اخبار داغ

روایت "سیده منیژه حسینی" از ایستادگی زنان عباس‌آباد مقابل گارد بختیار؛

وقتی سربازهای رژیم از ترس انقلابیون به اراضی جعفرآباد فرار کردند

وقتی سربازهای رژیم از ترس انقلابیون به اراضی جعفرآباد فرار کردند
آنچه در ادامه می خوانید گزارشی از روایت یک بانوی انقلابی کرجی با همراهی مردم عباس آباد کرج است که در انقلاب 57 رقم خورد تا امروز شاهد 41 سالگی انقلاب باشیم.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از تیتریک، سیده منیژه حسینی خردادماه سال 1345 در روستای چنگوره خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. پیش از آن که به مدرسه برود، قرآن را از پدر آموخت و خواندن و نوشتن را فراگرفت. یازده ساله بود که همراه  خانواده اش به محله نطنزی ها در محمدشهر کرج  مهاجرت کرد. تحصیلات راهنمایی را  در همان شهر و دوران دبیرستان را در کرج، پشت سر گذاشت. 

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, تیتریک, تیتریک,
در سال سوم راهنمایی به عضویت حزب جمهوری اسلامی در آمد و با گذراندن دوره های آموزش نظامی و کمک های اولیه، عازم جبهه های جنوب شد. او هم اکنون در هنرستان دخترانة محمدشهر، آموزگار دین و زندگی است. هرچند در حوادث بهمن 1357 نوجوانی 12 ساله بوده است، اما آن روزها را به خوبی به یاد دارد و خاطراتش را این چنین در گفتگو با "تیتر1" بازگو می کند:
, تیتر1,
 
,
برادرهایم برای تظاهرات به تهران رفته بودند. خبردار شدیم که مردم در فلکة اول مردآباد، جلوی نظامی هایی که عازم تهران بوده اند را گرفته اند. ساعت حدود 9 صبح بود که معتمد محل از بلندگوی مسجدصاحب الزمان (عج) اعلام کرد: «برای دفاع احتیاج به کوکتول مولوتف داریم.» به همراه تعدادی از بچه ها خانه به خانه در می زدیم تا صابون و بطری جمع کنیم؛ بطری های خالی نوشابه و آبلیمو. بعد آن ها را می بردیم عباس آباد، خانة خواهرم خدیجه سادات که در باغی بزرگ بود. زن ها همه آن جا جمع شده بودند.
,
 
,
به ردیف در حیاط نشسته بودند، صابون رنده می کردند و داخل شیشه ها می ریختند. بعد آن ها را پر از بنزین می کردند و بعد از کار گذاشتن فتیله، درهایشان را محکم می بستند. کوکتول مولوتف ها را برای مردها آماده می کردند تا بتوانند در برابر ارتشی ها از خود دفاع کنند. وقتی شنیدیم  اند سر عباس آباد، کنجکاو شدیم از آن ها بیش تر نیروهای ارتشی رسیده بدانیم. شوهرخواهرم آقای حسینی که از آن جا آمده بود، گفت: «می گویند گارد جاویدان شاه هستند و از کرمانشاه آمده اند.»
,
 
,
مردم چون شنیده بودند که با رسیدن این نیروها به تهران، پیروزی انقلاب غیرممکن خواهد شد، سعی می کردند به هر وسیله ای جلوی آن ها را بگیرند. امام هم فرموده بودند: «باید نظامی ها راخلع سلاح کنید و اجازه ندهید که قوای کمکی به تهران برسند.» ًرژیم بختیار از تهران ناامید شده بود،  مخصوصا زمانی که نیروی هوایی به دست مردم افتاده بود. 
,
 
,
 نیروی زمینی هم که اکثرا فرار کرده بودند. تنها پشت گرمی بختیار به نیروهای گارد بود، نیروهایی که مدت مدیدی روی آنها سرمایه گذاری شده بود. مردم می دانستند که اگر پای آنها به تهران برسد به مردم رحم نخواهند کرد. این طور نبود که مردم بگویند جان پدران، فرزندان و برادرهایمان در تظاهرات تهران در خطر است. آن ها در واقع دینشان را در خطر می دیدند. 
,
 
,
دیگر خسته شده بودند و جانشان را کف دست گرفته بودند.  آن روز در حیاط، خانم ها دو دسته شده بودند. یک دسته فقط صابون رنده می کردند. دسته دیگر صابون های رنده شده را همراه بنزین داخل شیشه ها می ریختند و کوکتول مولوتف ها را آماده می کردند. ما هم که کوچک تر بودیم، زیر دست آن ها کار می کردیم. شیشه های آماده را از زن ها می گرفتیم و در جعبه  نوشابه یا تشت می چیدیم. بعد آن ها را به مردها می دادیم که برسانند سر عباس آباد.
,
 
,
واضح به گوشمان می رسید. به زن ها و بچه ها اجازه ًصدای تیرها کاملا نمی دادند به آن جا بروند و ما خبرها را لحظه به لحظه از کسانی که می رفتند و می آمدند، زبان به زبان می شنیدیم.
,
 
,
هر از گاهی خبر می آوردند که فلان کس زخمی و یا فلانی شهید شد. مردم دست خالی نبودند اما سلاح گرم هم نداشتند. صبح مردها را دیدم  که با بیل، تیشه، چنگک و چیزهای دیگر، می دوند سمت سر عباس آباد. آن طور که می گفتند، جاده را با خاک و آهن و سنگ و هرچه که دم دستشان بوده، بسته بودند.
,
 
,
نیروهای ارتشی که رسیدند سر عباس آباد، برای پراکنده کردن مردم، شروع به تیراندازی کردند. تیرها هوایی بود، چون خود آنها هم از مردم می ترسیدند؛ شاید هم به خاطر آن که آن محل نزدیک شعبة نفت بود، می ترسیدند آتش سوزی شود و دامن خودشان را بگیرد. بعد که مردم حمله کردند، ارتشی ها تعدادی از آنها را زخمی و یا شهید کردند. 
,
 
,
عاقبت همه از سرباز و درجه دار، مجبور شده بودند به طرف زمین های کشاورزی سمت جعفرآباد فرار کنند. بعد مردم با همان کوکتول مولوتف هایی که ما درست کرده بودیم، ماشین های آن ها را آتش زده بودند. فردای روز درگیری، ما هم رفتیم و ماشین های نیم سوخته را نگاه کردیم. بیش تر آن ها نفربر و جیپ بودند. آن روز 22 بهمن بود.
,
 
,
 
,
انتهای پیام/
]

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه