اخبار داغ

مرگ یا احیای دوباره هیأت؛

ناقوس کاراته کردستان به صدا درآمد!

ناقوس کاراته کردستان به صدا درآمد!
هوشیار شریعتی کارشناس کاراته به نقد وضعیت موجود کاراته استان کردستان و لابی های پشت پرده آن پرداخته است.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از  کُردتودی، در یادداشت هوشیار شریعتی آمده است:

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, کُردتودی,

یک) هنوز جوهر یادداشت قبلی‏ام درباره کاراته کردستان در هفته‏نامه "به‏هیز" خشک نشده بود که خبر استعفای سهیلا چراغی(رئیس اخیر هیأت استان) و اعلام سرپرستی فردی ناشناس، نوع و هدف نگارش این روایت را که از قبل در سر داشتم، تغییر داد!

از تابستان هجده سال قبل که هنوز سال آخر دبیرستان را پیش رو داشتم و به‏واسطه علاقه به روزنامه‏نگاری، کار[آموزی] در هفته‏نامه "کرفتو" را شروع کردم، چون از کودکی کاراته تمرین می‏کردم، رویکردی جدی‏تر و طبیعتاٌ دقیق و با دیدگاهی واقع‏بینانه به مسائل این رشته داشتم. اما بعدها و پس از پایان دوره‏ای حدود 5ساله که مسئولیت روابط عمومی هیأت کاراته استان را برعهده داشتم، به‏دلیل دل‏زدگی از جو متناقض و [ازنظر من] اشتباه و فردگرایانه در خانواده‏ی کاراته کردستان، فعالیت اجرایی در این رشته را تا به‏حال رها کردم. هرچند به‏خاطر اشتغال به تحصیل در دانشگاه، از فعالیت در نشریات محلی هم دور شدم، اما طبعاً از دور تحولات ورزش استان و به‏خصوص روند رشته‏ کاراته را مشاهده و باوجود ادامه‏ی ‏سیر سینوسی و البته مایل به کاستی دائم فضای ورزش و رسانه، خود را از هیاهوی هردو دور نگه داشتم.

داستان ورود جدی من به فضای عمومی و اجرایی کاراته به سال 1387 و نگارش یادداشتی انتقادی درباره کاراته در هفته‏نامه "سیروان" برمی‏گردد؛ وقتی که به بهانه آسیب‏دیدگی و درواقع سرخوردگی از ناکامی در لیگ بزرگسالان کاراته، یکی 2سال از تمرین فاصله گرفته و فرصت داشتم تا بیشتر و با دیدگاهی باز درمورد وضعیت ورزش و رشته‏ی تخصصی خودم فکر کنم. کاراته‏ای که از سال 1348 در سنندج متولد شده و اواخر دهه پنجاه اولین سازماندهی[نسبی] خود را همراه با رشته‏های تکواندو و جودو [به‏صورت تجمیعی] زیرنظر فدراسیون ورزش‏های رزمی به‏دست آورد، از سال 1363 به‏صورت مستقل در قالب هیأت کاراته استان کردستان فعالیت می‏کرد. فارغ از نقد و واکاوی روند رشد این رشته و تحولات آن چه در بُعد قهرمانی و چه همگانی، تداوم بیست و چندساله‏ی ریاست استاد محمد قصرساز در این هیأت[علیرغم احترام به همه‏ی زحمات ایشان] هیچ توجیه علمی، منطقی و اجرایی نداشت؛ این بود که با دیدگاهی انتقادی و البته پس از مصاحبه با اهالی این رشته در سطوح مختلف و از همه‏ی شهرستان‏ها، مقاله‏ای مفصل تحت عنوان "کاراته کردستان در سراشیبی سقوط" در صفحه ورزشی گسترده‏ترین هفته‏نامه‏ی مناطق کُردنشین ایران به چاپ رساندم. آن زمان هرگز فکر نمی‏کردم روزی فرا برسد که نوشته‏ای منتشر کنم که بیم‏دار هلاک کاراته‏ی 50 ساله‏است؛ رشته‏ای که اکنون باید در اوج بلوغ و پویایی و در مسیر توسعه‏ی کل ورزش و حتی پیشرفت فضای عمومی جامعه‏ی جوان استان باشد؛ اما افسوس!

دو) پس از جنجال‏های بزرگی که به‏خاطر انتشار آن مطلب در اداره کل ورزش و جوانان و حتی جامعه‏ کاراته کشور و به‏خصوص کردستان اتفاق افتاد، احساس نیاز به تغییر و گامی بزرگ در میان اهالی این رشته، آشکار شد و این‏بار با حمایت مدیرکل وقت، از تعویق چندباره انتخابات و تشکیل مجمع ازقبل هماهنگ شده، جلوگیری و افراد جدیدی برای در دست گرفتن سکان هدایت هیأت کاراته پیش‏قدم شدند. با انتخاب بهرام سوداگری در فرودین 1388 به ریاست هیأت کاراته استان، طلسم مدیریت سنتی که مبتنی بر نوعی ریاست موروثی در اغلب کمیته‏های این هیأت بود، شکسته و فضا برای نسل جدید عوامل اجرایی کاراته باز شد. درحالیکه همچنان معتقد هستم که هیچ تیم کاری و هیأتی خالی از خطا نیست و همواره عده‏ای[حتی در بهترین حالت] منتقد وجود دارند، اما به اعتبار سابقه‏ی چندساله‏ام در حوزه روزنامه‏نگاری ورزشی، عملکرد هیأت کاراته در سال 88 تا پایان دوره 4و نیم ساله‏ی را درخشان و گامی بزرگ به جلو می‏دانم. این ادعا نه فقط به‏دلیل تصدی خودم در سمت روابط عمومی این هیأت، که بر مبنای 4سال متوالی کسب عنوان هیأت اول درمیان 57 هیأت ورزشی استان [طبق ارزیابی سالانه‏ی اداره کل ورزش و جوانان] و ارتقای رده‏ی فدراسیونی از رده‏ی 27 به رده‏ سوم کشور[طبق ارزیابی فدراسیون کاراته از عملکرد 31هیأت کاراته استانی] است. شاید کسی نداند که برای دستیابی به این تغییر بزرگ و پوست‏اندازی کاراته، مشکل اصلی که مانند وزنه‏ای بر پای هیأت سوداگری بود، عدم همکاری مناسب و حتی کارشکنی مدیران میانی و بدنه‏ی اجرایی ورزش و جوانان بود که دلایل آن هرچند بر اهالی ورزش پوشیده نیست، اما خارج از این روایت است. به‏نظرم ریز آمار موفقیت‏ها و عملکرد چهارساله‏ی هیأت سوداگری به‏تفکیک هر سال و طبق ارقام مشخص و نمودارهای قابل راستی‏آزمایی برمبنای مدارک مستند که در شماره 33 همین نشریه "به‏هیز" مورخ اسفند 1391 منتشر شد، شاهد کافی برای تغییری جریان‏ساز در تاریخ کاراته استان است و نیازی به اطاله‏ی کلام ندارد.

موج این تحول تاریخی در نقد هیأت سنتی و به‏نوعی موروث‏گونه‏ی کاراته، به‏قدری بود که دو رشته‏ی رزمی دیگر یعنی تکواندو و جودو را هم که به‏نوعی برادران کاراته بودند را متأثر کرد و رزمی‏کاران این دو رشته نیز تصمیم گرفتند تا گامی به جلو بردارند. هیأت تکواندو هم که بیش از 20سال تحت سلطه‏ی نعیم صفری بود، در همان سال 88 سنت‏شکنی کرد و مجمع، رئیس هیأت جدیدی را انتخاب کرد و حضور فرزین لطف‏پوری برگ جدیدی از حیات حرفه‏ای و تغییر نسل در ورزش‏های رزمی را ورق زد. ورزشکاران جودو هم نیاز به تغییر و خروج از ورطه‏ی سنت‏گرایی و سکون را حس کردند و پس از 15سال ریاست پرهیزگار بر هیأت جودوی استان، یکی از اهالی جوان و فعال این رشته یعنی جلال کرمی را انتخاب و چرخه‏ی موردعلاقه‏ی سیستم ورزش استان در حفظ شرایط موجود و مدیریت حداقلی بر هیأت‏های ورزشی را قطع و با نیروی درون‏زای خود تکیه کردند. این روند روبه‏رشد در هیأت‏های جودو و تکواندو علیرغم همه‏ی سختی‏های ناشی از اعمال‏نظر و سلیقه‏ی سیستم بسته‏ و ناکارآمد ورزش استان، ادامه پیدا کرده و باوجود همه‏ی مشکلات سعی در ادامه‏ پویایی خود دارند؛ اما در کاراته که از خیلی جهات شاید برادر بزرگ همه‏ی رشته‏های رزمی در کردستان باشد، این روند پس از توقفی سه‏ساله[دوره‏ی عبدی]، برعکس شده و هیأت کاراته حتی گام[هایی] به‏عقب برداشته است.

سه) سال 1392 که دوره‏ی نوین هیأت جدید کاراته روبه اتمام بود، تصور می‏کردم حالا که اهالی کاراته درعمل دریافتند که پیشکسوت‏ترین فرد لزوماً نباید رئیس هیأت باشد، این کار گروهی و استفاده از عوامل اجرایی جوان با تکیه بر تجارب بزرگان، در بدنه‏ی هیأت ادامه خواهد یافت. اما در 5 ماهی که از پایان دوره ریاست سوداگری گذشت و به‏عنوان سرپرست، مقدمات برگزاری مجمع انتخاباتی را فراهم می‏کرد، ورق به‏طرز ناباورانه‏ای برگشت. زمزمه‏های لابی‏گری طیف سنتی کاراته با حمایت اداره کل ورزش و حتی نهادهای دیگر، نشان داد که نه تنها سیستم دولتی ورزش کار شفاف و مبتنی بر اصول مدیریت دموکراتیک را برنمی‏تابد، بلکه متأسفانه جامعه‏ی کاراته هم از درون تمایلی به تداوم فضای باز حرفه‏ای ندارد و یا در حالت خوشبینانه، تغییر به مذاقش خوش آمده و قصد دارد تا دوباره گامی دیگر و شاید این‏بار بزرگ‏تر بردارد. متأسفانه افرادی بودند که ظاهراً از هیأت قبلی خود را با دوران جدید هیأت کاراته وفق داده‏ بودند، اما چون روند پیشرفت کاراته را با حفظ جایگاه ثابتی که دیگر آن را حق مسلم خود می‏دانستند، در تضاد دیدند، فوری جبهه‏ای جدید باز کردند. عدم قطعیت نظر مجمع کاراته[در ادامه‏ فعالیت هیأت جدید] پیش از انتخابات، در کنار تغییر جناح خیانت‏گونه‏ی عده‏ای که اتفاقا خود را سهیم در تحول روبه‏جلوی کارته می‏دانستند، باعث شد تا اتفاقی دور از انتظار رقم بخورد. حضور علیرضا سمندر رئیس وقت فدراسیون کاراته که اتفاقا قبلاً هم یک‏بار به‏دلایلی از ریاست فدراسیون عزل شده بود، باعث شد تا اعضای مجمع با این تصور که اشتراک سبکی وی با یکی از کاندیداها به‏نفع کاراته استان خواهد بود، نیم‏نگاهی به تغییر دوباره داشته باشند. در مجمع انتخاباتی آبان 1395، عبدی با 10 رأی در مقابل 9 رأی سوداگری، به ریاست هیأت کاراته رسید؛ اما نکته‏ی جالب این بود که آن رأی سرنوشت‏ساز از سوی رئیس پیشین و سرپرست هیأت یعنی بهرام سوداگری به جلال عبدی داده شد. شاید اگر معاون وقت ورزش بانوان[که کنار سوداگری نشسته بود] آن را در همان زمان رأی‏گیری با حیرت و صدای بلند اعلام نمی‏کرد، هیچ وقت باور نمی‏کردم که این تصمیم ازسوی رئیسی که 4سال و نیم با او کار کرده بودم، گرفته شده است.

طبق آیین‏نامه‏ی هیأت‏های ورزشی من نباید در آن مجمع حضور می‏داشتم؛ اما به‏عنوان خبرنگار می‏توانستم شاهد انتخابات باشم. با اعلام ریاست عبدی در آن جلسه‏، علیرغم اینکه همان‏جا ازسوی دبیر آینده‏ی هیأت دعوت به‏کار شدم و حتی به اصرار صندلی‏ام را عوض و در جایی بالاتر[کنار مسئولین جدید] نشستم، همانجا تصمیم گرفتم که دیگر هیچ فعالیت اجرایی در هیأت نداشته باشم. این تصمیم نه فقط به‏دلیل ناهماهنگی با رویکرد و دیدگاه مدیریتی و اجرایی عبدی و یارانش، بلکه بیشتر به‏خاطر ناامیدی از اهالی کاراته بود که حس می‏کردم یا بسیار بی‏انصاف بوده‏اند که پیشرفت‏ها و روند مثبت و روبه‏جلوی هیأت جدید را ناکافی دیدند و یا آنقدر ساده‏نگر بودند که منافع احتمالی شخصی در هیأت بعدی را بر منافع اثبات‏شده‏ی گروهی جامعه‏ی کاراته ترجیح دادند. در هرصورت با سرخوردگی از انتخاب عبدی که در دوره‏ی سنتی و طولانی هیأت، همواره پست‏های مختلفی از جمله دبیری هیأت را داشت، از فضای کاراته فاصله گرفته و خود را مشغول تحصیل و کار در دانشگاه کردم. به‏طور کلی دوره‏ ریاست عبدی در هیأت کاراته هرگز به سکون و قشری‏نگری هیأت سنتی نبود و او نیز درکنار استفاده از همکاران و دوستان قدیمی خود، از افراد جوان هم استفاده کرد و درکل کارنامه‏ی قابل‏دفاعی از خود به‏جا گذاشت؛ انگار که رشد و تغییر ناگهانی کاراته در هیأت سوداگری، جامعه‏ی کاراته را به شیوه‏ی جدید عادت داده بود و بازگشت دوباره به روال سابق دیگر امکان نداشت.

چهار) هیأت عبدی در میانه‏ی راه دریافت که بخش عمده‏ای از مشکلات کاراته را باید در خارج هیأت جستجو کرد؛ عدم حمایت کافی ادارت ورزش و جوانان در حوزه نظارتی، بی‏عدالتی و نبود روال منطقی در تخصیص بودجه به هیأت‏های ورزشی، سعی در دخالت بیجا در امور هیأت و حتی به‏نوعی ایجاد رقابت کاذب و غیرورزشی میان هیأت‏های مختلف ورزشی توسط اداره کل و همه‏اینها علاوه بر شرایط نامطلوب اقتصادی و سیاسی کشور بود. همین شد که زاویه‏ی اداره کل ورزش و جوانان با هیأت کاراته در کنار عدم رضایت برخی اهالی کاراته باعث شد تا دوره‏ی ریاست عبدی کامل نشده و او را بدون دلیلی مشخص، عزل کردند و فدراسیون کاراته[صدالبته با پیشنهاد اداره کل استان] عباد فیضی را در آبان 95 به‏عنوان سرپرست منصوب کند.

شاید اگر جامعه‏ی کاراته هم مثل اهالی تکواندوی کردستان که پس از 20سال ریاست سنتی هیأت خود، نیرویی جدید با روندی مثبت را در پیش گرفته بودند، باز هم نه به شخص رئیس جدید، که به عملکرد وی در نتایج آن در عرصه‏ی دستاوردهای سازمانی، قهرمانی، زیرساختی و همگانی اعتماد می‏کردند، کاراته‏ی کردستان امروز در وضع بهتری بود. لطف‏پوری پس از دوره‏ی ریاست سال 88 تا پایان سال 92 باز هم رأی اعتماد مجمع انتخاباتی تکواندو را برای 4سال دیگر کسب کرد و نه تنها روند پیشرفت این رشته را ادامه داد، بلکه به قدری در سیستم اداری و مدیریتی هیأت استان خوب عمل کرد که جامعه‏ی تکواندو به‏خوبی آن را درک کردند. طی دوره‏ی دوم ریاست لطف‏پوری، کسی نتوانست در زیاد در عملکرد مثبت تکواندو خللی وارد کند اما باز هم نقش غیرسازنده‏ی مدیرکل ورزش و جوانان در سال 98 که قصد اعمال نفوذ در مجمع هیأت تکواندو رو داشت، بروز پیدا کرد. باوجود کارشکنی اداره کل در برگزاری مجمع تکواندو و تمام تلاشی که برای تغییر در روند این هیأت صورت گرفت، اما برخلاف رؤسای هیأت کاراته که با پایان دوره‏ ریاست عرصه را کاملاً خالی و فرصت را برای بدخواهی‏ها فراهم کردند، لطف‏پوری پای کار ماند. درواقع جامعه‏ی تکواندو قدر عملکرد یکی از اهالی خود را شناخت و با وجود اینکه در دی ماه1398 صادق جمالی به ریاست هیأت تکواندو رسید، لطف‏پوری به پشتوانه‏ی عملکرد خود به عضویت هیأت رئیسه درآمد و هنوز هم روند روبه‏پیشرفت این رشته ادامه دارد.

اما کاراته که حالا به‏نوعی متوقف شده بود و عدم تصمیمات منطقی اهالی آن که متأسفانه منافع شخصی و میل به قدرت و خودمحوری را در پیش گرفتند، جای خوبی برای اعمال نفوذ خارج از کاراته، یعنی سیستم دولتی ورزش را باز کرد. البته شاید جولایی هم به‏نوعی حق داشت که نگران آینده‏ی یکی از هیأت‏های ورزشی باشد که می‏تواند نقش مهمی در بقا یا قطع صدارت او بر ورزش استان داشته باشد. وقتی خود اهالی یک رشته در درون خود به یک همگرایی منطقی نرسیده و بلوغ حرفه‏ای خود را در دست‏به‏دست کردن سکان هیأت خود میان اهل آن، نشان ندهند، بدیهی است که افراد دیگری برای آن تصمیم خواهند گرفت. دوره‏ی ریاست 25 ساله‏ی قصرساز، بزرگ کاراته‏ کردستان به پایان رسید؛ فعالیت خوب سوداگری با تجربه‏ی مدیریت دولتی و البته با داشتن سابقه در کاراته [و حتی سرپرستی این رشته در دهه‏ی 60] به‏عنوان رئیس هیأت و رشد چشمگیر کاراته، ناگهان و به دست مجمع قطع شد؛ جلال عبدی که با رویکردی تلفیقی از دوره‏ی سنتی کاراته و دوره‏ی تحولی این رشته، دوران بدی را پشت سر نگذاشت، ناگهان حذف شد؛ و انگار دیگر کسی توان یا جرأت هدایت این هیأت باسابقه را نداشت.

پنج) فرودین سال 1396 بود که با شنیدن انتخاب سهیلا چراغی به ریاست هیأت کاراته کردستان غافلگیر شدم؛ کسی که از اولین‏های بانوان این رشته بود و در هیأت قبلی هم نایب رئیس این هیأت بود، انگار وقتی عرصه‏ی مردسالارانه‏ی کاراته کردستان[به تبع جامعه] را خالی دید، بر کرسی ریاستی که جولایی خالی کرده بود، نشست.

باز هم لابی و تصمیم ورزش و جوانان بر هیأتی ورزشی تحمیل شد و ریاست چراغی بر هیأت کاراته که سال‏ها کارمند اداره‏کل ورزش و جوانان کردستان بود، آبستن دوره‏ای متشنج شد. در صحبت‏های دوستانه با مربیان و ورزشکاران کردستان، طبیعی می‏دانستم که در دوره‏ی ریاست یک زن بر هیأت کاراته، فعالیت‏ها معطوف به بخش بانوان شده و آقایان به حاشیه  رانده شوند. اما نه تنها این اتفاق افتاد، که در میان بانوان هم تنها عده‏ای خاص زمام امور به دست گرفتند؛ هیأت کاراته اکنون که عملاً از حرکت و پویایی موردانتظار خود بازمانده بود، درواقع قدمی به عقب برداشت.

