر است و نه در سیرت و معنا...
روز هنر انقلاب اسلامی را گرامی می‌داریم و امیدواریم روزی برسد که هنر انقلاب اسلامی حقیقتا وجود خارجی داشته باشد و به یک نام همچون هزاران نام در تقویم‌ها بسنده نشود...

انتهای پیام/

,

من نمی‌دانستم که «راحلان طریق عشق می‌دانند ماندن نیز در رفتن است» اما این آقاسیدمرتضی بود که «مرا کشکشانه به خویش می‌خواند» تا به من بیاموزد رفتن را و هنوز نیاموخته‌ام.

من نمی‌فهمم «این دنیا و این سر ما» یعنی چه؛ نمی‌فهمم « زمین از دل ذرات به آسمان پیوسته است» یعنی چه؟ و اگر درک می‌کردم زمان آقاسید را بی‌تردید تا هرکجای دنیا که لازم بود سفر می‌کردم تا دو زانوی ادب بنشینم روبرویش تا برایم از عشق بگوید و از عقل معاد و از اخلاق. بنشینم روبرویش تا در نقشه به اصطلاح تمدن جهان؛ «پطرهای نه چندان کبیر» را نشانم بدهد تا برَهم از «نماز گزاردن» به سوی «کاخ سفید» و بگریزم از «دل‌باختگان تکنوکراسی» و هبوط کنم از بهشتی که او از آن سخن می‌گفت به زمینی که او می‌خواست بسازد...

کوتاه سخن؛ هفته هنر انقلاب اسلامی را بهانه کرده‌‌ایم تا بار دیگر صدای دلنشین آقاسیدمرتضی را از لابلای کلمات شیوایش بشنویم و او را همانگونه که هست به تماشا بنشینیم... بگذارید از آن‌جا شروع کنیم که تلخ‌تر است...
دیرزمانی است که دیگر تعجب نمی‌کنیم از این که پسوند انقلاب اسلامی نسبت وثیقی با «هنر» ندارد؛ تعجب نمی‌کنیم و نمی‌خواهیم بپرسیم که چه بلایی بر سر هنر انقلاب اسلامی آمده است! چرا که سیدمرتضی آوینی از ورای سال‌ها، باب گفتگو در ارتباط با پاسخ این سوال را با ما گشوده‌ است.

شاید اگر او امروز در میان ما بود می‌گفت بی‌تردید آن‌گاه که اخلاق از همسایگی هنر رخت بربندد و معنا و مفهوم هنر فروکاسته شود نباید تعجب کرد از این که خشونت، شهوت و اشرافیت تمام دارایی یک به اصطلاح هنر شود که از بد حادثه نامش با نام انقلاب اسلامی گره خورده است.

ارباب هنر باید ارباب کمال باشند

از نگاه سیدمرتضی آوینی البته تفنن، جذابیت، لذت و شادی هم‌ارز با غفلت و اشرافی‌گری و شهوت‌گرایی و اغواء نیست اما این‌ها همه زمانی غفلت‌آفرین نیستند که جوهر وجودی‌شان با کمال درآمیخته باشد. او می‌گفت: «پیشتر ارباب هنر، ارباب کمال نیز بوده‌اند؛ حال آن‌که اکنون هنر در معنای اصطلاحی آن نه به مفهوم کمال و فضیلت بلکه به مجموعه مساعی خاصی اطلاق می‌گردد که توسط جماعت هنرمندان و منتزع از سایر مظاهر حقیقت در حیات بنی‌آدم انجام می‌شود...»

هنر در تعریف آوینی یک شوی دینی نیست که داستان فیلم‌های منتسب به آن در حسینیه یا مسجد اتفاق بیفتد، بلکه هنر متعالی، کالبدی بر جامه شهود است؛ چنانکه سیدمرتضی آوینی می‌گفت:«زبان هنر، زبان قرب و شهود است و هنرمند رازدار غیب.»

با وجود چنین سنجه صریحی که سیدمرتضی در دست گرفته است نمی‌توان پنداشت که هنرها در ذهن زاینده او تفکیک‌ناپذیر باشند؛ چه آن که او معتقد است که:«هنر از لحاظ مضمون و محتوا عین تفکر، حکمت و عرفان است و تنها در نحوه بیان و تجلی از آنان جدا می‌شود.» بنگرید به تفاوت فاحش هنر رایج با هنر از نگاه سیدمرتضی آوینی!

هنر؛ شیدایی حقیقت است

درست در زمانی که راکبِ به ظاهر هنرِ جهانی بر مرکب غرائز و عاطفه‌های بشری به سمت تباهی می‌رود سید مرتضی از شعور باطنی آدمی نسبت به حقیقت عالم سخن می‌گوید که خداوند آن را در نهاد ناآرام بشر به ودیعت گذاشته است. بر همین اساس است که هنر هنرمند به فراخور چگونگی استفاده او از نقاط ضعف طبیعی مخاطبان و تمایلات آدمیان ماهیتا دگرگون می‌شود؛ چرا که این استفاده می‌تواند بر مدار حقیقت نباشد؛ درست به همان اندازه که می‌تواند بر مدار حقیقت باشد؛ چنان‌که سیدمرتضی می‌گفت:« هنر، شیدایی حقیقت است، همراه با قدرت بیان آن شیدایی، و هنرمند کسی است که علاوه بر شیدایی حق، قدرت بیان آن را نیز از خداوند متعال گرفته است.»
هنر آوینی هنری بی‌ریشه و بی‌غایت نیست؛ چراکه او به خوبی می‌داند هنر بی‌ریشه سر به آسمان نخواهد سایید و هنر بی‌غایت راه را گم خواهد کرد و این از آن‌جا به وثاقت دریافته می‌شود که او از هنر موحدان و هنر موحدانه سخن گفته باشد:« هنرمند موحد، گذشته از آن که باید جهان را به مثابه نشانه ای برای حق ببیند و به تبعیت از این تعهد، هنر او نیز رو به بالا بیاورد و به حقایق متعالی اشاره داشته باشد، باید زبان سمبولیک اشیا را با توجه به این حقیقت پیدا کند...»

هنر غربی؛ بیان خودپرستی انسان امروز

در هنر از نگاه سیدمرتضی، مخاطب اگرچه مولفه‌ای بسیار مهم است؛ اما کار هنر این نیست که به همه نیازهای صواب و ناصواب آدمی پاسخ بگوید و همه تمایلات آدمی را معتنابه بداند؛ چنانکه غربیان چنین پنداشته‌اند. او با هنر آن وجه دیریاب خرد بشری را نشانه رفته است و ارزش‌مدارانه می‌کوشد با خودِ خودِ آدمیان سخن بگوید؛ نه با نفس آنان و انتقاد او به هنر غرب هم از این روست:« هنر غربی حدیث نفس است؛ نه حدیث شیدایی حق. هنر غرب بیان خودپرستی انسان امروز است، هنری شیطانی است...» و این‌ها یعنی منِ هنرمند باید بکوشم تا نیازهای اصیل مخاطبم را راهبری کنم نه آن‌که بر آتش نفسانیت او بدمم و این عین تعهد است. تعهدی که عده‌ای دانسته و یا نادانسته در روزگار ما آن را انکار می‌کنند و با شعار «هنر متعهد یا غیرمتعهد هر دو بی‌معناست» سودای راندن هنر از صحنه تعهد را در سر می‌پرورانند. سیدمرتضی اما آگاهانه از سال‌ها قبل این جریان را تحت نظارت داشته است:«آنان که در کار هنر مدعی عدم تعهد شده‌اند، درست در این داعیه خویش نیندیشیده‌اند. اگر نه، درمی‌یافتند که گریز از تعهد در عالم محال است.»

در گلستان همچو سرو آزاد باش...

باری پرشمار هنروران داخلی و خارجی که خشم و شهوت و خیال باطل را بنیان تعهد خود قرار داده‌اند و از بی‌تعهدی دم می‌زنند بی‌خبر در دام سیاست‌ورزی نفسانی افتاده‌‌اند و درست در چنین هنگامه‌ای است که ندای آسمانی سیدمرتضی آنان را به آزادی فرامی‌خواند:«آزادی در نفی همه تعلقات است، جز تعلق به حقیقت که عین ذات انسان است.»
اینک که در آستانه هفته هنر انقلاب اسلامی قرار داریم، شایسته است قدری در تناسب این هنر با انقلاب سخن بگوییم و بنگریم که چرا هنر وظایف خود را به درستی در قبال انقلاب ایفا نکرده است. جای پرسش است که دارایی هنر ما برای عرضه انقلاب به جهان در این نزدیک به چهار دهه چه بوده است؟‌ سیدمرتضی گرانیگاه این اشکالات را به درستی شناسایی کرده بود. او می‌گفت:« هنرمندان با رغبت فراوان حاضرند در خدمت تبلیغ صابون و پودر لباسشویی و... و آفیش فیلم‌های سینمایی کار کنند، اما چون سخن از صدور انقلاب و یا پشتیبانی از رزم‌آوران میدان مبارزه با استکبار جهانی به میان می‌آید، روی ترش می‌کنند که: نه آقا قبول سفارش هنر را می‌خشکاند!!» این ذات انقلاب اسلامی است که نسبت ذاتی آدمیان را با ذات خود بسنجد و خرده‌گیران و بهانه‌گیران را بازشناسد و این بهانه‌ها گاه چقدر ساده‌اند...

نکته مهم و پایانی نیز آن‌که از منظر سیدمرتضی آوینی هنری که با حیات آدمیان گره نخورده باشد جایگاهش در تبعیدگاه‌هایی به نام موزه‌ها و گالری‌هاست. هنری که عامه جامعه درکش نکنند و برای ایشان مفید نباشد و کارکرد اجتماعی نداشته باشد از نگاه سیدمرتضی آوینی تنها در لفظ و صورت هنر است و نه در سیرت و معنا...
روز هنر انقلاب اسلامی را گرامی می‌داریم و امیدواریم روزی برسد که هنر انقلاب اسلامی حقیقتا وجود خارجی داشته باشد و به یک نام همچون هزاران نام در تقویم‌ها بسنده نشود...

انتهای پیام/

,

من نمی‌دانستم که «راحلان طریق عشق می‌دانند ماندن نیز در رفتن است» اما این آقاسیدمرتضی بود که «مرا کشکشانه به خویش می‌خواند» تا به من بیاموزد رفتن را و هنوز نیاموخته‌ام.

من نمی‌فهمم «این دنیا و این سر ما» یعنی چه؛ نمی‌فهمم « زمین از دل ذرات به آسمان پیوسته است» یعنی چه؟ و اگر درک می‌کردم زمان آقاسید را بی‌تردید تا هرکجای دنیا که لازم بود سفر می‌کردم تا دو زانوی ادب بنشینم روبرویش تا برایم از عشق بگوید و از عقل معاد و از اخلاق. بنشینم روبرویش تا در نقشه به اصطلاح تمدن جهان؛ «پطرهای نه چندان کبیر» را نشانم بدهد تا برَهم از «نماز گزاردن» به سوی «کاخ سفید» و بگریزم از «دل‌باختگان تکنوکراسی» و هبوط کنم از بهشتی که او از آن سخن می‌گفت به زمینی که او می‌خواست بسازد...

کوتاه سخن؛ هفته هنر انقلاب اسلامی را بهانه کرده‌‌ایم تا بار دیگر صدای دلنشین آقاسیدمرتضی را از لابلای کلمات شیوایش بشنویم و او را همانگونه که هست به تماشا بنشینیم... بگذارید از آن‌جا شروع کنیم که تلخ‌تر است...
دیرزمانی است که دیگر تعجب نمی‌کنیم از این که پسوند انقلاب اسلامی نسبت وثیقی با «هنر» ندارد؛ تعجب نمی‌کنیم و نمی‌خواهیم بپرسیم که چه بلایی بر سر هنر انقلاب اسلامی آمده است! چرا که سیدمرتضی آوینی از ورای سال‌ها، باب گفتگو در ارتباط با پاسخ این سوال را با ما گشوده‌ است.

شاید اگر او امروز در میان ما بود می‌گفت بی‌تردید آن‌گاه که اخلاق از همسایگی هنر رخت بربندد و معنا و مفهوم هنر فروکاسته شود نباید تعجب کرد از این که خشونت، شهوت و اشرافیت تمام دارایی یک به اصطلاح هنر شود که از بد حادثه نامش با نام انقلاب اسلامی گره خورده است.

ارباب هنر باید ارباب کمال باشند

از نگاه سیدمرتضی آوینی البته تفنن، جذابیت، لذت و شادی هم‌ارز با غفلت و اشرافی‌گری و شهوت‌گرایی و اغواء نیست اما این‌ها همه زمانی غفلت‌آفرین نیستند که جوهر وجودی‌شان با کمال درآمیخته باشد. او می‌گفت: «پیشتر ارباب هنر، ارباب کمال نیز بوده‌اند؛ حال آن‌که اکنون هنر در معنای اصطلاحی آن نه به مفهوم کمال و فضیلت بلکه به مجموعه مساعی خاصی اطلاق می‌گردد که توسط جماعت هنرمندان و منتزع از سایر مظاهر حقیقت در حیات بنی‌آدم انجام می‌شود...»

هنر در تعریف آوینی یک شوی دینی نیست که داستان فیلم‌های منتسب به آن در حسینیه یا مسجد اتفاق بیفتد، بلکه هنر متعالی، کالبدی بر جامه شهود است؛ چنانکه سیدمرتضی آوینی می‌گفت:«زبان هنر، زبان قرب و شهود است و هنرمند رازدار غیب.»

با وجود چنین سنجه صریحی که سیدمرتضی در دست گرفته است نمی‌توان پنداشت که هنرها در ذهن زاینده او تفکیک‌ناپذیر باشند؛ چه آن که او معتقد است که:«هنر از لحاظ مضمون و محتوا عین تفکر، حکمت و عرفان است و تنها در نحوه بیان و تجلی از آنان جدا می‌شود.» بنگرید به تفاوت فاحش هنر رایج با هنر از نگاه سیدمرتضی آوینی!

هنر؛ شیدایی حقیقت است

درست در زمانی که راکبِ به ظاهر هنرِ جهانی بر مرکب غرائز و عاطفه‌های بشری به سمت تباهی می‌رود سید مرتضی از شعور باطنی آدمی نسبت به حقیقت عالم سخن می‌گوید که خداوند آن را در نهاد ناآرام بشر به ودیعت گذاشته است. بر همین اساس است که هنر هنرمند به فراخور چگونگی استفاده او از نقاط ضعف طبیعی مخاطبان و تمایلات آدمیان ماهیتا دگرگون می‌شود؛ چرا که این استفاده می‌تواند بر مدار حقیقت نباشد؛ درست به همان اندازه که می‌تواند بر مدار حقیقت باشد؛ چنان‌که سیدمرتضی می‌گفت:« هنر، شیدایی حقیقت است، همراه با قدرت بیان آن شیدایی، و هنرمند کسی است که علاوه بر شیدایی حق، قدرت بیان آن را نیز از خداوند متعال گرفته است.»
هنر آوینی هنری بی‌ریشه و بی‌غایت نیست؛ چراکه او به خوبی می‌داند هنر بی‌ریشه سر به آسمان نخواهد سایید و هنر بی‌غایت راه را گم خواهد کرد و این از آن‌جا به وثاقت دریافته می‌شود که او از هنر موحدان و هنر موحدانه سخن گفته باشد:« هنرمند موحد، گذشته از آن که باید جهان را به مثابه نشانه ای برای حق ببیند و به تبعیت از این تعهد، هنر او نیز رو به بالا بیاورد و به حقایق متعالی اشاره داشته باشد، باید زبان سمبولیک اشیا را با توجه به این حقیقت پیدا کند...»

هنر غربی؛ بیان خودپرستی انسان امروز

در هنر از نگاه سیدمرتضی، مخاطب اگرچه مولفه‌ای بسیار مهم است؛ اما کار هنر این نیست که به همه نیازهای صواب و ناصواب آدمی پاسخ بگوید و همه تمایلات آدمی را معتنابه بداند؛ چنانکه غربیان چنین پنداشته‌اند. او با هنر آن وجه دیریاب خرد بشری را نشانه رفته است و ارزش‌مدارانه می‌کوشد با خودِ خودِ آدمیان سخن بگوید؛ نه با نفس آنان و انتقاد او به هنر غرب هم از این روست:« هنر غربی حدیث نفس است؛ نه حدیث شیدایی حق. هنر غرب بیان خودپرستی انسان امروز است، هنری شیطانی است...» و این‌ها یعنی منِ هنرمند باید بکوشم تا نیازهای اصیل مخاطبم را راهبری کنم نه آن‌که بر آتش نفسانیت او بدمم و این عین تعهد است. تعهدی که عده‌ای دانسته و یا نادانسته در روزگار ما آن را انکار می‌کنند و با شعار «هنر متعهد یا غیرمتعهد هر دو بی‌معناست» سودای راندن هنر از صحنه تعهد را در سر می‌پرورانند. سیدمرتضی اما آگاهانه از سال‌ها قبل این جریان را تحت نظارت داشته است:«آنان که در کار هنر مدعی عدم تعهد شده‌اند، درست در این داعیه خویش نیندیشیده‌اند. اگر نه، درمی‌یافتند که گریز از تعهد در عالم محال است.»

در گلستان همچو سرو آزاد باش...

باری پرشمار هنروران داخلی و خارجی که خشم و شهوت و خیال باطل را بنیان تعهد خود قرار داده‌اند و از بی‌تعهدی دم می‌زنند بی‌خبر در دام سیاست‌ورزی نفسانی افتاده‌‌اند و درست در چنین هنگامه‌ای است که ندای آسمانی سیدمرتضی آنان را به آزادی فرامی‌خواند:«آزادی در نفی همه تعلقات است، جز تعلق به حقیقت که عین ذات انسان است.»
اینک که در آستانه هفته هنر انقلاب اسلامی قرار داریم، شایسته است قدری در تناسب این هنر با انقلاب سخن بگوییم و بنگریم که چرا هنر وظایف خود را به درستی در قبال انقلاب ایفا نکرده است. جای پرسش است که دارایی هنر ما برای عرضه انقلاب به جهان در این نزدیک به چهار دهه چه بوده است؟‌ سیدمرتضی گرانیگاه این اشکالات را به درستی شناسایی کرده بود. او می‌گفت:« هنرمندان با رغبت فراوان حاضرند در خدمت تبلیغ صابون و پودر لباسشویی و... و آفیش فیلم‌های سینمایی کار کنند، اما چون سخن از صدور انقلاب و یا پشتیبانی از رزم‌آوران میدان مبارزه با استکبار جهانی به میان می‌آید، روی ترش می‌کنند که: نه آقا قبول سفارش هنر را می‌خشکاند!!» این ذات انقلاب اسلامی است که نسبت ذاتی آدمیان را با ذات خود بسنجد و خرده‌گیران و بهانه‌گیران را بازشناسد و این بهانه‌ها گاه چقدر ساده‌اند...

نکته مهم و پایانی نیز آن‌که از منظر سیدمرتضی آوینی هنری که با حیات آدمیان گره نخورده باشد جایگاهش در تبعیدگاه‌هایی به نام موزه‌ها و گالری‌هاست. هنری که عامه جامعه درکش نکنند و برای ایشان مفید نباشد و کارکرد اجتماعی نداشته باشد از نگاه سیدمرتضی آوینی تنها در لفظ و صورت هنر است و نه در سیرت و معنا...
روز هنر انقلاب اسلامی را گرامی می‌داریم و امیدواریم روزی برسد که هنر انقلاب اسلامی حقیقتا وجود خارجی داشته باشد و به یک نام همچون هزاران نام در تقویم‌ها بسنده نشود...

انتهای پیام/

,

من نمی‌دانستم که «راحلان طریق عشق می‌دانند ماندن نیز در رفتن است» اما این آقاسیدمرتضی بود که «مرا کشکشانه به خویش می‌خواند» تا به من بیاموزد رفتن را و هنوز نیاموخته‌ام.

من نمی‌فهمم «این دنیا و این سر ما» یعنی چه؛ نمی‌فهمم « زمین از دل ذرات به آسمان پیوسته است» یعنی چه؟ و اگر درک می‌کردم زمان آقاسید را بی‌تردید تا هرکجای دنیا که لازم بود سفر می‌کردم تا دو زانوی ادب بنشینم روبرویش تا برایم از عشق بگوید و از عقل معاد و از اخلاق. بنشینم روبرویش تا در نقشه به اصطلاح تمدن جهان؛ «پطرهای نه چندان کبیر» را نشانم بدهد تا برَهم از «نماز گزاردن» به سوی «کاخ سفید» و بگریزم از «دل‌باختگان تکنوکراسی» و هبوط کنم از بهشتی که او از آن سخن می‌گفت به زمینی که او می‌خواست بسازد...

کوتاه سخن؛ هفته هنر انقلاب اسلامی را بهانه کرده‌‌ایم تا بار دیگر صدای دلنشین آقاسیدمرتضی را از لابلای کلمات شیوایش بشنویم و او را همانگونه که هست به تماشا بنشینیم... بگذارید از آن‌جا شروع کنیم که تلخ‌تر است...
دیرزمانی است که دیگر تعجب نمی‌کنیم از این که پسوند انقلاب اسلامی نسبت وثیقی با «هنر» ندارد؛ تعجب نمی‌کنیم و نمی‌خواهیم بپرسیم که چه بلایی بر سر هنر انقلاب اسلامی آمده است! چرا که سیدمرتضی آوینی از ورای سال‌ها، باب گفتگو در ارتباط با پاسخ این سوال را با ما گشوده‌ است.

شاید اگر او امروز در میان ما بود می‌گفت بی‌تردید آن‌گاه که اخلاق از همسایگی هنر رخت بربندد و معنا و مفهوم هنر فروکاسته شود نباید تعجب کرد از این که خشونت، شهوت و اشرافیت تمام دارایی یک به اصطلاح هنر شود که از بد حادثه نامش با نام انقلاب اسلامی گره خورده است.

ارباب هنر باید ارباب کمال باشند

از نگاه سیدمرتضی آوینی البته تفنن، جذابیت، لذت و شادی هم‌ارز با غفلت و اشرافی‌گری و شهوت‌گرایی و اغواء نیست اما این‌ها همه زمانی غفلت‌آفرین نیستند که جوهر وجودی‌شان با کمال درآمیخته باشد. او می‌گفت: «پیشتر ارباب هنر، ارباب کمال نیز بوده‌اند؛ حال آن‌که اکنون هنر در معنای اصطلاحی آن نه به مفهوم کمال و فضیلت بلکه به مجموعه مساعی خاصی اطلاق می‌گردد که توسط جماعت هنرمندان و منتزع از سایر مظاهر حقیقت در حیات بنی‌آدم انجام می‌شود...»

هنر در تعریف آوینی یک شوی دینی نیست که داستان فیلم‌های منتسب به آن در حسینیه یا مسجد اتفاق بیفتد، بلکه هنر متعالی، کالبدی بر جامه شهود است؛ چنانکه سیدمرتضی آوینی می‌گفت:«زبان هنر، زبان قرب و شهود است و هنرمند رازدار غیب.»

با وجود چنین سنجه صریحی که سیدمرتضی در دست گرفته است نمی‌توان پنداشت که هنرها در ذهن زاینده او تفکیک‌ناپذیر باشند؛ چه آن که او معتقد است که:«هنر از لحاظ مضمون و محتوا عین تفکر، حکمت و عرفان است و تنها در نحوه بیان و تجلی از آنان جدا می‌شود.» بنگرید به تفاوت فاحش هنر رایج با هنر از نگاه سیدمرتضی آوینی!

هنر؛ شیدایی حقیقت است

درست در زمانی که راکبِ به ظاهر هنرِ جهانی بر مرکب غرائز و عاطفه‌های بشری به سمت تباهی می‌رود سید مرتضی از شعور باطنی آدمی نسبت به حقیقت عالم سخن می‌گوید که خداوند آن را در نهاد ناآرام بشر به ودیعت گذاشته است. بر همین اساس است که هنر هنرمند به فراخور چگونگی استفاده او از نقاط ضعف طبیعی مخاطبان و تمایلات آدمیان ماهیتا دگرگون می‌شود؛ چرا که این استفاده می‌تواند بر مدار حقیقت نباشد؛ درست به همان اندازه که می‌تواند بر مدار حقیقت باشد؛ چنان‌که سیدمرتضی می‌گفت:« هنر، شیدایی حقیقت است، همراه با قدرت بیان آن شیدایی، و هنرمند کسی است که علاوه بر شیدایی حق، قدرت بیان آن را نیز از خداوند متعال گرفته است.»
هنر آوینی هنری بی‌ریشه و بی‌غایت نیست؛ چراکه او به خوبی می‌داند هنر بی‌ریشه سر به آسمان نخواهد سایید و هنر بی‌غایت راه را گم خواهد کرد و این از آن‌جا به وثاقت دریافته می‌شود که او از هنر موحدان و هنر موحدانه سخن گفته باشد:« هنرمند موحد، گذشته از آن که باید جهان را به مثابه نشانه ای برای حق ببیند و به تبعیت از این تعهد، هنر او نیز رو به بالا بیاورد و به حقایق متعالی اشاره داشته باشد، باید زبان سمبولیک اشیا را با توجه به این حقیقت پیدا کند...»

هنر غربی؛ بیان خودپرستی انسان امروز

در هنر از نگاه سیدمرتضی، مخاطب اگرچه مولفه‌ای بسیار مهم است؛ اما کار هنر این نیست که به همه نیازهای صواب و ناصواب آدمی پاسخ بگوید و همه تمایلات آدمی را معتنابه بداند؛ چنانکه غربیان چنین پنداشته‌اند. او با هنر آن وجه دیریاب خرد بشری را نشانه رفته است و ارزش‌مدارانه می‌کوشد با خودِ خودِ آدمیان سخن بگوید؛ نه با نفس آنان و انتقاد او به هنر غرب هم از این روست:« هنر غربی حدیث نفس است؛ نه حدیث شیدایی حق. هنر غرب بیان خودپرستی انسان امروز است، هنری شیطانی است...» و این‌ها یعنی منِ هنرمند باید بکوشم تا نیازهای اصیل مخاطبم را راهبری کنم نه آن‌که بر آتش نفسانیت او بدمم و این عین تعهد است. تعهدی که عده‌ای دانسته و یا نادانسته در روزگار ما آن را انکار می‌کنند و با شعار «هنر متعهد یا غیرمتعهد هر دو بی‌معناست» سودای راندن هنر از صحنه تعهد را در سر می‌پرورانند. سیدمرتضی اما آگاهانه از سال‌ها قبل این جریان را تحت نظارت داشته است:«آنان که در کار هنر مدعی عدم تعهد شده‌اند، درست در این داعیه خویش نیندیشیده‌اند. اگر نه، درمی‌یافتند که گریز از تعهد در عالم محال است.»

در گلستان همچو سرو آزاد باش...

باری پرشمار هنروران داخلی و خارجی که خشم و شهوت و خیال باطل را بنیان تعهد خود قرار داده‌اند و از بی‌تعهدی دم می‌زنند بی‌خبر در دام سیاست‌ورزی نفسانی افتاده‌‌اند و درست در چنین هنگامه‌ای است که ندای آسمانی سیدمرتضی آنان را به آزادی فرامی‌خواند:«آزادی در نفی همه تعلقات است، جز تعلق به حقیقت که عین ذات انسان است.»
اینک که در آستانه هفته هنر انقلاب اسلامی قرار داریم، شایسته است قدری در تناسب این هنر با انقلاب سخن بگوییم و بنگریم که چرا هنر وظایف خود را به درستی در قبال انقلاب ایفا نکرده است. جای پرسش است که دارایی هنر ما برای عرضه انقلاب به جهان در این نزدیک به چهار دهه چه بوده است؟‌ سیدمرتضی گرانیگاه این اشکالات را به درستی شناسایی کرده بود. او می‌گفت:« هنرمندان با رغبت فراوان حاضرند در خدمت تبلیغ صابون و پودر لباسشویی و... و آفیش فیلم‌های سینمایی کار کنند، اما چون سخن از صدور انقلاب و یا پشتیبانی از رزم‌آوران میدان مبارزه با استکبار جهانی به میان می‌آید، روی ترش می‌کنند که: نه آقا قبول سفارش هنر را می‌خشکاند!!» این ذات انقلاب اسلامی است که نسبت ذاتی آدمیان را با ذات خود بسنجد و خرده‌گیران و بهانه‌گیران را بازشناسد و این بهانه‌ها گاه چقدر ساده‌اند...

نکته مهم و پایانی نیز آن‌که از منظر سیدمرتضی آوینی هنری که با حیات آدمیان گره نخورده باشد جایگاهش در تبعیدگاه‌هایی به نام موزه‌ها و گالری‌هاست. هنری که عامه جامعه درکش نکنند و برای ایشان مفید نباشد و کارکرد اجتماعی نداشته باشد از نگاه سیدمرتضی آوینی تنها در لفظ و صورت هنر است و نه در سیرت و معنا...
روز هنر انقلاب اسلامی را گرامی می‌داریم و امیدواریم روزی برسد که هنر انقلاب اسلامی حقیقتا وجود خارجی داشته باشد و به یک نام همچون هزاران نام در تقویم‌ها بسنده نشود...

انتهای پیام/

,

من نمی‌دانستم که «راحلان طریق عشق می‌دانند ماندن نیز در رفتن است» اما این آقاسیدمرتضی بود که «مرا کشکشانه به خویش می‌خواند» تا به من بیاموزد رفتن را و هنوز نیاموخته‌ام.

,

من نمی‌فهمم «این دنیا و این سر ما» یعنی چه؛ نمی‌فهمم « زمین از دل ذرات به آسمان پیوسته است» یعنی چه؟ و اگر درک می‌کردم زمان آقاسید را بی‌تردید تا هرکجای دنیا که لازم بود سفر می‌کردم تا دو زانوی ادب بنشینم روبرویش تا برایم از عشق بگوید و از عقل معاد و از اخلاق. بنشینم روبرویش تا در نقشه به اصطلاح تمدن جهان؛ «پطرهای نه چندان کبیر» را نشانم بدهد تا برَهم از «نماز گزاردن» به سوی «کاخ سفید» و بگریزم از «دل‌باختگان تکنوکراسی» و هبوط کنم از بهشتی که او از آن سخن می‌گفت به زمینی که او می‌خواست بسازد...

,

کوتاه سخن؛ هفته هنر انقلاب اسلامی را بهانه کرده‌‌ایم تا بار دیگر صدای دلنشین آقاسیدمرتضی را از لابلای کلمات شیوایش بشنویم و او را همانگونه که هست به تماشا بنشینیم... بگذارید از آن‌جا شروع کنیم که تلخ‌تر است...
دیرزمانی است که دیگر تعجب نمی‌کنیم از این که پسوند انقلاب اسلامی نسبت وثیقی با «هنر» ندارد؛ تعجب نمی‌کنیم و نمی‌خواهیم بپرسیم که چه بلایی بر سر هنر انقلاب اسلامی آمده است! چرا که سیدمرتضی آوینی از ورای سال‌ها، باب گفتگو در ارتباط با پاسخ این سوال را با ما گشوده‌ است.

,
,

شاید اگر او امروز در میان ما بود می‌گفت بی‌تردید آن‌گاه که اخلاق از همسایگی هنر رخت بربندد و معنا و مفهوم هنر فروکاسته شود نباید تعجب کرد از این که خشونت، شهوت و اشرافیت تمام دارایی یک به اصطلاح هنر شود که از بد حادثه نامش با نام انقلاب اسلامی گره خورده است.

,

ارباب هنر باید ارباب کمال باشند

, ارباب هنر باید ارباب کمال باشند,

از نگاه سیدمرتضی آوینی البته تفنن، جذابیت، لذت و شادی هم‌ارز با غفلت و اشرافی‌گری و شهوت‌گرایی و اغواء نیست اما این‌ها همه زمانی غفلت‌آفرین نیستند که جوهر وجودی‌شان با کمال درآمیخته باشد. او می‌گفت: «پیشتر ارباب هنر، ارباب کمال نیز بوده‌اند؛ حال آن‌که اکنون هنر در معنای اصطلاحی آن نه به مفهوم کمال و فضیلت بلکه به مجموعه مساعی خاصی اطلاق می‌گردد که توسط جماعت هنرمندان و منتزع از سایر مظاهر حقیقت در حیات بنی‌آدم انجام می‌شود...»

,

هنر در تعریف آوینی یک شوی دینی نیست که داستان فیلم‌های منتسب به آن در حسینیه یا مسجد اتفاق بیفتد، بلکه هنر متعالی، کالبدی بر جامه شهود است؛ چنانکه سیدمرتضی آوینی می‌گفت:«زبان هنر، زبان قرب و شهود است و هنرمند رازدار غیب.»

,

با وجود چنین سنجه صریحی که سیدمرتضی در دست گرفته است نمی‌توان پنداشت که هنرها در ذهن زاینده او تفکیک‌ناپذیر باشند؛ چه آن که او معتقد است که:«هنر از لحاظ مضمون و محتوا عین تفکر، حکمت و عرفان است و تنها در نحوه بیان و تجلی از آنان جدا می‌شود.» بنگرید به تفاوت فاحش هنر رایج با هنر از نگاه سیدمرتضی آوینی!

,

هنر؛ شیدایی حقیقت است

, هنر؛ شیدایی حقیقت است,

درست در زمانی که راکبِ به ظاهر هنرِ جهانی بر مرکب غرائز و عاطفه‌های بشری به سمت تباهی می‌رود سید مرتضی از شعور باطنی آدمی نسبت به حقیقت عالم سخن می‌گوید که خداوند آن را در نهاد ناآرام بشر به ودیعت گذاشته است. بر همین اساس است که هنر هنرمند به فراخور چگونگی استفاده او از نقاط ضعف طبیعی مخاطبان و تمایلات آدمیان ماهیتا دگرگون می‌شود؛ چرا که این استفاده می‌تواند بر مدار حقیقت نباشد؛ درست به همان اندازه که می‌تواند بر مدار حقیقت باشد؛ چنان‌که سیدمرتضی می‌گفت:« هنر، شیدایی حقیقت است، همراه با قدرت بیان آن شیدایی، و هنرمند کسی است که علاوه بر شیدایی حق، قدرت بیان آن را نیز از خداوند متعال گرفته است.»
هنر آوینی هنری بی‌ریشه و بی‌غایت نیست؛ چراکه او به خوبی می‌داند هنر بی‌ریشه سر به آسمان نخواهد سایید و هنر بی‌غایت راه را گم خواهد کرد و این از آن‌جا به وثاقت دریافته می‌شود که او از هنر موحدان و هنر موحدانه سخن گفته باشد:« هنرمند موحد، گذشته از آن که باید جهان را به مثابه نشانه ای برای حق ببیند و به تبعیت از این تعهد، هنر او نیز رو به بالا بیاورد و به حقایق متعالی اشاره داشته باشد، باید زبان سمبولیک اشیا را با توجه به این حقیقت پیدا کند...»

,
,

هنر غربی؛ بیان خودپرستی انسان امروز

, هنر غربی؛ بیان خودپرستی انسان امروز,

در هنر از نگاه سیدمرتضی، مخاطب اگرچه مولفه‌ای بسیار مهم است؛ اما کار هنر این نیست که به همه نیازهای صواب و ناصواب آدمی پاسخ بگوید و همه تمایلات آدمی را معتنابه بداند؛ چنانکه غربیان چنین پنداشته‌اند. او با هنر آن وجه دیریاب خرد بشری را نشانه رفته است و ارزش‌مدارانه می‌کوشد با خودِ خودِ آدمیان سخن بگوید؛ نه با نفس آنان و انتقاد او به هنر غرب هم از این روست:« هنر غربی حدیث نفس است؛ نه حدیث شیدایی حق. هنر غرب بیان خودپرستی انسان امروز است، هنری شیطانی است...» و این‌ها یعنی منِ هنرمند باید بکوشم تا نیازهای اصیل مخاطبم را راهبری کنم نه آن‌که بر آتش نفسانیت او بدمم و این عین تعهد است. تعهدی که عده‌ای دانسته و یا نادانسته در روزگار ما آن را انکار می‌کنند و با شعار «هنر متعهد یا غیرمتعهد هر دو بی‌معناست» سودای راندن هنر از صحنه تعهد را در سر می‌پرورانند. سیدمرتضی اما آگاهانه از سال‌ها قبل این جریان را تحت نظارت داشته است:«آنان که در کار هنر مدعی عدم تعهد شده‌اند، درست در این داعیه خویش نیندیشیده‌اند. اگر نه، درمی‌یافتند که گریز از تعهد در عالم محال است.»

,

در گلستان همچو سرو آزاد باش...

, در گلستان همچو سرو آزاد باش...,

باری پرشمار هنروران داخلی و خارجی که خشم و شهوت و خیال باطل را بنیان تعهد خود قرار داده‌اند و از بی‌تعهدی دم می‌زنند بی‌خبر در دام سیاست‌ورزی نفسانی افتاده‌‌اند و درست در چنین هنگامه‌ای است که ندای آسمانی سیدمرتضی آنان را به آزادی فرامی‌خواند:«آزادی در نفی همه تعلقات است، جز تعلق به حقیقت که عین ذات انسان است.»
اینک که در آستانه هفته هنر انقلاب اسلامی قرار داریم، شایسته است قدری در تناسب این هنر با انقلاب سخن بگوییم و بنگریم که چرا هنر وظایف خود را به درستی در قبال انقلاب ایفا نکرده است. جای پرسش است که دارایی هنر ما برای عرضه انقلاب به جهان در این نزدیک به چهار دهه چه بوده است؟‌ سیدمرتضی گرانیگاه این اشکالات را به درستی شناسایی کرده بود. او می‌گفت:« هنرمندان با رغبت فراوان حاضرند در خدمت تبلیغ صابون و پودر لباسشویی و... و آفیش فیلم‌های سینمایی کار کنند، اما چون سخن از صدور انقلاب و یا پشتیبانی از رزم‌آوران میدان مبارزه با استکبار جهانی به میان می‌آید، روی ترش می‌کنند که: نه آقا قبول سفارش هنر را می‌خشکاند!!» این ذات انقلاب اسلامی است که نسبت ذاتی آدمیان را با ذات خود بسنجد و خرده‌گیران و بهانه‌گیران را بازشناسد و این بهانه‌ها گاه چقدر ساده‌اند...

,
,

نکته مهم و پایانی نیز آن‌که از منظر سیدمرتضی آوینی هنری که با حیات آدمیان گره نخورده باشد جایگاهش در تبعیدگاه‌هایی به نام موزه‌ها و گالری‌هاست. هنری که عامه جامعه درکش نکنند و برای ایشان مفید نباشد و کارکرد اجتماعی نداشته باشد از نگاه سیدمرتضی آوینی تنها در لفظ و صورت هنر است و نه در سیرت و معنا...
روز هنر انقلاب اسلامی را گرامی می‌داریم و امیدواریم روزی برسد که هنر انقلاب اسلامی حقیقتا وجود خارجی داشته باشد و به یک نام همچون هزاران نام در تقویم‌ها بسنده نشود...

,
,

انتهای پیام/

,

 

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه