یک ساله بودم و مادرم از حمام برمی گشت. فاصله حمام تا خانه ما 150 قدم بود. پاسبانی مادر و همسایه اش را دید که با چادر بیرون آمده اند و به آنها حمله کرد و چادر را از سر مادرم کشید. مادرم خود را به آستانه در خانه همسایه انداخت و در همان جا سقط جنین کرد.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از صبح توس؛ ماجرا از سفر رضا پهلوی به ترکیه آغاز می شود، وقتی رضا پالانی تحت تاثیر کشورهای اروپایی قصد سفر به ترکیه کرده تا از کشورهای خارجی دیدن کند و از نقاط مثبت آن ها در ایران نیز استفاده کند.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, صبح توس,سفر به ترکیه
, سفر به ترکیه,در سال 1313 هجری شمسی رضا پهلوی به ترکیه سفر می کند، بعد از بازگشت او به تهران از آنجایی که رضا پهلوی فردی کم هوش و کم فهم بود، کلید رشد و پیشرفت ایران را در تغییر مدل پوشش مردم و همچنین نحوه زندگی دید.
,او تنها چندماه بعد از بازگشت از ترکیه در دی ماه سال 1313 دستور کشف حجاب اجباری را صادر کرد و دستور تغییر مدل لباس مردان را نیز صادر کرد، از طرفی علنی به شرب خمر و حرمت شکنی دینی دست زد.
,,
دستور کشف حجاب
, دستور کشف حجاب,این اقدامات ضد دینی رضا پهلوی برای بسیاری از مردم مذهبی ایران سخت و طاقت فرسا بود، عده ای از مذهبیون در بسیاری از شهرهای مذهبی دست به اعتراض زدند و این اتفاق را شدیدا محکوم کردند اما در مقابل پهلوی فردی بسیار وحشی و خشن بود.
, اما در مقابل پهلوی فردی بسیار وحشی و خشن بود.,مخالفت مردم و علما
, مخالفت مردم و علما,در تیرماه ۱۳۱۴ روحانیونِ مشهد با تجمع در منزل آیتالله یونس اردبیلی، تصمیم به فرستادن نمایندگانی برای مذاکره با رضاشاه گرفتند و آیتالله سید حسین طباطبایی قمی به این منظور انتخاب شد.
,آیتالله قمی پس از ورود به تهران، به ری رفت و در باغ سراجالملک ساکن شد، رژیم پهلوی محل اقامت او را تحت محاصره قرار داد و سپس بازداشت و ممنوعالملاقات شد.
,به دنبال انتشار خبر بازداشت آیتالله قمی در مشهد و همچنین در اعتراض به اقدامهای شهربانی، شب نوزدهم تیرماه مردم در مسجد گوهرشاد گرد آمدند و شیخ محمدتقی بهلول معروف به شیخ بهلول واعظ که در آن جلسه بر منبر سخن میراند، مردم را به ایستادگی در برابر حکومت فراخواند.
,تحصن در مسجد گوهرشاد
, تحصن در مسجد گوهرشاد,به محض آنکه گزارش بستنشینی مردم در حرم علی بن موسی الرضا به رضا شاه رسید، به مأموران نظامی مشهد دستور صریح داد که اگر تا فردا صبح، مردم بستنشسته را نپراکنند، به بالاترین مجازات نظامی گرفتار خواهند شد.
,پلیس مشهد حکم به پراکنده شدن جمعیت حاضرکه در این مدت در آنجا تحصن کرده بودند داد ولی مردم فرمان نبردند؛ از اینرو پلیس به قوه مجریه یعنی استانداری متوسل شد؛ پاکروان هم از ایرج مطبوعی فرمانده لشکر خواست که مردم گردآمده را بپراکند.
,این هنگ به فرماندهی سرهنگ قادری اطراف صحن و حرم علی بن موسی الرضا و مسجد گوهرشاد را محاصره کرد و به تیراندازی به تحصنکنندگان پرداخت که در نتیجهاش، عده زیادی از زائران و تحصنکنندگان کشته شدند.
,شمار کشتهشدگان این فاجعه حتی افزون بر دو هزار نفر هم برآورد شده است؛ میتوان گفت تمام شهر مشهد در سوگ این واقعه فرو رفت. حکومت پیکر کشتهشدگان را بدون رعایت آیینهای شرعی در گوری دسته جمعی در محله خشت مالها و باغ خونی مشهد به خاک سپرد.
,,
آیت الله محمدمهدی عبدخدایی ضمن روایت خاطره ای در مورد واقعه گوهرشاد، اینطور روایت می کند.
,,
از مرحوم پدرم شنیدم بعد از این کشتار وحشیانه در منزل آیت الله سید یونس اردبیلی جلسه ای تشکیل شود، رضاخان دستور داده بود گذاشتن عمامه باید با اجازه مراجع باشد، یعنی فقط کسی که مجتهد یا مرجع هست حق گذاشتن عمامه را دارد. پدرم چون از مراجع مختلف اجازه اجتهاد داشتند، از وزارت معارف تهران برای ایشان اجازه عمامه فرستاده بودند.
,,
علما در منزل آیت الله یونس اردبیلی جمع شدند و تصمیم گرفتند علیه این حکم اعتراض کنند. بعد از این جلسه حاکم وقت دستور می دهد آیت الله اردبیلی را دست و پا بسته از شهر بیرون کنند. نمی دانم ایشان را به تهران فرستادند یا به جای دیگری تبعید کردند. به محض دستگیری ایشان بقیه اعضای جلسه فرار کردند، از جمله پدر من که به دهات اطراف گریخت.
,,
مرحوم پدر همیشه می گفتند یک بار موقع تولد پسرم محمدتقی در تبریز فراری بودم و یک بار هم موقع تولد تو در قضیه مسجد گوهرشاد در سال 1315. بعد از این واقعه خفقان و اختناق عجیبی بر مشهد حاکم شد و به دستور رضاخان جلوی روضه خوانی ها گرفته شد و حتی چند نفری در این باره بازداشت شدند.
,رضاخان به قدری در قضیه روضه خوانی و عزاداری سخت گرفت که حتی دو سه نفر هم نمی توانستند در یک جا جمع شوند و روضه بخوانند.
,,
هنوز شیرخواره بودم که مادرم با فرزند در شکم به جرم حجاب شهید شد
, هنوز شیرخواره بودم که مادرم با فرزند در شکم به جرم حجاب شهید شد,,
یک ساله بودم و مادرم از حمام برمی گشت. فاصله حمام تا خانه ما 150 قدم بود. پاسبانی مادر و همسایه اش را دید که با چادر بیرون آمده اند و به آنها حمله کرد و چادر را از سر مادرم کشید. مادرم خود را به آستانه در خانه همسایه انداخت و در همان جا سقط جنین کرد.
,پدرم که تبعید و فراری بود، توان مالی برای رساندن مادرم به دکتر را نداشت و مادرم در سن 21 سالگی و پس از شانزده روز در اثر خونریزی از دنیا رفت. بعد پدرم با خانواده علم الهدی وصلت کرد. نامادری ام تعریف می کرد که بعد از حدود دو سال کمکم مردم می آمدند تا حاج آقا برای آنها تفسیر احکام دینی بگوید.
,انتهای پیام/
]
ارسال دیدگاه