حمایت جولایی از همکار خود که بعدها معاون ورزش بانوان او هم شد، باعث شد که چراغی هرکاری که می‏خواست، فارغ از اینکه منطقی و صحیح است یا موردقبول اهالی کاراته، انجام دهد؛ چرا که حتی درصورت انتقاد سفیدپوشان کاراته هم، خود را در حاشیه‏ی امن می‏دید؛ مدیرکلی که او را رئیس هیأت کاراته کرده بود، قطعاً اجازه نمی‏داد حداقل اسم و رسم خود و اداره‏اش را در خطر ببیند.

جولایی پس از تحمیل چراغی به ریاست هیأت کاراته استان، در بهمن ماه 96 میزبانی مسابقات قهرمانی کاراته کشور در همه‏ی رده‏های سنی کشور را در سنندج برگزار کرد تا میخ بزرگی برای بقای این هیأت دست‏نشانده کوبیده باشد. او در مصاحبه‏های مختلف برگزاری این مسابقات را دستاوردی بی‏نظیر برای کاراته کردستان عنوان کرد و مدال نقره‏ی کیوان بابان در مسابقات آسیایی اردن را نتیجه این میزبانی هوشمندانه می‏خواند؛ اما هیچ کس از جامعه‏ی کاراته این سؤال‏ها را مطرح نکرد:

1- کیوان بابان سال‏های قبل هم در مسابقات قهرمانی کشور با کسب مدال در اردوهای تیم ملی بود و در مسابقات سال‏های بعد در تیم ملی حضور پیدا کرد و علاوه بر تکرار مدال آسایی، طلای لیگ جهانی(کاراته وان) را هم کسب کرد! چگونه جرأت کردید آن را به میزبانی خفت‏بار خود منتصب کنید؟

2- پس از پایان مسابقات، جولایی اعلام کرد که استان کردستان در بخش آقایان در رده‏ی پنجم کشور ایستاد؛ درحالیکه با طلای بابان و برنز کاتای تیمی، فقط در رده‏ی سنی بزرگسالان پنجم شد! در رده‏های سنی نوجوانان(با 5 وزن کومیته و کاتای‏تیمی و انفرادی)، جوانان(با 5 وزن کومیته و کاتای‏تیمی و انفرادی) و رده‏ی امید(با  7وزن کومیته و کاتای‏تیمی و انفرادی) چند مدال برای کردستان میزبان کسب شد؟ در مجموع رده‏های سنی آیا کردستان اصلا در لیست رده‏بندی استان‏ها در میان 15تیم اول کشور هم قرار گرفت؟

3- طبق ادعای مدیرکل ورزش و جوانان، استان کردستان در بخش بانوان هم رده‏ی هفتم را کسب کرد؛ درحالیکه طلای شنه کاظمی(در وزن 68+) و نقره‏ی هانا امیری(در وزن 55-) در رده‏ی سنی امید کسب شد! در رده‏های سنی نوجوانان(با 3 وزن کومیته و کاتای‏تیمی و انفرادی)، جوانان(با 4 وزن کومیته و کاتای‏تیمی و انفرادی) و رده‏ی مهم بزرگسالان(با 5 وزن کومیته و کاتای‏تیمی و انفرادی) استان کردستان چند مدال کسب کرد؟

4- چرا در حالیکه ورزش کردستان به‏طورعام دچار کمبود منابع مالی است و هیأت کاراته به‏طور خاص نیازمند توسعه‏ی زیرساخت‏های ورزشی است، مسابقات قهرمانی کشور[طبق ادعای مدیرکل در رسانه‏‏های گروهی] در شهر سنندج  برای اولین بار کاملاٌ رایگان برگزار شد؟ آیا بهتر نبود به‏جای این خاصه‏خرجی که حتی یک کاپ تیمی در یک رده‏ی سنی[و نه حتی مجموع رده‏ها] را هم در خانه نگه نداشت، آن را صرف توسعه ورزش قهرمانی می‏کردید؟

اما جولایی همچنان با اعتمادبه‏نفسی مثال‏زدنی، برگزاری این مسابقات را نشانه‏ی توان همکار خود در رأس هیأت کاراته و دستاویزی برای ساکت نگه داشتن منتقدان قلمداد کرد و تا پایان دوره‏ی 4ساله‏ی همگی در باد آن تکیه دادند. دریغا که نه تنها رسانه‏های حتی تخصصی ورزشی، که خود اهالی کاراته استان هم یک حساب سرانگشتی ساده انجام ندادند که با جمع کردن اوزان مختلف در 4رده‏ی سنی بانوان و آقایان، جمعاً 216 مدال طلا، نقره و برنز[مشترک] توزیع شد که سهم کردستان میزبان تنها 4مدال(2طلا، 1نقره و 1برنز) بود. یعنی استان کردستان با آن همه پیشینه و ادعا و با صرف هزینه‏های گزاف برای میزبانی 4روزه از بیش از دو هزار ورزشکار [و مهمان]، کمتر از 2درصد مدال‏های این مسابقات را به‏دست آورد؛ در حالیکه اگر با فرض یکسان بودن سهم هر 31استان شرکت‏‏کننده در این رقابت‏ها، سهم کردستان می بایست حداقل 7درصد یعنی 12مدال در همه‏ی رده‏های سنی 2بخش بانوان و آقایان می‏بود.

این اعمال نظر آشکار جولایی در مجمع انتخاباتی کاراته و اصرار به دخالت در امور اجرایی، جز ایجاد حباب خودبزرگ‏بینی کاذب در کادر چراغی و عملاٌ حذف استخوان‏خردکرده‏گان کاراته در امور هیأت خودشان هیچ نتیجه‏ای نداشت؛ ولو اینکه باب بزرگ‏تری برای گم شدن رد بودجه‏های واریزی به هیأت‏های ورزشی کردستان توسط اداره کل بدون کمترین شفاف‏سازی مالی درخصوص نحوه هزینه‏کرد و نتایج آن باز شد.

در ادامه‏ی این داستان شهرآشوب ورزش کردستان قصد دارم تا با دیدگاهی واقعه‏محور، حرکت اخیر مدیرکل ورزش و جوانان که فردی غیرورزشی و کاملاً مجهول‏السابقه را به سرپرستی یک هیأت ورزشی که قبلاً هم از آن به‏عنوان ابزاری برای بقای مدیریت طولانی اما کم‏عمقش استفاده کرده، مورد بررسی قرار دهم.

ادامه دارد....

انتهای پیام/

,

یک) هنوز جوهر یادداشت قبلی‏ام درباره کاراته کردستان در هفته‏نامه "به‏هیز" خشک نشده بود که خبر استعفای سهیلا چراغی(رئیس اخیر هیأت استان) و اعلام سرپرستی فردی ناشناس، نوع و هدف نگارش این روایت را که از قبل در سر داشتم، تغییر داد!

,

از تابستان هجده سال قبل که هنوز سال آخر دبیرستان را پیش رو داشتم و به‏واسطه علاقه به روزنامه‏نگاری، کار[آموزی] در هفته‏نامه "کرفتو" را شروع کردم، چون از کودکی کاراته تمرین می‏کردم، رویکردی جدی‏تر و طبیعتاٌ دقیق و با دیدگاهی واقع‏بینانه به مسائل این رشته داشتم. اما بعدها و پس از پایان دوره‏ای حدود 5ساله که مسئولیت روابط عمومی هیأت کاراته استان را برعهده داشتم، به‏دلیل دل‏زدگی از جو متناقض و [ازنظر من] اشتباه و فردگرایانه در خانواده‏ی کاراته کردستان، فعالیت اجرایی در این رشته را تا به‏حال رها کردم. هرچند به‏خاطر اشتغال به تحصیل در دانشگاه، از فعالیت در نشریات محلی هم دور شدم، اما طبعاً از دور تحولات ورزش استان و به‏خصوص روند رشته‏ کاراته را مشاهده و باوجود ادامه‏ی ‏سیر سینوسی و البته مایل به کاستی دائم فضای ورزش و رسانه، خود را از هیاهوی هردو دور نگه داشتم.

,

داستان ورود جدی من به فضای عمومی و اجرایی کاراته به سال 1387 و نگارش یادداشتی انتقادی درباره کاراته در هفته‏نامه "سیروان" برمی‏گردد؛ وقتی که به بهانه آسیب‏دیدگی و درواقع سرخوردگی از ناکامی در لیگ بزرگسالان کاراته، یکی 2سال از تمرین فاصله گرفته و فرصت داشتم تا بیشتر و با دیدگاهی باز درمورد وضعیت ورزش و رشته‏ی تخصصی خودم فکر کنم. کاراته‏ای که از سال 1348 در سنندج متولد شده و اواخر دهه پنجاه اولین سازماندهی[نسبی] خود را همراه با رشته‏های تکواندو و جودو [به‏صورت تجمیعی] زیرنظر فدراسیون ورزش‏های رزمی به‏دست آورد، از سال 1363 به‏صورت مستقل در قالب هیأت کاراته استان کردستان فعالیت می‏کرد. فارغ از نقد و واکاوی روند رشد این رشته و تحولات آن چه در بُعد قهرمانی و چه همگانی، تداوم بیست و چندساله‏ی ریاست استاد محمد قصرساز در این هیأت[علیرغم احترام به همه‏ی زحمات ایشان] هیچ توجیه علمی، منطقی و اجرایی نداشت؛ این بود که با دیدگاهی انتقادی و البته پس از مصاحبه با اهالی این رشته در سطوح مختلف و از همه‏ی شهرستان‏ها، مقاله‏ای مفصل تحت عنوان "کاراته کردستان در سراشیبی سقوط" در صفحه ورزشی گسترده‏ترین هفته‏نامه‏ی مناطق کُردنشین ایران به چاپ رساندم. آن زمان هرگز فکر نمی‏کردم روزی فرا برسد که نوشته‏ای منتشر کنم که بیم‏دار هلاک کاراته‏ی 50 ساله‏است؛ رشته‏ای که اکنون باید در اوج بلوغ و پویایی و در مسیر توسعه‏ی کل ورزش و حتی پیشرفت فضای عمومی جامعه‏ی جوان استان باشد؛ اما افسوس!

,

دو) پس از جنجال‏های بزرگی که به‏خاطر انتشار آن مطلب در اداره کل ورزش و جوانان و حتی جامعه‏ کاراته کشور و به‏خصوص کردستان اتفاق افتاد، احساس نیاز به تغییر و گامی بزرگ در میان اهالی این رشته، آشکار شد و این‏بار با حمایت مدیرکل وقت، از تعویق چندباره انتخابات و تشکیل مجمع ازقبل هماهنگ شده، جلوگیری و افراد جدیدی برای در دست گرفتن سکان هدایت هیأت کاراته پیش‏قدم شدند. با انتخاب بهرام سوداگری در فرودین 1388 به ریاست هیأت کاراته استان، طلسم مدیریت سنتی که مبتنی بر نوعی ریاست موروثی در اغلب کمیته‏های این هیأت بود، شکسته و فضا برای نسل جدید عوامل اجرایی کاراته باز شد. درحالیکه همچنان معتقد هستم که هیچ تیم کاری و هیأتی خالی از خطا نیست و همواره عده‏ای[حتی در بهترین حالت] منتقد وجود دارند، اما به اعتبار سابقه‏ی چندساله‏ام در حوزه روزنامه‏نگاری ورزشی، عملکرد هیأت کاراته در سال 88 تا پایان دوره 4و نیم ساله‏ی را درخشان و گامی بزرگ به جلو می‏دانم. این ادعا نه فقط به‏دلیل تصدی خودم در سمت روابط عمومی این هیأت، که بر مبنای 4سال متوالی کسب عنوان هیأت اول درمیان 57 هیأت ورزشی استان [طبق ارزیابی سالانه‏ی اداره کل ورزش و جوانان] و ارتقای رده‏ی فدراسیونی از رده‏ی 27 به رده‏ سوم کشور[طبق ارزیابی فدراسیون کاراته از عملکرد 31هیأت کاراته استانی] است. شاید کسی نداند که برای دستیابی به این تغییر بزرگ و پوست‏اندازی کاراته، مشکل اصلی که مانند وزنه‏ای بر پای هیأت سوداگری بود، عدم همکاری مناسب و حتی کارشکنی مدیران میانی و بدنه‏ی اجرایی ورزش و جوانان بود که دلایل آن هرچند بر اهالی ورزش پوشیده نیست، اما خارج از این روایت است. به‏نظرم ریز آمار موفقیت‏ها و عملکرد چهارساله‏ی هیأت سوداگری به‏تفکیک هر سال و طبق ارقام مشخص و نمودارهای قابل راستی‏آزمایی برمبنای مدارک مستند که در شماره 33 همین نشریه "به‏هیز" مورخ اسفند 1391 منتشر شد، شاهد کافی برای تغییری جریان‏ساز در تاریخ کاراته استان است و نیازی به اطاله‏ی کلام ندارد.

,

موج این تحول تاریخی در نقد هیأت سنتی و به‏نوعی موروث‏گونه‏ی کاراته، به‏قدری بود که دو رشته‏ی رزمی دیگر یعنی تکواندو و جودو را هم که به‏نوعی برادران کاراته بودند را متأثر کرد و رزمی‏کاران این دو رشته نیز تصمیم گرفتند تا گامی به جلو بردارند. هیأت تکواندو هم که بیش از 20سال تحت سلطه‏ی نعیم صفری بود، در همان سال 88 سنت‏شکنی کرد و مجمع، رئیس هیأت جدیدی را انتخاب کرد و حضور فرزین لطف‏پوری برگ جدیدی از حیات حرفه‏ای و تغییر نسل در ورزش‏های رزمی را ورق زد. ورزشکاران جودو هم نیاز به تغییر و خروج از ورطه‏ی سنت‏گرایی و سکون را حس کردند و پس از 15سال ریاست پرهیزگار بر هیأت جودوی استان، یکی از اهالی جوان و فعال این رشته یعنی جلال کرمی را انتخاب و چرخه‏ی موردعلاقه‏ی سیستم ورزش استان در حفظ شرایط موجود و مدیریت حداقلی بر هیأت‏های ورزشی را قطع و با نیروی درون‏زای خود تکیه کردند. این روند روبه‏رشد در هیأت‏های جودو و تکواندو علیرغم همه‏ی سختی‏های ناشی از اعمال‏نظر و سلیقه‏ی سیستم بسته‏ و ناکارآمد ورزش استان، ادامه پیدا کرده و باوجود همه‏ی مشکلات سعی در ادامه‏ پویایی خود دارند؛ اما در کاراته که از خیلی جهات شاید برادر بزرگ همه‏ی رشته‏های رزمی در کردستان باشد، این روند پس از توقفی سه‏ساله[دوره‏ی عبدی]، برعکس شده و هیأت کاراته حتی گام[هایی] به‏عقب برداشته است.

,

سه) سال 1392 که دوره‏ی نوین هیأت جدید کاراته روبه اتمام بود، تصور می‏کردم حالا که اهالی کاراته درعمل دریافتند که پیشکسوت‏ترین فرد لزوماً نباید رئیس هیأت باشد، این کار گروهی و استفاده از عوامل اجرایی جوان با تکیه بر تجارب بزرگان، در بدنه‏ی هیأت ادامه خواهد یافت. اما در 5 ماهی که از پایان دوره ریاست سوداگری گذشت و به‏عنوان سرپرست، مقدمات برگزاری مجمع انتخاباتی را فراهم می‏کرد، ورق به‏طرز ناباورانه‏ای برگشت. زمزمه‏های لابی‏گری طیف سنتی کاراته با حمایت اداره کل ورزش و حتی نهادهای دیگر، نشان داد که نه تنها سیستم دولتی ورزش کار شفاف و مبتنی بر اصول مدیریت دموکراتیک را برنمی‏تابد، بلکه متأسفانه جامعه‏ی کاراته هم از درون تمایلی به تداوم فضای باز حرفه‏ای ندارد و یا در حالت خوشبینانه، تغییر به مذاقش خوش آمده و قصد دارد تا دوباره گامی دیگر و شاید این‏بار بزرگ‏تر بردارد. متأسفانه افرادی بودند که ظاهراً از هیأت قبلی خود را با دوران جدید هیأت کاراته وفق داده‏ بودند، اما چون روند پیشرفت کاراته را با حفظ جایگاه ثابتی که دیگر آن را حق مسلم خود می‏دانستند، در تضاد دیدند، فوری جبهه‏ای جدید باز کردند. عدم قطعیت نظر مجمع کاراته[در ادامه‏ فعالیت هیأت جدید] پیش از انتخابات، در کنار تغییر جناح خیانت‏گونه‏ی عده‏ای که اتفاقا خود را سهیم در تحول روبه‏جلوی کارته می‏دانستند، باعث شد تا اتفاقی دور از انتظار رقم بخورد. حضور علیرضا سمندر رئیس وقت فدراسیون کاراته که اتفاقا قبلاً هم یک‏بار به‏دلایلی از ریاست فدراسیون عزل شده بود، باعث شد تا اعضای مجمع با این تصور که اشتراک سبکی وی با یکی از کاندیداها به‏نفع کاراته استان خواهد بود، نیم‏نگاهی به تغییر دوباره داشته باشند. در مجمع انتخاباتی آبان 1395، عبدی با 10 رأی در مقابل 9 رأی سوداگری، به ریاست هیأت کاراته رسید؛ اما نکته‏ی جالب این بود که آن رأی سرنوشت‏ساز از سوی رئیس پیشین و سرپرست هیأت یعنی بهرام سوداگری به جلال عبدی داده شد. شاید اگر معاون وقت ورزش بانوان[که کنار سوداگری نشسته بود] آن را در همان زمان رأی‏گیری با حیرت و صدای بلند اعلام نمی‏کرد، هیچ وقت باور نمی‏کردم که این تصمیم ازسوی رئیسی که 4سال و نیم با او کار کرده بودم، گرفته شده است.

,

طبق آیین‏نامه‏ی هیأت‏های ورزشی من نباید در آن مجمع حضور می‏داشتم؛ اما به‏عنوان خبرنگار می‏توانستم شاهد انتخابات باشم. با اعلام ریاست عبدی در آن جلسه‏، علیرغم اینکه همان‏جا ازسوی دبیر آینده‏ی هیأت دعوت به‏کار شدم و حتی به اصرار صندلی‏ام را عوض و در جایی بالاتر[کنار مسئولین جدید] نشستم، همانجا تصمیم گرفتم که دیگر هیچ فعالیت اجرایی در هیأت نداشته باشم. این تصمیم نه فقط به‏دلیل ناهماهنگی با رویکرد و دیدگاه مدیریتی و اجرایی عبدی و یارانش، بلکه بیشتر به‏خاطر ناامیدی از اهالی کاراته بود که حس می‏کردم یا بسیار بی‏انصاف بوده‏اند که پیشرفت‏ها و روند مثبت و روبه‏جلوی هیأت جدید را ناکافی دیدند و یا آنقدر ساده‏نگر بودند که منافع احتمالی شخصی در هیأت بعدی را بر منافع اثبات‏شده‏ی گروهی جامعه‏ی کاراته ترجیح دادند. در هرصورت با سرخوردگی از انتخاب عبدی که در دوره‏ی سنتی و طولانی هیأت، همواره پست‏های مختلفی از جمله دبیری هیأت را داشت، از فضای کاراته فاصله گرفته و خود را مشغول تحصیل و کار در دانشگاه کردم. به‏طور کلی دوره‏ ریاست عبدی در هیأت کاراته هرگز به سکون و قشری‏نگری هیأت سنتی نبود و او نیز درکنار استفاده از همکاران و دوستان قدیمی خود، از افراد جوان هم استفاده کرد و درکل کارنامه‏ی قابل‏دفاعی از خود به‏جا گذاشت؛ انگار که رشد و تغییر ناگهانی کاراته در هیأت سوداگری، جامعه‏ی کاراته را به شیوه‏ی جدید عادت داده بود و بازگشت دوباره به روال سابق دیگر امکان نداشت.

,

چهار) هیأت عبدی در میانه‏ی راه دریافت که بخش عمده‏ای از مشکلات کاراته را باید در خارج هیأت جستجو کرد؛ عدم حمایت کافی ادارت ورزش و جوانان در حوزه نظارتی، بی‏عدالتی و نبود روال منطقی در تخصیص بودجه به هیأت‏های ورزشی، سعی در دخالت بیجا در امور هیأت و حتی به‏نوعی ایجاد رقابت کاذب و غیرورزشی میان هیأت‏های مختلف ورزشی توسط اداره کل و همه‏اینها علاوه بر شرایط نامطلوب اقتصادی و سیاسی کشور بود. همین شد که زاویه‏ی اداره کل ورزش و جوانان با هیأت کاراته در کنار عدم رضایت برخی اهالی کاراته باعث شد تا دوره‏ی ریاست عبدی کامل نشده و او را بدون دلیلی مشخص، عزل کردند و فدراسیون کاراته[صدالبته با پیشنهاد اداره کل استان] عباد فیضی را در آبان 95 به‏عنوان سرپرست منصوب کند.

,

شاید اگر جامعه‏ی کاراته هم مثل اهالی تکواندوی کردستان که پس از 20سال ریاست سنتی هیأت خود، نیرویی جدید با روندی مثبت را در پیش گرفته بودند، باز هم نه به شخص رئیس جدید، که به عملکرد وی در نتایج آن در عرصه‏ی دستاوردهای سازمانی، قهرمانی، زیرساختی و همگانی اعتماد می‏کردند، کاراته‏ی کردستان امروز در وضع بهتری بود. لطف‏پوری پس از دوره‏ی ریاست سال 88 تا پایان سال 92 باز هم رأی اعتماد مجمع انتخاباتی تکواندو را برای 4سال دیگر کسب کرد و نه تنها روند پیشرفت این رشته را ادامه داد، بلکه به قدری در سیستم اداری و مدیریتی هیأت استان خوب عمل کرد که جامعه‏ی تکواندو به‏خوبی آن را درک کردند. طی دوره‏ی دوم ریاست لطف‏پوری، کسی نتوانست در زیاد در عملکرد مثبت تکواندو خللی وارد کند اما باز هم نقش غیرسازنده‏ی مدیرکل ورزش و جوانان در سال 98 که قصد اعمال نفوذ در مجمع هیأت تکواندو رو داشت، بروز پیدا کرد. باوجود کارشکنی اداره کل در برگزاری مجمع تکواندو و تمام تلاشی که برای تغییر در روند این هیأت صورت گرفت، اما برخلاف رؤسای هیأت کاراته که با پایان دوره‏ ریاست عرصه را کاملاً خالی و فرصت را برای بدخواهی‏ها فراهم کردند، لطف‏پوری پای کار ماند. درواقع جامعه‏ی تکواندو قدر عملکرد یکی از اهالی خود را شناخت و با وجود اینکه در دی ماه1398 صادق جمالی به ریاست هیأت تکواندو رسید، لطف‏پوری به پشتوانه‏ی عملکرد خود به عضویت هیأت رئیسه درآمد و هنوز هم روند روبه‏پیشرفت این رشته ادامه دارد.

,

اما کاراته که حالا به‏نوعی متوقف شده بود و عدم تصمیمات منطقی اهالی آن که متأسفانه منافع شخصی و میل به قدرت و خودمحوری را در پیش گرفتند، جای خوبی برای اعمال نفوذ خارج از کاراته، یعنی سیستم دولتی ورزش را باز کرد. البته شاید جولایی هم به‏نوعی حق داشت که نگران آینده‏ی یکی از هیأت‏های ورزشی باشد که می‏تواند نقش مهمی در بقا یا قطع صدارت او بر ورزش استان داشته باشد. وقتی خود اهالی یک رشته در درون خود به یک همگرایی منطقی نرسیده و بلوغ حرفه‏ای خود را در دست‏به‏دست کردن سکان هیأت خود میان اهل آن، نشان ندهند، بدیهی است که افراد دیگری برای آن تصمیم خواهند گرفت. دوره‏ی ریاست 25 ساله‏ی قصرساز، بزرگ کاراته‏ کردستان به پایان رسید؛ فعالیت خوب سوداگری با تجربه‏ی مدیریت دولتی و البته با داشتن سابقه در کاراته [و حتی سرپرستی این رشته در دهه‏ی 60] به‏عنوان رئیس هیأت و رشد چشمگیر کاراته، ناگهان و به دست مجمع قطع شد؛ جلال عبدی که با رویکردی تلفیقی از دوره‏ی سنتی کاراته و دوره‏ی تحولی این رشته، دوران بدی را پشت سر نگذاشت، ناگهان حذف شد؛ و انگار دیگر کسی توان یا جرأت هدایت این هیأت باسابقه را نداشت.

,

پنج) فرودین سال 1396 بود که با شنیدن انتخاب سهیلا چراغی به ریاست هیأت کاراته کردستان غافلگیر شدم؛ کسی که از اولین‏های بانوان این رشته بود و در هیأت قبلی هم نایب رئیس این هیأت بود، انگار وقتی عرصه‏ی مردسالارانه‏ی کاراته کردستان[به تبع جامعه] را خالی دید، بر کرسی ریاستی که جولایی خالی کرده بود، نشست.

,

باز هم لابی و تصمیم ورزش و جوانان بر هیأتی ورزشی تحمیل شد و ریاست چراغی بر هیأت کاراته که سال‏ها کارمند اداره‏کل ورزش و جوانان کردستان بود، آبستن دوره‏ای متشنج شد. در صحبت‏های دوستانه با مربیان و ورزشکاران کردستان، طبیعی می‏دانستم که در دوره‏ی ریاست یک زن بر هیأت کاراته، فعالیت‏ها معطوف به بخش بانوان شده و آقایان به حاشیه  رانده شوند. اما نه تنها این اتفاق افتاد، که در میان بانوان هم تنها عده‏ای خاص زمام امور به دست گرفتند؛ هیأت کاراته اکنون که عملاً از حرکت و پویایی موردانتظار خود بازمانده بود، درواقع قدمی به عقب برداشت.

,

حمایت جولایی از همکار خود که بعدها معاون ورزش بانوان او هم شد، باعث شد که چراغی هرکاری که می‏خواست، فارغ از اینکه منطقی و صحیح است یا موردقبول اهالی کاراته، انجام دهد؛ چرا که حتی درصورت انتقاد سفیدپوشان کاراته هم، خود را در حاشیه‏ی امن می‏دید؛ مدیرکلی که او را رئیس هیأت کاراته کرده بود، قطعاً اجازه نمی‏داد حداقل اسم و رسم خود و اداره‏اش را در خطر ببیند.

,

جولایی پس از تحمیل چراغی به ریاست هیأت کاراته استان، در بهمن ماه 96 میزبانی مسابقات قهرمانی کاراته کشور در همه‏ی رده‏های سنی کشور را در سنندج برگزار کرد تا میخ بزرگی برای بقای این هیأت دست‏نشانده کوبیده باشد. او در مصاحبه‏های مختلف برگزاری این مسابقات را دستاوردی بی‏نظیر برای کاراته کردستان عنوان کرد و مدال نقره‏ی کیوان بابان در مسابقات آسیایی اردن را نتیجه این میزبانی هوشمندانه می‏خواند؛ اما هیچ کس از جامعه‏ی کاراته این سؤال‏ها را مطرح نکرد:

,

1- کیوان بابان سال‏های قبل هم در مسابقات قهرمانی کشور با کسب مدال در اردوهای تیم ملی بود و در مسابقات سال‏های بعد در تیم ملی حضور پیدا کرد و علاوه بر تکرار مدال آسایی، طلای لیگ جهانی(کاراته وان) را هم کسب کرد! چگونه جرأت کردید آن را به میزبانی خفت‏بار خود منتصب کنید؟

,

2- پس از پایان مسابقات، جولایی اعلام کرد که استان کردستان در بخش آقایان در رده‏ی پنجم کشور ایستاد؛ درحالیکه با طلای بابان و برنز کاتای تیمی، فقط در رده‏ی سنی بزرگسالان پنجم شد! در رده‏های سنی نوجوانان(با 5 وزن کومیته و کاتای‏تیمی و انفرادی)، جوانان(با 5 وزن کومیته و کاتای‏تیمی و انفرادی) و رده‏ی امید(با  7وزن کومیته و کاتای‏تیمی و انفرادی) چند مدال برای کردستان میزبان کسب شد؟ در مجموع رده‏های سنی آیا کردستان اصلا در لیست رده‏بندی استان‏ها در میان 15تیم اول کشور هم قرار گرفت؟

,

3- طبق ادعای مدیرکل ورزش و جوانان، استان کردستان در بخش بانوان هم رده‏ی هفتم را کسب کرد؛ درحالیکه طلای شنه کاظمی(در وزن 68+) و نقره‏ی هانا امیری(در وزن 55-) در رده‏ی سنی امید کسب شد! در رده‏های سنی نوجوانان(با 3 وزن کومیته و کاتای‏تیمی و انفرادی)، جوانان(با 4 وزن کومیته و کاتای‏تیمی و انفرادی) و رده‏ی مهم بزرگسالان(با 5 وزن کومیته و کاتای‏تیمی و انفرادی) استان کردستان چند مدال کسب کرد؟

,

4- چرا در حالیکه ورزش کردستان به‏طورعام دچار کمبود منابع مالی است و هیأت کاراته به‏طور خاص نیازمند توسعه‏ی زیرساخت‏های ورزشی است، مسابقات قهرمانی کشور[طبق ادعای مدیرکل در رسانه‏‏های گروهی] در شهر سنندج  برای اولین بار کاملاٌ رایگان برگزار شد؟ آیا بهتر نبود به‏جای این خاصه‏خرجی که حتی یک کاپ تیمی در یک رده‏ی سنی[و نه حتی مجموع رده‏ها] را هم در خانه نگه نداشت، آن را صرف توسعه ورزش قهرمانی می‏کردید؟

,

اما جولایی همچنان با اعتمادبه‏نفسی مثال‏زدنی، برگزاری این مسابقات را نشانه‏ی توان همکار خود در رأس هیأت کاراته و دستاویزی برای ساکت نگه داشتن منتقدان قلمداد کرد و تا پایان دوره‏ی 4ساله‏ی همگی در باد آن تکیه دادند. دریغا که نه تنها رسانه‏های حتی تخصصی ورزشی، که خود اهالی کاراته استان هم یک حساب سرانگشتی ساده انجام ندادند که با جمع کردن اوزان مختلف در 4رده‏ی سنی بانوان و آقایان، جمعاً 216 مدال طلا، نقره و برنز[مشترک] توزیع شد که سهم کردستان میزبان تنها 4مدال(2طلا، 1نقره و 1برنز) بود. یعنی استان کردستان با آن همه پیشینه و ادعا و با صرف هزینه‏های گزاف برای میزبانی 4روزه از بیش از دو هزار ورزشکار [و مهمان]، کمتر از 2درصد مدال‏های این مسابقات را به‏دست آورد؛ در حالیکه اگر با فرض یکسان بودن سهم هر 31استان شرکت‏‏کننده در این رقابت‏ها، سهم کردستان می بایست حداقل 7درصد یعنی 12مدال در همه‏ی رده‏های سنی 2بخش بانوان و آقایان می‏بود.

,

این اعمال نظر آشکار جولایی در مجمع انتخاباتی کاراته و اصرار به دخالت در امور اجرایی، جز ایجاد حباب خودبزرگ‏بینی کاذب در کادر چراغی و عملاٌ حذف استخوان‏خردکرده‏گان کاراته در امور هیأت خودشان هیچ نتیجه‏ای نداشت؛ ولو اینکه باب بزرگ‏تری برای گم شدن رد بودجه‏های واریزی به هیأت‏های ورزشی کردستان توسط اداره کل بدون کمترین شفاف‏سازی مالی درخصوص نحوه هزینه‏کرد و نتایج آن باز شد.

,

در ادامه‏ی این داستان شهرآشوب ورزش کردستان قصد دارم تا با دیدگاهی واقعه‏محور، حرکت اخیر مدیرکل ورزش و جوانان که فردی غیرورزشی و کاملاً مجهول‏السابقه را به سرپرستی یک هیأت ورزشی که قبلاً هم از آن به‏عنوان ابزاری برای بقای مدیریت طولانی اما کم‏عمقش استفاده کرده، مورد بررسی قرار دهم.

,

ادامه دارد....

,

انتهای پیام/

,

 

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه