اخبار داغ

گزارشی از یک روستای مرزی؛

تنهایی و محرومیت در روستای شیرمغز/ اهالی روستا: برق و تلفن نداریم؛ اگر بیمار شویم باید بمیریم

تنهایی و محرومیت در روستای شیرمغز/ اهالی روستا: برق و تلفن نداریم؛ اگر بیمار شویم باید بمیریم
با عبور از روستاهای مسیر وجاده های خاکی و شنی، به روستای مرزی می رسیم که روزگاری سرشار از سرزندگی و محبت بود اما حالا سکوت است که بر تن خسته روستا فریاد می‌زند.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از خاورستان؛ در 50 کیلومتری شهر خضری دشت بیاض  روستایی مرزی  وجود دارد به نام "شیرمغز" که مدت هاست تنها یک خانواده دو نفره در آن سکونت دارند و حاضر به ترک روستا نیستند.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, خاورستان؛ ,

 

برای تهیه گزارش  از روستای "شیرمغز" که در 50 کیلومتری شهر خضری دشت بیاض  قرار گرفته و به روستای دو نفره مشهور شده است می رویم، هدف ما ملاقات و بررسی مشکلات خانواده ای دو نفره است که با وجود مهاجرت همه خانواده های روستا به شهر همچنان در روستای "شیرمغز" سکونت دارند و حاضر به ترک این روستا نیستند.

 

با عبور از روستاهای مسیر وجاده های خاکی و شنی، به روستای مرزی  می رسیم که روزگاری سرشار از سرزندگی و محبت بود اما حالا سکوت است که بر تن خسته روستا فریاد می‌زند.

 

امروز تنها یک پیرمرد به همراه همسرش در این روستا زندگی می کنند و به رسم میهمان نوازی به استقبال مان می آیند، این روستای مرزنشین درختانی با تنه‌های قوی و اما توخالی که خشک‌سالی آن‌ها را به بستری برای انواع آفات تبدیل کرده است.

دیگر بوی کاهگل به مشام نمی‌رسد، از بزرگان از جمله حاج غلامرضا، حاج گلزار، بی بی پری، حاج حسین و ننه بی‌جانش دیگر خبری نیست که دست به دعا بگشایند .

 

دیرزمانی نگذشته که مردمان این روستای مرزی  از این منزل به آن منزل می‌رفتند و تک‌تک لحظات زندگی را با همسایه کناردستی‌شان به خوشی سپری می‌کردند اما هم‌اکنون زندگی در این مکان‌ها رنگ غربت به خود گرفته است.

 

مسیرش فاصله زیادی از شهر ندارد چیزی حدود 50 دقیقه را باید جاده به خاک  و شنی نشسته‌ای را طی کنی تا بازی روزگار را در روستای مرزنشین  قدیم تماشا کنی.

 

"شیرمغز"  بی هم‌نشین شد

 

خانه‌ها از دور کنار هم چیده‌ شده‌اند. یکی در میان مخروبه و برخی هم از بین رفته‌اند. درختان خشک، نمایی ناخوشایند را در قاب نگاهت به تصویر می‌کشند. استخر بی‌جانی هم آرام در زیر آفتاب سوزان آرمیده و لب‌های ترک‌خورده‌اش را به نمایش گذاشته است. اینجا روستای «شیرمغز » از توابع بخش نیم بلوک  خراسان جنوبی است.

 

این روستا جمعیت زیادی را در همین خانه‌های مخروبه به خود دیده اما هم‌اکنون کاملاً خالی از سکنه شده است .

 

زندگی 66ساله "محمدرضا"درروستا

"محمدرضا سدیدی" می گوید: 66سال سن دارم و از بدو تولد در روستای شیرمغز سکونت داشته ام و هرگز حاضر به ترک این روستا نیستم.

 وی با اشاره به دلبستگی خاصی که به روستای محل تولدش دارد می افزاید: مسئولان و فرزندانم بارها پیشنهاد دادند تا از روستا مهاجرت کنم اما علاقه ای به این کار ندارم.

وی با اشاره به اینکه در حال حاضر منبع درآمدش از کشاورزی  ودامداری محدودی است که انجام می دهد یادآور می شود: 10 فرزند دختر و پسر دارد که در خضری دشت بیاض  سکونت دارند و در مراحل مختلف انجام کار کشاورزی  ودامداری به روستا می آیند و در این کارها مشارکت می کنند.

امیدواری پیرزن روستایی برای آبادی روستا

جان بی بی"  همسر آقای "سدیدی" نیز با اشاره به اینکه در روستا امکانات برق و تلفن فراهم نیست می گوید: امیدواریم با مساعدت مسئولان، مردم دوباره به آبادی برگردند و خانه بسازندرچراکه افراد ساکن این روستا همه درشهرها بیل کارگری دارند چرا در روستای خودشان که فرزندانم با تلاشهای زیاد آب را به این روستا آوردندبا افتخار زندگی نکنند و در شهر کارگری کنند؟

من فرزندانم را با سختی بزرگ کردم والان در شهر زندگی می کنند و دارای زندگی آبرومندانه ای هستند اگرهم بمیرم به جز زندگی خوب چیز دیگری برای فرزندانم نمی خواهم.

 

جان بی بی با بیان اینکه در روستای شیرمغز زمینهای مزروعی برای کشت وکار زیادی وجود دارد و با افتخار نان حلالی بدست می آورم و از هیاهو و نابسامانی های شهر دورم ادامه میدهد : در حال حاضر علاوه بر دامداری  کشاورزی هم انجام می دهیم و میوه ،سبزیجات ،غلات ، نیاز خود را از این همین روستا  تامین می کنیم که حتی برای اقوام وخویشان و فرزندان  خود هم می فرستم.

 

وی با بیان اینکه امسال هرچند بهار خوبی شد اما در سالهای گذشته تازیانه‌هایی از جنس بی‌آبی، خشک‌سالی، کمبود علوفه دام، خشک شدن قنوات و درختان و زخم‌هایی مانند مهاجرت صدها روستایی بر جای گذاشت ولی بازهم این سختی ها مرا از پای در نمی آورد. خشک‌سالی و خشک شدن تدریجی قنات، سبب مهاجرت روستاییان مرزنشین  شده است، من نیز به دلیل شغل دامداری وکشاورزی به‌تنهایی در این روستا زندگی می‌کنم .

 

وی ادامه داد: حدود پنج سال شده است که قنات براثر سیل مخروب شده بود مسئولین کاری انجام ندادند ولی  طی یک ماه فرزندانم آب را از دل کوه شیرمغز بالا به شیرمغز پایین آوردند ومن، دام ها وکشاورزیم را ازتشنگی نجات دادند.

جان بی بی با انتقاد از مسئولان، گفت: تمامی مسئولان در برابر خالی شدن روستاها و مهاجرت روستاییان به شهرها مسئول هستند چراکه ما نیز بخشی از جامعه‌ایم و باید با ما هم، مانند دیگر هموطنان رفتار شود، اما متاسفانه مسئولان برای ما کاری نکردند و جواب ما را هم نمی دهند.

او میگوید: من وشوهرم تنها زندگی می کنیم و چون روستا جاده درستی ندارد؛ فرزندانم دیر به دیر از ماسر می زنند.

جان بی بی با گلایه از بی توجهی مسئولان می گوید: در این روستا برق و تلفن نداریم اگر یکی از ما دوتا مریض شود، تا وقتی فرزندانم از شهر بیایند می میریم.  هم اکنون تا روستای رجنگ در 10کیلومتری شیرمغز خدمات ارائه می شود ولی نمیدانم چرا کسی به ما خدمات ارائه نمی کند.

او میگوید: اگر خدماتی هست باید برای همه یکسان باشد نه اینکه نه بهداشت، نه توزیع آرد، نه توزیع نفت، نه برق ونه تلفن ونه سبد غذایی هیچ چیز به ما تعلق نگیرد! خوب است که فرزندانم هستند اگر نه که از مسئولین هیچ خیری ندیدیم

 

پس از اتمام مصاحبه و گفتگو با این شیرمرد و شیرزن روستای"شیرمغز " مجبوریم آنها را در سکوت گوش‌خراش ویرانه‌هایش رها کرده و به سمت شهر حرکت کنیم. اما تنهایی و محرومیت این زوج سالخورده شیرمغزی؛ همچنان تمام فکرم را به خود اشغال کرده و قلبم را از ناعدالتی ها به درد آورده است.

 

انتهای پیام/

,

 

برای تهیه گزارش  از روستای "شیرمغز" که در 50 کیلومتری شهر خضری دشت بیاض  قرار گرفته و به روستای دو نفره مشهور شده است می رویم، هدف ما ملاقات و بررسی مشکلات خانواده ای دو نفره است که با وجود مهاجرت همه خانواده های روستا به شهر همچنان در روستای "شیرمغز" سکونت دارند و حاضر به ترک این روستا نیستند.

 

با عبور از روستاهای مسیر وجاده های خاکی و شنی، به روستای مرزی  می رسیم که روزگاری سرشار از سرزندگی و محبت بود اما حالا سکوت است که بر تن خسته روستا فریاد می‌زند.

 

امروز تنها یک پیرمرد به همراه همسرش در این روستا زندگی می کنند و به رسم میهمان نوازی به استقبال مان می آیند، این روستای مرزنشین درختانی با تنه‌های قوی و اما توخالی که خشک‌سالی آن‌ها را به بستری برای انواع آفات تبدیل کرده است.

دیگر بوی کاهگل به مشام نمی‌رسد، از بزرگان از جمله حاج غلامرضا، حاج گلزار، بی بی پری، حاج حسین و ننه بی‌جانش دیگر خبری نیست که دست به دعا بگشایند .

 

دیرزمانی نگذشته که مردمان این روستای مرزی  از این منزل به آن منزل می‌رفتند و تک‌تک لحظات زندگی را با همسایه کناردستی‌شان به خوشی سپری می‌کردند اما هم‌اکنون زندگی در این مکان‌ها رنگ غربت به خود گرفته است.

 

مسیرش فاصله زیادی از شهر ندارد چیزی حدود 50 دقیقه را باید جاده به خاک  و شنی نشسته‌ای را طی کنی تا بازی روزگار را در روستای مرزنشین  قدیم تماشا کنی.

 

"شیرمغز"  بی هم‌نشین شد

 

خانه‌ها از دور کنار هم چیده‌ شده‌اند. یکی در میان مخروبه و برخی هم از بین رفته‌اند. درختان خشک، نمایی ناخوشایند را در قاب نگاهت به تصویر می‌کشند. استخر بی‌جانی هم آرام در زیر آفتاب سوزان آرمیده و لب‌های ترک‌خورده‌اش را به نمایش گذاشته است. اینجا روستای «شیرمغز » از توابع بخش نیم بلوک  خراسان جنوبی است.

 

این روستا جمعیت زیادی را در همین خانه‌های مخروبه به خود دیده اما هم‌اکنون کاملاً خالی از سکنه شده است .

 

زندگی 66ساله "محمدرضا"درروستا

"محمدرضا سدیدی" می گوید: 66سال سن دارم و از بدو تولد در روستای شیرمغز سکونت داشته ام و هرگز حاضر به ترک این روستا نیستم.

 وی با اشاره به دلبستگی خاصی که به روستای محل تولدش دارد می افزاید: مسئولان و فرزندانم بارها پیشنهاد دادند تا از روستا مهاجرت کنم اما علاقه ای به این کار ندارم.

وی با اشاره به اینکه در حال حاضر منبع درآمدش از کشاورزی  ودامداری محدودی است که انجام می دهد یادآور می شود: 10 فرزند دختر و پسر دارد که در خضری دشت بیاض  سکونت دارند و در مراحل مختلف انجام کار کشاورزی  ودامداری به روستا می آیند و در این کارها مشارکت می کنند.

امیدواری پیرزن روستایی برای آبادی روستا

جان بی بی"  همسر آقای "سدیدی" نیز با اشاره به اینکه در روستا امکانات برق و تلفن فراهم نیست می گوید: امیدواریم با مساعدت مسئولان، مردم دوباره به آبادی برگردند و خانه بسازندرچراکه افراد ساکن این روستا همه درشهرها بیل کارگری دارند چرا در روستای خودشان که فرزندانم با تلاشهای زیاد آب را به این روستا آوردندبا افتخار زندگی نکنند و در شهر کارگری کنند؟

من فرزندانم را با سختی بزرگ کردم والان در شهر زندگی می کنند و دارای زندگی آبرومندانه ای هستند اگرهم بمیرم به جز زندگی خوب چیز دیگری برای فرزندانم نمی خواهم.

 

جان بی بی با بیان اینکه در روستای شیرمغز زمینهای مزروعی برای کشت وکار زیادی وجود دارد و با افتخار نان حلالی بدست می آورم و از هیاهو و نابسامانی های شهر دورم ادامه میدهد : در حال حاضر علاوه بر دامداری  کشاورزی هم انجام می دهیم و میوه ،سبزیجات ،غلات ، نیاز خود را از این همین روستا  تامین می کنیم که حتی برای اقوام وخویشان و فرزندان  خود هم می فرستم.

 

وی با بیان اینکه امسال هرچند بهار خوبی شد اما در سالهای گذشته تازیانه‌هایی از جنس بی‌آبی، خشک‌سالی، کمبود علوفه دام، خشک شدن قنوات و درختان و زخم‌هایی مانند مهاجرت صدها روستایی بر جای گذاشت ولی بازهم این سختی ها مرا از پای در نمی آورد. خشک‌سالی و خشک شدن تدریجی قنات، سبب مهاجرت روستاییان مرزنشین  شده است، من نیز به دلیل شغل دامداری وکشاورزی به‌تنهایی در این روستا زندگی می‌کنم .

 

وی ادامه داد: حدود پنج سال شده است که قنات براثر سیل مخروب شده بود مسئولین کاری انجام ندادند ولی  طی یک ماه فرزندانم آب را از دل کوه شیرمغز بالا به شیرمغز پایین آوردند ومن، دام ها وکشاورزیم را ازتشنگی نجات دادند.

جان بی بی با انتقاد از مسئولان، گفت: تمامی مسئولان در برابر خالی شدن روستاها و مهاجرت روستاییان به شهرها مسئول هستند چراکه ما نیز بخشی از جامعه‌ایم و باید با ما هم، مانند دیگر هموطنان رفتار شود، اما متاسفانه مسئولان برای ما کاری نکردند و جواب ما را هم نمی دهند.

او میگوید: من وشوهرم تنها زندگی می کنیم و چون روستا جاده درستی ندارد؛ فرزندانم دیر به دیر از ماسر می زنند.

جان بی بی با گلایه از بی توجهی مسئولان می گوید: در این روستا برق و تلفن نداریم اگر یکی از ما دوتا مریض شود، تا وقتی فرزندانم از شهر بیایند می میریم.  هم اکنون تا روستای رجنگ در 10کیلومتری شیرمغز خدمات ارائه می شود ولی نمیدانم چرا کسی به ما خدمات ارائه نمی کند.

او میگوید: اگر خدماتی هست باید برای همه یکسان باشد نه اینکه نه بهداشت، نه توزیع آرد، نه توزیع نفت، نه برق ونه تلفن ونه سبد غذایی هیچ چیز به ما تعلق نگیرد! خوب است که فرزندانم هستند اگر نه که از مسئولین هیچ خیری ندیدیم

 

پس از اتمام مصاحبه و گفتگو با این شیرمرد و شیرزن روستای"شیرمغز " مجبوریم آنها را در سکوت گوش‌خراش ویرانه‌هایش رها کرده و به سمت شهر حرکت کنیم. اما تنهایی و محرومیت این زوج سالخورده شیرمغزی؛ همچنان تمام فکرم را به خود اشغال کرده و قلبم را از ناعدالتی ها به درد آورده است.

 

انتهای پیام/

,

 

برای تهیه گزارش  از روستای "شیرمغز" که در 50 کیلومتری شهر خضری دشت بیاض  قرار گرفته و به روستای دو نفره مشهور شده است می رویم، هدف ما ملاقات و بررسی مشکلات خانواده ای دو نفره است که با وجود مهاجرت همه خانواده های روستا به شهر همچنان در روستای "شیرمغز" سکونت دارند و حاضر به ترک این روستا نیستند.

 

با عبور از روستاهای مسیر وجاده های خاکی و شنی، به روستای مرزی  می رسیم که روزگاری سرشار از سرزندگی و محبت بود اما حالا سکوت است که بر تن خسته روستا فریاد می‌زند.

 

امروز تنها یک پیرمرد به همراه همسرش در این روستا زندگی می کنند و به رسم میهمان نوازی به استقبال مان می آیند، این روستای مرزنشین درختانی با تنه‌های قوی و اما توخالی که خشک‌سالی آن‌ها را به بستری برای انواع آفات تبدیل کرده است.

دیگر بوی کاهگل به مشام نمی‌رسد، از بزرگان از جمله حاج غلامرضا، حاج گلزار، بی بی پری، حاج حسین و ننه بی‌جانش دیگر خبری نیست که دست به دعا بگشایند .

 

دیرزمانی نگذشته که مردمان این روستای مرزی  از این منزل به آن منزل می‌رفتند و تک‌تک لحظات زندگی را با همسایه کناردستی‌شان به خوشی سپری می‌کردند اما هم‌اکنون زندگی در این مکان‌ها رنگ غربت به خود گرفته است.

 

مسیرش فاصله زیادی از شهر ندارد چیزی حدود 50 دقیقه را باید جاده به خاک  و شنی نشسته‌ای را طی کنی تا بازی روزگار را در روستای مرزنشین  قدیم تماشا کنی.

 

"شیرمغز"  بی هم‌نشین شد

 

خانه‌ها از دور کنار هم چیده‌ شده‌اند. یکی در میان مخروبه و برخی هم از بین رفته‌اند. درختان خشک، نمایی ناخوشایند را در قاب نگاهت به تصویر می‌کشند. استخر بی‌جانی هم آرام در زیر آفتاب سوزان آرمیده و لب‌های ترک‌خورده‌اش را به نمایش گذاشته است. اینجا روستای «شیرمغز » از توابع بخش نیم بلوک  خراسان جنوبی است.

 

این روستا جمعیت زیادی را در همین خانه‌های مخروبه به خود دیده اما هم‌اکنون کاملاً خالی از سکنه شده است .

 

زندگی 66ساله "محمدرضا"درروستا

"محمدرضا سدیدی" می گوید: 66سال سن دارم و از بدو تولد در روستای شیرمغز سکونت داشته ام و هرگز حاضر به ترک این روستا نیستم.

 وی با اشاره به دلبستگی خاصی که به روستای محل تولدش دارد می افزاید: مسئولان و فرزندانم بارها پیشنهاد دادند تا از روستا مهاجرت کنم اما علاقه ای به این کار ندارم.

وی با اشاره به اینکه در حال حاضر منبع درآمدش از کشاورزی  ودامداری محدودی است که انجام می دهد یادآور می شود: 10 فرزند دختر و پسر دارد که در خضری دشت بیاض  سکونت دارند و در مراحل مختلف انجام کار کشاورزی  ودامداری به روستا می آیند و در این کارها مشارکت می کنند.

امیدواری پیرزن روستایی برای آبادی روستا

جان بی بی"  همسر آقای "سدیدی" نیز با اشاره به اینکه در روستا امکانات برق و تلفن فراهم نیست می گوید: امیدواریم با مساعدت مسئولان، مردم دوباره به آبادی برگردند و خانه بسازندرچراکه افراد ساکن این روستا همه درشهرها بیل کارگری دارند چرا در روستای خودشان که فرزندانم با تلاشهای زیاد آب را به این روستا آوردندبا افتخار زندگی نکنند و در شهر کارگری کنند؟

من فرزندانم را با سختی بزرگ کردم والان در شهر زندگی می کنند و دارای زندگی آبرومندانه ای هستند اگرهم بمیرم به جز زندگی خوب چیز دیگری برای فرزندانم نمی خواهم.

 

جان بی بی با بیان اینکه در روستای شیرمغز زمینهای مزروعی برای کشت وکار زیادی وجود دارد و با افتخار نان حلالی بدست می آورم و از هیاهو و نابسامانی های شهر دورم ادامه میدهد : در حال حاضر علاوه بر دامداری  کشاورزی هم انجام می دهیم و میوه ،سبزیجات ،غلات ، نیاز خود را از این همین روستا  تامین می کنیم که حتی برای اقوام وخویشان و فرزندان  خود هم می فرستم.

 

وی با بیان اینکه امسال هرچند بهار خوبی شد اما در سالهای گذشته تازیانه‌هایی از جنس بی‌آبی، خشک‌سالی، کمبود علوفه دام، خشک شدن قنوات و درختان و زخم‌هایی مانند مهاجرت صدها روستایی بر جای گذاشت ولی بازهم این سختی ها مرا از پای در نمی آورد. خشک‌سالی و خشک شدن تدریجی قنات، سبب مهاجرت روستاییان مرزنشین  شده است، من نیز به دلیل شغل دامداری وکشاورزی به‌تنهایی در این روستا زندگی می‌کنم .

 

وی ادامه داد: حدود پنج سال شده است که قنات براثر سیل مخروب شده بود مسئولین کاری انجام ندادند ولی  طی یک ماه فرزندانم آب را از دل کوه شیرمغز بالا به شیرمغز پایین آوردند ومن، دام ها وکشاورزیم را ازتشنگی نجات دادند.

جان بی بی با انتقاد از مسئولان، گفت: تمامی مسئولان در برابر خالی شدن روستاها و مهاجرت روستاییان به شهرها مسئول هستند چراکه ما نیز بخشی از جامعه‌ایم و باید با ما هم، مانند دیگر هموطنان رفتار شود، اما متاسفانه مسئولان برای ما کاری نکردند و جواب ما را هم نمی دهند.

او میگوید: من وشوهرم تنها زندگی می کنیم و چون روستا جاده درستی ندارد؛ فرزندانم دیر به دیر از ماسر می زنند.

جان بی بی با گلایه از بی توجهی مسئولان می گوید: در این روستا برق و تلفن نداریم اگر یکی از ما دوتا مریض شود، تا وقتی فرزندانم از شهر بیایند می میریم.  هم اکنون تا روستای رجنگ در 10کیلومتری شیرمغز خدمات ارائه می شود ولی نمیدانم چرا کسی به ما خدمات ارائه نمی کند.

او میگوید: اگر خدماتی هست باید برای همه یکسان باشد نه اینکه نه بهداشت، نه توزیع آرد، نه توزیع نفت، نه برق ونه تلفن ونه سبد غذایی هیچ چیز به ما تعلق نگیرد! خوب است که فرزندانم هستند اگر نه که از مسئولین هیچ خیری ندیدیم

 

پس از اتمام مصاحبه و گفتگو با این شیرمرد و شیرزن روستای"شیرمغز " مجبوریم آنها را در سکوت گوش‌خراش ویرانه‌هایش رها کرده و به سمت شهر حرکت کنیم. اما تنهایی و محرومیت این زوج سالخورده شیرمغزی؛ همچنان تمام فکرم را به خود اشغال کرده و قلبم را از ناعدالتی ها به درد آورده است.

 

انتهای پیام/

,

 

برای تهیه گزارش  از روستای "شیرمغز" که در 50 کیلومتری شهر خضری دشت بیاض  قرار گرفته و به روستای دو نفره مشهور شده است می رویم، هدف ما ملاقات و بررسی مشکلات خانواده ای دو نفره است که با وجود مهاجرت همه خانواده های روستا به شهر همچنان در روستای "شیرمغز" سکونت دارند و حاضر به ترک این روستا نیستند.

 

با عبور از روستاهای مسیر وجاده های خاکی و شنی، به روستای مرزی  می رسیم که روزگاری سرشار از سرزندگی و محبت بود اما حالا سکوت است که بر تن خسته روستا فریاد می‌زند.

 

امروز تنها یک پیرمرد به همراه همسرش در این روستا زندگی می کنند و به رسم میهمان نوازی به استقبال مان می آیند، این روستای مرزنشین درختانی با تنه‌های قوی و اما توخالی که خشک‌سالی آن‌ها را به بستری برای انواع آفات تبدیل کرده است.

دیگر بوی کاهگل به مشام نمی‌رسد، از بزرگان از جمله حاج غلامرضا، حاج گلزار، بی بی پری، حاج حسین و ننه بی‌جانش دیگر خبری نیست که دست به دعا بگشایند .

 

دیرزمانی نگذشته که مردمان این روستای مرزی  از این منزل به آن منزل می‌رفتند و تک‌تک لحظات زندگی را با همسایه کناردستی‌شان به خوشی سپری می‌کردند اما هم‌اکنون زندگی در این مکان‌ها رنگ غربت به خود گرفته است.

 

مسیرش فاصله زیادی از شهر ندارد چیزی حدود 50 دقیقه را باید جاده به خاک  و شنی نشسته‌ای را طی کنی تا بازی روزگار را در روستای مرزنشین  قدیم تماشا کنی.

 

"شیرمغز"  بی هم‌نشین شد

 

خانه‌ها از دور کنار هم چیده‌ شده‌اند. یکی در میان مخروبه و برخی هم از بین رفته‌اند. درختان خشک، نمایی ناخوشایند را در قاب نگاهت به تصویر می‌کشند. استخر بی‌جانی هم آرام در زیر آفتاب سوزان آرمیده و لب‌های ترک‌خورده‌اش را به نمایش گذاشته است. اینجا روستای «شیرمغز » از توابع بخش نیم بلوک  خراسان جنوبی است.

 

این روستا جمعیت زیادی را در همین خانه‌های مخروبه به خود دیده اما هم‌اکنون کاملاً خالی از سکنه شده است .

 

زندگی 66ساله "محمدرضا"درروستا

"محمدرضا سدیدی" می گوید: 66سال سن دارم و از بدو تولد در روستای شیرمغز سکونت داشته ام و هرگز حاضر به ترک این روستا نیستم.

 وی با اشاره به دلبستگی خاصی که به روستای محل تولدش دارد می افزاید: مسئولان و فرزندانم بارها پیشنهاد دادند تا از روستا مهاجرت کنم اما علاقه ای به این کار ندارم.

وی با اشاره به اینکه در حال حاضر منبع درآمدش از کشاورزی  ودامداری محدودی است که انجام می دهد یادآور می شود: 10 فرزند دختر و پسر دارد که در خضری دشت بیاض  سکونت دارند و در مراحل مختلف انجام کار کشاورزی  ودامداری به روستا می آیند و در این کارها مشارکت می کنند.

امیدواری پیرزن روستایی برای آبادی روستا

جان بی بی"  همسر آقای "سدیدی" نیز با اشاره به اینکه در روستا امکانات برق و تلفن فراهم نیست می گوید: امیدواریم با مساعدت مسئولان، مردم دوباره به آبادی برگردند و خانه بسازندرچراکه افراد ساکن این روستا همه درشهرها بیل کارگری دارند چرا در روستای خودشان که فرزندانم با تلاشهای زیاد آب را به این روستا آوردندبا افتخار زندگی نکنند و در شهر کارگری کنند؟

من فرزندانم را با سختی بزرگ کردم والان در شهر زندگی می کنند و دارای زندگی آبرومندانه ای هستند اگرهم بمیرم به جز زندگی خوب چیز دیگری برای فرزندانم نمی خواهم.

 

جان بی بی با بیان اینکه در روستای شیرمغز زمینهای مزروعی برای کشت وکار زیادی وجود دارد و با افتخار نان حلالی بدست می آورم و از هیاهو و نابسامانی های شهر دورم ادامه میدهد : در حال حاضر علاوه بر دامداری  کشاورزی هم انجام می دهیم و میوه ،سبزیجات ،غلات ، نیاز خود را از این همین روستا  تامین می کنیم که حتی برای اقوام وخویشان و فرزندان  خود هم می فرستم.

 

وی با بیان اینکه امسال هرچند بهار خوبی شد اما در سالهای گذشته تازیانه‌هایی از جنس بی‌آبی، خشک‌سالی، کمبود علوفه دام، خشک شدن قنوات و درختان و زخم‌هایی مانند مهاجرت صدها روستایی بر جای گذاشت ولی بازهم این سختی ها مرا از پای در نمی آورد. خشک‌سالی و خشک شدن تدریجی قنات، سبب مهاجرت روستاییان مرزنشین  شده است، من نیز به دلیل شغل دامداری وکشاورزی به‌تنهایی در این روستا زندگی می‌کنم .

 

وی ادامه داد: حدود پنج سال شده است که قنات براثر سیل مخروب شده بود مسئولین کاری انجام ندادند ولی  طی یک ماه فرزندانم آب را از دل کوه شیرمغز بالا به شیرمغز پایین آوردند ومن، دام ها وکشاورزیم را ازتشنگی نجات دادند.

جان بی بی با انتقاد از مسئولان، گفت: تمامی مسئولان در برابر خالی شدن روستاها و مهاجرت روستاییان به شهرها مسئول هستند چراکه ما نیز بخشی از جامعه‌ایم و باید با ما هم، مانند دیگر هموطنان رفتار شود، اما متاسفانه مسئولان برای ما کاری نکردند و جواب ما را هم نمی دهند.

او میگوید: من وشوهرم تنها زندگی می کنیم و چون روستا جاده درستی ندارد؛ فرزندانم دیر به دیر از ماسر می زنند.

جان بی بی با گلایه از بی توجهی مسئولان می گوید: در این روستا برق و تلفن نداریم اگر یکی از ما دوتا مریض شود، تا وقتی فرزندانم از شهر بیایند می میریم.  هم اکنون تا روستای رجنگ در 10کیلومتری شیرمغز خدمات ارائه می شود ولی نمیدانم چرا کسی به ما خدمات ارائه نمی کند.

او میگوید: اگر خدماتی هست باید برای همه یکسان باشد نه اینکه نه بهداشت، نه توزیع آرد، نه توزیع نفت، نه برق ونه تلفن ونه سبد غذایی هیچ چیز به ما تعلق نگیرد! خوب است که فرزندانم هستند اگر نه که از مسئولین هیچ خیری ندیدیم

 

پس از اتمام مصاحبه و گفتگو با این شیرمرد و شیرزن روستای"شیرمغز " مجبوریم آنها را در سکوت گوش‌خراش ویرانه‌هایش رها کرده و به سمت شهر حرکت کنیم. اما تنهایی و محرومیت این زوج سالخورده شیرمغزی؛ همچنان تمام فکرم را به خود اشغال کرده و قلبم را از ناعدالتی ها به درد آورده است.

 

انتهای پیام/

,

 

برای تهیه گزارش  از روستای "شیرمغز" که در 50 کیلومتری شهر خضری دشت بیاض  قرار گرفته و به روستای دو نفره مشهور شده است می رویم، هدف ما ملاقات و بررسی مشکلات خانواده ای دو نفره است که با وجود مهاجرت همه خانواده های روستا به شهر همچنان در روستای "شیرمغز" سکونت دارند و حاضر به ترک این روستا نیستند.

 

با عبور از روستاهای مسیر وجاده های خاکی و شنی، به روستای مرزی  می رسیم که روزگاری سرشار از سرزندگی و محبت بود اما حالا سکوت است که بر تن خسته روستا فریاد می‌زند.

 

امروز تنها یک پیرمرد به همراه همسرش در این روستا زندگی می کنند و به رسم میهمان نوازی به استقبال مان می آیند، این روستای مرزنشین درختانی با تنه‌های قوی و اما توخالی که خشک‌سالی آن‌ها را به بستری برای انواع آفات تبدیل کرده است.

دیگر بوی کاهگل به مشام نمی‌رسد، از بزرگان از جمله حاج غلامرضا، حاج گلزار، بی بی پری، حاج حسین و ننه بی‌جانش دیگر خبری نیست که دست به دعا بگشایند .

 

دیرزمانی نگذشته که مردمان این روستای مرزی  از این منزل به آن منزل می‌رفتند و تک‌تک لحظات زندگی را با همسایه کناردستی‌شان به خوشی سپری می‌کردند اما هم‌اکنون زندگی در این مکان‌ها رنگ غربت به خود گرفته است.

 

مسیرش فاصله زیادی از شهر ندارد چیزی حدود 50 دقیقه را باید جاده به خاک  و شنی نشسته‌ای را طی کنی تا بازی روزگار را در روستای مرزنشین  قدیم تماشا کنی.

 

"شیرمغز"  بی هم‌نشین شد

 

خانه‌ها از دور کنار هم چیده‌ شده‌اند. یکی در میان مخروبه و برخی هم از بین رفته‌اند. درختان خشک، نمایی ناخوشایند را در قاب نگاهت به تصویر می‌کشند. استخر بی‌جانی هم آرام در زیر آفتاب سوزان آرمیده و لب‌های ترک‌خورده‌اش را به نمایش گذاشته است. اینجا روستای «شیرمغز » از توابع بخش نیم بلوک  خراسان جنوبی است.

 

این روستا جمعیت زیادی را در همین خانه‌های مخروبه به خود دیده اما هم‌اکنون کاملاً خالی از سکنه شده است .

 

زندگی 66ساله "محمدرضا"درروستا

"محمدرضا سدیدی" می گوید: 66سال سن دارم و از بدو تولد در روستای شیرمغز سکونت داشته ام و هرگز حاضر به ترک این روستا نیستم.

 وی با اشاره به دلبستگی خاصی که به روستای محل تولدش دارد می افزاید: مسئولان و فرزندانم بارها پیشنهاد دادند تا از روستا مهاجرت کنم اما علاقه ای به این کار ندارم.

وی با اشاره به اینکه در حال حاضر منبع درآمدش از کشاورزی  ودامداری محدودی است که انجام می دهد یادآور می شود: 10 فرزند دختر و پسر دارد که در خضری دشت بیاض  سکونت دارند و در مراحل مختلف انجام کار کشاورزی  ودامداری به روستا می آیند و در این کارها مشارکت می کنند.

امیدواری پیرزن روستایی برای آبادی روستا

جان بی بی"  همسر آقای "سدیدی" نیز با اشاره به اینکه در روستا امکانات برق و تلفن فراهم نیست می گوید: امیدواریم با مساعدت مسئولان، مردم دوباره به آبادی برگردند و خانه بسازندرچراکه افراد ساکن این روستا همه درشهرها بیل کارگری دارند چرا در روستای خودشان که فرزندانم با تلاشهای زیاد آب را به این روستا آوردندبا افتخار زندگی نکنند و در شهر کارگری کنند؟

من فرزندانم را با سختی بزرگ کردم والان در شهر زندگی می کنند و دارای زندگی آبرومندانه ای هستند اگرهم بمیرم به جز زندگی خوب چیز دیگری برای فرزندانم نمی خواهم.

 

جان بی بی با بیان اینکه در روستای شیرمغز زمینهای مزروعی برای کشت وکار زیادی وجود دارد و با افتخار نان حلالی بدست می آورم و از هیاهو و نابسامانی های شهر دورم ادامه میدهد : در حال حاضر علاوه بر دامداری  کشاورزی هم انجام می دهیم و میوه ،سبزیجات ،غلات ، نیاز خود را از این همین روستا  تامین می کنیم که حتی برای اقوام وخویشان و فرزندان  خود هم می فرستم.

 

وی با بیان اینکه امسال هرچند بهار خوبی شد اما در سالهای گذشته تازیانه‌هایی از جنس بی‌آبی، خشک‌سالی، کمبود علوفه دام، خشک شدن قنوات و درختان و زخم‌هایی مانند مهاجرت صدها روستایی بر جای گذاشت ولی بازهم این سختی ها مرا از پای در نمی آورد. خشک‌سالی و خشک شدن تدریجی قنات، سبب مهاجرت روستاییان مرزنشین  شده است، من نیز به دلیل شغل دامداری وکشاورزی به‌تنهایی در این روستا زندگی می‌کنم .

 

وی ادامه داد: حدود پنج سال شده است که قنات براثر سیل مخروب شده بود مسئولین کاری انجام ندادند ولی  طی یک ماه فرزندانم آب را از دل کوه شیرمغز بالا به شیرمغز پایین آوردند ومن، دام ها وکشاورزیم را ازتشنگی نجات دادند.

جان بی بی با انتقاد از مسئولان، گفت: تمامی مسئولان در برابر خالی شدن روستاها و مهاجرت روستاییان به شهرها مسئول هستند چراکه ما نیز بخشی از جامعه‌ایم و باید با ما هم، مانند دیگر هموطنان رفتار شود، اما متاسفانه مسئولان برای ما کاری نکردند و جواب ما را هم نمی دهند.

او میگوید: من وشوهرم تنها زندگی می کنیم و چون روستا جاده درستی ندارد؛ فرزندانم دیر به دیر از ماسر می زنند.

جان بی بی با گلایه از بی توجهی مسئولان می گوید: در این روستا برق و تلفن نداریم اگر یکی از ما دوتا مریض شود، تا وقتی فرزندانم از شهر بیایند می میریم.  هم اکنون تا روستای رجنگ در 10کیلومتری شیرمغز خدمات ارائه می شود ولی نمیدانم چرا کسی به ما خدمات ارائه نمی کند.

او میگوید: اگر خدماتی هست باید برای همه یکسان باشد نه اینکه نه بهداشت، نه توزیع آرد، نه توزیع نفت، نه برق ونه تلفن ونه سبد غذایی هیچ چیز به ما تعلق نگیرد! خوب است که فرزندانم هستند اگر نه که از مسئولین هیچ خیری ندیدیم

 

پس از اتمام مصاحبه و گفتگو با این شیرمرد و شیرزن روستای"شیرمغز " مجبوریم آنها را در سکوت گوش‌خراش ویرانه‌هایش رها کرده و به سمت شهر حرکت کنیم. اما تنهایی و محرومیت این زوج سالخورده شیرمغزی؛ همچنان تمام فکرم را به خود اشغال کرده و قلبم را از ناعدالتی ها به درد آورده است.

 

انتهای پیام/

,

 

برای تهیه گزارش  از روستای "شیرمغز" که در 50 کیلومتری شهر خضری دشت بیاض  قرار گرفته و به روستای دو نفره مشهور شده است می رویم، هدف ما ملاقات و بررسی مشکلات خانواده ای دو نفره است که با وجود مهاجرت همه خانواده های روستا به شهر همچنان در روستای "شیرمغز" سکونت دارند و حاضر به ترک این روستا نیستند.

 

با عبور از روستاهای مسیر وجاده های خاکی و شنی، به روستای مرزی  می رسیم که روزگاری سرشار از سرزندگی و محبت بود اما حالا سکوت است که بر تن خسته روستا فریاد می‌زند.

 

امروز تنها یک پیرمرد به همراه همسرش در این روستا زندگی می کنند و به رسم میهمان نوازی به استقبال مان می آیند، این روستای مرزنشین درختانی با تنه‌های قوی و اما توخالی که خشک‌سالی آن‌ها را به بستری برای انواع آفات تبدیل کرده است.

دیگر بوی کاهگل به مشام نمی‌رسد، از بزرگان از جمله حاج غلامرضا، حاج گلزار، بی بی پری، حاج حسین و ننه بی‌جانش دیگر خبری نیست که دست به دعا بگشایند .

 

دیرزمانی نگذشته که مردمان این روستای مرزی  از این منزل به آن منزل می‌رفتند و تک‌تک لحظات زندگی را با همسایه کناردستی‌شان به خوشی سپری می‌کردند اما هم‌اکنون زندگی در این مکان‌ها رنگ غربت به خود گرفته است.

 

مسیرش فاصله زیادی از شهر ندارد چیزی حدود 50 دقیقه را باید جاده به خاک  و شنی نشسته‌ای را طی کنی تا بازی روزگار را در روستای مرزنشین  قدیم تماشا کنی.

 

"شیرمغز"  بی هم‌نشین شد

 

خانه‌ها از دور کنار هم چیده‌ شده‌اند. یکی در میان مخروبه و برخی هم از بین رفته‌اند. درختان خشک، نمایی ناخوشایند را در قاب نگاهت به تصویر می‌کشند. استخر بی‌جانی هم آرام در زیر آفتاب سوزان آرمیده و لب‌های ترک‌خورده‌اش را به نمایش گذاشته است. اینجا روستای «شیرمغز » از توابع بخش نیم بلوک  خراسان جنوبی است.

 

این روستا جمعیت زیادی را در همین خانه‌های مخروبه به خود دیده اما هم‌اکنون کاملاً خالی از سکنه شده است .

 

زندگی 66ساله "محمدرضا"درروستا

"محمدرضا سدیدی" می گوید: 66سال سن دارم و از بدو تولد در روستای شیرمغز سکونت داشته ام و هرگز حاضر به ترک این روستا نیستم.

 وی با اشاره به دلبستگی خاصی که به روستای محل تولدش دارد می افزاید: مسئولان و فرزندانم بارها پیشنهاد دادند تا از روستا مهاجرت کنم اما علاقه ای به این کار ندارم.

وی با اشاره به اینکه در حال حاضر منبع درآمدش از کشاورزی  ودامداری محدودی است که انجام می دهد یادآور می شود: 10 فرزند دختر و پسر دارد که در خضری دشت بیاض  سکونت دارند و در مراحل مختلف انجام کار کشاورزی  ودامداری به روستا می آیند و در این کارها مشارکت می کنند.

امیدواری پیرزن روستایی برای آبادی روستا

جان بی بی"  همسر آقای "سدیدی" نیز با اشاره به اینکه در روستا امکانات برق و تلفن فراهم نیست می گوید: امیدواریم با مساعدت مسئولان، مردم دوباره به آبادی برگردند و خانه بسازندرچراکه افراد ساکن این روستا همه درشهرها بیل کارگری دارند چرا در روستای خودشان که فرزندانم با تلاشهای زیاد آب را به این روستا آوردندبا افتخار زندگی نکنند و در شهر کارگری کنند؟

من فرزندانم را با سختی بزرگ کردم والان در شهر زندگی می کنند و دارای زندگی آبرومندانه ای هستند اگرهم بمیرم به جز زندگی خوب چیز دیگری برای فرزندانم نمی خواهم.

 

جان بی بی با بیان اینکه در روستای شیرمغز زمینهای مزروعی برای کشت وکار زیادی وجود دارد و با افتخار نان حلالی بدست می آورم و از هیاهو و نابسامانی های شهر دورم ادامه میدهد : در حال حاضر علاوه بر دامداری  کشاورزی هم انجام می دهیم و میوه ،سبزیجات ،غلات ، نیاز خود را از این همین روستا  تامین می کنیم که حتی برای اقوام وخویشان و فرزندان  خود هم می فرستم.

 

وی با بیان اینکه امسال هرچند بهار خوبی شد اما در سالهای گذشته تازیانه‌هایی از جنس بی‌آبی، خشک‌سالی، کمبود علوفه دام، خشک شدن قنوات و درختان و زخم‌هایی مانند مهاجرت صدها روستایی بر جای گذاشت ولی بازهم این سختی ها مرا از پای در نمی آورد. خشک‌سالی و خشک شدن تدریجی قنات، سبب مهاجرت روستاییان مرزنشین  شده است، من نیز به دلیل شغل دامداری وکشاورزی به‌تنهایی در این روستا زندگی می‌کنم .

 

وی ادامه داد: حدود پنج سال شده است که قنات براثر سیل مخروب شده بود مسئولین کاری انجام ندادند ولی  طی یک ماه فرزندانم آب را از دل کوه شیرمغز بالا به شیرمغز پایین آوردند ومن، دام ها وکشاورزیم را ازتشنگی نجات دادند.

جان بی بی با انتقاد از مسئولان، گفت: تمامی مسئولان در برابر خالی شدن روستاها و مهاجرت روستاییان به شهرها مسئول هستند چراکه ما نیز بخشی از جامعه‌ایم و باید با ما هم، مانند دیگر هموطنان رفتار شود، اما متاسفانه مسئولان برای ما کاری نکردند و جواب ما را هم نمی دهند.

او میگوید: من وشوهرم تنها زندگی می کنیم و چون روستا جاده درستی ندارد؛ فرزندانم دیر به دیر از ماسر می زنند.

جان بی بی با گلایه از بی توجهی مسئولان می گوید: در این روستا برق و تلفن نداریم اگر یکی از ما دوتا مریض شود، تا وقتی فرزندانم از شهر بیایند می میریم.  هم اکنون تا روستای رجنگ در 10کیلومتری شیرمغز خدمات ارائه می شود ولی نمیدانم چرا کسی به ما خدمات ارائه نمی کند.

او میگوید: اگر خدماتی هست باید برای همه یکسان باشد نه اینکه نه بهداشت، نه توزیع آرد، نه توزیع نفت، نه برق ونه تلفن ونه سبد غذایی هیچ چیز به ما تعلق نگیرد! خوب است که فرزندانم هستند اگر نه که از مسئولین هیچ خیری ندیدیم

 

پس از اتمام مصاحبه و گفتگو با این شیرمرد و شیرزن روستای"شیرمغز " مجبوریم آنها را در سکوت گوش‌خراش ویرانه‌هایش رها کرده و به سمت شهر حرکت کنیم. اما تنهایی و محرومیت این زوج سالخورده شیرمغزی؛ همچنان تمام فکرم را به خود اشغال کرده و قلبم را از ناعدالتی ها به درد آورده است.

 

انتهای پیام/

,

 

,

برای تهیه گزارش  از روستای "شیرمغز" که در 50 کیلومتری شهر خضری دشت بیاض  قرار گرفته و به روستای دو نفره مشهور شده است می رویم، هدف ما ملاقات و بررسی مشکلات خانواده ای دو نفره است که با وجود مهاجرت همه خانواده های روستا به شهر همچنان در روستای "شیرمغز" سکونت دارند و حاضر به ترک این روستا نیستند.

,

 

,

با عبور از روستاهای مسیر وجاده های خاکی و شنی، به روستای مرزی  می رسیم که روزگاری سرشار از سرزندگی و محبت بود اما حالا سکوت است که بر تن خسته روستا فریاد می‌زند.

,

 

,

امروز تنها یک پیرمرد به همراه همسرش در این روستا زندگی می کنند و به رسم میهمان نوازی به استقبال مان می آیند، این روستای مرزنشین درختانی با تنه‌های قوی و اما توخالی که خشک‌سالی آن‌ها را به بستری برای انواع آفات تبدیل کرده است.

,

, ,

دیگر بوی کاهگل به مشام نمی‌رسد، از بزرگان از جمله حاج غلامرضا، حاج گلزار، بی بی پری، حاج حسین و ننه بی‌جانش دیگر خبری نیست که دست به دعا بگشایند .

,

 

,

دیرزمانی نگذشته که مردمان این روستای مرزی  از این منزل به آن منزل می‌رفتند و تک‌تک لحظات زندگی را با همسایه کناردستی‌شان به خوشی سپری می‌کردند اما هم‌اکنون زندگی در این مکان‌ها رنگ غربت به خود گرفته است.

,

 

,

مسیرش فاصله زیادی از شهر ندارد چیزی حدود 50 دقیقه را باید جاده به خاک  و شنی نشسته‌ای را طی کنی تا بازی روزگار را در روستای مرزنشین  قدیم تماشا کنی.

,

 

,

"شیرمغز"  بی هم‌نشین شد

,

 

,

خانه‌ها از دور کنار هم چیده‌ شده‌اند. یکی در میان مخروبه و برخی هم از بین رفته‌اند. درختان خشک، نمایی ناخوشایند را در قاب نگاهت به تصویر می‌کشند. استخر بی‌جانی هم آرام در زیر آفتاب سوزان آرمیده و لب‌های ترک‌خورده‌اش را به نمایش گذاشته است. اینجا روستای «شیرمغز » از توابع بخش نیم بلوک  خراسان جنوبی است.

,

 

,

این روستا جمعیت زیادی را در همین خانه‌های مخروبه به خود دیده اما هم‌اکنون کاملاً خالی از سکنه شده است .

,

, ,

 

,

زندگی 66ساله "محمدرضا"درروستا

,

"محمدرضا سدیدی" می گوید: 66سال سن دارم و از بدو تولد در روستای شیرمغز سکونت داشته ام و هرگز حاضر به ترک این روستا نیستم.

,

 وی با اشاره به دلبستگی خاصی که به روستای محل تولدش دارد می افزاید: مسئولان و فرزندانم بارها پیشنهاد دادند تا از روستا مهاجرت کنم اما علاقه ای به این کار ندارم.

,

وی با اشاره به اینکه در حال حاضر منبع درآمدش از کشاورزی  ودامداری محدودی است که انجام می دهد یادآور می شود: 10 فرزند دختر و پسر دارد که در خضری دشت بیاض  سکونت دارند و در مراحل مختلف انجام کار کشاورزی  ودامداری به روستا می آیند و در این کارها مشارکت می کنند.

,

, ,

امیدواری پیرزن روستایی برای آبادی روستا

,

جان بی بی"  همسر آقای "سدیدی" نیز با اشاره به اینکه در روستا امکانات برق و تلفن فراهم نیست می گوید: امیدواریم با مساعدت مسئولان، مردم دوباره به آبادی برگردند و خانه بسازندرچراکه افراد ساکن این روستا همه درشهرها بیل کارگری دارند چرا در روستای خودشان که فرزندانم با تلاشهای زیاد آب را به این روستا آوردندبا افتخار زندگی نکنند و در شهر کارگری کنند؟

,

من فرزندانم را با سختی بزرگ کردم والان در شهر زندگی می کنند و دارای زندگی آبرومندانه ای هستند اگرهم بمیرم به جز زندگی خوب چیز دیگری برای فرزندانم نمی خواهم.

,

 

,

جان بی بی با بیان اینکه در روستای شیرمغز زمینهای مزروعی برای کشت وکار زیادی وجود دارد و با افتخار نان حلالی بدست می آورم و از هیاهو و نابسامانی های شهر دورم ادامه میدهد : در حال حاضر علاوه بر دامداری  کشاورزی هم انجام می دهیم و میوه ،سبزیجات ،غلات ، نیاز خود را از این همین روستا  تامین می کنیم که حتی برای اقوام وخویشان و فرزندان  خود هم می فرستم.

,

 

,

وی با بیان اینکه امسال هرچند بهار خوبی شد اما در سالهای گذشته تازیانه‌هایی از جنس بی‌آبی، خشک‌سالی، کمبود علوفه دام، خشک شدن قنوات و درختان و زخم‌هایی مانند مهاجرت صدها روستایی بر جای گذاشت ولی بازهم این سختی ها مرا از پای در نمی آورد. خشک‌سالی و خشک شدن تدریجی قنات، سبب مهاجرت روستاییان مرزنشین  شده است، من نیز به دلیل شغل دامداری وکشاورزی به‌تنهایی در این روستا زندگی می‌کنم .

,

 

,

وی ادامه داد: حدود پنج سال شده است که قنات براثر سیل مخروب شده بود مسئولین کاری انجام ندادند ولی  طی یک ماه فرزندانم آب را از دل کوه شیرمغز بالا به شیرمغز پایین آوردند ومن، دام ها وکشاورزیم را ازتشنگی نجات دادند.

,

, ,

جان بی بی با انتقاد از مسئولان، گفت: تمامی مسئولان در برابر خالی شدن روستاها و مهاجرت روستاییان به شهرها مسئول هستند چراکه ما نیز بخشی از جامعه‌ایم و باید با ما هم، مانند دیگر هموطنان رفتار شود، اما متاسفانه مسئولان برای ما کاری نکردند و جواب ما را هم نمی دهند.

,

او میگوید: من وشوهرم تنها زندگی می کنیم و چون روستا جاده درستی ندارد؛ فرزندانم دیر به دیر از ماسر می زنند.

,

جان بی بی با گلایه از بی توجهی مسئولان می گوید: در این روستا برق و تلفن نداریم اگر یکی از ما دوتا مریض شود، تا وقتی فرزندانم از شهر بیایند می میریم.  هم اکنون تا روستای رجنگ در 10کیلومتری شیرمغز خدمات ارائه می شود ولی نمیدانم چرا کسی به ما خدمات ارائه نمی کند.

,

او میگوید: اگر خدماتی هست باید برای همه یکسان باشد نه اینکه نه بهداشت، نه توزیع آرد، نه توزیع نفت، نه برق ونه تلفن ونه سبد غذایی هیچ چیز به ما تعلق نگیرد! خوب است که فرزندانم هستند اگر نه که از مسئولین هیچ خیری ندیدیم

,

 

,

پس از اتمام مصاحبه و گفتگو با این شیرمرد و شیرزن روستای"شیرمغز " مجبوریم آنها را در سکوت گوش‌خراش ویرانه‌هایش رها کرده و به سمت شهر حرکت کنیم. اما تنهایی و محرومیت این زوج سالخورده شیرمغزی؛ همچنان تمام فکرم را به خود اشغال کرده و قلبم را از ناعدالتی ها به درد آورده است.

,

 

,

انتهای پیام/

,

 

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه