اخبار داغ

ماجرای اولین تریبون انقلاب در اهواز

ماجرای اولین تریبون انقلاب در اهواز
برنامه آن روز انجمن شکل تازه ای برای جوانان داشت در مراسمات دینی معمولا مردم روی فرش می نشستند اما در برنامه انجمن مردم روی صندلی می نشستند واین برای همه جدید بود در مراسمات دینی گوینده بر منبر می رفت اما در انجمن دانشوران تریبون آوردیم که اول تریبونی بود که در اهواز آن روز استفاده می شد.
[

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا، به نقل از رهیاب، روزهای انقلاب پر از خاطرات ریز و درشتی است که برای بازخوانی آنها سالهای سال هم وقت کم است در همین کوچه پس کوچه های شهرمان مبارزانی از روزهای انقلاب هستند که بی ادعا بین مردم زندگی می کنند در حالی که بار این انقلاب را به دوش کشیده اند.

, شبکه اطلاع رسانی راه دانا،, رهیاب,

یکی از این مبارزین انقلابی حجت الاسلام زمان بزاز است وی از همان روزهای آغازین خروش آسمانی امام در سال 42 پا به عرصه مبارزه گذاشت در این مصاحبه گوشه ای از فعالیت های وی را از زبان او می خوانیم.

,

 حجت الاسلام زمان بزاز در گفتگو با خبرنگار رهیاب با اشاره به ظلم های فراوان نظام ستم شاهی اظهار داشت:در زمات طاغوت نسبت به اسلام جسارت های فراوانی می شد به عقیده ،دین و عقاید مردم هجمه وارد می شد شاه زمینه تسلط  اجانب بر کشور را فراهم کرده بود.

,

وی ادامه داد: این شرایط هرکسی را وادار می کرد تا وارد عرصه مبارزه با رژیم شاهنشاهی شود و در حد خودش کاری انجام دهد در سال41و 42 بنده در انجمن دانشوران اسلامی عضو بودیم انجمن ما در آن زمان برای مردم یک جلسه شناخته شده بود.

,

, ,

 

,

بزاز  گفت:محل برگزاری جلسات انجمن در خیابان کاوه اهواز  درمدرسه علمیه آیت الله بروجردی بود در کتابخانه عمومی آنجا صندلی می گذاشتیم و عصرهای جمعه جلساتی برگزار می کردیم و همان جلسات زمینه جذب خیلی از جوانان را فراهم کرد.

,

وی اضافه کرد:برنامه آن روز انجمن شکل تازه ای برای جوانان داشت در مراسمات دینی معمولا مردم روی فرش می نشستند اما در برنامه انجمن مردم روی صندلی می نشستند واین برای همه جدید بود در مراسمات دینی گوینده بر منبر می رفت اما در انجمن دانشوران تریبون آوردیم که  اول تریبونی بود که در اهواز آن روز استفاده می شد. 

,

حاج اقا بزاز عنوان داشت:برنامه انجمن با تلاوت قرآن و یک صفحه از نهج البلاغه آغاز می شد برادرمان عبدالمحمد کرمانشاهی آن روزها قم می رفتند و از روحانیون مبارز برای سخنرانی در جلسه دعوت می کردند .

,

وی ادامه داد:شعار ما این بود ای جوانان شما می توانید به انجمن دانشوران بیایید ما کاری نداریم رنگ و مدل لباس شما چه شکلی است  هرچه شکلی هستید ما شما را می پذیریم و از شما استقبال می کنیم.

,

این مبارز روزهای انقلاب تاکید کرد:جوانان از برنامه ما استقبال می کردند  یکی از علل این بود که شکل مراسم جدید بود حرفهای سخنرانان برنامه نو بود در انتهای سخنرانی هم پرسش و پاسخ داشتیم سوالات را می نوشتند من آنها را می خواندم و خطیب برنامه به سوالات جواب می داد.

,

حاج اقا بزاز گفت:انجمن موقعیتی پیدا کرد که حتی از سایر شهرهای استان برای شرکت در برنامه ما می آمدند اما از آنجا که ساواک با چنین برنامه هایی برخورد می کرد سراغ ما آمدند گفتند برای فعالیت باید پروانه بگیرید.

,

, ,

وی اضافه کرد:غیر از انجمن دانشوران یک انجمن دیگری به نام انجمن موحدین در اهواز بود که ریشه انجمن دانشوران از آنجا بود وقتی حرف از پروانه گرفتن شد سرپرست انجمن موحدین  حاج محمد پنبه کار بود وی شخصی بسیار متدین و انقلابی بود  که همراه آقایان یحیوی ، مهدوی ، زرگر،صانع و.. انجمن موحدین را تاسیس کرده بودند همگی این بزرگواران از متدینین سرشناس اهواز بودند آنها گفتند ما پروانه فعالیت از رژیم شاه نمی گیریم ساواک هم گفت پس باید تعطیل کنید اینها هم گفتند ما تعطیل نمی کنیم شما خودتان بیایید تعطیلش کنید در نهایت روزی که جلسه انجمن موحدین برگزار می شد ماموران آنجا ریختند و جلسه را تعطیل کردند بعد از آنها نوبت به ما رسید.

,

حاج اقا بزاز خاطر نشان ساخت:پیشنهاد من این بود اگر ما پروانه نگیریم انجمن دانشوران را مثل موحدین تعطیل می کنند پس بهتر است پروانه بگیریم تا بخواهیم روال را طی کنیم یک مدتی طول می کشد ما در این زمان فعالیت هایمان را می کنیم  اگر پروانه گرفتیم و  آنها از ما خواستند مطابق میل رژیم پهلوی عمل کنیم انجمن را تعطیل می کنیم ولی الان چرا تعطیل کنیم؟

,

وی افزود:طبق همین پیشنهاد عمل کردیم تا پروانه فعالیت انجمن را بگیریم 2 سال طول کشید ما از این زمان به خوبی استفاده کردیم در اهواز این کار کوچک ما به گونه ای ثمر داد  که الان تمام کسانی که آن روزها را به یاد دارند به نیکی از انجمن یاد می کند و به عنوان یک کار انقلابی آن را قبول دارند.

,

این مبارز روزهای انقلاب در پایان با نقل خاطره ای گفت:یک دبیر تهرانی به نام فخرالدین حجازی به اهواز می آمد او گوینده و نویسنده  بود یک صدای شور انگیزی هم داشت وقتی حرف می زد هم خودش هم جمع را به هیجان می آورد وقتی اقای حجازی دعوت می شد داخل و بیرون انجمن جای سوزن انداختن هم نبود برای همین ما جلسه را در گوشه و کنار شهر برگزار می کردیم و این جلسه برگزار کردن ها در جاهای مختلف نتایج خیلی خوبی داشت.

,

انتهای پیام/گ

]
  • برچسب ها
  • #
  • #
  • #
  • #

به اشتراک گذاری این مطلب!

ارسال دیدگاه