اخبار داغ

معرفی کتاب؛

"رهش"؛ اثری میان رمان و یادداشت!

"رهش"؛ اثری میان رمان و یادداشت!
امیرخانی در رهش، به جلد زنی می‌رود که خودِ «تهران» است؛ بلکه ایران است!
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از مرآت، اگر در ایران تنها یک نویسنده داشته باشیم که بتوان بی‌گفتگو هرچه نوشت را خواند و لذت برد، او کسی نیست جز رضا امیرخانی! این چیزی است که پس از مطالعه «ر ه ش» به آن معتقد خواهید شد؛ حتی اگر هیچ‌یک از آثار پیشین امیرخانی را نخوانده باشید.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, مرآت,

بسیاری از ما با بهانه‌های مختلف به مسال شهری علاقه‌مندیم. برای من این علاقه‌مندی به دلایلی پررنگ‌تر است. شاید با این مقدمه بتوانم میزان اشتیاقم نسبت به رمان «ر ه ش» را تشریح کنم! وقتی رهش منتشر شد، شمار زیادی از علاقه‌مندان به کتاب، صف کشیدند تا آن را بخرند؛ صحنه‌ای که در ایران کم‌تر شاهد آن بوده‌ایم. صفِ هرچیزی را دیده بودیم الا صف کتاب!

یادم نمی‌رود که پس از انتشار خبر این صف‌کشیدن‌ها، به چندین کتابفروشی در سمنان سر زدم تا نشانی از رهش بیابم اما دریغ! سمنان انصافا در بروز بودن فروش کتاب، چندین گام از شهرهای بزرگ عقب‌تر است. بالاخره هم دوستی که از تهرانِ آلوده می‌آمد، با خودش دو جلد کتاب تر و تمیزِ 200 صفحه‌ای آورد که مفرح ذات بود و ممد حیات! بگذریم...

امیرخانی در رهش، به جلد زنی می‌رود که خودِ «تهران» است؛ بلکه ایران است! زنی که شوهرش، تنه به تنه به شهردار(ایران‌دار) می‌زند و زن، به خاطر نگاهش به تهران، از او ناراضی است. امیرخانی پیش‌تر «نشت‌ نشا» را به عنوان مقاله‌ای بلند منتشر کرده بود؛ خودش البته می‌گوید نشت نشا مقاله نیست؛ یادداشت است. از طرفی، راه پر پیچ و خم داستان‌نویسی را هم چندان پیموده بود که دوستداران پرشماری داشته باشد.

اما «ر ه ش» اثری است مابین مقاله و داستان! این چیزی است که خود امیرخانی هم بر آن تأکید می‌کند و از گفتنش ابایی ندارد؛ حال آن که منتقدان، این ویژگی را قدحی بر اثر امیرخانی دانسته‌اند!

اثر امیرخانی، آشکارا اعلام می‌کند که تهران، شهری ناامن است. برای من که از کودکی، از تهران بیزار بوده‌ام، این گزاره‌ی مبتنی بر ناامنی، امنیت خاطر می‌آورد! انگار که واژه‌های رمان امیرخانی، با من هم‌دردی می‌کنند! چه زیبا نوشته است امیر تقوی که تهران، مجموعه‌ای از بی‌قاعدگی‌هاست با مردمی در هزارتوی بی‌عشقی که سخت در تلاش‌اند تا ادای زندگی را دربیاورند!

امیرخانی توسعه به سبک تهران را به باد انتقاد می‌گیرد. او جایی یادآوری کرده است که «از توسعه شهرهای بزرگ معمولا به عنوان عبرت بزرگ یا عبرت منفی یاد می‌کنند.» نقد امیرخانی بر وضعیت آشفته تهران و مناسبات میان آدم‌ها در آن، آمیزه‌ای از جسارت و ریزبینی است.

یکی از نقدهایی که منتقدان بر رهش وارد کرده‌اند، آن است که محدوده زمانی اختصاص داده‌شده به رخدادی که نویسنده روایتش می‌کند بسیار کوتاه است و شاید به همین علت باشد که داستان جا نمی‌افتد! راستش منطق این نقد را درک نمی‌کنم. رهش، اتفاقا در زمان چرخ می‌زند و از قضا آن‌چه که در حال و در زمانی محدود اتفاق می‌افتد، آن‌قدر معنادار است که به ماجرا عمق ببخشد تا نگران محدوده زمانی‌اش نباشیم؛ شاید اغراق‌آمیز باشد و هست اما رهش مثل یک هایکوی طولانی است!

نشر رهش به لحاظ سیاسی هم پیامدهای فراوانی را به دنبال داشت. امیرخانی در مواضع گوناگونی کوشید به برخی از نقدهای سیاسی پاسخ بدهد اما وقتی بی‌نتیجه بودن تخاطب آرام با منتقدان قانع‌نشونده(!) را دریافت، زبان خود را به تندی به انتقاد گشود. او با عباراتی تند، مجمع ناشران و سایت‌هایی نظیر رجانیوز را نواخت. در طول سال‌های پیش از رهش، این نهادها از حامیان امیرخانی بودند اما با بگومگوهای سیاسی پیش‌آمده، امیرخانی آشکارا در مقابل آن‌ها ایستاد.

اما چرا نقد امیرخانی پذیرفتنی است؟ چون او در این سال‌ها، زیر علم کسی، سینه نزده است! مستقل بوده، حتی از حزب‌اللهی‌ها! او خودش یک حزب‌اللهی مستقل است که به این و آن باج نمی‌دهد!

رهش در زمستان 96 منتشر شد و سال بعد، امیرخانی به خاطر این اثر، به تنهایی برگزیده یازدهمین دوره جایزه جلال آل احمد در بخش رمان و داستان بلند شد! این هم یک فاکتور دیگر است برای این که رهش را خواندنی بدانیم. جالب است بدانید که بسیاری از منتقدان، بر خلاف آن‌چه خواندید، رهش را یکی از ضعیف‌ترین آثار امیرخانی می‌دانند. حتی وقتی رهش برنده جایزه جلال شد – جایزه‌ای که امیرخانی آن را به یک موسسه آموزشی بخشید- انتقادها از گوشه و کنار شدت گرفت که چرا این اثر؟! اما به قول رکنی، نویسنده باید نوری بر مردمان بتاباند، و رضاخانی و رهش این کار را کرده بودند.

پی‌نوشت: وقتی در خبرها خواندم که جمعی از متخصصان، در همین مهرماه گذشته، در حوزه هنری سمنان گرد هم آمده‌اند و به نقد رهش نشسته‌اند، خوشحال شدم. چه از این بهتر؟ بیش باد!

انتهای پیام/

,

بسیاری از ما با بهانه‌های مختلف به مسال شهری علاقه‌مندیم. برای من این علاقه‌مندی به دلایلی پررنگ‌تر است. شاید با این مقدمه بتوانم میزان اشتیاقم نسبت به رمان «ر ه ش» را تشریح کنم! وقتی رهش منتشر شد، شمار زیادی از علاقه‌مندان به کتاب، صف کشیدند تا آن را بخرند؛ صحنه‌ای که در ایران کم‌تر شاهد آن بوده‌ایم. صفِ هرچیزی را دیده بودیم الا صف کتاب!

یادم نمی‌رود که پس از انتشار خبر این صف‌کشیدن‌ها، به چندین کتابفروشی در سمنان سر زدم تا نشانی از رهش بیابم اما دریغ! سمنان انصافا در بروز بودن فروش کتاب، چندین گام از شهرهای بزرگ عقب‌تر است. بالاخره هم دوستی که از تهرانِ آلوده می‌آمد، با خودش دو جلد کتاب تر و تمیزِ 200 صفحه‌ای آورد که مفرح ذات بود و ممد حیات! بگذریم...

امیرخانی در رهش، به جلد زنی می‌رود که خودِ «تهران» است؛ بلکه ایران است! زنی که شوهرش، تنه به تنه به شهردار(ایران‌دار) می‌زند و زن، به خاطر نگاهش به تهران، از او ناراضی است. امیرخانی پیش‌تر «نشت‌ نشا» را به عنوان مقاله‌ای بلند منتشر کرده بود؛ خودش البته می‌گوید نشت نشا مقاله نیست؛ یادداشت است. از طرفی، راه پر پیچ و خم داستان‌نویسی را هم چندان پیموده بود که دوستداران پرشماری داشته باشد.

اما «ر ه ش» اثری است مابین مقاله و داستان! این چیزی است که خود امیرخانی هم بر آن تأکید می‌کند و از گفتنش ابایی ندارد؛ حال آن که منتقدان، این ویژگی را قدحی بر اثر امیرخانی دانسته‌اند!

اثر امیرخانی، آشکارا اعلام می‌کند که تهران، شهری ناامن است. برای من که از کودکی، از تهران بیزار بوده‌ام، این گزاره‌ی مبتنی بر ناامنی، امنیت خاطر می‌آورد! انگار که واژه‌های رمان امیرخانی، با من هم‌دردی می‌کنند! چه زیبا نوشته است امیر تقوی که تهران، مجموعه‌ای از بی‌قاعدگی‌هاست با مردمی در هزارتوی بی‌عشقی که سخت در تلاش‌اند تا ادای زندگی را دربیاورند!

امیرخانی توسعه به سبک تهران را به باد انتقاد می‌گیرد. او جایی یادآوری کرده است که «از توسعه شهرهای بزرگ معمولا به عنوان عبرت بزرگ یا عبرت منفی یاد می‌کنند.» نقد امیرخانی بر وضعیت آشفته تهران و مناسبات میان آدم‌ها در آن، آمیزه‌ای از جسارت و ریزبینی است.

یکی از نقدهایی که منتقدان بر رهش وارد کرده‌اند، آن است که محدوده زمانی اختصاص داده‌شده به رخدادی که نویسنده روایتش می‌کند بسیار کوتاه است و شاید به همین علت باشد که داستان جا نمی‌افتد! راستش منطق این نقد را درک نمی‌کنم. رهش، اتفاقا در زمان چرخ می‌زند و از قضا آن‌چه که در حال و در زمانی محدود اتفاق می‌افتد، آن‌قدر معنادار است که به ماجرا عمق ببخشد تا نگران محدوده زمانی‌اش نباشیم؛ شاید اغراق‌آمیز باشد و هست اما رهش مثل یک هایکوی طولانی است!

نشر رهش به لحاظ سیاسی هم پیامدهای فراوانی را به دنبال داشت. امیرخانی در مواضع گوناگونی کوشید به برخی از نقدهای سیاسی پاسخ بدهد اما وقتی بی‌نتیجه بودن تخاطب آرام با منتقدان قانع‌نشونده(!) را دریافت، زبان خود را به تندی به انتقاد گشود. او با عباراتی تند، مجمع ناشران و سایت‌هایی نظیر رجانیوز را نواخت. در طول سال‌های پیش از رهش، این نهادها از حامیان امیرخانی بودند اما با بگومگوهای سیاسی پیش‌آمده، امیرخانی آشکارا در مقابل آن‌ها ایستاد.

اما چرا نقد امیرخانی پذیرفتنی است؟ چون او در این سال‌ها، زیر علم کسی، سینه نزده است! مستقل بوده، حتی از حزب‌اللهی‌ها! او خودش یک حزب‌اللهی مستقل است که به این و آن باج نمی‌دهد!

رهش در زمستان 96 منتشر شد و سال بعد، امیرخانی به خاطر این اثر، به تنهایی برگزیده یازدهمین دوره جایزه جلال آل احمد در بخش رمان و داستان بلند شد! این هم یک فاکتور دیگر است برای این که رهش را خواندنی بدانیم. جالب است بدانید که بسیاری از منتقدان، بر خلاف آن‌چه خواندید، رهش را یکی از ضعیف‌ترین آثار امیرخانی می‌دانند. حتی وقتی رهش برنده جایزه جلال شد – جایزه‌ای که امیرخانی آن را به یک موسسه آموزشی بخشید- انتقادها از گوشه و کنار شدت گرفت که چرا این اثر؟! اما به قول رکنی، نویسنده باید نوری بر مردمان بتاباند، و رضاخانی و رهش این کار را کرده بودند.

پی‌نوشت: وقتی در خبرها خواندم که جمعی از متخصصان، در همین مهرماه گذشته، در حوزه هنری سمنان گرد هم آمده‌اند و به نقد رهش نشسته‌اند، خوشحال شدم. چه از این بهتر؟ بیش باد!

انتهای پیام/

,

بسیاری از ما با بهانه‌های مختلف به مسال شهری علاقه‌مندیم. برای من این علاقه‌مندی به دلایلی پررنگ‌تر است. شاید با این مقدمه بتوانم میزان اشتیاقم نسبت به رمان «ر ه ش» را تشریح کنم! وقتی رهش منتشر شد، شمار زیادی از علاقه‌مندان به کتاب، صف کشیدند تا آن را بخرند؛ صحنه‌ای که در ایران کم‌تر شاهد آن بوده‌ایم. صفِ هرچیزی را دیده بودیم الا صف کتاب!

یادم نمی‌رود که پس از انتشار خبر این صف‌کشیدن‌ها، به چندین کتابفروشی در سمنان سر زدم تا نشانی از رهش بیابم اما دریغ! سمنان انصافا در بروز بودن فروش کتاب، چندین گام از شهرهای بزرگ عقب‌تر است. بالاخره هم دوستی که از تهرانِ آلوده می‌آمد، با خودش دو جلد کتاب تر و تمیزِ 200 صفحه‌ای آورد که مفرح ذات بود و ممد حیات! بگذریم...

امیرخانی در رهش، به جلد زنی می‌رود که خودِ «تهران» است؛ بلکه ایران است! زنی که شوهرش، تنه به تنه به شهردار(ایران‌دار) می‌زند و زن، به خاطر نگاهش به تهران، از او ناراضی است. امیرخانی پیش‌تر «نشت‌ نشا» را به عنوان مقاله‌ای بلند منتشر کرده بود؛ خودش البته می‌گوید نشت نشا مقاله نیست؛ یادداشت است. از طرفی، راه پر پیچ و خم داستان‌نویسی را هم چندان پیموده بود که دوستداران پرشماری داشته باشد.

اما «ر ه ش» اثری است مابین مقاله و داستان! این چیزی است که خود امیرخانی هم بر آن تأکید می‌کند و از گفتنش ابایی ندارد؛ حال آن که منتقدان، این ویژگی را قدحی بر اثر امیرخانی دانسته‌اند!

اثر امیرخانی، آشکارا اعلام می‌کند که تهران، شهری ناامن است. برای من که از کودکی، از تهران بیزار بوده‌ام، این گزاره‌ی مبتنی بر ناامنی، امنیت خاطر می‌آورد! انگار که واژه‌های رمان امیرخانی، با من هم‌دردی می‌کنند! چه زیبا نوشته است امیر تقوی که تهران، مجموعه‌ای از بی‌قاعدگی‌هاست با مردمی در هزارتوی بی‌عشقی که سخت در تلاش‌اند تا ادای زندگی را دربیاورند!

امیرخانی توسعه به سبک تهران را به باد انتقاد می‌گیرد. او جایی یادآوری کرده است که «از توسعه شهرهای بزرگ معمولا به عنوان عبرت بزرگ یا عبرت منفی یاد می‌کنند.» نقد امیرخانی بر وضعیت آشفته تهران و مناسبات میان آدم‌ها در آن، آمیزه‌ای از جسارت و ریزبینی است.

یکی از نقدهایی که منتقدان بر رهش وارد کرده‌اند، آن است که محدوده زمانی اختصاص داده‌شده به رخدادی که نویسنده روایتش می‌کند بسیار کوتاه است و شاید به همین علت باشد که داستان جا نمی‌افتد! راستش منطق این نقد را درک نمی‌کنم. رهش، اتفاقا در زمان چرخ می‌زند و از قضا آن‌چه که در حال و در زمانی محدود اتفاق می‌افتد، آن‌قدر معنادار است که به ماجرا عمق ببخشد تا نگران محدوده زمانی‌اش نباشیم؛ شاید اغراق‌آمیز باشد و هست اما رهش مثل یک هایکوی طولانی است!

نشر رهش به لحاظ سیاسی هم پیامدهای فراوانی را به دنبال داشت. امیرخانی در مواضع گوناگونی کوشید به برخی از نقدهای سیاسی پاسخ بدهد اما وقتی بی‌نتیجه بودن تخاطب آرام با منتقدان قانع‌نشونده(!) را دریافت، زبان خود را به تندی به انتقاد گشود. او با عباراتی تند، مجمع ناشران و سایت‌هایی نظیر رجانیوز را نواخت. در طول سال‌های پیش از رهش، این نهادها از حامیان امیرخانی بودند اما با بگومگوهای سیاسی پیش‌آمده، امیرخانی آشکارا در مقابل آن‌ها ایستاد.

اما چرا نقد امیرخانی پذیرفتنی است؟ چون او در این سال‌ها، زیر علم کسی، سینه نزده است! مستقل بوده، حتی از حزب‌اللهی‌ها! او خودش یک حزب‌اللهی مستقل است که به این و آن باج نمی‌دهد!

رهش در زمستان 96 منتشر شد و سال بعد، امیرخانی به خاطر این اثر، به تنهایی برگزیده یازدهمین دوره جایزه جلال آل احمد در بخش رمان و داستان بلند شد! این هم یک فاکتور دیگر است برای این که رهش را خواندنی بدانیم. جالب است بدانید که بسیاری از منتقدان، بر خلاف آن‌چه خواندید، رهش را یکی از ضعیف‌ترین آثار امیرخانی می‌دانند. حتی وقتی رهش برنده جایزه جلال شد – جایزه‌ای که امیرخانی آن را به یک موسسه آموزشی بخشید- انتقادها از گوشه و کنار شدت گرفت که چرا این اثر؟! اما به قول رکنی، نویسنده باید نوری بر مردمان بتاباند، و رضاخانی و رهش این کار را کرده بودند.

پی‌نوشت: وقتی در خبرها خواندم که جمعی از متخصصان، در همین مهرماه گذشته، در حوزه هنری سمنان گرد هم آمده‌اند و به نقد رهش نشسته‌اند، خوشحال شدم. چه از این بهتر؟ بیش باد!

انتهای پیام/

,

بسیاری از ما با بهانه‌های مختلف به مسال شهری علاقه‌مندیم. برای من این علاقه‌مندی به دلایلی پررنگ‌تر است. شاید با این مقدمه بتوانم میزان اشتیاقم نسبت به رمان «ر ه ش» را تشریح کنم! وقتی رهش منتشر شد، شمار زیادی از علاقه‌مندان به کتاب، صف کشیدند تا آن را بخرند؛ صحنه‌ای که در ایران کم‌تر شاهد آن بوده‌ایم. صفِ هرچیزی را دیده بودیم الا صف کتاب!

,

یادم نمی‌رود که پس از انتشار خبر این صف‌کشیدن‌ها، به چندین کتابفروشی در سمنان سر زدم تا نشانی از رهش بیابم اما دریغ! سمنان انصافا در بروز بودن فروش کتاب، چندین گام از شهرهای بزرگ عقب‌تر است. بالاخره هم دوستی که از تهرانِ آلوده می‌آمد، با خودش دو جلد کتاب تر و تمیزِ 200 صفحه‌ای آورد که مفرح ذات بود و ممد حیات! بگذریم...

,

امیرخانی در رهش، به جلد زنی می‌رود که خودِ «تهران» است؛ بلکه ایران است! زنی که شوهرش، تنه به تنه به شهردار(ایران‌دار) می‌زند و زن، به خاطر نگاهش به تهران، از او ناراضی است. امیرخانی پیش‌تر «نشت‌ نشا» را به عنوان مقاله‌ای بلند منتشر کرده بود؛ خودش البته می‌گوید نشت نشا مقاله نیست؛ یادداشت است. از طرفی، راه پر پیچ و خم داستان‌نویسی را هم چندان پیموده بود که دوستداران پرشماری داشته باشد.

,

اما «ر ه ش» اثری است مابین مقاله و داستان! این چیزی است که خود امیرخانی هم بر آن تأکید می‌کند و از گفتنش ابایی ندارد؛ حال آن که منتقدان، این ویژگی را قدحی بر اثر امیرخانی دانسته‌اند!

,

اثر امیرخانی، آشکارا اعلام می‌کند که تهران، شهری ناامن است. برای من که از کودکی، از تهران بیزار بوده‌ام، این گزاره‌ی مبتنی بر ناامنی، امنیت خاطر می‌آورد! انگار که واژه‌های رمان امیرخانی، با من هم‌دردی می‌کنند! چه زیبا نوشته است امیر تقوی که تهران، مجموعه‌ای از بی‌قاعدگی‌هاست با مردمی در هزارتوی بی‌عشقی که سخت در تلاش‌اند تا ادای زندگی را دربیاورند!

,

امیرخانی توسعه به سبک تهران را به باد انتقاد می‌گیرد. او جایی یادآوری کرده است که «از توسعه شهرهای بزرگ معمولا به عنوان عبرت بزرگ یا عبرت منفی یاد می‌کنند.» نقد امیرخانی بر وضعیت آشفته تهران و مناسبات میان آدم‌ها در آن، آمیزه‌ای از جسارت و ریزبینی است.

,

یکی از نقدهایی که منتقدان بر رهش وارد کرده‌اند، آن است که محدوده زمانی اختصاص داده‌شده به رخدادی که نویسنده روایتش می‌کند بسیار کوتاه است و شاید به همین علت باشد که داستان جا نمی‌افتد! راستش منطق این نقد را درک نمی‌کنم. رهش، اتفاقا در زمان چرخ می‌زند و از قضا آن‌چه که در حال و در زمانی محدود اتفاق می‌افتد، آن‌قدر معنادار است که به ماجرا عمق ببخشد تا نگران محدوده زمانی‌اش نباشیم؛ شاید اغراق‌آمیز باشد و هست اما رهش مثل یک هایکوی طولانی است!

,

نشر رهش به لحاظ سیاسی هم پیامدهای فراوانی را به دنبال داشت. امیرخانی در مواضع گوناگونی کوشید به برخی از نقدهای سیاسی پاسخ بدهد اما وقتی بی‌نتیجه بودن تخاطب آرام با منتقدان قانع‌نشونده(!) را دریافت، زبان خود را به تندی به انتقاد گشود. او با عباراتی تند، مجمع ناشران و سایت‌هایی نظیر رجانیوز را نواخت. در طول سال‌های پیش از رهش، این نهادها از حامیان امیرخانی بودند اما با بگومگوهای سیاسی پیش‌آمده، امیرخانی آشکارا در مقابل آن‌ها ایستاد.

,

اما چرا نقد امیرخانی پذیرفتنی است؟ چون او در این سال‌ها، زیر علم کسی، سینه نزده است! مستقل بوده، حتی از حزب‌اللهی‌ها! او خودش یک حزب‌اللهی مستقل است که به این و آن باج نمی‌دهد!

,

رهش در زمستان 96 منتشر شد و سال بعد، امیرخانی به خاطر این اثر، به تنهایی برگزیده یازدهمین دوره جایزه جلال آل احمد در بخش رمان و داستان بلند شد! این هم یک فاکتور دیگر است برای این که رهش را خواندنی بدانیم. جالب است بدانید که بسیاری از منتقدان، بر خلاف آن‌چه خواندید، رهش را یکی از ضعیف‌ترین آثار امیرخانی می‌دانند. حتی وقتی رهش برنده جایزه جلال شد – جایزه‌ای که امیرخانی آن را به یک موسسه آموزشی بخشید- انتقادها از گوشه و کنار شدت گرفت که چرا این اثر؟! اما به قول رکنی، نویسنده باید نوری بر مردمان بتاباند، و رضاخانی و رهش این کار را کرده بودند.

,

پی‌نوشت: وقتی در خبرها خواندم که جمعی از متخصصان، در همین مهرماه گذشته، در حوزه هنری سمنان گرد هم آمده‌اند و به نقد رهش نشسته‌اند، خوشحال شدم. چه از این بهتر؟ بیش باد!

, پی‌نوشت: ,

انتهای پیام/

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه