اخبار داغ

یادداشت؛

کتابی که جهان فانی را گوش زد می کند/ تدفین مادربزرگ؛ ماجرای یک زن دیکتاتور و قدرتمند

کتابی که جهان فانی را گوش زد می کند/ تدفین مادربزرگ؛ ماجرای یک زن دیکتاتور و قدرتمند
کتاب گابریل گارسیا مارکز، در واقع از انسان هایی می نویسد که زندگی دنیوی را ابدی می دانند و هرگز حاضر به ترک قدرت و کناره گیری از آن نیستند.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ حمیده علیزاده منتقد در نقد کتاب «تدفین مادر بزرگ» نوشته گابریل گارسیا مارکز، در یادداشتی اختصاصی برای "تیتریک" نوشت: کتاب تدفین مادر بزرگ نوشته گابریل گارسیا مارکز به ترجمه قاسم صنعوی ازانتشارات پارسه می باشد، چاپ اول این کتاب در سال 1364 در ایران منتشر شد وکتاب 156 صفحه دارد و از  پیر زنی روایت می کند که در بستربیماری و در حال مرگ است.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, تیتریک,
گابریل گارسیا مارکز بزرگترین نویسنده کلمبیایی و نام آورترین نویسنده جهان که در سال 1928میلادی در دهکده آراکاتاکا در منطقه سانتاماریای کلمبیا متولد شده است. وی برنده جایزه نوبل ادبیات 1982 شده است. در سال 1941 اولین نوشته هایش در روزنامه ای با نام خوونتود که مخصوص شاگردان دبیرستانی بود، منتشر شد. از میان آثار مارکز؛ صد سال تنهایی، پاییز پدر سالار، عشق در سال های و با، کسی برای سرهنگ نامه نمی نویسد و ژنرال در هزار توهای خود، برجسته تر هستند. آخرین کتابی که از او در ایران منتشر شده است با نام " زیستن برای باز گفتن " بوده است.
,
 
,
داستان مارکز همان گونه که در کتاب آمده این گونه آغاز می شود: و شما ای دیر باوران سراسر جهان، اینک سرگذشت واقعی « مادربزرگ » فرمانروای مطلق خطه ماکوندو،که مدت نود و دو سال بر قلمرو خود فرمانروایی کرد و در سه شنبه آخر ماه سپتامیر، در میان رایحه خوش جسد های قدیسان در گذشت و در مراسم خاک سپاری اش، شخص پاپ حضور یافت.
,
 
,
نویسنده ابتدا از حال و روز مادربزرگ و مراسم تدفین او می گوید و سپس به چهارده روز قبل می رود و روایت را از آنجا پیش می برد. مادر بزرگ را که روی صندلی گهواره ای خود گذاشته اند تا بتواند آخرین خواسته هایش را بیان کند. پیرزن 9 برادرزاده دارد که وارثانش هستند و در اطراف بسترش به مراقبت از او می پردازند.
,
 
,
نویسنده خانه مادر بزرگ را به طرز جالب و با تمام جزئیاتش توصیف می کند؛ داستان رمز آلود و کمی خیالی و پر از اغراق است.
,
 
,
 
,
 
,
مادر بزرگی که در تمام طول قرن مرکز ثقل ماکوندو بود، همانطور که برادرها و والدینش و والدین والدینش در گذشته این گونه بودند و برتری ای اعمال می کردند که به دویست سال قبل باز می گردد و همه برحسب عادت فکر می کردند که مادربزرگ ،ارباب مطلق آبها و باران ها و جاده های روستاها و... حقی عادی در مورد زندگی و املاک دارد و او در روی صندلی گهواره ای اش ثروتمندترین و تواناترین مادر دنیا به نظر می رسد.
,
 
,
انگار کسی باورش نمی شد که روزی مادربزرگ بمیرد .در هفته اول بیماری پزشک خانوادگی به کمک ضمادهای خردل و جوراب پشمی درد را فریب داد ؛اما بعد دریافت که مادربزرگ در حال احتضار است پس به مدت سه هفته با انواع مرهم ها سعی در بهبود او کرد.
,
 
,
مادربزرگ همیشه سالگرد تولدش را با طولانی ترین و پرهیاهوترین جشن ها برگزار می کرد اما حالا فرمان آن فرارسیده بود او در بستری از کتان ،عود مالی شده تا بنا گوش جای گرفته بود و نفس های ضعیفی در سینه اش می آمدند و می رفتند؛ روی تختش خوابیده و دستهایش را محکم بسته دستهایی که در آن پر از سنگ های قیمتی است و آن ها را روی قلب خود گذاشته است. فهرستی 24 صفحه ای از تمامی دارایی هایش تنظیم شده بود آنقدر به شمردن ثروت هایش ادامه داد که دیگر نفسی برایش باقی نماند و جان سپرد.
,
 
,
از آن لحظه های پر اغراق می توان به آمدن پاپ اشاره کرد: پدر مقدس در قایق دراز و سیاهش در مراسم افسانه ای و دور دست مادربزرگ به راه می افتد و از باغ های هلو و از کرانه های بی کران می گذرد و آنها را پشت سر می گذارد. قایقی که پر از خوشه های موز سبز و قفس های مرغ ها و مردان و زنانی اند که مشغله های خود را رها کرده اند تا در مراسم تدفین برای خود ثروتی بیندوزند.
,
 
,
در بخشی از کتاب آمده : مردم عامی که فکر و ذکرشان را قدرت تسخیر کرده بود ،متوجه نشدند که وقتی توافقی برمشاجره بزرگان تحمیل شد و تابوت بردوش برجسته ترین افراد به خیابان آورده شد، چه بال و پر زدن های حریصانه ای بر بام خانه طنین افکند.
,
 
,
هیچکس سایه مراقبت لاشخورهایی را که به دنبال موکب در کوچه های سوزان ماکوندو روان شد مشاهده نکرد،همانطور که کسی متوجه نشد که این کوچه ها هنگام عبور برجستگان قوم از یک رشته فضولات بد بو پوشیده می شود.هیچ کس مشاهده نکرد که برادر زاده ها ، پسر خوانده ها ، خدمت کاران و تحت الحمایه های مادربزرگ ، به محض آنکه جسد بیرون آورده شد در ها را بستند، پاشنه ها را از جا در آوردند ، تخته ها را کندند و پی ها را آزاد کردند تا خانه را تقسیم کنند.از آن پس کاری نمانده بود جز آن که انسان چهارپایه کنار در رو به خیابان بگذارد و این داستان را ،که درسی و نمونه ای برای نسل های آتی بود ،نقل کند تا هیچکس از دیر باوران این دنیا ،از داستان مادربزرگ بی خبر نماند .
,
 
,
, ,
 
,
گابریل گارسیا مارکز در واقع از انسان هایی می نویسد که زندگی دنیوی را ابدی می دانند و هرگز حاضر به ترک قدرت و کناره گیری از آن نیستند؛ انسان هایی که مال و ثروت فراوان دارند ولی در هنگام مرگ هیچکدام به کمکشان نمی آید ؛ همانند مادربزرگ داستان که اطرافیانش به انتظار مرگ او نشسته اند تا اموالش را چپاول کنند .
,
 
,
انتهای پیام/
,


 
,
,
]

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه