واقعیت این است که ما غیبت امام زمان (عج) را به معنای نبود ایشان می دانیم و امام را از زندگی و از یادهایمان کنار گذاشته ایم.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از "تیتریک"؛ واقعیت این است که ما غیبت امام زمان (عج) را به معنای نبودن ایشان می دانیم و امام را از زندگی و از یادمان کنار گذاشته ایم، با خود فکر می کنیم غیبت به معنای این است که ما نمی توانیم امام را ببینیم، دسترسی هم به ایشان نداریم، پس نمی توانیم با ایشان ارتباط داشته باشیم، در حالی که غیبت امام به معنای نبود ایشان نیست.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, "تیتریک"؛ واقعیت این است که , "تیتریک"؛ , "تیتریک"؛ , "تیتریک"؛ , "تیتریک"؛ , "تیتریک"؛ , "تیتریک"؛ , تیتریک, ما غیبت امام زمان (عج) را به معنای نبودن ایشان می دانیم و امام را از زندگی و از یادمان کنار گذاشته ایم، با خود فکر می کنیم غیبت به معنای این است که ما نمی توانیم امام را ببینیم، دسترسی هم به ایشان نداریم، پس نمی توانیم با ایشان ارتباط داشته باشیم، در حالی که غیبت امام به معنای نبود ایشان نیست.,داستان یوسف پیامبر را همه ی ما شنیده ایم. زمانی که برادران یوسف به همراه او سر یک میز نشستند و مشغول غذا خوردن شدند، آیا آنها یوسف را ندیدند؟ معلوم است که او را دیدند، اما آیا او را شناختند؟
, داستان یوسف پیامبر را همه ی ما شنیده ایم. زمانی که برادران یوسف به همراه او سر یک میز نشستند و مشغول غذا خوردن شدند، آیا آنها یوسف را ندیدند؟ معلوم است که او را دیدند، اما آیا او را شناختند؟,در واقع حضرت یوسف(ع) برای برادرانش به نوعی غایب بود چرا که دیده شد، اما شناخته نشد.
, در واقع حضرت یوسف(ع) برای برادرانش به نوعی غایب بود چرا که دیده شد، اما شناخته نشد. ,غیبت امام زمان نیز درست به همین معناست. ما او را می بینیم، اما نمی شناسیم. در واقع قرار است ما به امامی مراجعه کنیم که زنده است اما ناشناس زندگی می کند. آیا مراجعه به امام زنده ای که در میان ما ناشناس است کار دشواری است؟
, غیبت امام زمان نیز درست به همین معناست. ما او را می بینیم، اما نمی شناسیم. در واقع قرار است ما به امامی مراجعه کنیم که زنده است اما ناشناس زندگی می کند. آیا مراجعه به امام زنده ای که در میان ما ناشناس است کار دشواری است؟ ,سال ها پیش، در زمان امام حسن عسکری (ع)، مردی از دوستداران امام، مریض شد. مریضی وی آنقدر سخت بود که هیچ کدام از پزشکان نتوانستند کاری برای وی انجام دهند. او که نمیتوانست با آن حال زار به دیدن امام حسن عسکری (ع) برود و از ایشان بخواهد برای بهبودی اش دعایی کند، نامهای برای امام نوشت و خواسته اش را مطرح کرد. وقتی نامه تمام شد، به هر که می گفت که نامه را به دست امام برساند کسی قبول نمی کرد زیرا منزل امام تحت نظارت شدید بود و هر که به دیدن ایشان می رفت دستگیر می شد.
, سال ها پیش، در زمان امام حسن عسکری (ع)، مردی از دوستداران امام، مریض شد. مریضی وی آنقدر سخت بود که هیچ کدام از پزشکان نتوانستند کاری برای وی انجام دهند. او که نمیتوانست با آن حال زار به دیدن امام حسن عسکری (ع) برود و از ایشان بخواهد برای بهبودی اش دعایی کند، نامهای برای امام نوشت و خواسته اش را مطرح کرد. وقتی نامه تمام شد، به هر که می گفت که نامه را به دست امام برساند کسی قبول نمی کرد زیرا منزل امام تحت نظارت شدید بود و هر که به دیدن ایشان می رفت دستگیر می شد. ,مرد بیمار که ناراحت و نالان بود ماجرای نامه را برای دوستان خود تعریف کرد. آنان که حال زار دوست خود را دیدند قبول کردند هر طور شده نامه را به دست امام برسانند. آنان گفتند « بگو ببینیم چه نوشته ای؟» مرد گفت «از حال و روز خود نوشته و از ایشان درخواست کرده ام برایم دعا کنند تا بهبود یابم. می توانید نامه را باز کنید و بخوانید».
, مرد بیمار که ناراحت و نالان بود ماجرای نامه را برای دوستان خود تعریف کرد. آنان که حال زار دوست خود را دیدند قبول کردند هر طور شده نامه را به دست امام برسانند. آنان گفتند « بگو ببینیم چه نوشته ای؟» مرد گفت «از حال و روز خود نوشته و از ایشان درخواست کرده ام برایم دعا کنند تا بهبود یابم. می توانید نامه را باز کنید و بخوانید». ,, ,
آنان وقتی نامه را باز کردند در کمال تعجب دیدند که بالای نامه، امام حسن عسکری به خط و امضای خودشان جواب نامه را داده اند.
, آنان وقتی نامه را باز کردند در کمال تعجب دیدند که بالای نامه، امام حسن عسکری به خط و امضای خودشان جواب نامه را داده اند.,امام نوشته بودند «نامه ات را خواندم. نگران نباش. برایت دعا کردیم تا خوب شوی. تو از این بیماری نمیمیری. پس خدا را شکر کن و از فرصتی که داری استفاده کن.» پس از اینکه جواب نامهی امام خوانده شد،به ناگاه بیماری مرد برطرف و از جای خود بلند شد.
, امام نوشته بودند «نامه ات را خواندم. نگران نباش. برایت دعا کردیم تا خوب شوی. تو از این بیماری نمیمیری. پس خدا را شکر کن و از فرصتی که داری استفاده کن.» پس از اینکه جواب نامهی امام خوانده شد،به ناگاه بیماری مرد برطرف و از جای خود بلند شد, . ,در زمان امام کاظم علیه السلام نیز عده ای از شیعیان نیشابور جمع شدند و از بین خود یک نفر به نام محمد بن علی نیشابوری را انتخاب کرده تا به مدینه رفته و هدایا ، خمس و زکاتشان را خدمت امام برساند. دهها هزار دینار و درهم جمع شد.
, در زمان امام کاظم علیه السلام نیز , عده ای از شیعیان نیشابور جمع شدند و از بین خود یک نفر به نام محمد بن علی نیشابوری را انتخاب کرده تا به مدینه رفته و هدایا ، خمس و زکاتشان را خدمت امام برساند. دهها هزار دینار و درهم جمع شد. ,در این میان پیرزنی به نام شطیطه با یک درهم و پارچهای که با دست خودش بافته بود، نزد محمد نیشابوری آمد. محمد نگاهی به سکه و پارچه انداخت و با خود گفت: سی هزار دینار و پنجاه هزار درهم کجا واین پول سیاه کجا؟!
, در این میان پیرزنی به نام شطیطه با یک درهم و پارچهای که با دست خودش بافته بود، نزد محمد نیشابوری آمد. محمد نگاهی به سکه و پارچه انداخت و با خود گفت: سی هزار دینار و پنجاه هزار درهم کجا واین پول سیاه کجا؟! ,شطیطه که از نگاه محمد فهمیده بود چه چیز به فکر وی خطور کرده، به او گفت:«فرزندم!خداوند از اینکه حق را ادا کنیم حیا و شرم نمی کند حتی اگر مقدار آن کم باشد». در واقع شطیطه می خواست به محمد بگوید که من وسع و توانم همین قدر است و اگر چه آنچه که می خواهم خدمت امامم بفرستم خیلی ناچیز است، اما خداوند دوست دارد همین مقدار کم را هم در راه امامم بدهم و خجالت نکشم.
, شطیطه که از نگاه محمد فهمیده بود چه چیز به فکر وی خطور کرده، به او گفت:«فرزندم!خداوند از اینکه حق را ادا کنیم حیا و شرم نمی کند حتی اگر مقدار آن کم باشد». در واقع شطیطه می خواست به محمد بگوید که من وسع و توانم همین قدر است و اگر چه آنچه که می خواهم خدمت امامم بفرستم خیلی ناچیز است، اما خداوند دوست دارد همین مقدار کم را هم در راه امامم بدهم و خجالت نکشم. ,محمد سکه و هدیهی شطیطه را به همراه سایر پول ها و نامههایی که برای امام نوشته شده بود تحویل گرفت و راهی مدینه شد. بسیاری از شیعیان نیشابور که هرگز امام خود را به چهره ندیده بودند، به محمد گفتند:
, محمد سکه و هدیهی شطیطه را به همراه سایر پول ها و نامههایی که برای امام نوشته شده بود تحویل گرفت و راهی مدینه شد. بسیاری از شیعیان نیشابور که هرگز امام خود را به چهره ندیده بودند، به محمد گفتند:,«ما سؤالات خود را در این نامه ها نوشته ایم و آنها را به گونهای مهر کرده ایم که کسی از درونش آگاه نشود مگر آنکه مهر را بشکند. وقتی به خدمت امام رسیدی، نامهها را به ایشان بده و فردا که پاسخ آن ها را گرفتی مهر نامهها را نگاه کن. اگر مهرها شکسته بودند، شخصی که به وی مراجعه نمودهای امام و حجت خدا نیست، چرا که جانشین خدا باید بتواند بدون باز کردن مهر، پاسخ نامهها را در همان برگههای مهر شده بنویسد».
, «ما سؤالات خود را در این نامه ها نوشته ایم و آنها را به گونهای مهر کرده ایم که کسی از درونش آگاه نشود مگر آنکه مهر را بشکند. وقتی به خدمت امام رسیدی، نامهها را به ایشان بده و فردا که پاسخ آن ها را گرفتی مهر نامهها را نگاه کن. اگر مهرها شکسته بودند، شخصی که به وی مراجعه نمودهای امام و حجت خدا نیست، چرا که جانشین خدا باید بتواند بدون باز کردن مهر، پاسخ نامهها را در همان برگههای مهر شده بنویسد».,محمد به مدینه رسید و سراغ امام زمانش را گرفت. عدهای او را به سوی «عبدا... افطح» که ادعا امامت می کرد راهنمایی کردند. وقتی محمد نزد او رفت، فهمید که سخنان او با سخنان حضرت رسول(ص) و امیر مؤمنان(ع) یکی نیست به همین دلیل متوجه شد که او امام زمانش نیست. از خانه ی وی بیرون آمد در حالی که میگفت:«خدایا مرا به راه راست هدایت فرما»
, محمد به مدینه رسید و سراغ امام زمانش را گرفت. عدهای او را به سوی «عبدا... افطح» که ادعا امامت می کرد راهنمایی کردند. وقتی محمد نزد او رفت، فهمید که سخنان او با سخنان حضرت رسول(ص) و امیر مؤمنان(ع) یکی نیست به همین دلیل متوجه شد که او امام زمانش نیست. از خانه ی وی بیرون آمد در حالی که میگفت:, «خدایا مرا به راه راست هدایت فرما»,همانطور که در پی یافتن امام زمانش سرگردانِ کوچه های مدینه بود، کودکی صدایش زد و گفت:
, همانطور که در پی یافتن امام زمانش سرگردانِ کوچه های مدینه بود، کودکی صدایش زد و گفت:,«به من گفتهاند شما را به منزل امامتان راهنمایی کنم». محمد همراه پسرک، به خانهی امام موسی کاظمعلیه السلام رفت.
, «به من گفتهاند شما را به منزل امامتان راهنمایی کنم». , محمد همراه پسرک، به خانهی امام موسی کاظمعلیه السلام رفت., علیه السلام,امام کاظم علیه السلام خطاب به محمد فرمودند:
, امام کاظم علیه السلام خطاب به محمد فرمودند:, علیه السلام,«سؤال هایی که در نامه ها بودند، دیروز پاسخ دادم؛ درهم شطیطه و پارچهای را که هدیه فرستاده تحویل بده و مابقی پولها را برگردان، چرا که ما دست به مال حرام نمیزنیم».
, «سؤال هایی که در نامه ها بودند، دیروز پاسخ دادم؛ درهم شطیطه و پارچهای را که هدیه فرستاده تحویل بده و مابقی پولها را برگردان، چرا که ما دست به مال حرام نمیزنیم».,محمد مبهوت به امام نگاه کرد و کاری که از او خواسته بودند انجام داد. هنگامی که امانت شطیطه را به امام داد، ایشان فرمودند:
, محمد مبهوت به امام نگاه کرد و کاری که از او خواسته بودند انجام داد. هنگامی که امانت شطیطه را به امام داد، ایشان فرمودند:,«ای محمد! خداوند از ادا شدن حق حیا و شرم نمیدارد. سلام مرا به شطیطه برسان و این کیسهی پول را به او بده. قطعهای از کفنهایم را نیز به او هدیه کردم. به شطیطه بگو «از هنگام رسیدن تو و پول و قطعهی کفن تا نوزده روز بیشتر زنده نمیمانی. پس شانزده درهم از این پول را برای خودت خرج کن و بیست و چهار درهم آن را صدقه و لوازم تجهیز برای خودت قرار بده. من بر جنازهی تو نماز خواهم خواند». ای محمد! هرگاه مرا در مراسم شطیطه دیدی واکنشی نشان نده ... این اموال را هم به صاحبانشان بازگردان. مهر را نیز از نامه باز کن تا ببینی جواب سؤالها را دادهام یا خیر»!
, «ای محمد! خداوند از ادا شدن حق حیا و شرم نمیدارد. سلام مرا به شطیطه برسان و این کیسهی پول را به او بده. قطعهای از کفنهایم را نیز به او هدیه کردم. به شطیطه بگو «از هنگام رسیدن تو و پول و قطعهی کفن تا نوزده روز بیشتر زنده نمیمانی. پس شانزده درهم از این پول را برای خودت خرج کن و بیست و چهار درهم آن را صدقه و لوازم تجهیز برای خودت قرار بده. من بر جنازهی تو نماز خواهم خواند». ای محمد! هرگاه مرا در مراسم شطیطه دیدی واکنشی نشان نده ... این اموال را هم به صاحبانشان بازگردان. مهر را نیز از نامه باز کن تا ببینی جواب سؤالها را دادهام یا خیر»!,محمد مهر نامه ها را که دست نخورده بود، باز کرد و پاسخ امام کاظم (ع) را دید.
, محمد مهر نامه ها را که دست نخورده بود، باز کرد و پاسخ امام کاظم (ع) را دید.,دل کندن از امام سخت بود ولی او باید برمی گشت و امانتهای مردم را به دستشان میرساند.
, دل کندن از امام سخت بود ولی او باید برمی گشت و امانتهای مردم را به دستشان میرساند. ,, ,
وقتی محمد به خراسان بازگشت، در کمال تعجب دید کسانی که امام کاظم اموال شان را نپذیرفت، دیگر شیعه نیستند و به مذهب فطحیه در آمدهاند. سراغ شطیطه رفت که بر همان مذهب تشیّع باقی مانده بود. سلام امام را به او رساند و پول و کفن را به وی تحویل داد.
, وقتی محمد به خراسان بازگشت، در کمال تعجب دید کسانی که امام کاظم اموال شان را نپذیرفت، دیگر شیعه نیستند و به مذهب فطحیه در آمدهاند. سراغ شطیطه رفت که بر همان مذهب تشیّع باقی مانده بود. سلام امام را به او رساند و پول و کفن را به وی تحویل داد.,همانطور که امام فرموده بودند نوزده روز بعد، شطیطه مرد. محمد به خاکسپاری او رفت و در میان جماعت، امام کاظم (ع) را دید که در حال تشییع آن بانو بود. به امر امام، سکوت کرد و کسی را از حضور ایشان آگاه نکرد. در پایان مراسم، امام کاظم (ع) نزد محمد آمد و فرمود:
, همانطور که امام فرموده بودند نوزده روز بعد، شطیطه مرد. محمد به خاکسپاری او رفت و در میان جماعت، امام کاظم (ع) را دید که در حال تشییع آن بانو بود. به امر امام، سکوت کرد و کسی را از حضور ایشان آگاه نکرد. در پایان مراسم، امام کاظم (ع) نزد محمد آمد و فرمود:,«ای محمد! سلام مرا به شیعیانم که می شناسی برسان و به آنها بگو من و امامان نظیر من پای جنازههای شما حاضر میشویم، هر جا که از دنیا بروید. پس گناه نکنید.»
, «ای محمد! سلام مرا به شیعیانم که می شناسی برسان و به آنها بگو من و امامان نظیر من پای جنازههای شما حاضر میشویم، هر جا که از دنیا بروید. پس گناه نکنید, .»,شاید بی بی شطیطه هیچگاه امام کاظم(ع) را ملاقات نکرد، ولی او با امام زمانش ارتباط برقرار کرده بود و امامش هم به او توجه داشت با اینکه در فاصله ی دوری از او زندگی می کرد.
, شاید بی بی شطیطه هیچگاه امام کاظم(ع) را ملاقات نکرد، ولی او با امام زمانش ارتباط برقرار کرده بود و امامش هم به او توجه داشت با اینکه در فاصله ی دوری از او زندگی می کرد. ,با توجه به این دو ماجرای واقعی می توان نتیجه گرفت که برای مراجعه به امام، لازم نیست حتما به در خانه ی ایشان برویم و چهره ی مبارکشان را ببینم یا داخل حرم به ضریح چشم بدوزیم.
, با توجه به این دو ماجرای واقعی می توان نتیجه گرفت که , برای مراجعه به امام، لازم نیست حتما به در خانه ی ایشان برویم و چهره ی مبارکشان را ببینم یا داخل حرم به ضریح چشم بدوزیم.,مهم این است که با امام خود ارتباط قلبی برقرار کنیم، حالا چه ایشان تحت محاصره باشد، چه در مدینه باشد و چه ناشناس زندگی کند.
, مهم این است که با امام خود ارتباط قلبی برقرار کنیم، حالا چه ایشان تحت محاصره باشد، چه در مدینه باشد و چه ناشناس زندگی کند.,,
,
برگرفته از: بحارالأنوار، ج48، ص 73 تا 75.
الهه ملاحسینی
انتهای پیام/
برگرفته از: بحارالأنوار، ج48، ص 73 تا 75.
الهه ملاحسینی
انتهای پیام/
برگرفته از: بحارالأنوار، ج48، ص 73 تا 75.
, برگرفته از: بحارالأنوار، ج48، ص 73 تا 75.,,
,
الهه ملاحسینی
,,
,
انتهای پیام/
, انتهای پیام/ ,]
ارسال دیدگاه