گفت و گو با سید محمد کاشف از پیشکسوتان دفاع مقدس؛
روایتی از خستگی، بیخوابی و دفاع زیر سنگرهای داغ/ ایمان و نصرت الهی تنها سلاح رزمندگان در برابر دشمنان بود
پیشکسوت دوران دفاع مقدس گفت: هیچ نیرویی به جز نیروی ایمان و نصرت الهی ما را حمایت نمیکرد و تنها با سلاح ایمان بود که در مقابل سلاحهای پیشرفته دشمن مقاومت کردیم.
[
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از اروم نیوز، چهلمین سالروز گرامیداشت هفته دفاع مقدس فرصتی شد تا گفتوگویی با دکتر محمد کاشف از رزمندگان دوران دفاع مقدس داشته باشیم. دفاع مقدس و عملیاتهای مختلف آن در نبرد با دشمنان بعثی به تعبیر مقام معظم رهبری همچون خورشید روشن سالهای سال حرفهای تازهای برای گفتن خواهد داشت و رزمندگان و پیشکسوتان دوران دفاع مقدس هم ناگفتههای زیادی دارد که باید به آن پرداخت.
,
شبکه اطلاع رسانی راه دانا,
اروم نیوز,
* بهعنوان کلام آغازین از خودتان بگویید؟
بنده سید محمد کاشف در سال ۱۳۳۷ هجری شمسی در ارومیه به دنیا آمدم. در عملیاتهای متعدد از جمله بیتالمقدس حاضر بودم. اکنون نیز در رشته مدیریت ورزشی در دانشگاه ارومیه در حال تدریس هستم.
* در چه مناطقی خدمت کردهاید؟
بنده قبل از آغاز عملیات بیتالمقدس برای انجام مأموریتی در اهواز بودم و در پایان مأموریت برای دیدن یکی دوستان، شهید مهندس فریدون کشتگر، رفتم و چند روزی با ایشان به منطقه عملیاتی فتحالمبین رفتیم که رزمندگان اسلام با عملیاتی عظیم ضربه بزرگ و مهلکی را به دشمن بعثی وارد کرده بود و اسرای بیشماری را در اختیار گرفته بودند.
* از بیتالمقدس بیشتر بگویید؟
در این عملیات مناطق زیادی را آزاد کردیم که البته رزمندگان بزرگواری نیز در همان عملیات به شهادت رسیده و مجروح شده بودند، از بچههای ارومیه نیز دلیر مردانی چون سعید طلیسچی و مجید امینی فر از جمله آنان بودند.
پس از چند روز بازدید از مناطق جنوب، شهید کشتگر که به فرماندهی جهاد پشتیبانی آبادان منصوب شد به بنده گفتند قرار است عملیات مهم و بزرگی انجام شود و بچههای ارومیه از جمله شهید حمید باکری و تعدادی از دیگر دوستان به اهواز آمدهاند، اگر مایل به دیدن آنان هستی به دیدار آنان برویم من هم ازخداخواسته اعلام آمادگی کرده و دانشگاه شهید چمران که محل استقرار آنان بود رفتیم و با آنان دیدار کردیم.
شهید حمید باکری که از سابقه کار من در آموزش نظامی اطلاع داشتند، از من خواستند تا نیروهای اعزامی از تهران را آموزش داده و سازماندهی کنم و بنده هم با کمک چند نفر از دوستان رزمنده ارومیهای چند روزی به این کار مشغول شدیم و نیروها را در قالب گروهانهای مختلف آموزش دادیم.
* پس با شهید حمید باکری هم ارتباط داشتید؟
بله حتی یک گردان نیز بانام امام رضا (ع) که فرماندهی آن هم برعهده شهید بزرگوار حمید باکری بود، آموزش و سازماندهی کرده بودیم.
* چه شد در عملیات بیتالمقدس شرکت کردید؟
یک روز عصر، دوباره مهندس کشتگر به محل استقرار ما در اهواز برگشتند و باتوجهبه علاقهمندی و اشتیاق من جهت شرکت در عملیات گفتند که قرار است بهزودی عملیاتی بنام بیتالمقدس انجام شود.
من از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدم اما علیرغم مشارکت در سازماندهی گردان هشتم امام رضا (ع) هیچ مسئولیت و جایگاهی در ساختار گردان اعزامی نداشتم و به دنبال راهی برای همراهی آنها در عملیات بودم.
بالاخره لحظه حرکت نیروها به منطقه دارخوین که مقر تیپ نجف اشرف به فرماندهی سردار کاظمی و معاونت سردار مهدی باکری بود ، فرارسید و کامیونهای پشتیبانی برای جابهجایی نیروها به محل دانشگاه شهید چمران آمدند عصر و هنگام غروب، رزمندهها به ترتیب گروهان سوار کامیونها شده بهطرف دارخوین حرکت کردند و من از فرصت پیشآمده استفاده کردم و سوار بر آخرین کامیون به همراه گردان به مقر تیپ نجف اشرف در دارخوین رفتیم.
همان شب، گردان با عبور از پل معلق به سمت جاده اهواز خرمشهر حرکت کرد و در آن سوی رود کارون مستقر شد.
* از آزادسازی خرمشهر بگویید؟
ساعات انتهایی ۱۶ اردیبهشتماه سال ۱۳۶۱ فرارسید و گردان امام رضا(ع) به فرماندهی شهید حمید باکری و معاونت مرحوم مهندس مهدی بخشی برای آزادسازی جاده اهواز و خرمشهر حرکت کردند.
در همان ساعات اولیه حرکت یعنی آغازین دقایق روز ۱۷ اردیبهشت و شروع پیشروی رزمندگان در تاریکی شب، درگیری با تیراندازی نیروهای عراقی شروع شد و با شهامت و ایثار و پیشروی رزمندگان گردان ۸ تا طلوع آفتاب ادامه داشت؛ آن شب تا سحر رزمندگان اسلام موفق شدند ضمن آزادسازی کامل جاده، مقرهای نیروهای عراقی را تارومار کرده به تصرف خود درآورند.
تلفات زیادی به بعثی ها و عراقیها وارد کردیم و اسرای زیادی گرفتیم که در عملیات مذکور تعدادی از بزرگ مردان دلاور اسلام مجروح و شهید شدند.
البته باید بگویم هیچ نیرویی به جز نیروی ایمان و نصرت الهی ما را حمایت نمیکرد و تنها با سلاح ایمان بود که در مقابل سلاحهای پیشرفته دشمن مقاومت کردیم.
* بعد از آزادسازی جاده چه شد؟
همراه با نیروهای خسته گردان ۸ با استقرار در سنگرهای پشت خاکریز منتظر بازگشت به عقب و استراحت و رفع خستگی بودیم که سردار مهدی باکری با بیسیم به فرمانده گردان که شهید حمید باکری بودند، اطلاع دادند که اعزام نیروهای جایگزین بهتعویقافتاده و آنها باید نگهبانی و مراقبت از مناطق بهدستآمده را ادامه دهند.
بچهها در نهایت خستگی، گرسنگی و بیخوابی و بهصورت نوبتی تعدادی به نگهبانی مشغول شدند تا بقیه کمی در سنگرهای داغ و بدون حفاظ و سایهبان استراحت کنند. چه روزهای عجیبی بود!
* عراقی ها چه واکنشی داشتند؟ قطعا باید به شدت جواب می دادند؟
روز بعد عراقیها با تعداد زیادی تانک به مقرهای رزمندگان اسلام حمله کردند و رزمندگان را مجبور به بیدار شدن و دفاع در برابرشان کردند، کمی بعد و با جلو آمدن گامبهگام تانکهای عراقی، توپخانه ارتش و سپاه به کمک نیروهای خودی آمدند.
با همراهی هلیکوپترهای هوانیروز به جان مهاجمین عراقی و تانکهایشان افتادند که حاصل کار، منجر به واردآمدن خسارات زیاد و نابودی تعدادی از تانکها و نیروهای عراقی و در نهایت فرار و عقبنشینی مجدد آنها شد.
* در پایان بیتالمقدس به ارومیه برگشتید درسته؟
بله بالاخره با آمدن کامیونهای ترابری رزمندگان حمید باکری، با همراهی تعدادی از برادرانی که عملیات را با آنان شروع کرده بودیم، به عقب برگشتیم و دوستان در مقرهای پیشبینی شده مستقر شدند.
فردای آن روز من با کسب اجازه از شهید حمید باکری و خداحافظی از دوستان جهت مراجعت به ارومیه با قطار عازم تهران شدم.
* بازهم به جبهه برگشتید؟
بله چندین نوبت به جبههها رفتم و اتفاقات و خاطراتی زیادی برای من اتفاق افتاد که خودش شرح مفصلی است که اگر موافق باشید برای وقت دیگری بگذاریم.
انتهای پیام/
,
* بهعنوان کلام آغازین از خودتان بگویید؟
,
* بهعنوان کلام آغازین از خودتان بگویید؟,
بنده سید محمد کاشف در سال ۱۳۳۷ هجری شمسی در ارومیه به دنیا آمدم. در عملیاتهای متعدد از جمله بیتالمقدس حاضر بودم. اکنون نیز در رشته مدیریت ورزشی در دانشگاه ارومیه در حال تدریس هستم.
,
* در چه مناطقی خدمت کردهاید؟
,
* در چه مناطقی خدمت کردهاید؟,
بنده قبل از آغاز عملیات بیتالمقدس برای انجام مأموریتی در اهواز بودم و در پایان مأموریت برای دیدن یکی دوستان، شهید مهندس فریدون کشتگر، رفتم و چند روزی با ایشان به منطقه عملیاتی فتحالمبین رفتیم که رزمندگان اسلام با عملیاتی عظیم ضربه بزرگ و مهلکی را به دشمن بعثی وارد کرده بود و اسرای بیشماری را در اختیار گرفته بودند.
,
* از بیتالمقدس بیشتر بگویید؟
,
* از بیتالمقدس بیشتر بگویید؟,
در این عملیات مناطق زیادی را آزاد کردیم که البته رزمندگان بزرگواری نیز در همان عملیات به شهادت رسیده و مجروح شده بودند، از بچههای ارومیه نیز دلیر مردانی چون سعید طلیسچی و مجید امینی فر از جمله آنان بودند.
,
پس از چند روز بازدید از مناطق جنوب، شهید کشتگر که به فرماندهی جهاد پشتیبانی آبادان منصوب شد به بنده گفتند قرار است عملیات مهم و بزرگی انجام شود و بچههای ارومیه از جمله شهید حمید باکری و تعدادی از دیگر دوستان به اهواز آمدهاند، اگر مایل به دیدن آنان هستی به دیدار آنان برویم من هم ازخداخواسته اعلام آمادگی کرده و دانشگاه شهید چمران که محل استقرار آنان بود رفتیم و با آنان دیدار کردیم.
,
شهید حمید باکری که از سابقه کار من در آموزش نظامی اطلاع داشتند، از من خواستند تا نیروهای اعزامی از تهران را آموزش داده و سازماندهی کنم و بنده هم با کمک چند نفر از دوستان رزمنده ارومیهای چند روزی به این کار مشغول شدیم و نیروها را در قالب گروهانهای مختلف آموزش دادیم.
,
* پس با شهید حمید باکری هم ارتباط داشتید؟
,
* پس با شهید حمید باکری هم ارتباط داشتید؟,
بله حتی یک گردان نیز بانام امام رضا (ع) که فرماندهی آن هم برعهده شهید بزرگوار حمید باکری بود، آموزش و سازماندهی کرده بودیم.
,
* چه شد در عملیات بیتالمقدس شرکت کردید؟
,
* چه شد در عملیات بیتالمقدس شرکت کردید؟,
یک روز عصر، دوباره مهندس کشتگر به محل استقرار ما در اهواز برگشتند و باتوجهبه علاقهمندی و اشتیاق من جهت شرکت در عملیات گفتند که قرار است بهزودی عملیاتی بنام بیتالمقدس انجام شود.
,
من از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدم اما علیرغم مشارکت در سازماندهی گردان هشتم امام رضا (ع) هیچ مسئولیت و جایگاهی در ساختار گردان اعزامی نداشتم و به دنبال راهی برای همراهی آنها در عملیات بودم.
,
بالاخره لحظه حرکت نیروها به منطقه دارخوین که مقر تیپ نجف اشرف به فرماندهی سردار کاظمی و معاونت سردار مهدی باکری بود ، فرارسید و کامیونهای پشتیبانی برای جابهجایی نیروها به محل دانشگاه شهید چمران آمدند عصر و هنگام غروب، رزمندهها به ترتیب گروهان سوار کامیونها شده بهطرف دارخوین حرکت کردند و من از فرصت پیشآمده استفاده کردم و سوار بر آخرین کامیون به همراه گردان به مقر تیپ نجف اشرف در دارخوین رفتیم.
,
همان شب، گردان با عبور از پل معلق به سمت جاده اهواز خرمشهر حرکت کرد و در آن سوی رود کارون مستقر شد.
,
* از آزادسازی خرمشهر بگویید؟
,
* از آزادسازی خرمشهر بگویید؟,
ساعات انتهایی ۱۶ اردیبهشتماه سال ۱۳۶۱ فرارسید و گردان امام رضا(ع) به فرماندهی شهید حمید باکری و معاونت مرحوم مهندس مهدی بخشی برای آزادسازی جاده اهواز و خرمشهر حرکت کردند.
,
در همان ساعات اولیه حرکت یعنی آغازین دقایق روز ۱۷ اردیبهشت و شروع پیشروی رزمندگان در تاریکی شب، درگیری با تیراندازی نیروهای عراقی شروع شد و با شهامت و ایثار و پیشروی رزمندگان گردان ۸ تا طلوع آفتاب ادامه داشت؛ آن شب تا سحر رزمندگان اسلام موفق شدند ضمن آزادسازی کامل جاده، مقرهای نیروهای عراقی را تارومار کرده به تصرف خود درآورند.
,
تلفات زیادی به بعثی ها و عراقیها وارد کردیم و اسرای زیادی گرفتیم که در عملیات مذکور تعدادی از بزرگ مردان دلاور اسلام مجروح و شهید شدند.
,
البته باید بگویم هیچ نیرویی به جز نیروی ایمان و نصرت الهی ما را حمایت نمیکرد و تنها با سلاح ایمان بود که در مقابل سلاحهای پیشرفته دشمن مقاومت کردیم.
,
* بعد از آزادسازی جاده چه شد؟
,
* بعد از آزادسازی جاده چه شد؟,
همراه با نیروهای خسته گردان ۸ با استقرار در سنگرهای پشت خاکریز منتظر بازگشت به عقب و استراحت و رفع خستگی بودیم که سردار مهدی باکری با بیسیم به فرمانده گردان که شهید حمید باکری بودند، اطلاع دادند که اعزام نیروهای جایگزین بهتعویقافتاده و آنها باید نگهبانی و مراقبت از مناطق بهدستآمده را ادامه دهند.
,
بچهها در نهایت خستگی، گرسنگی و بیخوابی و بهصورت نوبتی تعدادی به نگهبانی مشغول شدند تا بقیه کمی در سنگرهای داغ و بدون حفاظ و سایهبان استراحت کنند. چه روزهای عجیبی بود!
,
* عراقی ها چه واکنشی داشتند؟ قطعا باید به شدت جواب می دادند؟
,
* عراقی ها چه واکنشی داشتند؟ قطعا باید به شدت جواب می دادند؟,
روز بعد عراقیها با تعداد زیادی تانک به مقرهای رزمندگان اسلام حمله کردند و رزمندگان را مجبور به بیدار شدن و دفاع در برابرشان کردند، کمی بعد و با جلو آمدن گامبهگام تانکهای عراقی، توپخانه ارتش و سپاه به کمک نیروهای خودی آمدند.
,
با همراهی هلیکوپترهای هوانیروز به جان مهاجمین عراقی و تانکهایشان افتادند که حاصل کار، منجر به واردآمدن خسارات زیاد و نابودی تعدادی از تانکها و نیروهای عراقی و در نهایت فرار و عقبنشینی مجدد آنها شد.
,
* در پایان بیتالمقدس به ارومیه برگشتید درسته؟
,
* در پایان بیتالمقدس به ارومیه برگشتید درسته؟,
بله بالاخره با آمدن کامیونهای ترابری رزمندگان حمید باکری، با همراهی تعدادی از برادرانی که عملیات را با آنان شروع کرده بودیم، به عقب برگشتیم و دوستان در مقرهای پیشبینی شده مستقر شدند.
,
فردای آن روز من با کسب اجازه از شهید حمید باکری و خداحافظی از دوستان جهت مراجعت به ارومیه با قطار عازم تهران شدم.
,
* بازهم به جبهه برگشتید؟
,
* بازهم به جبهه برگشتید؟,
بله چندین نوبت به جبههها رفتم و اتفاقات و خاطراتی زیادی برای من اتفاق افتاد که خودش شرح مفصلی است که اگر موافق باشید برای وقت دیگری بگذاریم.
,
انتهای پیام/
,
]
به اشتراک گذاری این مطلب!
ارسال دیدگاه