گزارشی از خانه سالمندان لقمان حکیم بندرعباس+تصاویر
خانه سالمندان لقمان حکیم بندرعباس واقع در روستای تازیان در فاصله 24 کیلومتری بندرعباس است مکانی که 85 پیرزن و پیرمرد ناخواسته در کنار یکدیگر گرد آمدهاند،جایی که کوهی از تجربه روی هم انباشته شده است.
[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از فرهنگ کده ؛ این مکان خانه سالمندان لقمان حکیم واقع در روستای تازیان در فاصله 24 کیلومتری بندرعباس است، مکانی که 85 پیرزن و پیرمرد ناخواسته در کنار یکدیگر گرد آمدهاند، جایی که کوهی از تجربه روی هم انباشته شده است . برخی از اینان چند دوره از تاریخ ایران را از نزدیک لمس کردهاند، جنگها و قحطیها را از نزدیک شاهد بودهاند، اما اکنون کسی نیست تا از کوله بار تجربه آنها باری برگیرد و در مسیر زندگی پیچیده و ملالآور امروز تجربه دیروزشان را ره توشه سفر خویش کند.
,
شبکه اطلاع رسانی راه دانا,
فرهنگ کده ,
,
,
اینان چشم به راهند، چشم براه نگاهی که به آنها نظر محبت افکند و قلبی که برای آنها بتپد . مادر سالخوردهای که روزی دستانش پشتیبان و گاه نوازشگر کودکش بود، امروز به انتظار دست مهربانی از سوی کسی است تا فقط او را نوازش کند، پدری که زیربار زندگی کمرش خم شده است به انتظار فرزندی است که دست در بازوی پدر، یاری گرش به هنگام راه رفتن باشد.
,
,
,
,
آری فرزندی که با رنج شب نخوابی مادر و زحمت پدر بزرگ شده، حال به یاد ندارد آن روزهای سخت را و تاب نمیآورد مریضی مادر را و ناتوانی پدر را؛ اینجا آخر خط است "خانه سالمندان" .خانهای که نامش خانه است، چون سقف دارد و در و دیوار اما کانون گرم خانواده را کجا باید جستجو کرد، آنچه که تمام معنی یک خانه است.
,
,
,
,
به گزارش فرهنگ کده ؛ برای دیدن این خانه و بازدید از اهل خانه به روستای تازیان آمدیم . از خیابانهای و کوچهها آسفالت گذشتیم تا در انتها در کوچه خاکی به در خانه سالمندان لقمان حکیم رسیدیم. از ابتدای ورود تعدادی از آنها که از دیدن تازه واردها به وجد آمده بودند جلو آمدند و شروع به صحبت کردند.
,
,
,
,
زهرا 60 ساله اهل بندرعباس با چشمانی گریان می گفت: این نصیب و قسمت است که اینجا باشم و به اینجا عادت کرده ام و این جمله را تکرار میکرد گویی برایش آخر خط بسیار پر رنگ بود و از تنهایی و بی لطفی فرزندانش گفت.
,
,
,
,
این جمله روی دیوار حیاط در بدو ورود مرا برای رفتن به داخل آماده کرد،"به سرای سرد و خاموش من خوش آمدید". از حیاط که گذشتیم وارد سالنی شدیم با راهرویی طولانی و اتاقهایی متعدد و نور ناکافی، مسؤول مرکز میگفت: به دلیل دوری از شهر تعمیرکار قبول نمیکند برای انجام تعمیرات جزیی به اینجا بیاید.
,
,
,
,
در راهروها تعدادی پیرزن در قسمت بانوان در رفت و آمد بودند و هیچکس به پخش شدن تکرار سریال ماه رمضان از تلویزیونی که به دیوار نصب بود توجه نداشت. درون هر اتاق 6 تخت بود و روی هر تخت پیرزنی، زنانی که به هیچ کاری مشغول نبودند و وسیلهای برای سرگرمی نداشتند تا به وسیله آن از فکر گذشته رهایی یابند.
,
,
,
,
امالبنین 45 ساله اهل کرمانشاه است و سکوت سنگینش را هیچ نمیشکند و تلاش زیادی کردم تا با او سر صحبت را باز کنم اما نشد. درست لحظهای که از او خداحافظی کردم گفت: دیگر راه به جایی نیست ... اینجا آخر خط است و اشک در چشمانش حلقه زد و هنوز چشمان پر از اشک و جمله ام البنین را از یاد نمی برم.
,
,
,
,
بسیاری از اینان توانستند و خود شرح دادند که فرزند دارند و زمانی برای خود خانه و کاشانهای داشتند. اما بسیاری با سکوت خود حرف زدند و غم خود را با نگاه حزنانگیز شرح دادند. به بخش مردان رفتیم، دیوارهایش نفس غم میکشیدند و به روح آدمی غم میدمیدند گویی زمان از حرکت ایستاده است . برای اینان، زمان فقط به هنگام خوردن و خوابیدن اهمیت مییافت و دیگر هیچ چیز برایشان اهمیتی نداشت.
,
,
,
,
,
پیرمردی در سکوت گوشهای نشسته بود از او پرسیدم نامش چیست؟ گفت : یدالله هستم اهل همدانم سالها پیش ازدواج کردم اما چون بچه دار نشدم همسرم مرا ترک کرد و کسی رو نداشتم به ناچار به اینجا آمده ام.
,
,
,
حسن 70 ساله گفت: اهل تبریز است و سالها پیش راننده تریلی بوده است در اثر مریضی در بندرعباس ساکن میشود و خبری از خانوادهاش ندارد. و سال هاست کسی به دیدن من نمی آید.
,
,
,
,
حوا شجاعی مسؤول مرکز نگهداری از سالمندان از عدم توجه مسئولین استانی به سالمندان گله دارد و میگوید: بارها از مسؤولین دعوت کردیم تا از این مرکز بازدید کنند، اما طی چند ماه گذشته به غیر از مدیرکل پالایشگاه بندرعباس که آن هم به میل خود به ما سر زده بود هیچ یک از مسئولین به درخواست دیدار از مرکز پاسخ ندادند. و دوری از شهر موجب شده تا هم مسئولین کمتر به این مرکز سرکشی کنند و نمیتوانیم متخصص تمام وقت در مرکز داشته باشیم، هم هزینه زیادی دارد و هم به دلیل دوری راه امکان به کار گیری آنها بسیار کم است.
,
,
,
,
پای درد دل یک مسئول که می نشینی سخت است که بشنوی برای تهیه مواد غذایی هم با مشکل روبرو هستند و با کمبود مواد شوینده مواجهاند.و تنهایی و حزن در چهره اینان به وفور موج میزد، در و دیوار اینجا بوی انتظار میدهد؛ شاید منتظر قدمهایی هستند که با آمدن خود غم را از خانه دل آنها بیرون کند ، عقربه ساعت میگفت زمانی باقی نمانده، همه گفتنیها را گفتند و آنچه باید شنیده میشد شنیدم، بار غمم سنگین تر و لحظه خداحافظی برایم دشوار تر شد.
,
,
,
انتهای پیام/
]
به اشتراک گذاری این مطلب!
ارسال دیدگاه