یک دانشجوی ناتوان جسمی گفت: هیچگاه محدود فکر نمیکنم و هر کاری که به ذهنم برسد را انجام میدهم و همیشه با امید و انرژی تمام کارهایم را به پایان میرسانم.[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از صبح قزوین؛ افراد معلول اگرچه دارای ناتواناییهایی در اندامهای حرکتی خود هستند و یا گاهی از نظر ذهنی و روحی مشکل دارند اما میتوانند زندگی مناسبی را داشته باشند چراکه مانند هر انسان دیگری درخود تواناییهایی دارند که میتوانند از آن لذت ببرند.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, صبح قزوین,همانطور که امروزه در سراسر جهان میبینیم افراد معلولی وجود دارند که حتی نمیتوانند از دو دست خود استفاده کنند اما با پاهای خود آثار هنری خلق میکنند و از هر فرد سالم دیگری بسیاری هنرمندتر هستند؛ پس میتوان گفت که شعار معلولیت محدودیت نیست قطعا یک شعار نیست و اگر با نگاه دقیقتری به این قشر از جامعه نگاه کنیم نیز در مییابیم که هر کدام از این افراد میتوانند نقش به سزایی در خلق یک اثر هنری داشته و یا یک نخبه موفق باشند.
,زینب شهبازی متولد فروردینماه سال ۱۳۷۲ دانشجوی معلول دانشگاه آزاد قزوین است که با وجود ناتوانی جسمی به گونهای که نمیتواند حرکت کند و تنها دست راست او ۱۰ درصد توان کارایی دارد اما اکنون دارای مدرک لیسانس رشته حقوق و در حال آمادگی برای آزمون کارشناسی ارشد است.
,این دانشجوی موفق با تمام سختیها و دشواریهایی که در طی زندگی گذرانده همچنان با امید و انگیزه بسیار به راه خود ادامه میدهد و قصد دارد یک روز به بهترین وکیل تبدیل شود؛ همچنین کارهای غیردرسی و مهارتهای بسیاری از جمله نقاشی و حفظ قرآن کریم را انجام میدهد.
,, ,
شهبازی با اشاره به دوران تحصیلیاش اظهار کرد: دوران ابتدایی را در مدارس دولتی و مقطع راهنمایی و دبیرستان را در مدارس غیردولتی تحصیل کردم؛ مسیر بسیار سختی را گذاراندم تا به اینجا رسیدهام و با سرد و گرم روزگار ساختم و هیچ وقت ناامید نشدم.
,شهبازی افزود: در مدرسه دوستان بسیار زیادی داشتم که هنوز هم با آنها ارتباط دارم اما محیط دانشگاه بسیار بهتر بود به طوری که دلم میخواهد دوباره آن روزها برگردد چراکه محیط دانشگاه با دیگر محیطها تفاوت بسیاری داشت و نگاه دانشجوها نسبت به من خیلی بهتر بود و توانستم به راحتی با همه ارتباط برقرار کنم.
,این دانشجوی قزوینی ادامه داد: در دبیرستان در رشته انسانی تحصیل میکردم و زمانی که وارد دانشگاه شدم نیز در رشته حقوق ادامه تحصیل دادم و اکنون برای کنکور ارشد رشته حقوق درس میخوانم تا بتوانم پس از آن در آزمون وکالت شرکت کنم و به بزرگترین آرزویم برسم.
,شهبازی بیان کرد: همه اساتید و دانشجوها لطف بسیاری به من داشتند و همیشه انگیزه من برای آنها مثالزدنی بود و میگفتند که ” انگیزه بسیار بالایی داری؛ ما به تو حسادت میکنیم و در آینده یک وکیل نمونه خواهی شد”.
,این دانشجوی معلول عنوان کرد: تاکنون مسیر سختی را هم من و هم مادرم گذراندهایم تا به اینجا رسیدم چراکه مادرم شاغل و معلم بود و همیشه در ابتدای سال تحصیلی نیز اول مدرسهام را معین میکرد و بعد مدرسهای که باید در آن مشغول به کار میشد را به گونهای تعیین میکرد تا بتواند از محل کار خود به مدرسه من به راحتی رفتوآمد کند.
, , ,وی تصریح کرد: دانشگاه یک شروع تازه بود و از روز اول که برای شروع کلاسها رفتیم همه اساتید و همکاران مرا همراهی کردند اما برای بعضی از افراد هنوز جا نیفتاده بود که من هم میتوانم یک دانشجو باشم؛ حتی مادرم با مسئولین دانشگاه صحبت کرد تا کلاسهایم در یک دانشکده مجزا برگزار شود اما گفتند که کلاسها برنامهریزی شده و نمیتوان چنین کاری را کرد اما سایر امکانات از جمله آسانسور و ماشینهای مخصوص برای رفت و آمد در محیط دانشگاه را در اختیار ما گذاشتند.
,, ,
این دانشجوی قزوینی گفت: دانشگاه بهترین دوران زندگیام بود، دورهای برای رسیدن به آرزوهایم. با تجربههای تلخ و شیرینی که داشتم اما محیطی گرم و صمیمی فراهم شده بود که با همه دانشجویان و اساتید توانستم سریع ارتباط برقرار کنم.
,شهبازی گفت: کارهای بسیاری مانند نقاشی با آبرنگ، حفظ قرآن کریم و مطالعه انجام میدهم و یک کتابخانه پر از کتاب دارم و هر نمایشگاهی که بروم کتاب خریداری میکنم چراکه بسیار به مطالعه و خواندن رمان علاقه دارم و تصمیم دارم که با بالا رفتن تعداد کارهای هنریام یک گالری نقاشی راهاندازی کنم.
,وی افزود: هیچگاه محدود فکر نمیکنم و هر کاری که به ذهنم برسد را انجام میدهم و هیچ وقت در پیشگاه خداوند گله و شکایت نکردهام که چرا چنین وضعیتی دارم و همیشه با امید و انرژی تمام کارهایم را به پایان میرسانم؛ زمانی هم که در کارهایم به مشکل بر میخورم از ائمه کمک میگیرم و هیچ وقت ناامید نمیشوم و اکنون هم به آزمون ارشد و پس از آن به وکالت فکر میکنم چراکه به این رشته علاقه زیادی دارم.
,این دانشجوی معلول در رابطه با امکانات شهری معلولین بیان کرد: در سطح کشور امکانات زیادی برای معلولین ایجاد شده و در شهر قزوین هم امکاناتی از جمله پل هوایی مجهز به آسانسور را میتوان مشاهده کرد اما قطعا کافی نیست و باید توجه بیشتری به این قشر جامعه شود.
,دانشجوی قزوینی با بیان اینکه تحصیل در مسیر تکامل و رشد انسانها نقش به سزایی دارد، ادامه داد: زندگیام با فراز و نشیبهای زیادی همراه بوده و از اول ابتدایی که اشتباها به مدرسه استثنایی فرستاده شدم سختیهای بسیاری را تجربه کردم اما با همکاری معلم زحمتهای مادرم توانستم به مدرسه عادی بروم.
,شهبازی گفت: با تخصص و حرفهای که مادرم در تدریس پایه ابتدایی داشت و زحمتهایی که میکشید همیشه جزو نمونهترین معلمها بود اما سختترین دوره برایم شروع دبیرستان بود و زمانی که برای ثبتنام به مدارس میرفتم هیچ مدیری برای ثبتنام همکاری نمیکرد؛ هر چند که جزو خانواده فرهنگیان بودم اما این مورد هیچ وقت برایم امتیاز تلقی نمیشد و مدارس در ثبتنام با ما همکاری نمیکردند.
,,
وی اضافه کرد: هر بار باید با دوندگی زیاد مدارس راضی به ثبتنام میشدند، بخصوص در دوره دبیرستان که همیشه از بدترین و سختترین دوران زندگی در ذهنم یاد میشود، آنقدر سخت که حتی گاهی راضی به تداعی و بازگشت به این دوران نیستم.
,این دانشجوی موفق بیان کرد: برای من ماه مهر همیشه پر از استرس و نگرانی بوده چه بسا که با تلاش و پشتکار خودم از سوی کسانی که حتی راضی به ثبتنام من نمیشدند بارها مورد تشویق قرار گرفتم و چون در دورههای راهنمایی و دبیرستان میان همه افراد نمونه بودم هیچ وقت کمبودی احساس نکردم.
, , ,, ,
دانشجوی قزوینی تصریح کرد: بیشتر از دانشآموزان دیگر علاقه داشتم تا در رشته حقوق تحصیل کنم و برای این رشته بسیار زحمت کشیدم و هیچ کلاس کنکوری هم نرفتم؛ برای درسهایم بسیار زحمت کشیدم چراکه در دانشگاه و سر کلاس نمیتوانستم همانند دانشجویان دیگر جزوه بنویسم برای همین صدای استاد را ضبط میکردم و در منزل مینوشتم اما دوستان زیادی داشتم که جزوه خود را در اختیار من قرار میدادند تا دچار سختی بیش از حد نشوم.
,وی افزود: دانشگاه به عنوان بهترین دوران زندگی در ذهنم نقش بسته زیرا با بهترین اساتید آشنا شدم که مشوقم در عرصه وکالت شدند و موارد بسیاری را از آنها آموختم حتی لحظهای احساس خستگی نمیکردم و متوجه گذر زمان نمیشدم؛ با اساتید و دوستانی در دانشگاه آشنا شدم که با تشویقهای آنها روز به روز بیشتر انگیزه میگرفتم و تمام سختیها و مشکلات را یک تنه تحمل میکردم و هیچ چیزی نمیتوانست مرا از هدفم دور کند.
,شهبازی ابراز کرد: اوایل فکر میکردم که وکیل شدن برای کسی با شرایط من بسیار ناممکن خواهد بود اما زمان زیادی طول کشید تا مسلط شوم و به خودم ثابت کردم که هیچ چیز در دنیا برایم غیرممکن نخواهد بود.
,این دانشجوی معلول گفت: مادرم همیشه مرا در گرما و سرما به آغوش میکشید و به کلاسهایم میرساند و هر چه از زحماتی که مادرم برایم متحمل شده بگویم باز هم کم است؛ مادرم برایم اسطوره صبر و مقاومت است و با موفقیتهای آخر ترم تنها ذرهای از زحمات مادرم را جبران میکردم و همچنین سختیهای شب امتحان با شیرینی نمرههای آخر ترم قطعا جبران میشد.
,وی ادامه داد: مادرم همیشه میخواست که از هم سن و سالهای خودم عقب نباشم و واقعا هم همینطور بود به طوری که گاهی جلوتر از بقیه افراد هم بودم و دوست دارم در آینده با موفقیتم ذرهای از زحمتهای مادرم را جبران کنم و برق شادی را در چشمانش ببینم.
,این ناتوان جسمی یادآور شد: از آنجایی که پدرم نگران سلامتیام بود همیشه فکر میکرد که شاید ادامه تحصیل برایم سخت باشد و زیاد راضی به این کار نبود اما سماجتهایم برای رسیدن به خواستهها و اهدافم تصورات ذهنی همه را در هم ریخت.
,شهبازی با بیان اینکه آیندهام را مبهم اما روشن میبینم، اذعان کرد: به تفریح علاقه زیادی دارم و همیشه در لحظه زندگی میکنم؛ هرگز در حصار شرایط نماندم و از کودکی خوشبین بودم و همچنین خدا را شاکرم چراکه احساس میکنم یکی از بندههای خاص خداوند هستم که همیشه هوایم را دارد.
,دانشجوی قزوینی تصریح کرد: بیشتر کارهای روزانهام توسط مادرم انجام میگیرد و از آنجایی که پدرم برای تدریس به خارج از شهر میرفت زیاد در منزل حضور نداشت اما صبح تا شب برای رفاه ما کار میکرد و یک پشت و پناه محکم برای من و خانوادهام است و بخاطر زحمات شبانه روزیاش همیشه قدردان هستم و دست او را میبوسم.
, , ,وی تاکید کرد: پدرم اکنون از خروجی تلاشهایم که به موفقیت تبدیل شده واقعا خوشحال است و افتخار میکند که در رشته حقوق توانستم به تحصیلات دانشگاهی راه یابم و بیصبرانه منتظر وکیل شدنم است.
,شهبازی بیان کرد: با وضعیت جسمیام مشکلی ندارم و با وجود سختیها اما به توانمندیهای دیگرم تکیه دارم اما این رفتارهای ناپسند برخی از مردم است که مرا آزار میدهد که البته این را به پای فرهنگ جامعه میگذارم و امیدوارم یک روزی فرهنگ جامعه و مردم آنقدر پیشرفت کند که هیچ محدودیتی برای من و امثال من وجود نداشته باشد و هیچ دغدغه و نگرانی برای آینده نداشته باشیم.
,این ناتوان جسمی عنوان کرد: از مسئولین تقاضا دارم که تواناییها افراد معلول را نادیده نگیرند و در خصوص اشتغال ما بیتفاوت نباشند چراکه ما هم همچون سایر افراد به آینده شغلی نیازمندیم و باید ثمره تلاشهای خود را در جایگاه شغلی و اجتماعی ببینیم.
,دقایقی را هم پای صحبتهای عذرا آقاجانیبیگی مادر زینب نشستیم؛
, دقایقی را هم پای صحبتهای عذرا آقاجانیبیگی مادر زینب نشستیم؛,وی اظهار کرد: سه فرزند دارم، دو پسر و یک دختر که زینب فرزند دوم خانواده است؛ همیشه احساس کردم که در حق زینب نسبت به دو فرزند دیگرم دین بیشتری دارم و تاکنون هر کاری که توانستهام با جان و دل برایش انجام دادهام.
,آقاجانیبیگی افزود: خودم تصمیم گرفتم دخترم را برای راهنمایی و دبیرستان به مدرسه غیرانتفاعی بفرستم چراکه میخواستم باتوجه به شرایط جسمی که دارد در بین جمعیت اذیت نشود؛ با این وجود در بیشتر مدارس رعایت حال ما را نمیکردند و کلاسهای درسی مرتب بین طبقات جابهجا میشد و باید زینب را بغل میکردم و به کلاسش میرساندم.
,مادر این دانشجوی موفق ابراز کرد: اوایل که وارد دانشگاه شدیم تا دو الی سه ترم نمیدانستیم که برای رفت و آمد در فضای دانشگاه میتوانیم از ماشینهای موجود استفاده کنیم و مسافت زیادی زینب را بغل میگرفتم تا او را به کلاسهایش ببرم اما برخورد اساتید به ویژه رئیس دانشگاه بسیار خوب و مشوق زینب بود.
,,
آقاجانیبیگی ادامه داد: قبل از پایه اول ابتدایی که زینب را به سنجش بردم گریه کرد و نتوانست صحبت کند، آنجا بود که گفتند مشکل گفتاری دارد و او را به مدرسه استثنایی فرستادند اما مطمئن بودم که او مشکل ذهنی ندارد؛ در اواسط سال تحصیلی معلمش گفت که زینب بسیار متفاوت از بچههای دیگر است و از هوش بالایی برخوردار است به طوری که با یک بار درس را فرا میگیرد.
,, ,
وی یادآور شد: باتوجه به توصیههای معلمش بلاخره اعتراض کردم و گفتم که حق دخترم ماندن در این مدرسه نیست و با رضایت خودم او را برای سال بعد به مدرسه عادی بردم؛ من و همسرم هر دو معلم بودیم و چون برای رفت و آمد به مدرسه زینب باید وقت زیادی صرف میکردم تصمیم گرفتم برای پیشرفت دخترم زودتر از موعد بازنشسته شوم.
,مادر زینب عنوان کرد: زینب از بدوم تولد دچار معلولیت نبود بلکه پس از سن سه الی چهار سالگی نیز بیماری او بروز کرد حتی در نوزادی دست خود را به دیوار میگذاشت و مانند تمام کودکان حرکات طبیعی و نرمالی داشت اما بعدها فهمیدیم که او دچار بیماری نهفتهای است و پرونده او را به کشور آلمان فرستادیم و متوجه شدیم که زینب به بیماری “اس ام ای نوع سه” مبتلا است.
, , ,آقاجانیبیگی ادامه داد: در طول مدتی که زینب در مدرسه و دانشگاه شروع به تحصیل کرد نیز افراد خانواده یا فامیل کمک میکردند اما بیشتر اوقات کارهایش را خودم انجام میدهم و او را به آغوش میگیرم و جابهجا میکنم؛ من یک معلم بودم که برای موفقیت دخترم از کارم گذشتم اما هیچگاه پشیمان نشدم چون موفقیت زینب باعث سرافرازی ما میشود و دوست دارم به تمام خواستههایش برسد و بسیار بدرخشد.
,وی گفت: برای دو فرزند دیگرم بسیار زحمت کشیدهام اما نسبت به زینب دین بیشتری دارم و در تمامی مراحل همراهیاش خواهم کرد و از خدا میخواهم که دخترم را همراهی کند و موفقیتهای بسیار نصیب او شود تا ثابت کنیم که معلولیت یک محدودیت نیست.
,این مادر عنوان کرد: در دوران مدرسه او را بغل میکردم به سر کلاس میبردم و در زنگ تفریح هم تمام کارهایش را برایش انجام میدادم و در دانشگاه هم همکلاسیهایش اصرار میکردند که به خانه بروم و خودشان زینب را به کلاس بعدی میبرند اما در تمام چهار سالی که زینب لیسانس وکالت گرفت در سرما و گرما با جان و دل او را همراهی کردم و برای این کار افتخار میکنم.
,آقاجانیبیگی تصریح کرد: به مدت یک سال دچار مریضی سختی شدم که دکتر گفت نباید به هیچ عنوان وسیله سنگین بلند کنم و به خاطر همین یک سال افسوس میخورم که چرا باعث شدم زینب یک سال دیرتر به دانشگاه برود اما موفقیت امروزش بسیار برایم خوشایند است.
,وی ادامه داد: وقتی میگویم که دخترم لیسانس وکالت دارد بسیاری از افراد تعجب میکنند اما زینب بسیار باهوش و توانمند است حتی در بسیاری از مشکلات حقوقی نیز پدرش از او مشاوره و راهنمایی میگیرد که این موضوع باعث افتخار خانواده است و دلم آرام میگیرد که توانستم مقداری از دین مادریم را ادا کنم.
,آقاجانی بیگی در پایان تاکید کرد: از مسئولین تقاضا دارم که برای زینب و امثال زینب شرایط رفاهی و کاری فراهم شود تا بتوانند به راحتی تحصیل کنند و آینده شغلی برای آنها فراهم شود چراکه معلولیت محدودیت نیست چه بسا که میتوانند نخبه باشند و آثار هنری و علمی خارقالعادهای خلق کنند.
,انتهای پیام/
]
ارسال دیدگاه