اخبار داغ

درد همسایه؛

حضور فعالان فرهنگی دانشگاه های بجنورد در ناظر آباد/جهاد دانشجویان فارغ التحصیل استان در محروم ترین نقطه ی شهر

حضور فعالان فرهنگی دانشگاه های بجنورد در ناظر آباد/جهاد دانشجویان فارغ التحصیل استان در محروم ترین نقطه ی شهر
دعوت کرده بودند تا به جلسه ی ستاد گرامیداشت دهه فجر برود. او هم رفته بود. صحبت پیرامون برنامه های این دهه بود. یکی از گلباران تمثال مبارک امام سخن می گفت. دیگری مسابقات فوتبال و پینگ پنگ را چاق کرده بود برای این دهه؛ آن دیگری جشن آشپزی علم کرده بود. خوبِ خوبش، می گفت نشست های بصیرتی می گذاریم. ولی وقتی پاپیچش می شد که سخنران و مبحث بصیرتی تان چیست، به تته پته می افتاد؛ معلوم بود او هم چیزی پرانده است.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از «دانشجویان بیدار»دعوت کرده بودند تا به جلسه ی ستاد گرامیداشت دهه فجر برود. او هم رفته بود. صحبت پیرامون برنامه های این دهه بود. یکی از گلباران تمثال مبارک امام سخن می گفت. دیگری مسابقات فوتبال و پینگ پنگ را چاق کرده بود برای این دهه؛ آن دیگری جشن آشپزی علم کرده بود. خوبِ خوبش، می گفت نشست های بصیرتی می گذاریم. ولی وقتی پاپیچش می شد که سخنران و مبحث بصیرتی تان چیست، به تته پته می افتاد؛ معلوم بود او هم چیزی پرانده است.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, «, دانشجویان بیدار, »دعوت کرده بودند تا به جلسه ی ستاد گرامیداشت دهه فجر برود. او هم رفته بود. صحبت پیرامون برنامه های این دهه بود. یکی از گلباران تمثال مبارک امام سخن می گفت. دیگری مسابقات فوتبال و پینگ پنگ را چاق کرده بود برای این دهه؛ آن دیگری جشن آشپزی علم کرده بود. خوبِ خوبش، می گفت نشست های بصیرتی می گذاریم. ولی وقتی پاپیچش می شد که سخنران و مبحث بصیرتی تان چیست، به تته پته می افتاد؛ معلوم بود او هم چیزی پرانده است.,

نماینده جریان انقلابی دانشجویی چشمانش از تعجب داشت از حدقه می افتاد بیرون! نمی توانست بفهمد این ابتکارات چه صنمی با دهه فجر انقلاب دارد. مثل شطرنج بازهای برره ای، گیوه از پا کند و کوفت بر صفحه شطرنج ستاد گرامیداشت. گفت زحمت کشیده و یک سر تشریف بیاورید حاشیه شهر؛ در میان مستضعفان. بعد اگر رویتان شد، بروید و چنین برنامه هایی را به پا کنید در دهه فجر انقلاب. البته به این صراحت هم برجک نزده بود؛ اما مضمون همین بود.

این شد ماجرای دعوت کردن از نمایندگان فرهنگی برخی دانشگاههای بجنورد، برای حضور در محله ی ناظر آباد. همین چند صد متری آخرین شهرک مسکونی شهر؛ به عبارتی همین بیخ گوش شهر؛ به عبارت بهتر، همین همسایه ی چندصدمتری منازل و مناطق عادی شهر. ناظر آباد. همسایگان دردمند ناظرآبادی.

یک ماهی می شود که فارغ التحصیلان و دانشجویان انقلابی شهر، آنجا را زیر پر و بال گرفته اند. در نوشتاری جدا، مفصل از چند و چون کار عمیق و همه جانبه و پایدار بچه ها خواهم نگاشت. اما همین قدر اشارتی کنم که نظام تربیتی کار جهادی شان را با آیت الله قرهی بسته اند.

مسئولان فرهنگی را که برده بودیم، اهل محل ابتدا فکر می کردند ماموران ریخته اند در محله؛ آخر معضل محله مواد مخدر است.

خانه ی اول، پدرشان را از دست داده بودند. چند فرزند معلول داشتند. موریانه به جان سقف چوبی خانه شان افتاده بود. دیوارها نم زده و شکم داده؛ و در یک کلام، اوضاع قمر در عقرب.

 

بچه ها در حال آموزش و تدارک شغل برای پسر خانواده بودند. با کمک خیرها در صدد تعمیر و ترمیم منزل بودند. از قضا گویا وامی هم برای موریانه در بانک ها تعریف شده بود که وقتی پیگیر شده بودند، گفتند اعتبارات وام موریانه تمام شده است! اصلا این بانک ها و وام ها برای مستضعفان شگون ندارد؛ منابع بماند برای بلعاندنشان در حلقوم حرام خواران ویژه خوار. اهل این منزل را پس از چندی گپ و گفت بدرود گفتیم و رفتیم منزل بعد.

 

اهل منزل، ترکمن بود و از سنی مذهبان. زیر بیرق اسلام و به برکت وجود پیامیر اعظم، زیر چتر برادری اسلام قرار می گرفتیم. فرزندی داشتند که در بدو تولد از کمر به پایین فلج شده بود. پدرشان حبس ابد خورده بود و زخم بستر نوع چهاری برای کودک در نشیمن گاهش ایجاد شده بود. نوع چهار به زبان ساده یعنی زخم رسیده به استخوان. یک پرستار بزرگوار تقبل کرده بود و او را درمان و پانسمان کرده بود.

در این منزل، هم مشکلات بسیار بسیار وخیم تر بود و هم نیکی مردم برای حل مشکلشان پررنگ تر. دختر این خانواده را دوستان به کلاس خیاطی فرستاده بودند. سواد آموزی اش را هم یکی از دوستان که در نهاد کتابخانه ها شاغل بود، متقبل شده بود. از اینجا هم گذشتیم و به منزلگاه آخر این تور استضعاف نمایی رسیدیم.

بله؛ واقعا منزلگاه بود این چهار دیواری بی در و پیکر، برای خانواده ای. قبل از آمدن بچه ها، علاوه بر خانواده، کلّی سگ و گربه هم در این مخروبه شب را به صبح می رساندند.

 

آخر الامر، نماز در حسینیه ای که مرکز فعالیت های دوستان جهادی بود، کار امروز را به انتها رساند. جلسه ی دور هم نشینی مسئولان فرهنگی و دانشجویان هم، در واقع نسخه ی حقیقی جلسه ی ستاد دهه فجر. نمی دانم این تور چقدر مفید بوده یا نه؛ ولی فکر کنم به همان اندازه که لحظاتی مسئولان را در فضای دردمندی برای ولی نعمتان انقلاب قرار داد، کافی بوده باشد تا ایشان را برای برنامه ریزی تکریم دهه ی فجر انقلاب، به تامل جدی تری وا دارد. خدا توفیقات روز افزون دهد، به مسئولانی که غمخوار مستضعفان اند؛ غمخوار ولی نعمتان انقلاب.

 

«تنها آنهایى تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. فقرا و متدینین بى‏بضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعى انقلابها هستند. ما باید تمام تلاشمان را بنماییم تا به هر صورتى که ممکن است خط اصولى دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم‏... ما براى احقاق حقوق فقرا در جوامع بشرى تا آخرین قطره خون دفاع خواهیم کرد.» (صحیفه امام، ج‏21، ص: 86 و 87)

 
,

نماینده جریان انقلابی دانشجویی چشمانش از تعجب داشت از حدقه می افتاد بیرون! نمی توانست بفهمد این ابتکارات چه صنمی با دهه فجر انقلاب دارد. مثل شطرنج بازهای برره ای، گیوه از پا کند و کوفت بر صفحه شطرنج ستاد گرامیداشت. گفت زحمت کشیده و یک سر تشریف بیاورید حاشیه شهر؛ در میان مستضعفان. بعد اگر رویتان شد، بروید و چنین برنامه هایی را به پا کنید در دهه فجر انقلاب. البته به این صراحت هم برجک نزده بود؛ اما مضمون همین بود.

این شد ماجرای دعوت کردن از نمایندگان فرهنگی برخی دانشگاههای بجنورد، برای حضور در محله ی ناظر آباد. همین چند صد متری آخرین شهرک مسکونی شهر؛ به عبارتی همین بیخ گوش شهر؛ به عبارت بهتر، همین همسایه ی چندصدمتری منازل و مناطق عادی شهر. ناظر آباد. همسایگان دردمند ناظرآبادی.

یک ماهی می شود که فارغ التحصیلان و دانشجویان انقلابی شهر، آنجا را زیر پر و بال گرفته اند. در نوشتاری جدا، مفصل از چند و چون کار عمیق و همه جانبه و پایدار بچه ها خواهم نگاشت. اما همین قدر اشارتی کنم که نظام تربیتی کار جهادی شان را با آیت الله قرهی بسته اند.

مسئولان فرهنگی را که برده بودیم، اهل محل ابتدا فکر می کردند ماموران ریخته اند در محله؛ آخر معضل محله مواد مخدر است.

خانه ی اول، پدرشان را از دست داده بودند. چند فرزند معلول داشتند. موریانه به جان سقف چوبی خانه شان افتاده بود. دیوارها نم زده و شکم داده؛ و در یک کلام، اوضاع قمر در عقرب.

 

بچه ها در حال آموزش و تدارک شغل برای پسر خانواده بودند. با کمک خیرها در صدد تعمیر و ترمیم منزل بودند. از قضا گویا وامی هم برای موریانه در بانک ها تعریف شده بود که وقتی پیگیر شده بودند، گفتند اعتبارات وام موریانه تمام شده است! اصلا این بانک ها و وام ها برای مستضعفان شگون ندارد؛ منابع بماند برای بلعاندنشان در حلقوم حرام خواران ویژه خوار. اهل این منزل را پس از چندی گپ و گفت بدرود گفتیم و رفتیم منزل بعد.

 

اهل منزل، ترکمن بود و از سنی مذهبان. زیر بیرق اسلام و به برکت وجود پیامیر اعظم، زیر چتر برادری اسلام قرار می گرفتیم. فرزندی داشتند که در بدو تولد از کمر به پایین فلج شده بود. پدرشان حبس ابد خورده بود و زخم بستر نوع چهاری برای کودک در نشیمن گاهش ایجاد شده بود. نوع چهار به زبان ساده یعنی زخم رسیده به استخوان. یک پرستار بزرگوار تقبل کرده بود و او را درمان و پانسمان کرده بود.

در این منزل، هم مشکلات بسیار بسیار وخیم تر بود و هم نیکی مردم برای حل مشکلشان پررنگ تر. دختر این خانواده را دوستان به کلاس خیاطی فرستاده بودند. سواد آموزی اش را هم یکی از دوستان که در نهاد کتابخانه ها شاغل بود، متقبل شده بود. از اینجا هم گذشتیم و به منزلگاه آخر این تور استضعاف نمایی رسیدیم.

بله؛ واقعا منزلگاه بود این چهار دیواری بی در و پیکر، برای خانواده ای. قبل از آمدن بچه ها، علاوه بر خانواده، کلّی سگ و گربه هم در این مخروبه شب را به صبح می رساندند.

 

آخر الامر، نماز در حسینیه ای که مرکز فعالیت های دوستان جهادی بود، کار امروز را به انتها رساند. جلسه ی دور هم نشینی مسئولان فرهنگی و دانشجویان هم، در واقع نسخه ی حقیقی جلسه ی ستاد دهه فجر. نمی دانم این تور چقدر مفید بوده یا نه؛ ولی فکر کنم به همان اندازه که لحظاتی مسئولان را در فضای دردمندی برای ولی نعمتان انقلاب قرار داد، کافی بوده باشد تا ایشان را برای برنامه ریزی تکریم دهه ی فجر انقلاب، به تامل جدی تری وا دارد. خدا توفیقات روز افزون دهد، به مسئولانی که غمخوار مستضعفان اند؛ غمخوار ولی نعمتان انقلاب.

 

«تنها آنهایى تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. فقرا و متدینین بى‏بضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعى انقلابها هستند. ما باید تمام تلاشمان را بنماییم تا به هر صورتى که ممکن است خط اصولى دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم‏... ما براى احقاق حقوق فقرا در جوامع بشرى تا آخرین قطره خون دفاع خواهیم کرد.» (صحیفه امام، ج‏21، ص: 86 و 87)

 
,

نماینده جریان انقلابی دانشجویی چشمانش از تعجب داشت از حدقه می افتاد بیرون! نمی توانست بفهمد این ابتکارات چه صنمی با دهه فجر انقلاب دارد. مثل شطرنج بازهای برره ای، گیوه از پا کند و کوفت بر صفحه شطرنج ستاد گرامیداشت. گفت زحمت کشیده و یک سر تشریف بیاورید حاشیه شهر؛ در میان مستضعفان. بعد اگر رویتان شد، بروید و چنین برنامه هایی را به پا کنید در دهه فجر انقلاب. البته به این صراحت هم برجک نزده بود؛ اما مضمون همین بود.

این شد ماجرای دعوت کردن از نمایندگان فرهنگی برخی دانشگاههای بجنورد، برای حضور در محله ی ناظر آباد. همین چند صد متری آخرین شهرک مسکونی شهر؛ به عبارتی همین بیخ گوش شهر؛ به عبارت بهتر، همین همسایه ی چندصدمتری منازل و مناطق عادی شهر. ناظر آباد. همسایگان دردمند ناظرآبادی.

یک ماهی می شود که فارغ التحصیلان و دانشجویان انقلابی شهر، آنجا را زیر پر و بال گرفته اند. در نوشتاری جدا، مفصل از چند و چون کار عمیق و همه جانبه و پایدار بچه ها خواهم نگاشت. اما همین قدر اشارتی کنم که نظام تربیتی کار جهادی شان را با آیت الله قرهی بسته اند.

مسئولان فرهنگی را که برده بودیم، اهل محل ابتدا فکر می کردند ماموران ریخته اند در محله؛ آخر معضل محله مواد مخدر است.

خانه ی اول، پدرشان را از دست داده بودند. چند فرزند معلول داشتند. موریانه به جان سقف چوبی خانه شان افتاده بود. دیوارها نم زده و شکم داده؛ و در یک کلام، اوضاع قمر در عقرب.

 

بچه ها در حال آموزش و تدارک شغل برای پسر خانواده بودند. با کمک خیرها در صدد تعمیر و ترمیم منزل بودند. از قضا گویا وامی هم برای موریانه در بانک ها تعریف شده بود که وقتی پیگیر شده بودند، گفتند اعتبارات وام موریانه تمام شده است! اصلا این بانک ها و وام ها برای مستضعفان شگون ندارد؛ منابع بماند برای بلعاندنشان در حلقوم حرام خواران ویژه خوار. اهل این منزل را پس از چندی گپ و گفت بدرود گفتیم و رفتیم منزل بعد.

 

اهل منزل، ترکمن بود و از سنی مذهبان. زیر بیرق اسلام و به برکت وجود پیامیر اعظم، زیر چتر برادری اسلام قرار می گرفتیم. فرزندی داشتند که در بدو تولد از کمر به پایین فلج شده بود. پدرشان حبس ابد خورده بود و زخم بستر نوع چهاری برای کودک در نشیمن گاهش ایجاد شده بود. نوع چهار به زبان ساده یعنی زخم رسیده به استخوان. یک پرستار بزرگوار تقبل کرده بود و او را درمان و پانسمان کرده بود.

در این منزل، هم مشکلات بسیار بسیار وخیم تر بود و هم نیکی مردم برای حل مشکلشان پررنگ تر. دختر این خانواده را دوستان به کلاس خیاطی فرستاده بودند. سواد آموزی اش را هم یکی از دوستان که در نهاد کتابخانه ها شاغل بود، متقبل شده بود. از اینجا هم گذشتیم و به منزلگاه آخر این تور استضعاف نمایی رسیدیم.

بله؛ واقعا منزلگاه بود این چهار دیواری بی در و پیکر، برای خانواده ای. قبل از آمدن بچه ها، علاوه بر خانواده، کلّی سگ و گربه هم در این مخروبه شب را به صبح می رساندند.

 

آخر الامر، نماز در حسینیه ای که مرکز فعالیت های دوستان جهادی بود، کار امروز را به انتها رساند. جلسه ی دور هم نشینی مسئولان فرهنگی و دانشجویان هم، در واقع نسخه ی حقیقی جلسه ی ستاد دهه فجر. نمی دانم این تور چقدر مفید بوده یا نه؛ ولی فکر کنم به همان اندازه که لحظاتی مسئولان را در فضای دردمندی برای ولی نعمتان انقلاب قرار داد، کافی بوده باشد تا ایشان را برای برنامه ریزی تکریم دهه ی فجر انقلاب، به تامل جدی تری وا دارد. خدا توفیقات روز افزون دهد، به مسئولانی که غمخوار مستضعفان اند؛ غمخوار ولی نعمتان انقلاب.

 

«تنها آنهایى تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. فقرا و متدینین بى‏بضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعى انقلابها هستند. ما باید تمام تلاشمان را بنماییم تا به هر صورتى که ممکن است خط اصولى دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم‏... ما براى احقاق حقوق فقرا در جوامع بشرى تا آخرین قطره خون دفاع خواهیم کرد.» (صحیفه امام، ج‏21، ص: 86 و 87)

 
,

نماینده جریان انقلابی دانشجویی چشمانش از تعجب داشت از حدقه می افتاد بیرون! نمی توانست بفهمد این ابتکارات چه صنمی با دهه فجر انقلاب دارد. مثل شطرنج بازهای برره ای، گیوه از پا کند و کوفت بر صفحه شطرنج ستاد گرامیداشت. گفت زحمت کشیده و یک سر تشریف بیاورید حاشیه شهر؛ در میان مستضعفان. بعد اگر رویتان شد، بروید و چنین برنامه هایی را به پا کنید در دهه فجر انقلاب. البته به این صراحت هم برجک نزده بود؛ اما مضمون همین بود.

,

این شد ماجرای دعوت کردن از نمایندگان فرهنگی برخی دانشگاههای بجنورد، برای حضور در محله ی ناظر آباد. همین چند صد متری آخرین شهرک مسکونی شهر؛ به عبارتی همین بیخ گوش شهر؛ به عبارت بهتر، همین همسایه ی چندصدمتری منازل و مناطق عادی شهر. ناظر آباد. همسایگان دردمند ناظرآبادی.

,

, ,

یک ماهی می شود که فارغ التحصیلان و دانشجویان انقلابی شهر، آنجا را زیر پر و بال گرفته اند. در نوشتاری جدا، مفصل از چند و چون کار عمیق و همه جانبه و پایدار بچه ها خواهم نگاشت. اما همین قدر اشارتی کنم که نظام تربیتی کار جهادی شان را با آیت الله قرهی بسته اند.

,

مسئولان فرهنگی را که برده بودیم، اهل محل ابتدا فکر می کردند ماموران ریخته اند در محله؛ آخر معضل محله مواد مخدر است.

,

خانه ی اول، پدرشان را از دست داده بودند. چند فرزند معلول داشتند. موریانه به جان سقف چوبی خانه شان افتاده بود. دیوارها نم زده و شکم داده؛ و در یک کلام، اوضاع قمر در عقرب.

,

, ,

 

,

بچه ها در حال آموزش و تدارک شغل برای پسر خانواده بودند. با کمک خیرها در صدد تعمیر و ترمیم منزل بودند. از قضا گویا وامی هم برای موریانه در بانک ها تعریف شده بود که وقتی پیگیر شده بودند، گفتند اعتبارات وام موریانه تمام شده است! اصلا این بانک ها و وام ها برای مستضعفان شگون ندارد؛ منابع بماند برای بلعاندنشان در حلقوم حرام خواران ویژه خوار. اهل این منزل را پس از چندی گپ و گفت بدرود گفتیم و رفتیم منزل بعد.

,

 

,

, ,

اهل منزل، ترکمن بود و از سنی مذهبان. زیر بیرق اسلام و به برکت وجود پیامیر اعظم، زیر چتر برادری اسلام قرار می گرفتیم. فرزندی داشتند که در بدو تولد از کمر به پایین فلج شده بود. پدرشان حبس ابد خورده بود و زخم بستر نوع چهاری برای کودک در نشیمن گاهش ایجاد شده بود. نوع چهار به زبان ساده یعنی زخم رسیده به استخوان. یک پرستار بزرگوار تقبل کرده بود و او را درمان و پانسمان کرده بود.

,

, ,

در این منزل، هم مشکلات بسیار بسیار وخیم تر بود و هم نیکی مردم برای حل مشکلشان پررنگ تر. دختر این خانواده را دوستان به کلاس خیاطی فرستاده بودند. سواد آموزی اش را هم یکی از دوستان که در نهاد کتابخانه ها شاغل بود، متقبل شده بود. از اینجا هم گذشتیم و به منزلگاه آخر این تور استضعاف نمایی رسیدیم.

,

بله؛ واقعا منزلگاه بود این چهار دیواری بی در و پیکر، برای خانواده ای. قبل از آمدن بچه ها، علاوه بر خانواده، کلّی سگ و گربه هم در این مخروبه شب را به صبح می رساندند.

,

, ,

 

,

آخر الامر، نماز در حسینیه ای که مرکز فعالیت های دوستان جهادی بود، کار امروز را به انتها رساند. جلسه ی دور هم نشینی مسئولان فرهنگی و دانشجویان هم، در واقع نسخه ی حقیقی جلسه ی ستاد دهه فجر. نمی دانم این تور چقدر مفید بوده یا نه؛ ولی فکر کنم به همان اندازه که لحظاتی مسئولان را در فضای دردمندی برای ولی نعمتان انقلاب قرار داد، کافی بوده باشد تا ایشان را برای برنامه ریزی تکریم دهه ی فجر انقلاب، به تامل جدی تری وا دارد. خدا توفیقات روز افزون دهد، به مسئولانی که غمخوار مستضعفان اند؛ غمخوار ولی نعمتان انقلاب.

,

, ,

 

,

«تنها آنهایى تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. فقرا و متدینین بى‏بضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعى انقلابها هستند. ما باید تمام تلاشمان را بنماییم تا به هر صورتى که ممکن است خط اصولى دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم‏... ما براى احقاق حقوق فقرا در جوامع بشرى تا آخرین قطره خون دفاع خواهیم کرد.» (صحیفه امام، ج‏21، ص: 86 و 87)

,
 
,

انتهای خبر/

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه